eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
20.8هزار دنبال‌کننده
606 عکس
314 ویدیو
3 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
#پارت_121 #رمان_آنلاین_نرگس #به_قلم_زهرا‌_حبیب‌اله یکی از گاوها گوسالش تازه به دنیا اومده خیلی قشن
مامانم اومد تو اتاق ، هر دو بهم زول زدیم من بی اختیار خودمو پرت کردم بغلش اونم منو سفت در آغوش کشید . در گوشم زمزمه کرد . عزیزدلم الهی قربون برم . خودم باباتو راضی میکنم از شنبه بری مدرسه ، غصه نخور همینطوری که در آغوش مامانم بودم ازش پرسیدم . مامان دوپاره استخون یعنی چی ؟ منو رها کرد بازوهامو گرفت تو چشمام نگاه کرد کی این حرف رو به تو زده ؟ الان ناهید بهم گفت من موندم داداشم عاشق چیه تو دو پاره استخون شده . من حق ناهید رو با این حرفش میزارم کف دستش ولی قبلا هم بهت گفتم به حرفای مفتش محل نده . گفتی جواب بده خواستم بگم به تو چه ولی هر کاری کردم نتونستم بگم نرگس جان من کی گفتم اینطوری جواب بده من گفتم وقتی داره حقی ازت ضایع میشه بااحترام از خودت دفاع کن . اگه گفته بودی به تو چه که ناهید سراین حرف همه رو بهم می ریخت . پس اون باید هر وقت منو دید یه چی بهم بگه منم محل ندم ؟ اره به حرفهای مفتش محل نده وگرنه میفتی ، توی تو چی گفتی ، من چی گفتم . این که گفتی یعنی چی ؟ یعنی به جایی که از زندگیت لذت ببری دائم باید وقتتو بزاری که ثابت کنی فلانی این حرفو بهم زد بهمانی اون حرفو بهم زد . خیلی از حرفهای مامانم سر در نیاوردم فقط همینو فهمیدم _محلش نده . نرگس حالا که نرفتی مدرسه بیا سه تایی بازی کنیم . سه تایی ؟ سومیش کیه ؟ جواد زدم زیر خنده مگه اون بازی بلده اره قایم موشک بازی میکنیم . منو جواد ، تو تنهایی . یه نگاهی به مامانم کردم . از وقتی نامزد کردم رابطه اش باهام بهتر شده . حرفامو گوش میکنه قبل از نامزدیم رابطه ام با خاله ام بهتر بود اما الان با مامانم . باشه قایم موشک بازی کنیم . ده ، بیست ، سه پانزده ، هزار و شصت و شانزده هرکی میگه شانزده نیست . هفده ، هیجده ،نوزده،بیست ، بیام ؟ این بازی رو خیلی دوست داشتم . در قایم شدن چنان مهارت داشتم که طرف برای پیدا کردنم کلافه میشد و باید همش چشم میگذاشت . دو ساعت بازی کردیم . مامانم گفت نرگس جان دیگه بسه من خسته شدم . نه ، نه ، تورو خدا بازم بازی کنیم وای ، مادر فدای اون همه انرژیت من از نَفس افتادم نرگس حاضر شو بریم خونه مادر جون باشه من یه دستشویی برم ، حاضر شم ، بریم . رفتم سرویس یه دفعه زیر دلم تیر کشید . کمرم درد گرفت . دیدم . . . از دستشویی اومدم بیرون . نرگس جان چرا رنگت پریده چیزی شده ؟ روم نشد چیزی بگم . دوباره پرسید طوری شده مامان _ نرگس جان حرف بزن . مامان من زیر دلم تیر کشید ، کمرم یه کم درد گرفت بعد . . . بوسیدم عزیزم ، نگران نباش این نشونه بلوغه تو هست . کلی برام توضیح داد بعدم گفت دیگه یه چند روز نباید نماز بخونی داخل صحن مسجد هم نباید بری . الانم حاضر شو بریم در حیاط مادرجونم باز بود رفتیم تو حیاط . مادرجون خونه ای صدای الله اکبر نماز مادرم اومد رفتیم تو اتاق نسشتیم سلام نمازشو داد مامانم بهش گفت : قبول باشه مامان قبول حق باشه داشتم برای بابات نماز میخوندم ، چرا نرگس مدرسه نرفته . ماما نمم همه چیو براش تعریف کرد . وای مادر ببخشید . نرگس !!منو گول زدی گفتی میخوای بری مسجد اونوقت رفتی بهشت زهرا باخنده گفتم ببخشید مادر جون دیگه گذشته مامان الان یه مشگل دیگه پیش اومده . چی شده ؟ ناهید ، محاله که بچم نرگسو ببینه یه نیشی بهش نزنه والا ما دیگه کم اوردیم نمی دونم چیکار کنم . من به نصرالله میگم ولی دیگه یه خورده ام باید اهمیت ندید . ایندفعه چی گفته . یه دفعه پریدم وسط حرفاشون گفت موندم داداشم عاشق چیه تو دو پاره استخون شده . روشو کرد به مامانم وا !! مگه کور بودن ندیدن حالا خوبه ما فامیل بودیم از بچه گی همدیگرو دیدیم . من میرم میگم ، ولی فایده نداره اوندفعه هم رفتم گفتم اگر میخواست تاثیر بزاره همون بار گذاشته بود . یه صندوقچه مادرم داشت توش پر بود از وسایل قدیمی ، عاشق این صتدوقچش بودم . مادر جون من برم تو صندوقچتو ببینم . ببین ولی دوباره هرچی رو بزار سر جاش باشه . آلبومه عکسشو برداشتم از همه فامیل دورو نزدیک توش عکس بود . از بس دیده بودمش و پرسیده بودم این کیه اون کیه همه رو میشناختم مامانمو مادرجونم داشتن باهم حرف می زدن . صدای زنگ خونه مادر جونم بلند شد . نرگس برو ببین کیه ! هرکی هست غریبه ، چون در حیاط من ، همیشه بازه آشناها یاالله میگن و میان تو خونه . رفتم دم در . ناصر بود سلام سلام نرگس رفتم خونتون نبودی گفتم حتما اینجایید . یه شاخه گل و یه جعبه شیرینی هم گرفته بود باهاش قهر کرده بودم ولی یادم رفته بود تحویلش گرفتم . . . 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانوی دارد▪ ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/1911
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_121 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️⁩ #زهرا_حبیب‌اله
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) کلی توی بازار چرخیدیم، خاله برای خونوادش خرید کرد، من یه پیراهن سنتی که روش کلی پولک و مونجوق دوزی کار شده بود خریدم، اومدیم خونه، از اذان مغرب خیلی گذشته بود، خدا خیر بده به مادر شوهرم از خوبی مثل فرشته های آسمونی میمونه، شام درست کرده، وسایل سفره رو هم چیده روی اپن، متاسفانه نماز اول وقتمون رو هم از دست دادیم، نماز مغرب عشا رو خوندیم، سفره انداختیم احمد رضا رو کرد به مامانش مامان علی رضا خونه نیست عصری که شما رفتید اومد خونه کیف باشگاهش رو برداشت رفت باشگاه، شبهایی که باشگاه داره دیر میاد دست بردم تو سفره، دیس پلو رو برداشتم، دودتا کفگیر پلو کشیدم، دو تا هم قاشق قرمه سبزی ریختم روش، یه قاشق پر کردم گذاشتم دهنم، به به چقدر خوشمره است، ماشاالله به دست پختش، رو کردم به مادر شوهرم مامان سر چرنوند سمت من لبخندی زد گفت جانم میگم همین موادی که شما میریزید توی غذا منم میریزم، پس چرا برای شما اینقدر خوشمزه میشه ولی برای من نمیشه خنده قشنگی کرد مریم جان من تجربه دارم، تو هم هر وقت به سن من برسی غذاهات خیلی خوشمزه میشه حاج رضا گفت خانم شما از همون روز اولی که اومدی توی خونه من دستپختت خوب بود احمد رضا رو کرد به جمع مامان من همه چیش عالی، دستپختشم حرف نداره، مریمم شکسته نفسی میکنه میگه غذا های من خوشمزه نمیشه، انگشتهای دستش رو باز کرد، به جمع نشون داد ببینید سر انگشتهای من رفته، از بس غذاهای مریم خوشمزه است، من سر انگشتهام رو با غذا خوردم، ببینید سر انگشتهای من سایده شده همه زدن زیز خنده، احمد رضا ادامه داد از شوخی گذشته، دستپخت مریمم مثل مامانم میمونه خیلی خوشمزه است، رو کردم بهش ممنونم که دستپخت من رو دوست داری. شام خوردیم، سفره رو جمع کریم، ظرفها رو شستم مرتب مردم، یه سینی چای ریختم، گذاشتم روی میز پذیرایی، میوه بعد از شام رو هم خوردیم، بلند شدیم شب بخیر گفتیم اومدیم اتاق خودمون، رخت خواب خاله رو انداختم توی اتاق پذیرایی، من و احمد رضا هم رفتیم توی اتاق خواب، احمد رضا نشیت لب تخت، با دستش اشاره کرد به کنارش بیا بشین میخوام باهات حرف بزنم... دلم هُری ریخت، ای وااای باز میخواد بگه بیا از هم جداشیم با ناراحتی و بی‌میلی نشستم کنارش، گفت... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾