زیر چتر شهدا 🌹 🌱
?🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_28 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله (
?🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾
🍁
#پارت_29
#رمان_آنلاین_
به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله (لواسانی)
داداشم گفت بگو شب جمعه بیان، مینا جان ببین اگر مریم لباسی چیزی لازم داره براش تهیه کن، نمیخوام چیزی براش کم بزارم
زن داداشم گفت نه، بسپر دست من خاطرت جمع جمع باشه
یک لحظه به یاد مادرم افتادم چقدر سفارش من رو به داداشم کرد الحق و انصاف برادرم برام کم نمیگذاره، ایکاش بودی مامان، من از دست نقشه ها و فتنه های زن داداش در امان نیستم
صبح سر کتابم داشتم درس میخوندم، صدای مش یوسف اومد از توی کوچه اومد
پارچه، رو تختی، رو فرشی، رو بالشتی، پشتی دارم
زن داداشم چادرش رو سرش کرد رفت بیرون، فهمیدم برای چی میره، حتما میخواد پارچه ای چیزی برای من بخره، بدون اینکه متوجه بشه چادرم رو سرم کردم آروم پشت سرش رفتم
تقریبا همه خانم های کوچه اومدن بیرون دور وانت مش یوسف، بعضی ها می خوان قسط هفتگی شون رو بدن بعضی ها هم می خوان پارچه بخرن
زنداداشم گفت
مش یوسف سلام خسته نباشید
سلام دخترم مانده نباشی
یه قواره چادر سفید مجلسی خوشگل که جنسش هم خوب باشه میخواستم
مش یوسف از بین پارچه ها چند قواره پارچه چادر سفید کشید بیرون
اینها همه مجلسی هستن هر کدوم رو که شما پسند کنی من براتون ببرم
زن داداشم از میان توپ پارچه ها یه پارچه چادری سفید با گلهای ریز آبی کشید بیرون
از این، یه قواره به ما بده
فوری از پشت سرش گفتم
زن داداش اگه برای من میخری من گل صورتی رو دوست دارم
سر چرخون سمت من، چنان تیز نگاهم کرد، که با نگاهش گفت، تو برای چی اومدی؟ به اجازه که اومدی؟ مکثی کرد، من رو ورانداز کرد رو برگردوند سمت مش یوسف، زیر لبی گفت
آبیش قشنگتره
زن داداش من صورتی دوست دارم آبی دوست ندارم
نفس عمیق آرومی کشید
صورتیش رو بده
مش یوسف یک قواره برش زد تا کرد گذاشت جلوی زن داداشم
مبارک باشه ان شاءالله به شادی بپوشید
زن داداشم رو کرد به مهبوبه خانوم ببخشید زحمتش دوختنشم با شما، دیگه مریم و الهه هم قد هستن، برای پس فردا شب میخوام
مهبوبه خانم زیر لبی به زن داداشم گفت
مبارکه، خبریه؟
زن داداشم آروم که کسی نشوه گفت اگر خدا بخواد قسمت بشه بله
کی هست؟
_پسر حاج خانم عظیمی
ابرو داد بالا لبخند زد
_عه به سلامتی خوشبخت بشن ان شاالله
اومدیم خونه، زن دادشم توپید بهم
من بهت گفتم بیای بیرون، مثل قاشق نشسته خودت رو انداختی وسط
دهنش رو کج کرد ادای من رو در آورد
صورتیش رو دوست دارم
ضرب سشصت کتکش رو قبلا چند بارچشیدم، وقتی خیلی عصبانیه نباید حرف بزنم
فقط نگاهش کردم، با عصبانیت داد زد
ببند اوچشمهات رو، مرده شور اون چشات رو ببرن
رفتم توی اتاق خودم، صدای فرزانه اومد
_چرا عمه مریمم رو دعوا میکنی
_چون مثل تو فظوله
_مامان بهم دیکته میگی؟
_من حوصله ندارم، به مریم بگو بهت بگه،
صداش رو برد بالا
_دیکته فرزانه رو گفتی، بیا ظرفها رو بشور، گوشت چرخ کرده گذاشتم بیرون یخش وا بره، برای ناهار شامی درست کن، من فرزاد رو میبرم خونه مامانم، قبل از اذان میام
به خودم گفتم، حتما میخواد بره خونه مامانش گزارش کار دیروز تا حالا رو بده
فرزانه اومد توی اتاقم
عمه چرا مامانم دعوات کرد؟
_میخواست برای من چادر بخره، میگه چرا اومدی نظر دادی
_خوب کردی که نظر دادی
خواهشانه گفت
_حوصله داری به من دیکته بگی، اگر نداری خودم برم بنویسم
آره دارم،
کتابش رو گرفتم
جمله بگم یا کلمه
خانممون گفته، یه صفحه بنویس، نصف صفحه کلمه باشه نصفشم جمله
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
#پارت_اول👇👇
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🌾
🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾