eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
20.9هزار دنبال‌کننده
605 عکس
308 ویدیو
3 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
\╭┓ ╭‌🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\ #قسمت_۴۸۶ #رمان_آنلاین_نرگس(فصل دوم) به قلم #زهرا_حبیب‌اله(لواسانی) حالا جواب بدم
\╭┓ ╭‌🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\ (فصل دوم) به قلم (لواسانی) – نه عزیزم، دستت درد نکنه، خیلی ممنون. نمی‌خواد زنگ بزنی. – باشه، هر چی شما بگید، ولی بدون که داری در مورد مهدیه اشتباه می‌کنی. – باشه نرگس جان، کاری نداری؟ – چرا دارم. حالِ محمدآقا چطوره؟ – خوب نیست، چشمش خیلی اذیتش می‌کنه. – تو هم مثل خونواده ناصر منو مقصر می‌دونی؟ – والا نرگس، هم دلم براش می‌سوزه هم چون خونه نیست، یه‌خورده به آرامش رسیدم... الانم نمی‌دونم ازت گله کنم یا تشکر. هر چی هست، فعلاً من راحتم. به مهدیه گفتم الان که بابات نیست، بذار یه دو روز بدون سروصدا زندگی کنیم. گفت الان بهترین موقع برای شکایت منه، بابا بیاد خونه نمی‌ذاره. گفتم: نیلوفر جان، مش رحیم می‌گفت از دیوار باغ دزد میاد تو، میوه‌ها رو می‌چینه می‌بره. منم برای حفاظت باغم سگ خریدم. کجای کارم اشتباه بوده که می‌گی می‌خوام تو رو مقصر بدونم؟ – درسته، باغ خودته، هر کاری دوست داری بکن، اما تو می‌دونستی که محمد بدون اطلاع تو می‌ره باغ. بالاخره شما دوجانبه فامیلید، هم پسرعمته هم برادر شوهرت. خوب بود به ماها می‌گفتی. من که راحت شدم، به خاطر پدر و مادر محمد می‌گم، اونا خیلی ناراحتن. – بدون اجازه رفتن به کنار، زنگ زدن مش رحیم نبوده. یکیشون از دیوار رفته بالا، پریده تو باغ، در رو برای اون یکی باز کرده. جکی هم گرفتشون. کجاش تقصیر من بوده؟ – عه، از دیوار رفتن بالا؟ – آره، نگفتن بهت؟ – به من نه، الان دارم از تو می‌شنوم. _ اصلاً ولش کن نرگس، برای هر کی بد شد، برای من خوب شد… نرگس جان، اگه کاری نداری قطع کنیم، زنگ بزنم به مهدیه ببینم می‌تونم منصرفش کنم. – باشه عزیزم، خداحافظ. گوشی رو گذاشتم روی دستگاه تلفن… شرایط روحیش رو ندارم که به فریده زنگ بزنم. اومدم کنار رخت‌خواب ناصر، دلم نیومد بیدارش کنم. نشستم کنارش و خیلی آروم شروع کردم به زیارت عاشورا خوندن. زیارت که تموم شد، خواب چشم‌هام رو گرفت. همون‌جا دراز کشیدم، چشم‌هام رو بستم و خوابم برد… جمعه ها و روزهای تعطیل پارت نداریم🙏 ⛔️کُپی حَرام اَست⛔️ و پیگرد الهی و قانوی دارد❌ پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/78183 ╭‌🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
\╭┓ ╭‌🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\ #قسمت_۴۸۷ #رمان_آنلاین_نرگس(فصل دوم) به قلم #زهرا_حبیب‌اله(لواسانی) – نه عزیزم، د
\╭┓ ╭‌🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\ (فصل دوم) به قلم (لواسانی) با سر و صدای بچه‌ها از خواب بیدار شدم. همون‌جا متوجه پتویی شدم که روم انداخته بودن. فهمیدم خوابم برده و بچه‌ها انداختنش روم. از معرفتشون خوشم اومد. پتو رو کنار زدم و رفتم کنارشون، – سلام، باغ خوش گذشت؟ همه جواب سلامم رو دادن. امیرحسین رو کرد به من: – مامان، جات خالی بود، خیلی خوش گذشت. عجب سگیه جَکی، ولی فقط به حرف مش‌رحیم گوش می‌ده. با این‌که ما رو با مش‌رحیم دید، ولی هی با خشم نگامون می‌کرد. پرسیدم: – شما رفتید تو باغ، مش‌رحیم؟ جَکی رو نبسته بود؟ – نه، مش‌رحیم وایساده بود کنارمون، جکی‌ام دید ما کنار مش‌رحیمیم، کاری به کارمون نداشت… عزیز پرسید: – مامان، بابا دیگه حرف نزد؟ سر انداختنم بالا – نه، شما رفتید، خوابید. بچه‌م آهی کشید: – ای‌کاش حافظه‌ش برگرده، حالش بهتر شه، بابا رو هم ببریم باغ… نگاهم بالا: – الهی آمین. جواد نگاهش رو داد به من: – آبجی، آمادگیش رو داری من شام خونهٔ شما بمونم نگاه با محبتی بهش انداختم: – بله که دارم، عزیزِ دلم. زنگ می‌زنم مامانی‌نا هم بیان، دورهم باشیم. گوشی رو برداشتم، شمارهٔ خونهٔ مامانم رو گرفتم. چند تا بوق خورد، جواب داد: – جانم نرگس؟ – جواد اینجاست، شام درست کنم، شماها هم بیاید. – برات زحمت می‌شه. – نه، چه زحمتی؟ بیاید، خیلی خوشحال می‌شم. بعد از خداحافظی، تماس رو قطع کردم. جواد نگاهش رو داد به من: – آبجی، مش‌رحیم گفت یه زنگ به من بزن. مثل این‌که تلفنش به مشکل خورده، نمی‌تونه تماس بگیره. می‌خواد دربارهٔ مرغداری باهات صحبت کنه. باشه‌ای گفتم شمارهٔ مش‌رحیم رو گرفتم. بعد از سلام و علیک گفت: – نرگس‌خانم، من دیروز جهاد بودم. بهم گفتن به‌جای مرغ ارگانیک، مرغ گوشتی بریز، برات بیشتر می‌صرفه، دردسرش هم کمتره. شما که داری خرج می‌کنی، یه خرجی باشه که سوددهیش برات بیشتر باشه... جمعه ها و روزهای تعطیل پارت نداریم🙏 ⛔️کُپی حَرام اَست⛔️ و پیگرد الهی و قانوی دارد❌ پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/78183 ╭‌🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\
🕊✨ ✨🕊 🇮🇷 حضرت آقا فرمودند: برای پیروزی جبهه‌ی مقاومت، سوره‌ی فتح بخوانید 🤲📖 🌿 ما دور هم جمع شدیم تا با قرائت سوره‌ی فتح سهمی واقعی در نصرت حق داشته باشیم نه فقط با حرف، با عمل 💚 ✨ اگر دلت با مقاومت می‌تپه به جمع‌مون بپیوندhttps://eitaa.com/joinchat/3357410570C8862037aac
16.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ریز بافت کشمیر لمه وارداتی قد ۶۵ سایز ۴۰ تا ۵۰ ➖➖➖➖➖➖ قیمت ۲۵۰۰ تومان 💰 قیمت عمده به آیدی زیر مراجعه کنید💰 ➖➖➖➖➖➖➖ ثبت سفارش آیدی زیر 👇 @HediyeAli 🌺🌺🌺🌺🌺 https://eitaa.com/joinchat/1717961562C8e9e933ba1 بله http://ble.ir/kafshokifekhanomshik
هدایت شده از مسجد حضرت قائم(عج)
21.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای نجات فرزند معلول! ❌ اول فیلم رو ببینید. ❌ 🌱 این پدر با چشمان روزکور کولبری می‌کنه؛ توی برف و بوران، با باری روی دوش که ممکنه از دیگه برنگرده! همه‌ی این خطر فقط برای پرداخت بدهیِ خانه‌ایه که با مشارکت بهزیستی ساخته شده. مادر معلول و کم‌بیناست و پسرشان اوتیسم شدید داره؛ یعنی این خانواده هیچ تکیه‌گاهی نداره. لازم نیست همه بدهی رو بدیم کمک کنید این بدهی سبک بشه تا خانه‌ حفظ شود. نیت کنید تا اگه خدا خواست و مبلغ جمع شد، مازادش خرج فرهنگی، معرفی و سایر هزینه‌های خیریه بشه؛ امور خیریه مسجد حضرت قائم(عج)👇 ●
6037997599856011
900170000000107026251004
🏮اطلاعات بیشتر: @mehr_baraan
گاهی یه کمک کوچیک، نجاتِ یه زندگیه چشم‌هایی که نمی‌بینن اما برای عشق تلاش می‌کنن…! 🏮یکی از معتبرترین خیریه‌های مناطق محروم کشور؛ مجموعه‌ و مسجد حضرت قائم(عج) هست؛ حتما فعالیت‌هاشون رو دنبال کنید. اطلاعات بیشتر و ارتباط با خیریه👇 https://eitaa.com/joinchat/2846883849Cbf3af7a7e9
🌿 امام علی (ع) : 📕 در خاتمه تورات پنج جمله است که دوست دارم هر روز بامداد آن را مطالعه کنم: 1- عالم بی عمل با شیطان برابر است. 2- سلطان بی عدالت با فرعون برابر است . 3- فقیر طمعکاری که در برابر توانگران خضوع کند با سگ همانند است. 4- ثروتی که از آن در امور خیر سودی نبرند با سنگ و آجر یکسان است. 5- زنی که بدون ضرورت و نیاز بیرون رود با کنیز برابر است. 📚نصایح صفحۀ 223
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
\╭┓ ╭‌🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\ #قسمت_۴۸۹ #رمان_آنلاین_نرگس(فصل دوم) به قلم #زهرا_حبیب‌اله(لواسانی) با سر و صدای ب
\╭┓ ╭‌🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\ (فصل دوم) به قلم (لواسانی) – نرگس‌خانم، من دیروز جهاد بودم. بهم گفتن به‌جای مرغ ارگانیک، مرغ گوشتی بریز، برات بیشتر می‌صرفه، دردسرش هم کمتره. شما که داری خرج می‌کنی، یه خرجی باشه که سوددهیش برات بیشتر باشه. گفتم: – می‌خواستی بگی ما بیشتر هدفمون اینه که یه گوشت سالم دست مردم بدیم. این مرغ‌های هورمونی رو مردم می‌خورن، بدتر مریض می‌شن. – اتفاقاً خودش برام توضیح داد، گفت این یه باور غلطه که مردم می‌گن به مرغ‌ها هورمون می‌زنن، همچین چیزی نیست. اینا روی جوجه‌ها دستکاری ژنتیکی انجام دادن که وقتی بزرگ می‌شن، تخم می‌ذارن گوشتی می‌شن. از اون طرف هم روی غذاهاشون ویتامین و پروتئین کار کردن. این دوتا باعث می‌شه مرغ زود رشد کنه. پرسیدم: – یعنی هیچ تزریقی به مرغ انجام نمی‌شه – چرا، تو سینه‌ش واکسن می‌زنن. گفتم: – یعنی به سر و بال مرغ هیچ تزریقی انجام نمی‌شه؟ – والا گفت نمی‌شه. فقط تو سینه‌ش واکسن می‌زنن، اونم مضرات واکسن رو جگر مرغ به خودش جذب می‌کنه، که اگه مردم نخورن یا کمتر بخورن، خیلی بهتره. – واقعاً این حرف‌ها رو زد – آره. بعدش هم گفت ما بهتون وام می‌دیم. حالا اگه تصمیمتون قطعیه و می‌خواید مرغداری بزنید، بیاید درخواست وام بدید. پرسیدم: – نگفت مبلغ وام چقدره؟ انقدر هست که من بتونم اون‌جا یه سوله بزنم؟ – دربارهٔ مبلغش یادم رفت بپرسم، ولی اونایی که اون‌جا بودن می‌گفتن خوبه، وامی که می‌دن می‌شه باهاش شروع کرد. – خب این‌که عالیه. مش‌رحیم، هر جا لازمه من بیام، از قبل بهم بگو، چون می‌دونیکه نمی‌شه آقا ناصر رو تنها تو خونه گذاشت. باید هماهنگ کنم یکی پیشش باشه. – باشه، من فردا می‌رم، هر چی بهم گفتن به شما انتقال می‌دم. – خدا خیرت بده، عاقبت‌به‌خیر بشه ان‌شاءالله. پس من منتظر خبرت هستم... جمعه ها و روزهای تعطیل پارت نداریم🙏 ⛔️کُپی حَرام اَست⛔️ و پیگرد الهی و قانوی دارد❌ پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/78183 ╭‌🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\
1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨💫 🌸🍃 💖 دل‌هامون رو به نور امام‌‌‌مهربون‌حضرت‌جوادِ آل‌الله گره می‌زنیم 💖 🌸 تا با هم، سهمی هرچند کوچیک 🙏 عزیزان، اجرتون با پدر بزرگوارشون امام رضا علیه‌السلام❤️ هر مقدار که در توانتون هست، ما رو در برگزاری این جشن یاری کنید 🌹 👇👇 5892107050025454 فیش واریزی رو برای این آیدی بفرستید🌹👇👇 @shahid_abdoli : https://eitaa.com/joinchat/3165061169C62614d580a عزیزان، این اجازه رو به گروه جهادی ما بدید که احیاناً اگر مبلغی اضافه اومد، صرف کارهای خیر شود🙏
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
نمی‌تونستم مستقیم بهش بگم که رانندگیم افتضاحه، به غرورم برمی‌خورد. باید خیلی نامحسوس ازش می‌خواستم. اگر غیرتش رو قلقلک می‌دادم چی می‌شد؟ — صفا... می‌گم به نظرت خطرناک نیست من این وقت شب تنهایی بخوام برم خونه؟ بی‌خیال گفت: — برو راحت باش، چه خطری؟ بادم خالی شد و ناباور گفتم: — یعنی واقعاً از نظرت امنه که یه خانم تنها، این وقت شب راه بیوفته تو خیابون؟ — پیاده که قرار نیست بری، سوار ماشینی. این که راه به راه برای من غیرتی میشد، پس چرا الان اینطوری می‌کرد! حرصی‌تر از قبل گفتم: — اگر چهار تا آدم عوضی سر راه من و اون ماشین رو بگیرن چی؟ می‌خوام ببینم تو عذاب وجدان نمی‌گیری! دست توی جیبش کرد و مشتی تخمه بیرون آورد و لب زد: — بابا سایه خانم، اینجا منطقه گردشگریه، تا خود صبح پلیس هی می‌ره و میاد، مگه الکیه. — خیلی بی‌غیرتی! چرخیدم و پشت بهش به طرف ماشین رفتم. تا خود صبح توی اون ماشین می‌خوابیدم بهتر از کشیدن منت این مردک بود. صداش از پشت سرم می‌اومد. — سایه خانوم، سایه خانوم! کلاً عادت داری یهو قاطی کنیا. خواستم ازش رد بشم که اجازه نداد. دست به کمر شدم. — چیه؟ مشتش رو به طرفم گرفت و بازش کرد. — تخمه می‌خوری؟ این یا خیلی بی‌شعور بود، یا من رو بی‌شعور تصور کرده بود. خندید و گفت: — می‌دونم رانندگی بلد نیستی، می‌رسونمت. کی به این در مورد رانندگی من گفته بود، اگر فقط دستم بهش برسه😱😉 https://eitaa.com/joinchat/1906311175C8cd007c689