✅توصیه های مرحوم آیت الله بهجت برای شفا
✅👈عارف کامل مرحوم آیت الله العظمی بهجت برای شفا از بیماری، توصیه های زیر را ارائه فرمودند:
1⃣🌱مقدار کمی از خاک پاک مدفن سیدالشهدا(ع) را در آب زمزم مخلوط کرده و 70 مرتبه سوره حمد برآن بخوانید و در نوبت های متعدد هر روز به بیمار بخوارانید تا شفاء یابد.
2⃣🌱به فقیران متعدد، صدقه بدهید، گرچه صدقه ای که به هر کدام می دهید کم باشد.
3⃣🌱روزی هفت مرتبه سوره حمد را به نیت شفای او بخوانید.
4⃣🌱هر کس مزد بیمار می رود برای شفایش سوره حمد بخواند.
5⃣🌱بیمار را به مشاهد مشرفه (مزار معصمان، امامزادگان و ...) ببرید.
6⃣🌱در حضور بیمار، مرثیه بخوانید به طوری که او منقلب و متأثر شود.
7⃣🌱حدیث کساء را (مکرراً) برای شفای او بخوانید.
8⃣🌱گوسفند نذرفقیران کنید.
9⃣🌱بیمار پس از نماز صبح، 2 رکعت نماز حاجت بخواند و پس از آن 3 بار بگوید:
🌺🍀«اللهَ اِشْفِنی بِشَفائِکَ وَ دَوانی بِدَوائِکَ وَ عافِنی بِعافِیَتِکَ مِنْ بَلائِکَ فَانِّی عَبْدُکَ وَ ابنُ عَبدُک»
(خداوندا مرا با شفای خودت، شفا ده و با داروی خودت درمان کن و از گرفتاری ات، نجات و رهایی بخش چرا که من بنده تو و فرزند بنده توأم) و
🔟🌱پس از آن، یک بار هم بگوید «بِحُرمهِ الامامِ الکاظم (ع)». [به حرمت و آبروی امام کاظم (ع)]
📚 ذکرهای آسمانی، ص90 و91
http://eitaa.com/cognizable_wan
#مردباش
این که همسر شما بشنود که او فردی بی نظیر و
هیچ زن دیگری نمی توانسته شما را به این اندازه خوشبخت کند،
یک حس فوق العاده به او می دهد
http://eitaa.com/cognizable_wan
🌸 به همسرت بگو چرا متفاوته!
بگوچرا برات اهمیت داره😍
بگوچرا دوستش داری
هــــــــــرروز بگو!
تحسینش کن...
او میخواهد شاهزاده سوار بر اسب قهرمان تــو باشد.
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاری نکنید به این غلط کردن بیوفتین😂😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه باحال پرید تو اب😁😁
#فراری #قسمت_626
-دست من که نیست، قول و قرار خودته با آرایشگر.
پوفی کشید و بلند شد.
با ناز خودش را به تخت سینه پژمان چسباند.
هنوز هم فقط لباس زیر تنش بود.
-منو می رسونی؟
-آره.
سینه ی برهنه ی پژمان را بوسید.
-الان آماده میشن.
-مهمونا خونه ی حاج رضا هستن و خیلی هاشونم هتل.
آیسودا در کمد را باز کرد.
مانتو و شلواری بیرون کشید.
-فردا تموم میشه، همه میرن سراغ زندگی خودشون.
لباس هایش را پوشید.
جلوی میز آرایش خیلی کم آرایش کرد.
پژمان هم لباس پوشید.
-بریم؟
-من آماده ام.
با هم از خانه بیرون رفتند.
سوار ماشین شدند و پژمان او را رساند.
دم در آرایشگاه گفت: کارت تموم شد زنگ بزن بیام دنبالت.
-چشم.
وارد آرایشگاه شد.
امروز صبح هم همین جا بود.
مدام درون آرایشگاه بودن خسته کننده بود.
اصلا حوصله اش را نداشت.
ولی مجبور بود.
فورا آرایشگر مشغول شد.
موهایش را بلوطی رنگ زدند.
خواست خودش بود.
ناخان هایش اصلاح شد.
مدل ابرویش را تغییر دادند.
کارش که تمام شد انگار پژمان منتظرش بود.
زنگ آرایشگاه به صدا درآمد.
-بله؟
-به آیسودا جان بگید بیاد پایین، همسرشم.
-حتما.
گوشی آیفون را گذاشت.
-عزیزم همسرت پایین منتظرته.
متعجب با خودش گفت:قرار بود زنگ بزنم بهش که!
-ممنونم خانم.
-گلم فردا سر ساعت اینجا باش تا کار آرایشت رو درست کنم.
-حتما.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#فراری #قسمت_627
زود لباس هایش را پوشید.
از خانم آرایشگر تشکر کرد و پایین رفت.
در آهنی آرایشگاه واقعا برای باز و بسته شدن سنگین بود.
به زور بازش کرد.
به محض بیرون آمدنش آرش دوست پسر سوفیا را دید.
لبخند زشتی روی لبش بود.
چشمان سبز رنگش بیشتر از همیشه شرور به نظر می رسید.
-سلام آیسودا خانم، ببخشید که من اینجا مزاحمتون شدم، راستش مشکلی برای سوفیا پیش اومده...
آیسودا با پرخاش گفت: سوفیا کجاست؟ کجا بردیش با خودت؟
آرش قیافه اش را متعجب کرد و گفت: من نمی دونم چی میگید خانم، فقط امروز خیلی ناگهانی بهم زنگ زد بیمارستانه، من خودمم چند روز ازش خبر نداشتم.
نمی فهمید چقدر راست می گفت؟
-چرا اومدین سراغ من؟
-سوفیا خواست، گفت خانواده ام بفهمن منو می کشن.
-مگه چی شده؟
-منم هنوز نفهمیدم، اومدم شمارو ببرم پیشش، حالش ظاهرا خیلی بد بود، پرستار گوشیو گرفته بود حرف بزنه.
-چرا زنگ نزد به خودم؟
آرش حرصش گرفت.
هرچه می گفت این دختر جوابی داشت.
-من نمی دونم خانم، برید از خودش بپرسید، من فقط یه قاصد بودم، حالا هم اگر نگران دوستتون نیستین من میرم.
لحن آرش مجبورش کرد تا حدی باور کند.
هرچند هنوز هم به این مرد باور نداشت.
حس می کرد همه چیز زیر سر خودش است.
فقط دارد نقش بازی می کند.
-باشه آدرس رو بدین خودم میرم.
حس کرد آرش عصبی شد.
-باشه هرجور راحتین.
دست درون جیبش کرد.
دستمالی از جیبش درآورد.
-ادرس رو یادداشت می کنید؟
به آیسودا نزدیک شد.
قبل از اینکه جواب آرش را بدهد دستمال روی دهانش قرار گرفت.
و به دقیقه نکشیده تن بی جانش درون آغوش آرش بود.
آرش با عصبانیت زیر لب گفت: خیلی خستم کردی دختر.
*
داد کشید:یعنی چی زن من رفته؟ با کی؟ چرا؟
-صداتو بیار پایین آقا، یه آقایی زنگ زد گفت شوهرشم بگو بیاد پایین، قرار نیست که شناسنامه بگیریم از مردم که.
دستش را به دیوار تکیه داد.
تمام جانش سیر و سرکه بود.
یعنی چه؟
کجا رفته مثلا؟
نکند پولاد؟
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁http://eitaa.com/cognizable_wan
🌸ماسکهای مختلفی برای زیبایی پوست وجود دارند که استفاده از آنها باعث میشود تا پوستی سالم، درخشان و زیبا داشته باشید.
یکی از ماسکهای طبیعی و ضد پیری پوست را یاد بگیرید👇
1️⃣½ خیار را پوست بکنید و درون مخلوط کن بریزید.
2️⃣2 ق ژل آلوئهورا به آن بیافزایید.
3️⃣½ ق آبلیمو تازه اضافه کنید.
4️⃣½ ق گلاب اضافه کنید.
تمام مواد را برای چند دقیقه با مخلوط کن ترکیب کنید.
💆♀️ماسک را روی پوست گردن و صورت قرار دهید.
⏰ 20 دقیقه روی پوست باقی بماند.
پوست را با آب سرد بشوييد.
از این ماسک 1 تا 2 بار در هفته به صورت منظم استفاده کنید.
💕 http://eitaa.com/cognizable_wan
#فراری #قسمت_628
کار خود بی شرفش بود.
معطل نکرد.
سوار ماشینش شد و حرکت کرد.
آدرسش را داشت.
تازه برایش به پا گذاشته بود.
پس چرا ندیدند کجا رفته؟
سرعت ماشین را زیاد کرد.
بلاخره زهرش را ریخت.
به شدت نگران آیسودا بود.
می ترسید پولاد بلایی به سرش بیاورد.
اصلا آرام و قرار نداشت.
نمی دانست باید چه کند.
انگار نیشتر به قلبش زده اند.
قلبش پر از خون ریزی بود.
رسیده به آپارتمان پولاد پیاده شد.
آدمی که به پا گذاشته بود از ماشین پیاده شد.
به سمتش دوید.
-سلام آقا، چیزی شده؟
-کدوم گوری بودی که پولاد از خونه زده بیرون؟
مرد متعجب گفت: اصلا از خونه بیرون نیومدن.
لحظه ای مکث کرد.
-من تمام مدت اینجا کشیک بودم آقا، اصلا نه خودش نه ماشینش از آپارتمان بیرون نیومده.
-پس آدم فرستاده.
زنگ آپارتمانش را فشرد.
طولی نکشید که صدای بی حال پولاد را شنید.
-به به جناب نوین، از این طرفا.
-درو باز می کنی بیام داخل یا خودت میای پایین؟
-چی شده؟
پژمان نعره زد: کاری که میگمو بکن.
-بیا بالا.
در را زد و پژمان به سرعت بالا رفت.
پر از خشم افسار گسیخته بود.
انگار تمام جانش را چاقو کشیده اند.
منتظر آسانسور نشد.
شاید هم می خواست با بالا رفتن از پله ها از شدت خشمش کم کند.
وگرنه اول کاری مشتی زیر چشمش می کوبید.
آنقدر انگیزه داشت که با دست های خودش پولاد را بکشد.
پولاد در آپارتمانش را از کرده منتظرش بود.
با دیدن شدت عصبانیت پژمان جا خورد.
-چی شده؟
-آیسودا کجاست؟
پولاد متعجب گفت: یعنی چی؟! زن تو چه ربطی به من داره؟
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#فراری #قسمت_629
یقه اش را گرفت و به داخل هولش داد.
-آیسودا کجاست؟
پولاد متعجب نگاهش کرد.
اصلا نمی فهمید پژمان در مورد چه حرف می زند.
-حالت خوبه؟
پژمان با کف دست محکم به تخت سینه ی پولاد کوبید.
-کیو فرستادی سراغش؟ نگی همین جا خاکت می کنم.
پولاد خودش را کمی عقب کشید.
-بس کن، من دو روزه اصلا از خونه بیرون نرفتم، عین تو هم آدم دورم نیست که کسیو بفرستم سراغ زنت، اون روز خونه ی حاجیتون گفتم همه چیز تمام و واقعا هم تمومش کردم، بلایی سر زنت اومده به من ربطی نداره که یقه ی منو چسبیدی.
پژمان با خشم نگاهش کرد.
-والا به جون عزیزم سراغی از آسو ندارم، برای خودم تمومش کردم، نرفتم سراغش، دیگه هم نمیرم.
حس می کرد دروغ نمی گوید.
اما پس آیسودا کجا بود؟
مردی که خودش را شوهرش جا زده بود...
-فقط اگه بفهمم کار تو بوده...
-منو از چیزی نترسون پژمان نوین، من اگه میخواستم هیچ وقت دست از سر آسو برنمی داشتم حتی اگه کل زندگیمو می باختم، رهاش کردم چون دیگه به این واقعیت رسیدم انتخابش تویی نه من، عشق زوری نیست. ولی حتی اگه یه درصد حس می کرد آسو به من علاقه داره هرگز رهاش نمی کردم اینو تو گوشت فرو کن.
حرف حساب جواب نداشت.
پژمان سرش را تکان داد.
از راهی که آمده بود برگشت.
به شدت اعصابش بهم ریخته بود.
اصلا نمی فهمید باید چه غلطی بکند.
دوباره باید به آرایشگاه برمی گشت.
شاید قیافه ی مردی که دم در آمده بود را از آیفون دیده باشد.
آنقدر مستاصل بود که نمی دانست چه کند.
دوباره به آرایشگاه برگشت و زنگ را فشرد.
-بله آقا باز چیه؟
-مردی که اومدم دنبال زن من چه شکلی بود؟
-من چه بدونم؟ مگه به دیگران دقت می کنم؟
نعره زد: درست جواب بده خانم، میگم چه شکلی بود؟ کاری نکن که ازتون شکایت کنم.
-منو سنن...
-جواب منو بده.
به سیم آخر زده بود.
هیچ چیزی حالیش نبود.
فقط می خواست آیسودا سالم باشد و پیدایش کند.
-درست یادم نیست.
-هر چی یادته بگو.
-یه مرد چشم رنگی بود. بور بود....آها چشاش سبز بود.
-دیگه...
-فکر کنم قد بلند بود.
مرد بور نداشتند.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁http://eitaa.com/cognizable_wan
#ضخیم_شدن_موها
♨️موهای خود را کاملا خیس کنید .مقدار کمی از روغن تخم کتان
او را به کف سر خود مالیده و به نرمی ماساژ دهید. موهای خود را شانه کنید بعد از شانه کردن موهای خود را با یک حوله ببندید و سر خود را 20 الى 30 دقيقه مقابل کرما
قرار دهید (چیزی مثل بخاری یا سشوار) در مرحله آخر به آرامی سر خود را با شامپوی معمولی بشوييد لازم نیست از نرم کننده استفاده کنید .چون موهارو نرم میکنه.
💕 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍰کیک هایی با اشکال متفاوت و جالب!!!
حتما ببینید...😍👌
Join 🔜 http://eitaa.com/cognizable_wan
#تشخیص_جنسیت_جنین😃 قبل از سه ماهگی😉
یه کلم قرمز بخرین نصفش کنین
در یه قابلمه بزرگ بزارید و آب سرد روش بریزین تا جوش بیاد
بعد کنار بزارید تا 10 دقیقه تا خنک شود
در یک لیوان ادرار کنین
یک لیوان از آب کلم هم بردارین
به مقدار مساوی از آب کلم و ادرار را مخلوط کنید
اگر رنگ آن صورتی مایل به قرمز بود نوزاد پسر
و اگر بنفش تیره شد دختره
➖➖➖➖➖➖➖➖
📕 http://eitaa.com/cognizable_wan