لب دریا نشسته بودم پرنده ی عشق آمد و گفت:برای دوستت نامه بنویس،
گفتم قلم ندارم گفت از پرم بگیر، گفتم جوهر ندارم گفت از خونم بگیر،گفتم ورق ندارم
گفت رو كونم بنويس تو که هیچی نداری گوه میخوری کنار دریا میشینی !!
از پرنده عشق توقع نداشتم واقعاً 😑😂
(●̮̮̃•̃)
/█\
.Π.
به جمع ما بپوندید👇😂
http://eitaa.com/cognizable_wan
وقتی زنی به شوهرش میگوید:
عزیزم ، من به تو کاملا اعتماد دارم
یعنی:
.
.
در طی هفته گذشته ، موبایلت ، جیبت ،
کیفت و ده تا گردش آخر حساب بانکیت چک شده و مورد مشکوکی دیده نشده😂
(●̮̮̃•̃)
/█\
.Π.
به جمع ما بپوندید👇😂
http://eitaa.com/cognizable_wan
•| #حتما_بخونید
قلـــب انسان
همانند حوضی است ڪه چهار
جویبار، همیشه آبشان در آن می ریزند...
اگر آب چهار جـویبار پاڪ باشد،
قلب انسان را پاڪ و زلال میڪنند
اما اگر آب یڪی یا دو
تا یا چهارتاے این جویبارها
آلوده باشند قلب را هم آلوده میڪنند.
جویباراول: چشم است
جویبار دوم: گوش است
جویبار سوم: زبان است
جویبار چهارم: فڪرو ذهن
👇👇👇👇👇
🌹 http://eitaa.com/cognizable_wan
#رمان_فراری
پارت 279
گرم بود نمی فهمید.
اصلا شاید مرده.
این هم برزخ جاودان است.
پژمان کمک کرد تا سرپا شود.
هنوز نم بوسه شان روی لبش مانده بود.
-می رسونمت خونه.
-برق که اومد خودم میرم.
-شاید نیاد.
-میاد.
نمی خواست لج کند.
دستش آیسودا را کشید.
با پایش راه باز کرد و او را روی مبل نشاند.
به محض اینکه می خواست کمی فاصله بگیرد آیسودا بازویش را گرفت.
-کجا؟
-کنارتم.
-پس بیا.
تازه باد به غبغب می انداخت که از تاریکی نمی ترسد.
روی دسته ی مبل نشست.
-حرف بزن.
-چی بگم؟
-هرچی، هر چیزی که آرومت کنه.
می خواست فکرش را از تاریکی و بوسه ای که گذشت بیرون بکشد.
مطمئن بود الان خجالت زده است.
-می خوام باز درس بخونم.
-خوبه!
-تو رشته خودم.
-فکر خوبیه.
-می خوام یه کارم پیدا کنم.
اخمی روی پیشانی پژمان نشست.
-فکر می کنی لازم داری؟
-ندارم؟ یکم استقلال مالی برام خوبه.
-می دونی که احتیاج نداری.
نوعی تحکیم و اشاره به خودش بود.
آیسودا با سرسختی گفت: چرا احتیاج دارم.
-اشتباه می کنی.
-غیر مستقیم به خودت اشاره نکن.
پژمان لبخند زد.
همیشه دختر باهوشی بود.
-من هستم.
-می دونم، 8 ساله هستی.
-بد بوده؟
-نبوده؟
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#رمان_فراری
پارت 280
پژمان با سرسختی گفت: به نظرم که نبوده.
-چون از زاویه ی دید خودت دیدی.
شاید اگر پژمانی نبود کارش با پولاد به اینجا نمی کشید.
اصلا شاید پولاد این همه بد نمی شد.
هیچ وقت هیچ زنی را به او ترجیح نمی داد.
دلش را نمی شکست.
شاید یک جورهایی حتی پولاد هم حق داشت.
نمی فهمید.
زندگیش دستخوش خیلی تغییرات شد.
تغییراتی که اگر به انتخاب خودش بود هرگز اتفاق نمی افتاد.
اصلا چرا باید اتفاق می افتادند؟
-من کاری به ضررت نمی کنم.
-شایدم کردی و خودت نمی دونی.
-مثلا؟
حرفی نزد.
باز هم خدا را شکر که برق نبود.
وگرنه چشمانش لویش می داد.
-شده چیزی رو تو زندگیت بخوای و نتونی به دستش بیاری؟
-نه!
پوزخند زد.
-ولی برای من شده، بارها و بارها...
-از حالا به بعد دیگه برات پیش نمیاد.
-سوپر منِ منی؟
-خیلی وقته، منتظرم تو ببینی.
دید.
همین امشب که بوسیده شد دید.
دوباره یاد بوسه درون سرش جان گرفت.
دوباره شرم عین دانه های انار روی گونه اش نشست.
با غرغر گفت: چرا برقا نمیان.
باید جوری افکارش را منحرف می کرد.
-حتما مشکلی پیش اومده.
پژمان دستش را گرفت.
-خیلی سردی.
-نه!
برعکس داغ بود.
البته به غیر از دستانش که بیشتر وقت ها سرد بود.
دستش را از دست پژمان گرفت.
از جایش بلند شد.
-انگار نمی خواد برق بیاد، من میرم خونه.
-می رسونمت.
مخالفتی نکرد.
چون واقعا می ترسید که تنهایی بخواهد برگردد.
─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─
📌کانال #دانستنی_های_زیبا👇👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
🔗یه کانال بجا #صدکانال👆
"مسابقهای در کار نیست!!!"
🔹 یکی تو بیست و سه سالگی ازدواج میکنه و اولین بچهشو هشت سال بعد به دنیا میاره. اما اون یکی بیست و نه سالگی ازدواج میکنه و اولین بچهشو سال بعدش به دنیا میاره...!
🔸 یکی هم بیست و پنج سالگی فارغ التحصیل میشه ولی پنج سال بعدش کار پیدا میکنه. یک نفر دیگه هم بیست و نه سالگی مدرکشو میگیره و بلافاصله کار مورد علاقهشو پیدا میکنه...!
🔹 یک نفر هم از خوش اقبالیش! سی سالگی رئیس شرکت میشه اما از بخت بد در چهل سالگی فوت میکنه. اما یکی دیگه چهل و پنج سالگی رئیس شرکت شده ولی تا نود سالگی سالم تندرست عمر کرده...!
🔸 اینا رو گفتم که هم به خودم و هم به تو یادآوری کنم؛ تو نه از بقیه جلوتری و نه عقبتر!!! تو توی زمان خودت زندگی میکنی!
🔹 پس با خودت مهربان و آرام باش. سعی کن با آرامش از زندگی خودت لذت ببری و هرگز خودت را با دیگری مقایسه نکنی...
🌸🌾🌷🌺🌷🌾🌸
http://eitaa.com/cognizable_wan
✅عطسه کردن در کلام امام رضا(علیه السلام)
✍ #عطسه کردن یک مکانیسم دفاعی طبیعی برای بدن است و مطابق روایات از ابتلا به بسیاری از بیماری ها به ویژه امراض چشمی جلوگیری می کند.
🔹در کتاب الفقه المنسوب للإمام الرضا علیهالسلام درباره علت اینکه گاهی بر انسان عطسه عارض می شود چنین آمده است :
🔹 بدان که علّت عطسه آن است که خداوند ، چون بندهاى را نعمتى دهد و او سپاسگزارى بر آن را از یاد ببَرَد، خداوند ، بادى بر او چیره مىسازد که در تن وى میچرخد و سرانجام ، از سوراخ هاى بینى او بیرون مى آید و شخص ،خداوند را بر آن عطسه ،سپاس گوید و خدا ، این سپاس گفتن را سپاس آن نعمت قرار مى دهد .همچنین ،هیچ کس عطسه نمیکند ، مگر این که غذایش گوارا میشود.
📗منبع: الفقه المنسوب للإمام الرضا علیهالسلام،ص۳۹۱،بحار الأنوار، ج۷۶،ص۵۵،ح۱۳
🍃🌺🍃🌺🍃🍃🍃
http://eitaa.com/cognizable_wan
💠﷽💠
🔴 #رفتار_جدید_با_تولد_نوزادجدید
💠 گاهى فرزند اول، با #تولد فرزند بعدى، دچار مشكلى به نام #واپسروى مىشود؛ يعنى رفتارهاى نوزاد را انجام مىدهد مثلاً صداى او را تقليد مىكند؛ روى زمين غلت مىزند؛ تن صدايش را بچگانه مىكند؛ به مادر مىگويد: شيرم را توى شيشه بريز يا خودش را به بدن مادر مىمالد و #اداى شير خوردن از مادر را درمىآورد.
💠 هرگز براى اين رفتارها او را #توبيخ نكنيد و نگوييد خجالت بكش تو بزرگ شدى؛ حتى اگر تقاضا كرد شيرش را توى شيشه بريزيد؛ مطمئن باشيد كه دو تا ميك مىزند و حالش به هم مىخورد و ديگر ادامه نخواهد داد. حتى ممكن است فرزند عزيزتان مبتلا به #روز_ادرارى هم بشود؛ چون مىبيند وقتى برادر يا خواهر نوزادش خود را خيس مىكند، مادر با مهربانى با نوزاد رفتار مىكند و براى او شعر مىخواند ؛ با خودش مىگويد من هم خودم را خيس مىكنم تا مادر با من #مهربانى كند و برايم شعر بخواند؛ اما با اين كار، با رفتار خشن مادر مواجه و شگفت زده مىشود! دنياى او را درك كنيد.
🔴
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
📚 #داستان_کوتاه
#داستان_چشم_ناپاک
جوانی به حکیمی گفت: «وقتی همسرم را انتخاب کردم، در نظرم طوری بود که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده است. وقتی نامزد شدیم، بسیاری را دیدم که مثل او بودند. وقتی ازدواج کردیم، خیلیها را از او زیباتر یافتم. چند سالی را که را با هم زندگی کردیم، دریافتم که همه زنها از همسرم بهتراند.»
حکیم گفت: «آیا دوست داری بدانی از همه اینها تلختر و ناگوارتر چیست؟»
جوان گفت: «آری.
حکیم گفت: «اگر با تمام زنهای دنیا ازدواج کنی، احساس خواهی کرد که سگهای ولگرد محله شما از آنها زیباترند.»
جوان با تعجب پرسید: «چرا چنین سخنی میگویی؟»
حکیم گفت: «چون مشکل در همسر تو نیست. مشکل اینجا است که وقتی انسان قلبی طمعکار و چشمانی هیز داشته باشد و از شرم خداوند خالی باشد، محال است که چشمانش را به جز خاک گور چیزی دیگر پر کند. آیا دوست داری دوباره همسرت زیباترین زن دنیا باشد؟»
جوان گفت: «آری.»
حکیم گفت: «مراقب چشمانت باش.»
👇👇👇👇👇
🌹 http://eitaa.com/cognizable_wan
#مدیریت_رابطه
يكديگر را كنترل نكنيم!
كنترل، صميميت را از بين میبرد.
كنترل، فرزند مطيع را به فرزندى لجباز تبدیل میکند.
کنترل، همسر وفادار را به آدمى خيانتكار تبدیل میکند.
کنترل، همكار مسئول را به آدمى از زير كار در رو تبديل میكند.
به همديگر اجازه بدهيم آزادانه و با خودِ واقعیمان كنار يكديگر باشيم.
هيچ چيز با زور و كنترل بهتر نمیشود.
💍 http://eitaa.com/cognizable_wan
┄┅─✵💞✵─┅┄
تقدیم به باجناق😜
سلام ای باجناق ور پریده،
که هستی در حسودی یک پدیده
چو عقرب ازچه نیشم میزنی تو
نمک برقلب ریشم میزنی تو
چه کردم با تو ای نا لوطی بد
که راه شادیم را میکنی سد
امیدوارم کر و کور و کچل شی
به پیش اهل فامیلت مچل شی
امیدوارم همین امروز و فردا
سگی وحشی بگیرد پاچه ات را
بیفتی زیر یک ماشین باری
که از دستت نیاید هیچ کاری!
الهبته بعضی هاشون خوبن،خدایش
آقایون ﻫﺮ ﻛﻲ جرات داره بفرسته برای باجناقش😂
(●̮̮̃•̃)
/█\
.Π.
به جمع ما بپوندید👇😂
http://eitaa.com/cognizable_wan
دیشب داشتیم نذری پخش میکردیم
یه پیرزنه اومد گفت : خیر از جوونیت ببینی , پیر شی ننه , یه غذا به من بده.
گفتم : مادر جان ! غذا تموم شده
گفت : خدا بزنه به کمرت , به حق ابالفضل , تیکه تیکه شی , بری زیر تریلی به حق پنج تن. ایشالا جنازه تو از تو جوب جمع کنن....
دیدم داره خاندانمو به باد میده , رفتم یه غذا براش خریدم دادم بهش.
گفت : پسرم ایشالا هر چی از خدا میخوای , خدا بهت بده!!!!!!!
یعنی دکمه خاموش,روشن دعا و نفرینش به شیکمش وصل بود.😂
(●̮̮̃•̃)
/█\
.Π.
به جمع ما بپوندید👇😂
http://eitaa.com/cognizable_wan
-هیچ وقت با کسی بیشتر از جنبه اش؛
رفاقت نکن،درد دل نکن،شوخی نکن؛
"حرمت ها شکسته میشود"
-هیچ وقت به کسی بیشتر از جنبه اش،
خوبی نکن،محبت نکن،لطف نکن؛
"تبدیل به وظیفه میشود"
-هیچ وقت از کسی بیشتر از جنبه اش،
خوبی نخواه،کمک نگیر،انتظار نداشته باش؛
"تبدیل به منت میشود"
👇👇👇👇👇
🌹 http://eitaa.com/cognizable_wan