eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
679 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
رفتار کودکانه و همسرانه در روایت داریم هر کس بچّه دارد باید با او رفتار کودکانه کند. گاهی پدر و مادرها با تغییر صدا و ظاهر خود و حتّی پایین آوردن ظاهری سطح فکر خود با کودک بازی می‌کنند. در واقع والدین باید سعی کنند رفتار، گفتار و تعامل آنها با کودک مطابق نیاز و نگاه او به دنیای اطرافش باشد و البته باید در رفتار کودکانه، چارچوب‌های تربیتی نیز رعایت شود. در زندگی‌ مشترک این قانون کاربرد بسیار مهمّی برای درک همسر و ایجاد رابطه صمیمی دارد و می‌تواند در مدارا کردن با همسر کمک شایانی باشد. سعی کنیم در زندگی از نگاه همسرمان به قضایا نگاه کنیم. نیازها، علائق، استعدادها و گلایه‌های او را ببینیم و با توجّه به آنها عکس‌العمل و رفتارهای خود با همسر را مدیریّت کرده و همیشه خود را جای او بگذاریم تا او را بفهمیم. قلق همسرتان را پیدا کنید و با تفاوت‌های کلی روان‌شناسی زن و مرد آشنا شوید تا بتوانید همان‌گونه که با کودکتان رفتار کودکانه می‌کنید با همسرتان رفتار همسرانه کنید. 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌼امام علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها 💛حضرت امیر وقتی می خواستند حضرت زهرا سلام الله علیها را صدا کنند می فرمودند: 💖نفسی لک الفدا (جان علی به فدایت) 💖حبیبتی زهرا بنت رسول الله 💖زهرا جان و 💚جوابی که از حضرت زهرا سلام الله علیها می شنیدند: 💖روحی لک الفدا(روحم به فدایت علی) 💖ابوتراب 💖ابالحسن 💖علی جان 🌺زیبا صداکردن زن و مرد، بهترین شیوه برای ابراز محبت است. 🌸و نوعی شخصیت دادن به طرف مقابل است. ❣پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم 💕سه چیز است که محبت شخص را درباره دیگری خالص می کند. یکی از آنها این است که طرف مقابل را به اسمی صدا بزند که وی می پسندد. 📕کافی، ج2، ص643 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
‍ ✅روشهای از بین بردن پرز وکرک فرش 👈یکی از روشهای توصیه شده این است که یک کیسه حمام را نم کرده ودست کنید ودر جهت خواب فرش بکشید وپرزهارا جمع کنید. با دستکش ظرفشویی هم میتوانید این روش را امتحان کنید . 👈یکی از راههااستفاده از جاروی دستی یا همان سنتی است اگر جارو را کمی نم کنید و طبق خواب فرش جارو کنید بهتر است . 👈روش بعد استفاده از فرچه است فرچه را نم کنید یا در محلول آب وسرکه سفید بزنید وروی فرش بکشید . 👈یکی از روشهای دیگر اینکه تفاله چای را بفشارید وقبل از اینکه خشک شود به صورت نمدار روی فرش بپاشید وبا دستکش تفاله ها را به آرامی روی فرش بکشید وبعد جارو کنید . 👈در بعضی از جاروبرقیها ودستگاههای بخارشو سرشانه هایی وجود دارد که میتواند در گرفتن پرزهای فرش کمک کند . بعد از انجام هرکدام ازاین روشها با کشیدن جارو برقی به صورت روزانه ومنظم از دست پرزها وکرکهای فرش راحت میشوید. 🌺🌸🌼🌺🌸🌼 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
بخشی از کتاب میخوام آدم حسابی باشم از خانم نیکیتا وی جامعه شناس سوییسی چاپ اول 109 سال پیش: 1_ آدم حسابیا زیاد نمی خوابن.صبح ها زود بیدار میشن و بعد از ظهر ها حتما نیم ساعت استراحت میکنند و شبها دیر تر از 12 نمیخوابن 2_ آدم حسابیا شبها با لباسی که برای خوابه میخوابن نه لباسی که باهاش غذا خوردن و غذا درست کردن و دستشویی رفتن. 3_ آدم حسابیا حداقل روزی نیم ساعت ورزش میکنن 4_ آدم حسابیا زیاد حرف نمیزنند مگر اینکه ازشون بخوان. 5_ آدم حسابیا برای ظرف شستن و تمیز کاری و تعمیر ماشین حتما دستکش دستشون میکنن. 6_ آدم حسابیا بی دعوت جایی نمیرن. 7_آدم حسابیا لباسهایی که استفاده نمی کنند را میبخشن. 8_ آدم حسابیا حتما توی اتاق کارشون یه گلدون دارن که هر روز بهش آب بدن. 9_ آدم حسابیا حتما یه اصولی دارند که بهش پایبند هستند. دوست خوبم خيلی باارامش و کند اين مطلب را بخوان ثانيه به ثانيه عمر را با لذت سپری کن در هر کار و هر حال کار ، تفريح ،رانندگی ،آموختن، مطالعه، آشپزی،نظافت ، خوردن و آشاميدن، عشق ورزی، حرف زدن، سکوت و تفکر، رابطه، نيايش و.... زندگی فقط در رسيدن به هدف خلاصه نشده مابه اشتباه اينگونه ميانديشيم: درسم تمام شود راحت شوم غذايم را بپزم راحت شوم اتاقم را تميز کنم راحت شوم بالاخره رسيدم.... راحت شدم اوه چه پروژه ای... تمام شود راحت شوم تمام شود که چه شود؟ مادامی که زنده هستيم و زندگی ميکنم هيچ فعاليتی تمام شدنی نيست بلکه آغاز فعاليتی ديگر است.... پس چه بهتر که در حين انجام دادن هر کاری لذت بردن را فراموش نکنيم نه مانند يک رباط فقط به انجام دادن بپردازيم به تمام شدن و فارغ شدن.... حتی هنگاميکه دستها را ميشوييم نيز ميتوانيم بالذت اينکار را انجام دهيم يکبار امتحان کنيد آب چه زيبا آرام پوست دستتان را نوازش ميکند به آب نگاه کنيد و لذت ببريد وآنجاست که احساس خوب زندگی کم کم به سراغتان ميايد... لذت باعث قدرتمند شدن ميشود به طرز باور نکردنی باعث بالا رفتن اعتماد به نفس ميشود... لذت بردن هدف زندگی است تا ميتوانی همه کارها و فعاليت ها را با لذت همراه کن... حتی نفس کشيدن که کمترين فعاليت توست... http://eitaa.com/cognizable_wan
هیچگاه به دنبال صورت زیبا نباشید! "روزی پیر خواهد شد..." هیچگاه به دنبال پوست خوب نباشید! "روزی چروک خواهد شد..." هیچگاه به دنبال اندام خوب نباشید! "روزی عوض خواهد شد..." هیچگاه به دنبال موی زیبا نباشید! "روزی سپید خواهد شد..." در عوض به دنبال قلبی وفادار باشید، که تا ابد دوستتان خواهد داشت🍃🌸 👇👇💙 http://eitaa.com/cognizable_wan
" خاموش بودن‌‍‍‍‌‌‍" نصف حکمت است. " تعقیب نکردن دیگران " ، نصف آرامش است. " مداخله نکردن درکار دیگران " ، نصف ادب است. من از دنیا فقط اینو دریافتم که : اونیکه " قویتر بود "، کمتر زور میگفت... اونیکه راحت تر میگفت " اشتباه کردم " اعتماد به نفسش بالاتر بود... اونیکه " صداش " آرومتر بود ، حرفاش بانفوذتر بود... اونیکه خودشو واقعأ " دوست داشت " ، بقیه رو واقعی تر دوست داشت... اونیکه بیشتر " طنز " میگفت ،به زندگی جدی تر نگاه میکرد... اونیکه به " تفاوت " بین انسانها واقف بود،بیشتر نقاط مشترک رو باهاشون پیدا میکرد. http://eitaa.com/cognizable_wan
سلام علیکم شاید ۲۰ سال پیش، کسی به مخیله‌اش هم نمی‌رسید روزی در خیابان‌های شهر، دخترانی را مشاهده کند که آن سال‌ها مردم شاید آن‌ها را در سالن‌های عروسی هم نمی‌دیدند... دخترانی بزک‌کرده با موهای پف کرده و بیرون ریخته و مانتوهایی کوتاه و تنگ و جلوباز و شلوارهایی تنگ‌تر! این روند ۲۰ سال طول کشید تا به این‌جا رسید. استعمار و استکبار، صبر و حوصله‌ی زیادی دارد، برعکس بسیاری از ماها ... ⬅️اولین کار، گرفتن چادر بود از زنان ما... گفتند چادر، حجاب برتر است و می‌شود برتر نبود! بین خوب و خوب ‌تر، خوب را هم انتخاب کنی به‌جایی بر‌نمی‌خورد .می‌شود مانتوی گشاد و مقنعه‌ی بزرگ پوشید و باحجاب بود(برگرفته از سخنان هاشمی رفسنجانی در نمازجمعه تهران )... حرف قابل‌قبولی بود؛ کسی نمی‌تواست به این حرف اعتراض کند، حتی اهالی مذهب ⬅️ گام دوم، گرفتن مقنعه بود... می‌شود روسری بزرگ سر کرد! هم تنوّع دارد هم حجاب است. یادم‌ می‌آید روسری‌هایی بود با ضلع، بیش‌تر از یک‌متر، که تا کمرِ خانم‌ها هم می‌رسید... خوب البته روسری مثل مقنعه نبود گاهی مو بیرون می‌زد ⬅️ در فیلم‌های سینمایی هی مدل گذاشتن، زن‌های هنرپیشه مدل شدن و به تبع آن، دختران‌ِجوان هم از آن‌ها یاد می‌گرفتند ⬅️چشم‌های ما متوجّه این آب‌رفتن نمی‌شد و آن‌قدر کم کم این کار را کردند که چشم ما عادت می‌کرد... ⬅️ مانند بچه‌ای که جلوی چشم پدر و مادرش بزرگ می‌شود و قد می‌کشد و والدینش حس نمی‌کنند اما دیگران که کمتر او را می‌بینند و چشمانشان عادت نکرده، متوجه رشد هفتگی او می‌شوند... ما عادت کردیم به روسری‌هایی که هر روز آب می‌رفت و تبدیل شد به نواری باریک و بعضا توری... مانتوهایی که شاید بهتر باشد بلوز و پیراهن راحت نامیدشان تا مانتو... ⬅️ به هر حال کم کم کار به این جا کشید و مدام گفتند بی‌حجابی معضل فرهنگی است، برای حلّ آن باید کارِفرهنگی کرد... سال‌ها گذشت و لباس‌ها آب رفت و کار فرهنگی در زمینه‌ی عفت و حجاب مشاهده نشد. برعکسش، فراوان کار‌های ضدِفرهنگ، در کوبیدن حجاب و عفت و حیاء و غیرت در فیلم‌های سینمایی و مجلّات و برنامه‌های عمومی یافت می‌شد... ⬅️ حالا هم که مد پوشش خانم‌ها تغییر کرده، پوشیدن ساق شلواری (ساپورت) به جای شلوار... یعنی دیگر شلوار جین تنگ هم نه! ساق شلواری! و بدون تردید در یکی دو سال آینده این کنار می رود و برخی را .......... ⬅️ یعنی پس از آن‌که چادر، مقنعه، مانتو و روسری از زنان گرفته شد، حالا رفته‌اند سراغ شلوار! چشم‌های ما هنوز عادت نکرده‌اند... اگر به این هم عادت کنیم سرنوشت چادر و مانتو و روسری در انتظار این ساپورت هم هست... خدایی نکرده این‌ها هم روز به روز نازک‌تر و کوتاه‌تر می‌شود و ما عادت می‌کنیم.... آن وقت... نمی‌دانم بعدش سراغ چه خواهند رفت... 🌺 حیرت‌آور است !! 👈همه‌ی جهان حجاب دارد: 1_کره زمین دارای پوشش است... 2_ میوه‌های تر وتازه دارای پوشش است... 3_ شمشیر نیز داخل غلافش حفظ می‌شود... 4_ قلم بدون پوشش جوهرش خشک می‌شود و فایده‌اش از بین می‌رود و زیر پا انداخته می‌شود برای این‌که پوشش آن از بین رفته 5_ سیب هم اگر پوسته‌اش گرفته شود و رها شود فاسد می‌شود... و...... در تعجبم از مردی که ماشینش را از ترسِ خط و خش افتادن *چادر* می‌پوشاند؛ اما *دختر* یا *همسر* و یا *خواهر* خود را بدون پوشش یا پوششِ ناقص رها می‌کند!!! 🔴بانو! این *چادر* تا برسد به‌دست تو هم از *کوچه‌های مدینه* گذشته هم از *کربلا* هم از بازار شام...! *چادرت* را در آغوش بگیر و بگو برایت *روضه* بخواند همه را از نزدیک دیده است... **💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥 تا می‌توانید نشر دهید... تاشاید *غیرتِ* ازدست رفته تکانی بخورد. http://eitaa.com/cognizable_wan
تخریب نماد کعبه؛امتیاز بیشتر! 👈طبق گزارش روزنامه رای الیوم اگه میخوای تو بازی فُرتنایت امتیاز بیشتری بگیری باید کعبه رو تخریب کنی 👈میبینید برای اینکه از حالا روی عقاید بچه ها کارکنند دست به چه اقداماتی میزنند. http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ساكنان قلب‌ات را به دقت انتخاب كن... زیرا هیچ‌ڪس به غیر از تــو بهاے سڪونت‌شان را نخواهد پرداخت... ‌‌http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای بنازم بر سازنده این فیلم قربان مرامتان چون در ایران واقعا خییر زیاده چون با خدا معامله میکنند رو نمیکنند ولی اگر خارج بود کلی فیلم میساختند. http://eitaa.com/cognizable_wan
ﺭﻭﺯﮔﺎﺭي ﭘﺎﺩﺷﺎهي بود که ﻭﺯﻳﺮي داشت که همیشه ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﺮ حادثه و ﺍﺗﻔﺎﻕ خير ﻳﺎ ﺷﺮي ﻛﻪ ﺑﺮﺍﯼ شاه می افتاد،ﺑﻪ پادشاه ميگفت : "ﺣﺘﻤﺎ ﺣﻜﻤﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ!" ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ چاقو ﺑﺮﻳﺪ ﻭ ﻭﺯﻳﺮ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﮔﻔﺖ: «ﺑﺮﻳﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺩﺳﺘﺖ ﺣﻜﻤﺘﯽ ﺩﺍﺭﺩ! » شاه ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ بسیار ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪ ﻭ به شدت ﺑﺎ ﻭﺯﻳﺮ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺍﻭ که ﺑﻪ ﺣﻜﻤﺖ ﺍﻳﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ معتقد نبود، ﻭﺯﻳﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ. ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁن رﻭﺯ ﻃﺒﻖ ﻋﺎﺩﺕ ﺑﻪ ﺷﻜﺎﺭگاه ﺭﻓﺖ، ﻭﻟﯽ این بار ﺑﺪﻭﻥ ﻭﺯﻳﺮ ﺑﻮﺩ. پادشاه ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺷﻜﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻋﺪﻩ ﺍي از ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺑﻮﻣﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ خواستند ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺪﺍﻳﺎﻧﺸﺎﻥ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﻛﻨﻨﺪ. ﻭﻟﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ کردن، ﻣﺘﻮﺟﻪ شدند ﺩﺳﺖ پادشاه ﺯﺧﻤﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺳﺎﻟﻢ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﻧﻘﺺ می خواستند. ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻫﻤﻴﻦ پادشاه ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ کردند. ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﻗﺼﺮ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ پیش ﻭﺯﻳﺮ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻗﻀﻴﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:« ﺣﻜﻤﺖ ﺑﺮﻳﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﻭﻟﯽ ﺣﻜﻤﺖ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺭﻓﺘﻦ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻡ!» ﻭﺯﻳﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ:« ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﺣﺘﻤﺎً ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺷﻜﺎﺭ ﻣﯽﺁﻣﺪﻡ ﻭ ﻣﻦ ﻛﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺷﻤﺎ ﺣﺘﻤﺎً قرباني می شدم.» http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ با دست دیگرش دستم روی روبنده قرار داد و نجوا کرد _اینو روش محکم نگه دار! و باز به راه افتاد.. و این جنازه را دوباره دنبال خودش میکشید.. 😖😭 تا به در فلزی قهوه ای رنگی رسیدیم... او در زد.. و قلب من در قفسه سینه میلرزید..😨 که مرد مُسنی در خانه را باز کرد... با چشمان ریزش به صورت خیس و خونی ام ماند.. و سعد میخواست پای فرارم را پنهان کند که با لحنی توضیح داد _تو کوچه خورد زمین سرش شکست! صورت بزرگ مرد زیر حجم انبوهی از ریش و سبیل خاکستری در هم رفت.. و به گریه هایم کرده بود که با تندی حساب کشید _چرا گریه میکنی؟.. ترسیدی؟😠 خوابیده در صدا و صورت این زندان بان جدید جانم را به لبم رسانده بود... و حتی نگاهم از ترس میتپید.. که 🔥سعد🔥 مرا به سمت خانه هل داد و دوباره بهانه چید _نه🔥 ابوجعده!🔥 چون من میخوام برم، نگرانه! بدنم به قدری میلرزید.. که از زیر چادر هم پیدا بود و 🔥دروغ سعد🔥 باورش شده بود که با لحنی بی روح ارشادم کرد _شوهرت داره عازم میشه، تو باید افتخار کنی!😈 سپس از مقابل در کنار رفت تا داخل شوم.. و این خانه برایم میداد.. که به سمت سعد چرخیدم و با لب هایی که از ترس میلرزید، کردم _توروخدا منو با خودت ببر، من دارم سکته میکنم!😰😭🙏🙏🙏 دستم سُست شده و دیگر نمیتوانستم روی زخمم را بگیرم.. که روبنده را رها کردم و دوباره خون از گوشه صورتم جاری شد... نفس هایش به تپش افتاده.. و در سکوتی ساده نگاهم میکرد، دلش به رحم آمده که هر دو دستش را... ادامه دارد.... 🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ هر دو دستش را گرفتم و در گلویم ضجه زدم... _بذار برم،.. 😭🙏من از این خونه میترسم... و هنوز نفسم به آخر نرسیده،.. 🔥صدای نکره ابوجعده🔥از پشت سرم بلند شد _اینطوری گریه میکنی، اگه پای شوهرت برای بلنگه، گناهش پای تو نوشته میشه! نمیدانست سعد به ترکیه میرود.. و 🔥دل سعد🔥 هم شده بود.. که به چشمانم خیره ماند و نجوا کرد _بذارم بری که منو تحویل نیروهای امنیتی بدی؟😡👿 شیشه چشمانم از گریه پر شده😢 و به سختی صورتش را میدیدم، باانگشتان سردم به دستش چنگ زدم.. ... و با هق هق گریه قسم خوردم _بخدا به هیچکس هیچی نمیگم، فقط بذار برم! 😢🙏اصلا هر جا تو بگی باهات میام، فقط منو از اینجا ببر! روی نگاهش را پرده ای از اشک پوشانده و شاید دلش ذرهای نرم شده بود که دستی چادرم را از پشت سر کشید و من از ترس جیغ زدم... به سرعت به سمت در چرخیدم.. و دیدم زن جوانی در پاشنه درِ خانه، چادرم را گرفته و با اخم توبیخم کرد _از خدا و رسولش خجالت نمیکشی انقدر بیتابی میکنی؟ سعد دستانش را از دستانم بیرون کشید تا مرا تحویل دهد.. و به جای اون زن دستم را گرفت.. و با یک تکان به داخل خانه کشید. راهرویی تاریک و بلند که در انتهایش چراغی روشن بود و هوای گرفته خانه در همان اولین قدم نفسم را خفه کرد... وحشت زده صورتم را به سمت در چرخاندم،😰 سعد با غصه نگاهم میکرد.. و دیگر فرصتی برای التماس نبود.. که مقابل چشمانم 🔥ابوجعده🔥 در را به هم کوبید... باورم نمیشد.. سعد رهایم کرده و تنها در این خانه گرفتار شدم که... ادامه دارد.... 🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ که تنم یخ زد... در حصار دستان زن پر و بال میزدم تا خودم را دوباره به در برسانم.. و او با قدرت مرا به داخل خانه میکشید و سرسختانه نصیحتم میکرد _اینهمه زن شوهراشون رو فرستادن جهاد! باید محکم باشی تا خدا خودش رو رقم بزنه! و من بی پروا ضجه میزدم..😫😭 تا کند که 🔥نهیب ابوجعده🔥 قلبم را پاره کرد _خفه شو!.. 😡کی به تو اجازه داده جلو نامحرم صداتو بلند کنی؟ با شانه های پهنش روبرویم ایستاده.. و از دستان درشتش که به هم فشار میداد حس کردم میخواهد کتکم بزند.😰 که نفسم در سینه بند آمد..و صدایم در گلو خفه شد.😭🤐 زن دوباره دستم را کشید.. و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، تحقیرم کرد _تو که طاقت دوری شوهرت رو نداری، چطوری میخوای جهاد کنی؟ میان اتاق رسیده بودیم.. و دستم هنوز در دستش میلرزید که به سمتم چرخید و تکلیفم را مشخص کرد _تو نیومدی اینجا که گریه کنی و ما نازت رو بکشیم! تا رسیدن ارتش آزاد به داریا، ما باید رو تو این شهر خشک کنیم! اصلاً نمیدید... صورتم غرق اشک و خون شده و از چشمان خیس و سکوت مظلومانه ام عصبی شده بود که رو به ابوجعده اعتراض کرد _این لالهِ؟😡 ابوجعده🔥 سر تا پای لرزانم را تماشا کرد.. 😈👁 و از چشمانش میبارید که نگاهش روی صورتم چسبید و به زن جواب داد _افغانیه! بلد نیس خیلی عربی صحبت کنه! و انگار زیبایی و تنهایی ام قلقلکش میداد.. که به زخم پیشانی ام اشاره کرد و بی مقدمه پرسید _شوهرت همیشه کتکت میزنه؟😏😈 دندان هایم از ترس به هم میخورد.. و خیال کرد ادامه دارد.... 🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ خیال کرد از سرما لرز کرده ام که به همسر جوانش دستور داد _ 🔥بسمه!.. 🔥یه لباس براش بیار، خیس شده! و منتظر بود او تنهایمان بگذرد.. که قدمی دیگر به سمتم آمد و زیر لب پرسید _اگه اذیتت میکنه، میخوای طلاق بگیری؟😏👹 قدمی عقب رفتم.. و تیزی نگاه داشت جانم را میگرفت.. که صدای بسمه در گوشم شکست _پس چرا وایسادی؟ بیا لباساتو عوض کن! و اینبار صدای این زن.. فرشته نجاتم بود که به سمت اتاق فرار کردم.. و او هوس شوهرش را حس کرده بود... که در را پشت سرم به هم کوبید و با خشمی سرکش تشر زد _من وقتی شوهرم کشته شد، زنش شدم! تو هم بذار جون شوهرت بالا بیاد بعد! و ای کاش.. به جای این هیولا 😰🔥سعد در این خانه بود.. که مقابل چشمان وحشی اش با همان زبان دست و پا شکسته عربی به گریه افتادم _شوهرم منو کتک نزده، خودم تو کوچه خوردم زمین...😥😢 اجازه نداد حرفم تمام شود... که لباسی را به سمتم پرت کرد و جیغش را در گلو کشید تا صدایش به🔥ابوجعده🔥👹 نرسد _اگه میخوای بازم شوهرت رو ببینی، بپوش بریم بیرون! نفهمیدم چه میگوید.. و دلم خیالبافی کرد میخواهد فراری ام دهد.. که میان گریه خندیدم و او میدانست چه آتشی به جان شوهرش افتاده که با سنگینی زبانش به گوشم سیلی زد _اگه شده شوهرت رو تا به تو برسه! احساس کردم با پنجه جملاتش دلم را از جا کَند.. که قفسه سینه ام از درد در هم شکست و او نه برای نجات من که برای داریا نقشه ای کشیده بود و حکمم را خواند _اگه میخوای حداقل امشب نیاد سراغت با من بیا! و بهانه خوبی بود تا... ادامه دارد.... 🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ بهانه خوبی بود تا عجالتاً این زن جوان را از مقابل چشمان شوهرش دور کند که شمرده شروع کرد _نمیدونم تو چه هستی که هیچی از نمیدونی و از رفتن شوهرت اینهمه وحشت کردی! اما اگه اونقدر به خدا و رسولش ایمان داری که نمیخوای داریا رو هم مثل و و به کفر بکشونن، امشب با من بیا!😡👿 از گیجی نگاهم..😥😟 میفهمید حرفهایش برایم مفهومی ندارد که صدایش را بلندتر کرد _این شهر از اول سُنی نشین بوده، اما چندساله به هوای همین حرمی که ادعا میکنن قبر سکینه دختر علی هستش، چندتا خونواده رافضی مهاجرت کردن اینجا!😠👿 طوری اسم را با چندش تلفظ میکرد.. که فاتحه جانم را خواندم و او بیخبر از حضور این رافضی همچنان میگفت _حالا همین و همین چندتا خونواده شدن مرکز فتنه که بقیه مردم رو به سمت کفر خودشون دعوت کنن! ما باید مقاومت رافضیها رو بشکنیم وگرنه قبل از رسیدن ارتش آزاد، رافضی ها این شهر رو اشغال میکنن، اونوقت من و تو رو به کنیزی میبرن! نمیفهمیدم از من چه میخواهد و درعوض ابوجعده مرا میخواست که از پشت در مستانه صدا رساند _پس چرا نمیاید بیرون؟ از وحشت نفسم بند آمد..😰 و فرصت زیادی نمانده بود که🔥بسمه🔥 دستپاچه ادامه داد _الان با هم میریم حرم! سپس با سرانگشتش به گونه سردم کوبید و سرم منت گذاشت _اینجوری هم در راه خدا جهاد میکنیم هم تو امشب از شرّ ابوجعده راحت میشی! تمام تنم از زخم زمین خوردن و اینهمه وحشت درد میکرد..😣😣 و او نمیفهمید این جنازه جانی برای جهاد ندارد که دوباره... ادامه دارد.... 🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
خودم رو دوست دارم چون ميدونم چه چيزهايى سرم اومده، به چه چيزهايى غلبه كردم و ظرفيت بدست آوردن چه چيزهايى رو دارم 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
شخصیت یعنی نحوه برخورد تو با کسی که نمیتونه برات کاری انجام بده ... 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
تونمیتونی‌به‌زندگیت، روزهای‌بیشتری‌بدی ولی‌میتونی ‌به‌روزهات ‌زندگی‌بیشتری‌بدی 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan