eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
20.8هزار دنبال‌کننده
604 عکس
314 ویدیو
3 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
#پارت_75 #رمان_آنلاین_نرگس به قلم #زهرا_حبیب‌اله یه عالمه کفش پشت در اتاق بسیج بود .همه بچه های سر
به قلم خدا حافظی کردیم . سلام مامان سلام عزیزم ناهار شامی درست کردم روی گازه برو بخور حاضر شو برا مدرست. باشه مامان . راستی مامان من برای جشن عقدم میخوام گروه سرود و خانم قربانی با خانم مهدی با خانم فراهانی رو هم دعوت کنم. نرگس چیکار میخوای بکنی؟ گفتی گروه سرود رو دعوت کنی . آره مامان. نکنی یه همچین کاری ها . چرا مامان جان یه جشن فامیلیه جشن ملی که نیست که تو گروه سرود دعوت کنی! دو یا سه تا از دوستات و معلمتو بگی بسه . خانم قربانی و خانم مَهدی چی اونارو نگم . حالا اونا رو بگو . باشه مامان . پس بیا چند تا کارت دعوت بهت بدم رفت و چند عدد کارت آورد و به من داد تا نگاهشون کردم صورتم رو در هم کشیدم . اینا کارت دعوت جشن عقده منه؟ چرا انقدر زشته ؟ چرا خودمو نبردن انتخاب کنم من اینارو دوست ندارم. کارته دیگه نرگس جان میخوان روز و ساعت جشن و ادرس رو بدونن مگه میخوان چیکار کنن . نخیر من اینارو نمی دم به خاممون . کارتهای جشن عقد پری خواهر فریده اینقدر قشنگه این چیه حالم بهم خورد. کارتهارو انداختم وسط اتاق با ناراحتی حاضر شدم از خونه اومدم بیرون که برم دنبال فریده باهم بریم مدرسه دیدم فریده سر کوچه ایستاده . سلام سلام نرگس چِته چرا ناراحتی؟ به مامانم گفتم میخوام خانم معلم و دوستامو دعوت کنم رفته چند کارت زشت اورده میگه بااینا دعوت کن. ببینم کارتهارو نگرفتم پرتشون کردم وسط خونه . نرگس ما برای دعوت عقد پری کارت کم اوردیم مامانم رفت از این آمادها خرید یه سه چهار تاش اضافه مونده میخوای بدم تو باهاش دعوت کنی. عه میدی خودم دارم بهت میگم برم بیارم تو میگی عه میدی باشه ممنون فریده برو بیار ببینم چه شکلی هستن قشنگن خوشت میاد . این کیف منو نگه دار برم از خونمون بیارم کیفشو گرفتم و رفت چند دقیقه بعد با چند تا کارت برگشت . بیا اینا رو باید خودت اسم عروس داماد و ادرس رو توش بنویسی. از دستش گرفتم یکیشو باز کردم .لبخند زدم آهان به این میگن کارت خیلی قشنگه فریده دستت درد نکنه پولش هرچقدر بشه بهت میدم. پول نمیخواد اینا زیاد اومده بودن بریم تو کلاس یکیشو بنویسیم بدیم به خانم من همون نجا برای خانم قربانی و خانم مَهدی رو هم مینویسم بهت می بهت بده بهشون چون من فردا نیستم میخوایم بریم خرید. زنگ تفریح خورد . خانم اجازه ما میتونیم تو کلاس بمونیم . برای چی نرگس؟ پنج شنبه جشن عقدمه میخوام براتون کارت بنویسم . باشه بمون باهم بنویسیم همه به جز منو فریده و خانم از کلاس رفتن بیرون . کارتهارو در آوردم . ببخشید خانم خودتون مینویسید آخه خط ما قشنگ نیست. نه نرگس من میخوام این کارت رو در آلبوم عکسم یادگاری از تو نگه دارم میخوام با خط خودت بنویسی. ازاین حرفش خیلی خوشم اومدم لبخند زدم سرم رو تکون دادم باشه خانم من مینویسم اسم کوچیکتون چیه خانم اسمم زهراست عزیزم کارتشو نوشتم : بفرمایید خانم خانم کارت رو خوند. نرگس آدرس نداره جشن خونه خودتونه. نمی دونم خانم . از مامانم میپرسم آدرس رو مینویسم میدم فریده براتون بیاره. باشه خانم کارت دونفر دیگه رو هم بنویسیم میریم حیاط باشه بنویس برای خانم قربانی و خانم مهدی رو نوشتم دادم به فریده ، اینارو هم فردا توی پایگاه بده بهشون . تو و مریم هم که کارت نمی خواین خودتون بیاین ************ موقع برگشتن به خونه یادم افتاد ناصر گفت تیشرت شلوارکی رو که برام خریده بپوشم ولی با اون شلوارک پاهام پیدا میشه من خجالت میکشم باید یه فکری کنم ....‌‌ 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانوی دارد▪ ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/1911
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_75 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️⁩ #زهرا_حبیب‌اله (
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) گوش کن ببین چی بهت میگم مریم جان در این مورد پسر عمو هات اصلاً با احمدرضا حرف نزن، یه وقت احمدرضا یه کاری انجام میده که برای هممون بد میشه باشه نمیگم از آشپزخونه اومدم بیرون نشستم روی مبل عمو رو کرد به حاج رضا حرف آخر را دارم میزنم، تو خودت ریشی سفید کردی و میدونی که من نمیتونم جواب حرف مردم را بدم، اجازه بده من مریم رو ببرم، هفته دیگه شما براش عروسی بگیرید بیایید ببریدش حاج خانم نگذاشت پدر شوهرم حرفی بزنه فوری گفت ببخشید حاج موسی اصلاً و ابداً ما نمیتونیم اجازه بدیم که شما مریم رو ببرید همینجا میمونه، ولی قول میدیم تا هفته دیگه جشن عروسی مریم رو بگیریم حنابندونش رو چیکار میکنید، اونم میخواد اینجا بگیرید؟ نه، حنابندون رو میتونه داداشش بگیره، ما هم می یایم، مریم رو هم میاریم، اینجوری هیچ موردی نداره اما نمیتونیم بگذاریم شما مریم رو ببرید اخه برای چی؟ من عموی مریم هستم، شما دارید با من مثل غریبه رفتار میکنید پسرم احمدرضا خیلی روی این قضیه حساسه، نمیشه ببریدش پدر شوهرم و احمد رضا هاج واج به من و حاج خانم نگاه میکردن عمو و زن عموم ناراحت بدون خداحافظی از در خونه رفتن بیرون احمدرضا رو کرد به من بیا بریم بالا کارت دارم یه نگاه به حاج خانم انداختم چیه چرا وایسادی، دارم بهت میگم بیا بریم بالا دست من رو گرفت از پله رفتیم بالا، در اتاق رو بست بشین بگو ببینم چی شده، من کی به تو گفتم جایی که پسر جوون هست نرو، البته خوشم نمیاد که بری، اما من در این مورد با تو صحبت نکرده بودم هیچی من همین طوری گفتم من بچه نیستم مریم، تو رفتی آشپزخونه به مامانم چی گفتی؟ اون چیزی رو که به مامانم گفتی به منم بگو بهش گفتم دوست ندارم برم همین صداش رو برد بالا داری کفرمن رو در میاری ، اعصابم رو به هم میریزی، به تو میگم حرف بزن، بگو خوب، چون اگر من از طریق دیگه ای متوجه بشم هیچ وقت نمیبخشمت از اضطراب تپش قلب گرفتم قول میدی هیچ کاری نکنی، چون مامانت به من گفت که به تو نگم قول میدم کار بدی نکنم حرف بزن مامانم گفت خونه عموت هیچ وقت بدون بزرگتر نرو چرا مامانت این حرف رو زده من نمی دونم حتما اینطوری صلاح دیده چشم هاش رو ریز کرد، تهدید وار گفت نزار من قاطی کنم، اون حرف اخر رو بزن دیگه چاره ای ندارم مجبورم واقعیت رو بگم به خاک پدر مادرم قسم میخورم که دارم حقیقت رو بهت میگم، دو بار بهم متلک گفتن، نگاه های چندش آوری هم به آدم دارن... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾