eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
20.8هزار دنبال‌کننده
604 عکس
314 ویدیو
3 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
#پارت_64 #رمان_آنلاین_نرگس به قلم#زهرا_حبیب‌اله به خنده اون منم خندم گرفت. همه بزرگ بودن ساکت هم
به قلم نرگس خانم من باید مفصل باهات حرف بزنم. تو دلم گفتم: وای بیچاره شدی نرگس نصیحت. باشه مامان جون بعدن بگو الان بزار برمم پیش فریده بعدن هرچی تو بگی میگم چشم. چشامو ریز کردم به التماس گفتم گوشیمو بده. بیا این گوشیت ولی از خونه بیرون نمی ری. چاره ای نداشتم . دسمو دراز کردم همراه با آهی که کشیدم گفتم باشه. گوشیمو روشن کردم فقط شماره ناصر توش بود به اونم که حرفی نداشتم بزنم . نرگس بسه دیگه بیا کارت دارم . باشه مامان الان میام . گوشیمو دوباره گذاشتم تو کارتنش . بله مامان چیکار داری نرگس جان بشین میخوام باهات حرف بزنم . نشستم رو به روی مامانم. ببین دختر گلم تو دیگه ازاین به بعد باید یه دختر سنگین و رنگینی بشی خندیدم و گفتم ، مثل رنگین کمون مسخره بازی در نیار دارم جدی باهات حرف می زنم . به زور خندمو کنترل کردم . باشه مامان جون بگو. دیگه تو کوچه بازی نمی کنی. عه ابروهامو درهم کشیدم ! چرا مگه من زندانییم . زندانی نیستی . شوهر کردی . عه مامان عه مامان نداره همین که گفتم . دخترم از این به بعد ناصر هی برات هدیه میخره دستت نگیر جار جار و دار دار کن هی به این نشون بدم هی به اون نشون بدم راه ننداز. فقط مامانمو نگاه کردم و هیچی جواب ندادم اصلا نم نمی تونستم دروغی قول بدم چون کلا از دروغ متنفر بودم . حرفهایی رو که ناصر بهت می زنه رو به هیچ کسی نمی گی. مثلا ناصر به من چی میگه که من نباید به کسی بگم حالا.... حالا چی؟ مامان بگو چه حرفهایی . خودت بعدن میفهمی صدای در حیاط اومد. رفتم تو حیاط علی اصغر تویی با ذوق رفتم پیشش . ببین ناصر برام گوشی خریده. ببینم چه قشنگه مبارکت باشه بیا دوتایی باهاش کار کنیم باشه شب بعد از مسجد. ******** ناهارم رو خوردم لباس مدرسه مو پوشیدم رفتم سراغ جعبه موبایلم اونو از تو جعبش در آوردم گذاشتم تو کیفم . باید به فریده نشونش می دادم . طبق روال هرروز رفتم دنبال فریده . بعدم دوتایی رفتیم دنبال مریم و باهم رفتیم مدرسه با فریده صمیمی تر بودم. دنبال یه فرصت بودم تا به فریده بگم ناصر برام خریده. رسیدم مدرسه من چون قدم از همه هم کلاسیهام کوچیک تر بو جلو وا میستادم ولی امروز اومدم پیش فریده. برو جلو نرگس چرا اومدی اینجا گوشتو بیار، سرشو آورد جلو .تو گوشش گفتم. ناصر برام موبایل خریده آوردمش مدرسه بهت نشون بدم. راست میگی خوش به حالت صبر کن زنگ تفریح بهم نشون بده. یه دفعه صدای زنگ گوشی از تو کیفم بلند شد زیپ کیفمو باز کردم و موبایل رو از تو کیفم دراوردم . خواستم خاموشش کنم . دیدم خانم ناظم بالای سرم ایستاده ..... 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانوی دارد▪ ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/1911
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_64 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️⁩ #زهرا_حبیب‌اله (
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) از شدت عصبانیت چشم هاش به خون افتاد در حالی که میخواد احترام پدر مادرشم حفظ کنه، رو کرد بهشون، دستهاش رو گرفت بالا، با صدایی پر از خشم ولی کنترل شده گفت بیا همین رو میخواستید، زنم بره کتک بخوره، هی التماستون کردم نکنید، گفتید نه بّد میشه باید بره برگشت با دستش صورت من رو نشون داد الان کدوم بده، اینکه زن عقدی من خونمون میموند، یا اینکه الان کتک خورده با صورت کبود جلوی روم وایساده، دوست دارم الان یه قبر بکنم برم توش، خودم رو زنده به گور کنم باباش اومد جلو دستش رو گذاشت روی شونه اش آروم باش پسرم، حق با توعه، جون خودت من باور نمیکردم محمود دست بلند کنه روی خواهرش تیز سر چرخوند سمت باباش دیگه نمی زارم مریم بره خونه داداشش، به هر قیمتی هم میخواد تموم بشه، بشه باباش، با تومنینه سرش رو بالا و پایین کرد، دستهاش رو به نشانه آروم باش گرفت جلوی احمد رضا باشه پسرم باشه، هر چی تو بگی احمد رضا، خیلی قاطع گفت باید امشب بریم خونه مریمینا من یه دوتا حرف به داداشش بزنم، که فکر نکنه مریم بی پناهه کتکش بزنه یا اون زن عفریتش هر کاری خواست بکنه مادرش اومد جلو حرف بزنه، انگار حاج رضا اخلاقش رو میدونست، دستش رو به نشونه، شما هیچی نگو گرفت جلوش مرضیه خانم ساکت شد من فهمیدم میخواست چی بگه، میخواست بگه چرا گفتی عفریته، غیبت نکن حاج رضا رو کرد به جمع باید شب بریم خونه محمود، ببینیم چرا این کار رو کرده، الانم همگی میریم خونه ما، مریم جان هم با ما میاد گفتم ببخشید بابا، من سر مزار بابام نرفتم، برم اونجا هم فاتحه بخونم، بعد بریم برو دخترم، ما رفتیم خوندیم، تو هم با احمد رضا برو دو تایی راه افتادیم سمت قبر بابام احمد رضا گفت مریم از دست من ناراحتی _نباشم؟ خودت که دیدی من نمیخواستم بری مامان بابام نگذاشتن _ولی تو به من قول دادی اره، من خاک بر سر بی عرضه به تو قول دادم، ولی خودت که دیدی نشد _چرا نیومدی بهم سر بزنی _بابا، هرچی بهت زنگ زدم، گوشیت خاموش بود تیز نگاهش کردم، طلبکارانه گفتم ببخشیدا، مثل اینکه گوشی من رو گرفتی انداختی تو داشبورد ماشین، دیگه ام بهم ندادی چشم هاش رو بست، لبش رو.گاز گرفت، زد روی پیشونیش _ای داد بی داد، راست میگی ها، من شاید بیست بار بهت زنگ زدم، میگفت دستگاه مورد نظر خاموش میباشد چونکه شارژش تموم شده، گوشی خاموش بوده نچ نچی کرد، نفس بلندی کشید یادم رفته بود که گوشیت توی داشبورده به خونتون زنگ زدم، زن داداشت گوشی رو برداشت، میگفت صدا نمیاد، بعد از اونم هر چی زنگ زدم کسی بر نداشت ایستادم نگاهش کردم پس امروز که پشت تلفن هی میگفت، الو الو صداتون نمیاد، تو زنگ زده بودی؟ آره باور کن من زنگ زدم اون دیده تویی الکی میگفته صدا نمیاد، بعدم سوکِتش رو در آورده، زنگ نخوره که تو نتونی با من حرف بزنی، برای همینم تو زنگ میزدی کسی بر نمیداشته... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾