زیر چتر شهدا 🌹 🌱
#پارت_7 #رمان_آنلاین_نرگس به قلم #زهرا_حبیباله _نرگس حالا اگر سیبیل نداشت میخواستی زنش بشی؟ _نه
#پارت_8
#رمان_آنلاین_نرگس
به قلم #زهرا_حبیباله
با صورت درهم کشیده وصدای غران گفت نرگس میکشمت اگر ازاین خونه حرف ببری بیرون هرچی از دیروز تو این خونه دیدی وشنیدی همین جا تو چارچوبه خونه چال میکنی بعد میری بیرون فهمیدی؟
دوباره داد کشید.
فهمیدی نرگس؟
_آره مامان فهمیدم!
ازخونه اومدم بیرون.
ازخونه خاله رفتن پشیمون شدم ونشستم دم در حیاط.
فریده اومد.نرگس میای لی لی بازی بلند شدم گفتم آره. صبرکن برم گچ بیارم. رفتم توی خونه از توی طاقچه پشت آینه یه گچ گذاشته بود برداشتم اومدم کوچه پیش فریده دیدم مریمم اومده باهم خطهای لی لی رو کشیدیم داشتیم بازی میکردیم که یه دفعه دیدم خاله ملیم داره میاد خونه ما.
حس ششمم گفت خالم اومده خونه ما ببینه چه خبره!
بازی رو ول کردم رفتم جلو.
سلام خاله!
سلام خاله جون خوبی.
سرم رو به نشونه خوبم تکون دادم خاله میخوای بیای خونه ما!
آره خاله جون یه سر به مانانت بزنم حالشو بپرسم.
_بچه ها من دیگه بازی نمیکنم خودتون بازی کنین.
_اَه نرگس بیا دیگه!
_نمیام خودتون بازی کنید.
باخالم رفتیم تو خونه.
_خواهر هستی
_بیاتو ملی
(اسم خالم ملیحه بود ولی همه بهش میگفتن مَلی)
سلام.
سلام خواهر خوش اومدی خوبی عباس آقا خوبه بچه هات خوبن!
_ممنون خواهر همه خوبن شما چطورید .
_خدا رو شکر همه خوبن.
_چیکار میکنی چه خبرا
-الحمدولله سلامتی دعا به جون شما
_منم نشستم رو به روی مامانم وخالم می دونستم خالم برای چی اومده خونه ما!
_نرگس پاشو برو کوچه.
_نمیرم میخوام پیش شما باشم.
_پیش ما باشی که چی؟هان؟ وقتی دوتا بزرگتر دارن حرف میزنن بچه میره بیرون پاشو برو ببینم دختره خیره .
_شونه انداختم بالا نمیرم.
_چیکارش داری خواهر بزار بشینه.
_باشه بشین ولی حرفم وگوش نمی کنی من میدونم تو.!!!
_این تهدید مامانم عواقب بدی داشت.
_ باشه میرم پا شدم دم پاییهام رو پام کردم رفتم تو حیاط در حیاط وباز کردم تق کوبیدمش بهم یعنی که من رفتم بیرون پا ورچین پاورچین یواش یواش اومدم پست دراتاق گوشم ونزدیک کردم به در اتاق ببینم چی میگن!
_خواهر عمه هاجر اینجا چیکار داشت.
مامانم آهی کشید وگفت چی بگم ملی یکاره زن گنده خجالت نکشیده اومده خواستگاری نرگس برای ناصر.
_واه راست میگی!!!
_اوهوم.
_یزنه چی میگه.
(به شوهر خواهر میگفتن یِزنِه)
_آ آ ه ه ه ه میگه بگو بیان._
راست میگی گفت بیان.
_دیشب کلی جرو بحث کردیم ولی میگه بیان.
خواهر اون ناصر لنگه باباش میمونه بد دهنِ دستِ بزن داره، پسره کفتر بازه ، بعدم نرگس یازده سالشه اون بیست وشش سالشه می دونی
چقدر فرقشونه؟
یزنه چرا میخواد این کارو بکنه!
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانوی دارد▪
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃🌺🍂🍃
┗╯\╲
@chatreshohada
پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/1911
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
📣📣توجه توجه به کسانیکه رمان بنده رو کپی میکنن⛔️⛔️⛔️
سلام
آقا یا خانمی واتساپی که داری رمان من رو در ده گروه واتساپی به نام داستانهای مفید کپی میکنی بنده نویسنده این رمان هستم و راضی نیستم
کار شما به منزله دزدی حساب میشه، چون من زیر همه پارتهام نوشتم کپی حرام و پی گرد قانونی الهی داره،
چون شما در پیام رسان خارجی فعالیت میکنید من نمیتونم پیگیری کنم ولی مطمئن باشید فردای قیامت ازتون نمیگذرم
لطفا کپی نکنید ⛔️ نه در واتساپ و نه در هیچ پیام رسان دیگه چه خارجی و چه ایرانی نگذارید
✅ زهرا حبیباله نویسنده رمان
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_7 #رمان_آنلاین_حرمتعشق به قلم ✍️ #لواسانی
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾
🍁
#پارت_8
#رمان_آنلاین_
به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله (لواسانی)
توی دلم گفتم من از هر کسی که بهم نگاه تهمت داشته باشه هیچ وقت نمی گذرم، و هرگز حلالش نمی کنم، و تو آقا وحید به زودی چنان از این نگاهی که به من داری پشیمون و نادم میشی که عذاب وجدان رهات نمیکنه، منم هیچ وقت بابت این نگاه حلالت نمیکنم، نه تورو، و نه اون آدم هایی که فقط به حرف هم دیگه نگاه کردند بدون اینکه چیزی در مورد من دیده باشند، من و تو محل بدنام کردند.
چشمم رو بستم. صورت ماه و معصوم احمد رضارو تجسم کردم،
احمدرضا من رو ببخش، تا به امروز رازی که بینمون بود، رو فاش نکردم ولی دیگه نمی تونم این راز و نگه دارم. یعنی نگذاشتند، وگرنه من تا آخر عمرم، به قولی که بهت داده بودم پابند میموندم.
نشست روی صندلی روبه روی من، سرت رو بگیر بالا من رو نگاه کن.
اهمیتی به حرفش ندادم
محکم زرد روی میز صداش رو برد بالا
_ با توام
از ترس سرم رو گرفتم بالا تو صورتش نگاه کردم
_میخواستم مثل آدم باهات حرف بزنم ولی انگار این طوری حرف تو کَت تو نمیره.
انگشتش رو به تهدید گرفت جلوی صورتم غرید
به نفع هست که روی اعصاب من راه نری، من عادت ندارم یک حرف رو دو بار بزنم
تکیه داد به صندلی از امروز یک سری قانون برات میزارم تو هم طبق اون عمل می کنید منم به گذشتهات کاری ندارم، خطا هات رو نادیده میگیرم
طاقتم از این همه توهین و تحقیر و تهمت تموم شد، نگذاشتم حرفش رو ادامه بده با بی گناهی و خیلی جدی گفتم
من خطایی نکردم
ابرو داد بالا دستش رو گذاشت روی میز تو صورت من زل زد
یعنی برادرت که تو ناموسشی و از خونِ خودتِ، با یه محله دروغ میگن
عصبی از حرفش گفتم
اگر برادرم و محله در مورد من راست گفتند، تو چرا حاضر شدی با دختری که مُهر بد نامی به پیشونیش خورده ازدواج کنی؟؟
مکثی کرد و گفت
چون بلدم چطوری آدمت کنم، من یا تو رو درست می کنم یا میکشمت
گوشیش زنگ خورد، دست کرد از توی جیب کتش گوشیش رو در آورد
_ الو جانم بفرمایید
_ الان میام
ایستاد، رو، به روم، کمی نگاهم کرد کلید اتاق رو برداشت رفت تو چهار چوب در ایستاد، گفت
کاری برام پیش اومده باید برم وقتی برگشتم نمیخوام این مانتو روسری سرت باشه...
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
#پارت_اول👇👇
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🌾
🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾