eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🔴 علت گرامی داشتن هفته دفاع مقدس چیست؟ ۱ : آذربایجان و گرجستان به موجب قرارداد ننگین گلستان در سال۱۸۱۳ میلادی در زمان فتحعلیشاه قاجار از ایران جدا شد .(حدود ٢٠۵ سال پیش) ۲-منطقه نخجوان و ارمنستان بموجب قرارداد ننگین ترکمنچای درسال ۱۸۲۸ میلادی درزمان فتحعلیشاه از ایران جدا شد(یعنی حدود ١٩٠ سال پیش). ۳-افغانستان و هرات به موجب معاهده پاریس در سال ۱۸۵۷ میلادی در زمان محمدشاه قاجار از ایران جدا شد (یعنی حدود ١۶١ سال پیش ). ۴-ترکمنستان،ازبکستان و قرقیزستان بموجب قرار داد سال۱۸۸۳ میلادی در زمان ناصرالدین شاه قاجار از ایران جدا شد( یعنی حدود ١٣٧ سال پیش). ۵-پاکستان و سیستان بموجب قرارداد ننگین حکمیت « ژنرال اسمیت » در زمان حکومت قاجار در دو مرحله که آخرین آن در سال ۱۹۰۵ میلادی از ایران جداشد ( یعنی حدود ١١٣ سال پیش). ۶-مجمع الجزایر بحرین با ۳۳ جزیره ارزشمند در سال ۱۳۵۰ شمسی در زمان محمدرضا شاه پهلوی از ایران جدا شد( یعنی حدو۴٧سال پیش). ۷-شهر بندری وزیبای فیروزه در شرق دریای مازندران،قبل از انقلاب در زمان محمدرضا پهلوی از ایران جدا شد و به شوروی واگذار گردید. اما میدانیم که در جنگ تحمیلی مدت ۸ سال با دنیا جنگیدیم،حدود ۱۸۸۰۱۵ نفر شهید دادیم ( در میدان جنگ و هم بمباران شهرها تا روز آتش بس ) که ۳۶ هزار نفر از آنان دانش آموز بودند. حال با افتخار اعلام میکنیم که: ۱- یک وجب از خاک میهن اسلامی را از دست ندادیم. ۲-باعث بیداری کشورهای اسلامی و مظلوم شدیم. ۳-قدرت اسلام و ایران را به ابرقدرت ها نشان دادیم تا دیگر جرأت حمله به ایران را نداشته باشند. بنا بر این درهر حال و همه زمان ها (جهت قدردانی از شهدا و رزمندگان و آزادگان و نیز خانواده صبور آنان و برای الگوسازی وپرورش نسل جوان که نیاز به قهرمانان راستین دارند ) لازم است که در نکو داشت هفته دفاع مقدس و یاد شهدا و قدر دانی از رزمندگان و آزادگان وخانواده معظم آنها بکوشیم. 🌹🌹🌹🌹🌹 سلام بر آنهایی که از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم سلام بر دلاورانی که قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم سلام بر مجاهدانی که به خاک افتاند تا ما به خاک نیفتیم . شادی روح شهدا و امام شهدا صلوات http://eitaa.com/cognizable_wan 🌹هفته دفاع مقدس گرامی باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴افشاگری‌های عجیب و جالب یک کهنه سرباز آمریکایی در مورد ایران روی آنتن زنده!
🌷 🌷 روش صحیح بازخورد به کودکان در تنبیه کار کودک را زیر سوال ببرید نه شخصیتش را . لقب بد ندهید ، مسخره نکنید ،توهین نکنید ، برچسب نزنید ، کتک نزنید . تهدید نکنید میندازمت تو اتاق در رو میبندم، شب که بابات اومد میگم که دیگه دوستت نداشته باشه، شیرینی بابارو خوردی، این کار دزدیه. خدا بچه های دزد شکمو رو دوست نداره " و و و ..... بعد از این که ناراحتی خود از کار فرزندتان را به زبان آوردید یا اخم کردید با همان حالت مدت 30 ثانیه به چشم هایش نگاه کنید، فقط نگاه کنید. این مدت 30 ثانیه سخت ترین لحظات برای کودک است ( نباید بیشتر از این مدت طول بکشد ) . بعد از 30 ثانیه بحث نکنید ، ادامه ندهید ، غر نزنید ، بحث نکنید . 🌿🌷http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چگونگی ظهور امام زمان(عج)در کنار کعبه از زبان آیت الله العظمی بهجت رضوان الله تعالی علیه
*بانوی مهربون* 👱♀ اگر شما 👈 شخصیت همسرتون👨 رو بشکنید⚡️ زندگیتون شکننده میشه❌ و اینجوری دیگه نمیتونید آرامش داشته باشید ☹️ وقتی بحثی و اختلاف نظری پیش می آید مراقب باشید و حسابی دقت کنید 👇👇👇👇👇👇 *در عصبانیت* *مقابل همسرتون نایستید* ❌ ایده آل اینه که حرفی نزنید👌 چون 👈 نمیتونید لحن و کلامتون رو کنترل کنید و این باعث میشه دیگه نتونیم برگشت داشته باشیم. به خودتون و همسرتون فرصت بدید زمان بخرید 🕰 زمان بگیرید⏳‌ اینجوری شاید دیر ولی راحتتر به هدفتون میرسید😉 ❤️✨❤️✨❤️ http://eitaa.com/cognizable_wan
یک دانشجوی دختر سیاه‌پوست دانشگاه MIT بخاطر پروژه‌اش با چندتا برنامه کار می‌کرده که برای ورود به آنها نیاز به تشخیص چهره توسط هوش مصنوعی داشته! بعد چند وقت متوجه میشه برای ورود به این برنامه‌ها زیادتر از بقیه به مشکل میخوره! راه‌های مختلف رو امتحان میکنه، نهایتا یه ماسک سفید رو درست میکنه و مشکلش حل میشه! کدهای برنامه‌ها رو بررسی میکنن میفهمن دقت این اپلیکیشن‌ها برای تیره پوست‌ها ده‌ها برابر کمتره از سفید پوستهاست! جالبه خیلی از ایالت‌ها بر اساس همین برنامه‌های تشخیص چهره مردم رو جریمه میکنن. دانشجوها اعتراض کردند چندتا ایالت کلا برنامه‌‌های تشخیص چهره رو از سیستمشون حذف کردن و منتظرن رای دادگاه علیه آمازون و ماکروسافت و فیس بوک اند... http://eitaa.com/cognizable_wan
🕊 عشق يعنى همين... يعنى همه چيز را بايد ارزانى كرد... همه چيز را بايد فدا كرد... بى طمعِ پاداشى... روزگاری ولی امر که فرمان می داد. مردانی به پا می خواستند و از سر ارادت به فرمان ولی، جانشان را در طبق اخلاص نهاده و راهی نبرد می شدند. گاهی تن در برابر گلوله می ماند تا فرمان ولی بر زمین نماند. مردانی ۱۴ ساله تا ۹۰ ساله
‌ چیشد_چادری_شدم ⁉️ چند ماه پیش ب اصرار بابا رفتیم سر مزار شهدا مدافع حرم خیلی فضای خوبی بود ☺️همین طور داشتم رد میشدم🚶♀ و ب قبرها نگاه می کنم نمیدونم چرا تا یه قبر دیدم گریه ام😭 گرفت دویدم سمتش اسمش علیرضا بود 3سال بود ک شهید شده بود نشستم سر قبرش و کلی باهاش حرف زدم🗣 که کمکم کنه بهش قول دادم اگه کمکم کنه منم چادری بشم منم با حجاب بشم 🙈 چند ماه گذشت مامان اینا میرفتن سر مزار شهدا ولی من هنوز می ترسیدم برم 😞😞 تا چن وقت پیش ک زندگیم آروم شد یادمه پنج شنبه بود رفتم پیش بابا و اصرار کردیم ک بریم سر قبر علیرضا تا رسیدم دویدم🏃♀ سر قبرش و گریه😭 کردم با حجاب کامل رفتم و بهش قول دادم بمونم رو حجابم بهش گفتم حالا ک تو مدافع حرم شدی منم با چادرم مدافع حیا میشم 😞 فرداش یه جشن دعوت شدم خیلی استرس داشتم😰 که با چادر بودم ولی یه امنیت بهم داد چادر که ترسم ریخت ک افتخار کردم ب حجابم😊 حالا بدون هیچ ترسی میگم که من عوض شدم با افتخار میگم که من ام http://eitaa.com/cognizable_wan
تا حالا مـــــادر شـــــهید رودیدی؟؟ تا حالا حس یه مادرکه بچه اش رو تکه تکه بر گردونن لمس کرده ای ؟؟ دیدی یه مادر شهید با عکس پسرش حرف بزنه؟!! دیدی یه مادر شهید استخونهای جوان قد بلندش رو بغل کنه و باحسرت بگه پسرم روزی که برای اولین بار بغلت کردم از الان سنگین تر بودی؟!! دیدی یه مادر شهید هر وقت جوانی رو همراه با مادرش می بینه نگاهش رو تا اونجایی که چشم کار می کنه دنبالشون بدرقه می کنه و اشک از چشماش می ریزه؟!! دیگه کسی نیست دست پدر پیر شهدا رو بگیره و بیاره اون ور خیابون!!! http://eitaa.com/cognizable_wan
پیامبر اڪرم (ص) فرمود من از جبرییل پرسیدم آیا بعد از من به زمین خواهی آمد ؟ 🍀 گفت : بلی یا رسول الله بعد از شما ۱۰ مرتبه به زمین نازل خواهم شد .... و ده گوهر از روی زمین خواهم برد ( به دلیل ڪفران مردم ). ✅پیغمبر فرمودند : آن گوهر ها چیست ؟ عرض ڪرد : 🍀 دفعه اول که نازل بشوم برڪت را خواهم برد . 🍀دفعه دوم رحمت را . 🍀دفعه سوم حیا را از چشم زنان . 🍀دفعه چهارم حمیت و غیرت را از مردان. 🍀 دفعه پنجم عدالت را از دل سلاطین . 🍀دفعه ششم صداقت و راستی را از دل رفیقان و دوستان . 🍀دفعه هفتم مروت را از دل اغنیا . 🍀دفعه هشتم صبر را از دل فقیران . 🍀 دفعه نهم حکمت را از دل حڪیمـــان. 🍀دفعه دهم ایمان را از دل مومنین. هر گاه خداوند غضب نماید، عذابی بر ایشان نازل نڪند . به جایش نرخ های آنان گران می شود و عمرهای ایشان ڪوتاه می گردد و تجارتشان سود نمی ڪنند و میوه هایشان نیڪو نمی باشد و نهر هایشان ڪم آب و باران از ایشان دریغ می گردد و اشرار بر آنان مسلط می گردد. http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رقیه خاتون رقیه یعنی دختری که باعث سرفرازی و رقاء پدرش است که نمونه کامل آن دختر سه ساله امام حسین علیه السلام است که سر پدر را سربلند نمود با گفتمانی ماندگار با او و از این باب الحوائج کوچک کربلا و کوفه و شام میخواهیم که از خدا سر بلندی ملت انقلابی ما را در دنیا و عقبی طلب کند سلام بر او در روز شهادتش 5 صفر ✍️ 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 کوچه پس کوچه های دمشق تا ضریح مطهر حضرت رقیه سلام الله علیها http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️ 🔴 # *آقایان_بدانند*! 💠 آقایان محترم این نکته را فراموش نکنید هیچ وقت نگید من دارم کار می‌کنم و خانمم داره اینو میبینه و باید بفهمه این یعنی دوست داشتنش! 💠 خانم شما به شنیدن واژه‌های دوست داشتن و علاقه و محبت کلامی نیز نیاز دارد و این مساله همچون نیاز به آب خوردن نیازی همیشگی است. ❤️💫❤️ http://eitaa.com/cognizable_wan
برای یکدیگر وقت بگذارید هر قدر که پر مشغله باشید. بخاطر داشته باشید رابطه تان در اولویت است, درست مثل یک گیاه که بدون آب پژمرده میشود ,رابطه‌تان بدون وقت گذاشتن برای یکدیگر نابود می شود. 💕http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 💠 آهای مردها! وقتی همسرتان از دست‌هایش زیاد کار کشیده است به او بگویید کنارتان بنشیند و دست‌هایش را دهید. 💠 و گاهی بین ماساژ دادن، دستش را ببوسید تا و قدردانی شما را با تمام وجود حس کند. 💠 برخی کارها برای همیشه در همسرتان می‌ماند و با همان ، با سختیهای زندگی کنار می‌آید و باعث می‌شود. http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 ! 💠 آقایان محترم این نکته را فراموش نکنید هیچ وقت نگید من دارم کار می‌کنم و خانمم داره اینو میبینه و باید بفهمه این یعنی دوست داشتنش! 💠 خانم شما به شنیدن واژه‌های دوست داشتن و علاقه و محبت کلامی نیز نیاز دارد و این مساله همچون نیاز به آب خوردن نیازی همیشگی است. 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
*تربیت فرزند مهدوی* 🔹 وای بر مامان و باباهایی که در هفت‌سال اول به بچه‌ ثابت نمی‌کنند که عاشق او هستند! درحالی‌که بچه در این سن، باید آخرِ کیف باشد! 🔹 برخی از مادرها مدام به بچه می‌گویند «دیگر دوستت ندارم ها!»؛ چرا بچه را تهدید می‌کنی؟! خُب این بچه یادش می‌ماند و می‌گوید «من موجودی هستم که به‌همین سادگی، مادرم می‌تواند من را دوست نداشته باشد!» این را به بچه‌ات نگو. منّتش را بکش! مثلاً این‌طوری بگو: «من که تو را دوست دارم، این کار را نکن...» مدام به او بگو دوستت دارم، بگذار این بچه، وجودش پُر بشود 🔹 خانم در برخورد با بچه‌ها، نباید حالت حقوقی به خودش بگیرد و مثل فرمانده‌ها رفتار کند، بلکه باید دلبری کند! مثلاً به بچه‌ها بگوید: «بچه‌ها، اگر این کار را بکنید من دلم می‌سوزد» و بابا هم به بچه‌ها یاد بدهد که «دل مامان‌تان را نشکنید» این‌ها اساس خانواده است 🔹 پدر و مادرهای محترم! بچه‌ها از روی الگوی شما «امامت» را می‌فهمند، از روی الگوی مهربانی مادر، می‌فهمند که امام مهربان است، از روی الگوی مهربانی مادر می‌فهمند که خدا مهربان است و حسن ‌ظنّ به خدا پیدا می‌کنند http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خانم دکتر لباف، متخصص زنان و زایمان: در دوره ی رزیدنتی(تخصص) به ما گفته بودند زنانی را که بارداری دوم یا سومشان است، بطور مخفیانه عقیم کنید! 🔺کلیپی کوتاه و تکان دهنده از خیانت جبران ناپذیر دهه ی ۷۰
بهترین گره باز کن گره های کور زندگی چیست؟ ✍🏻کافی است که در مقابل پدر و مادرمان کمر خم کنیم، تا خدا آسمانی مان کند. 🔹کتاب های مرحوم علامه شیخ مرتضی انصاری قریب نود سال است که در حوزه تدریس می شود، چون مادرش را بر روی شانه می گذاشت و به حمام می برد تا زن ها او را بشویند و مجدد بر روی شانه می گذاشت و به منزل می آورد. مردم از او می پرسیدند: در منزل قاطر یا الاغی نداری که او را روی آن بگذاری؟ ✍🏻 فرمود: دارم. نمی دانید وقتی مادرم را بر دوش گرفتم، زیر این بار سنگین چه گره هایی برایم باز شد. وقتی مادر ایشان از دنیا رفت، به پهنای صورت گریه می کرد، یتیمی سن بردار نیست. وقتی به او اشکال کردند، فرمود: گریه ام برای این است که از امروز به بعد، به چه شخصی خدمت کنم که خدا این همه گره هایم را باز کند؟ در عالم از مادر، سنگین وزن تر برای رسیدن به خدا داریم؟ 👌🏻پس تا زنده اند احترامشان را داشته باشید. http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁 ساعت ۱۰ بود به معنی واقعی علااااف بودم.این تلویزیونم که کوفتم نداشت داشتم همینجوری بلاتکلیف کانالارو بالا پایین میکردم که در باز شد.با دیدنش صورتم جمع شد.چقدر این بشر رو مخمه.اومدم دوباره حواسمو بدم به تلویزیون ولی اصلا حوصله موندن کنار نیکا رو نداشتم.نفسمو با عصبانیت بیرون فوت کردم..برم تو بالکن بهتر از اینکه کنارش بمونم.با دیدن آسمون دلم گرفت.تاریک تاریک بود.خم شدم و باَ دستام به میله توی بالکن تکیه دادم..ماه کامل کامل بود قشنگ و سفید...یادمه مامان همیشه عاشق شبایی بود که ماه کامله.لبخند تلخی رو لبم نقش بست.چند وقت بود که کلا به یادش نبودم.حتی سرخاکشم نرفته بودم..از دست خودم حسابی حرصم گرفته بود.واقعا همینقدر دوسش داشتم؟!نور بالکن تو چشمم میزد دستم بردم تا خاموشش کنم که چشمم خورد به احسان.اونم مثل من به میله های بالکن تکیه داده بود.یعنی اونم دلش گرفته بود...با شنیدن صدای گوشیش حواسش از آسمون پرت شد و تلفنشو با لبخند جواب داد احسان-سلام به آبجی خانم خوشگل خودم پس حنا بود.چقدر این آبجی و داداش بامزه بودن..اصلا وقتی باهم حرف میزدن کیف میکردم.. احسان-خوبی حنا؟......فردا میرسم دیگه... تک خنده ای کرد وگفت احسان-بلههه نگران اون نباش.گرفتم برات...حنا معصومه خانمو که اذیت نمیکنی؟!....منم دلم برات تنگ شده.....برو بخواب دیگه.شبت بخیر عزیزدلم. تلفنو قطع کرد..خیلی برام سوال پیش اومده بود چرا حنا با احسان بود؟چرا توی این سنش نه پدری بالاسرش بود نه مادری؟چرا هروقت از احسان این سوالو میپرسیدم اخم میکرد؟کلی سوال داشتم که دوست داشتم ازش بپرسم ولی سعی میکردم جلوی خودمو بگیرم.احسان چند دقیقه دیگه به آسمون نگاه کردو بعد رفت تو...احساس میکردم آدم مرموز و سرسخته.کسی که زندگیش مثل این بچه سوسولا جلو نیومده..کسی که مسئول بزرگ کردن خواهرشه..هوا حسابی سرد شده بود منم چراغ خاموش کردم ورفتم تو.حداقل احسان حنا رو داشت ولی من چی؟فقط یه بابا که اونم به یه تیر حروم بود..نفس عمیقی کشیدم و چشمامو بستم و سعی کردم بخوابم ولی همش ذهنم کشیده میشد سمت احسان..اصلا چه دلیلی داره من بهش فکر کنم؟زندگی و شخصیت اون هیچ ربطی به من نداره..با این فکر توی جام غلت خوردم و طاق باز خوابیدم.چقدر زندگیم یکنواخت و خسته کننده بود..ولی حس میکنم الان برام قابل تحمل تر شده.دلیلی که خودمم نمیدونستم چی باعث شده یک ذره به زندگی امیدوارتر بشم http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁 دردسر_عاشقی ساکمو بستم و منتظر موندم که در اتاق به صدا در اومد.درو باز کردم احسانو جلوی در دیدم احسان-سلام. من-سلام. چند ثانیه نگام کرد احسان-تو چرا منو همینجوری نگاه میکنی من-وااا.چیکار کنم خب احسان-مگه قرار نبود بریم.پس چرا وایستادی؟! سریع رفتم توی اتاق و ساکمو برداشتم.نیکا رو از صبح ندیدمش.ساکمو برداشتم و اومدم بیرون که احسان ساکو ازم گرفت وگفت احسان-بده به من او مای گاد.چه جنتلمن.با هم رفتیم سمت ماشین من-پس آقا سینا کجان؟ احسان-سینا خیلی عجله داشت اونا چند دقیقه پیش راه افتادن. نیشخندی هم زد و ادامه داد احسان-لحظه آخرم نیکا رو کشوند برد ولی ماشالا اون پیله تر از این حرفا بود به سینا گفت نمیام سینای کله شقم راه افتاد نیکا چند متری دنبال ماشین دوید تا سینا راضی شد سوارش کنه. با تصور نیکا تو اون حال زدم زیر خنده.واقعا صحنه ای بود که از دستش دادم...صندق عقبو داد بالا که ساکمو بزاره..چشمام گرد شد و با ذوق نگاه کردم. من-وااااااای این چیه؟ احسان-واقعا نمیدونی چیه؟ با غیض نگاش کردمو بی توجه به حرفش رفتم جلو و از توی صندوق درش آوردم من-چقدر نااااازه. یه شاخسین بزرگ و خوشگل بود. من-من عاشقشونم احسان-عاشقشونی؟! با ذوق سرمو تکون دادم وگفتم من-آره بابا.خیلی از اینا خوشم میاد...حالا برای کی هست؟! احسان-مال حناست.از روزی که اومدیم ۱۰۰ بار پیام داده و سفارش داده. الهییی چه خوش سلیقه.واقعانم خیلی خوشگل بود.با حسرت دوباره به شاخسین نگاه کردم و توی صندوق گذاشتمش...توی ماشین نشستیم.۱ساعت راه طولانی نبود ولی چون احسان حرف نمیزنه مطمئنم حوصلم سرمیره.سعی کردم یجوری سربحثو باز کنم من-آقا احسان شما این دوروز مشغول کارای شرکتین؟ احسان-چطور؟ من-آخه اگه اونجوری باشه کلی کار سره منم میریزه. احسان-در رابطه با شرکت هست ولی منو سینا حلش میکنیم.تو تا عصر کارای معمولی رو انجام بده. سرمو تکون دادم.اَه بحثو یجوری تموم کرده بود که نمیتونستم ادامه اش بدم.گندش بزنن.سرمو به پشتی صندلی تکیه دادم و به بیرون خیره شدم ••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••• ازبیکاری توی گوشیم چرخ میزدم.ساعت ۹ شب بود.صدای کوبیدن در بلند شد.حتما باباس چون همیشه همین زمانا میاد.چادر رنگیمو سرم کردم و رفتم دم در با باز کردن در کلی دلشوره تو وجودم منتقل شد.بهار جلوی در بود و داشت گریه میکرد.چادرمو که با دستم محکم گرفته بودم تا نیفته رو ول کردم و روی زمین افتاد با استرس رفتم جلو و بازو هاشو گرفتم من-بهار؟!چیشده؟ همونطور که هق هق میکرد اومد تو و بریده بریده گفت بهار-هستی... من-جان هستی؟چیشده؟! همونطور که حرف میزدم بردمش داخل خونه و روی زمین نشوندمش http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁 من-بهار جون به لبم کردی..چیشده؟ همونطور که گریش شدت میگرفت گفت بهار-امیر...هستی امیر مکثی کرد و بریده بریده گفت بهار-حالش بدهههه با صدای بلند تری زجه زد بهار-امیر داره میمیره...تو کماس. آب دهنمو با ترس قورت دادم.دهنمو باز کردم حرفی بزنم که خودش شروع کرد بهار-همین امروز جلو چشمای خودم.. به چشماش تاکید کردو ادامه داد بهار-جلو چشمای خودم یه ماشین زد بهش.. از استرس تمام تنم میلرزید.خدایا چه اتفاقی افتاده؟نکنه اتفاقی که برای مامان افتاد تکرار بشه؟..محکم روی پاش زد و ادامه داد بهار-هستی نبودی ببینی...نبودی ببینی ماشین همچین زد بهش که لواشک شد رو زمین. و بعدش زد زیر خنده.با چشمایی که تا آخرین درجه باز شده بود.با تعجب به بهار که داشت هر هر میخندید نگاه کردم.این دیوونه الان باید گریه کنه چرا میخنده.همونجوری گیج داشتم نگاش میکردم که با خنده گفت بهار-اسکولت کردم بابا..گفتم روزتو از یک نواختی در بیارم. و بعد دوباره زد زیر خنده.چند ثانیه طول کشید تا معنی حرفشو فهمیدم جیغی کشیدم و با عصبانیت گفتم من-خاک تو سرت بیشعور.نمیگی شاید من از ترس سکته کنم... چند لحظه مکث کردمو ادامه دادم من-اخه مشنگ این چه شوخیه که با امیر میکنی؟خجالت نمیکشی؟ بهار-نه بابا خجالت چیه؟گفتم یه شوخی ای باهاش کرده باشم. سرمو با تاسف تکون دادم وگفتم من-واقعا که کم داری. بهار-شوخی کردم دیگههه.من که جونمم برای امیر میدم. من-آره...کاملا مشخصه. ریز خندید و حرفی نزد همونطور که تکیه میدادم به دیوار گفتم من-چه خبر حالا؟ شونه ای بالا انداخت بهار-خبر خاصی که ندارم فقط دیروز با امیر دعوام شد حسابی.الان قهریم باهم. من-الان باید گریه کنی مثلا. پوزخندی زد وگفت بهار-غم و غصه هامو خوردم گریه هامم کردم دیگه گفتم میخوام بیام اینجا با خودم غم و غصه نیارم... چشمکی زدو حرفشو ادامه داد بهار-هیجان بیارم با خودم محکم زدم تو سرشو گفتم من-هیجانت بخوره تو سرت ایشالا.قلبم اومد تو دهنم از استرس.....حالا سر چی قهر کردین؟! http://eitaa.com/cognizable_wan
و پاسخ ❓پرسش : سلام برای رشد سریع ابروها و ضخیم شدن ابرو ها چیکار کنم ؟ ✅ پاسخ : علیکم سلام 🔹 ماساژ دادن ابرو با روغن زیتون به طور روزانه باعث رشد سریع ابروها می شود ، 🔹 مالیدن آب پیاز رنده شده به ابرو ها باعث تقویت و ضخیم شدن ابرو ها می شود . http://eitaa.com/cognizable_wan
🎤 آیت الله ؛ علت این‌که برای بسیاری از انسان‌ها تمرکز حواس ، به ویژه در نماز کار آسانی نیست به این جهت است که کارهای بیرونی از نماز ، الهی نیست‼️ JOiN👇 💖 http://eitaa.com/cognizable_wan