eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
679 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از "دانستنیهای زیبا"
✍علامه تهرانی (ره) : هر کس در عصر پنج شنبه برود بر سر قبر مادرش و پدرش و طلب مغفرت کند ، خداوند عزوجل طبقه هایی از نور به قلب آنان افاضه می کند و آنها را خشنود می گرداند و حاجات این کس را بر می آورد. أرحام انسان در عصر پنجشنبه منتظر هدیه ای هستند و لذا من در بین هفته منتظرم که عصر پنج شنبه برسد و بیایم بر سر قبر پدر و مادرم و فاتحه بخوانم. 📕 معاد شناسی علامه طهرانی ، ج ۱ ، ص ۱۹۰ امروز پنجشنبه یادی كنيم ازمسافرانی که روزي درکنارمان بودند و اكنون فقط یاد و خاطرشان در دلمان باقی ست با ذكر فاتحه و صلوات "روحشان راشادکنیم 🌸اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم🌸 👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
✨ تحدیر (تند خوانی) قرآن کریم ✨ 🔸 با حجم کم🔸 دانلود جزء اول ahlevela.ir/tahdir/Joze01.mp3 دانلود جزء دوم ahlevela.ir/tahdir/Joze02.mp3 دانلود جزء سوم ahlevela.ir/tahdir/Joze03.mp3 دانلود جزء چهارم ahlevela.ir/tahdir/Joze04.mp3 دانلود جزء پنجم ahlevela.ir/tahdir/Joze05.mp3 دانلود جزء ششم ahlevela.ir/tahdir/Joze06.mp3 دانلود جزء هفتم ahlevela.ir/tahdir/Joze07.mp3 دانلود جزء هشتم ahlevela.ir/tahdir/Joze08.mp3 دانلود جزء نهم ahlevela.ir/tahdir/Joze09.mp3 دانلود جزء دهم ahlevela.ir/tahdir/Joze10.mp3 دانلود جزء یازدهم ahlevela.ir/tahdir/Joze11.mp3 دانلود جزء دوازدهم ahlevela.ir/tahdir/Joze12.mp3 دانلود جزء سیزدهم ahlevela.ir/tahdir/Joze13.mp3 دانلود جزء چهاردهم ahlevela.ir/tahdir/Joze14.mp3 دانلود جزء پانزدهم ahlevela.ir/tahdir/Joze15.mp3 دانلود جزء شانزدهم ahlevela.ir/tahdir/Joze16.mp3 دانلود جزء هفدهم ahlevela.ir/tahdir/Joze17.mp3 دانلود جزء هجدهم ahlevela.ir/tahdir/Joze18.mp3 دانلود جزء نوزدهم ahlevela.ir/tahdir/Joze19.mp3 دانلود جزء بیستم ahlevela.ir/tahdir/Joze20.mp3 دانلود جزء بیست و یکم ahlevela.ir/tahdir/Joze21.mp3 دانلود جزء بیست و دوم ahlevela.ir/tahdir/Joze22.mp3 دانلود جزء بیست و سوم ahlevela.ir/tahdir/Joze23.mp3 دانلود جزء بیست و چهارم ahlevela.ir/tahdir/Joze24.mp3 دانلود جزء بیست و پنجم ahlevela.ir/tahdir/Joze25.mp3 دانلود جزء بیست و ششم ahlevela.ir/tahdir/Joze26.mp3 دانلود جزء بیست و هفتم ahlevela.ir/tahdir/Joze27.mp3 دانلود جزء بیست و هشتم ahlevela.ir/tahdir/Joze28.mp3 دانلود جزء بیست و نهم ahlevela.ir/tahdir/Joze29.mp3 دانلود جزء سی ام ahlevela.ir/tahdir/Joze30.mp3 🔆 تحدیر روشی از تلاوت قرآن است که قاری در آن علی رغم رعایت کردن قواعد تجوید، از سرعت در خواندن نیز بهره می برد، از این رو در زمان یکسان نسبت به ترتیل و تحقیق تعداد آیات بیشتری تلاوت می شود. 🔆 حجم هرفایل: حدود ۴ مگابایت زمان تلاوت هر جزء: حدود ۳۵ دقیقه 🍃🍃🍃🍃🍃🍃 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌿🌺﷽🌿🌺 عجیب ولی واقعی 🔻متروی تهران ایستگاهی دارد به نام این جوانمرد، همیشه با و‌ضو بود. می گفتند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار ؟ می گفت : الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه......!! هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود. اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. می گفت: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست.» وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمیگذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش ، کسی که وضع مادی خوبی نداشت یا حدس میزد که نیازمند باشد یا عائله زیادی داشت، را دو برابر پول مشتری، گوشت می داد. گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است. گاهی هم پول را می گرفت و کنار گوشت، توی روزنامه، دوباره بر میگرداند به مشتری. گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما ما بقی پولت.» عزت نفس مشتری نیازمند را نمی شکست.....!! این جوانمرد با مرام، چهل و سه بهار از عمرش را گذراند و در نهایت در یکی از عملیات های دفاع مقدس با ۱۲ گلوله به شهادت رسید. ✖️''شهید عبدالحسین کیانی'' همان ''جوانمرد قصاب'' است ! به این میگن جوانمرد ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🛑 «درخت بی مرگ» 🍁دانایی به رمز داستانی می‌گفت: در هندوستان درختی است كه هر كس از میوه‌اش بخورد پیر نمی شود و نمی‌میرد. پادشاه این سخن را شنید و عاشق آن میوه شد, یكی از كاردانان دربار را به هندوستان فرستاد تا آن میوه را پیدا كند و بیاورد. آن فرستاده سال‌ها در هند جستجو كرد. شهر و جزیره‌ای نماند كه نرود.   🍁از مردم نشانیِ آن درخت را می‌پرسید, مسخره‌اش می‌كردند. می‌گفتند: دیوانه است. 🍁او را بازی می‌گرفتند بعضی می‌گفتند: تو آدم دانایی هستی در این جست و جو رازی پنهان است. به او نشانی غلط می‌دادند. از هر كسی چیزی می‌شنید.   🍁شاه برای او مال و پول می‌فرستاد و او سال‌ها جست و جو كرد. پس از سختی‌های بسیار, ناامید به ایران برگشت, در راه می‌گریست و ناامید می‌رفت, تا در شهری به شیخ دانایی رسید. پیش شیخ رفت و گریه كرد و كمك خواست. شیخ پرسید: دنبال چه می‌گردی؟ چرا ناامید شده‌ای؟  🍁فرستادة شاه گفت: شاهنشاه مرا انتخاب كرد تا درخت كم‌یابی را پیدا كنم كه میوة آن آب حیات است و جاودانگی می‌بخشد. سال‌ها جُستم و نیافتم. جز تمسخر و طنز مردم چیزی حاصل نشد.   شیخ خندید و گفت: 🍁ای مرد پاك دل! آن درخت, درخت علم است در دل انسان.   🍁درخت بلند و عجیب و گستردة دانش, آب حیات و جاودانگی است. تو اشتباه رفته‌ای، زیرا به دنبال صورت هستی نه معنی, آن معنای بزرگ (علم) نام‌های بسیار دارد. گاه نامش درخت است و گاه آفتاب, گاه دریا و گاه ابر, علم صدها هزار آثار و نشان دارد. كمترین اثر آن عمر جاوادنه است.   🍁علم و معرفت یك چیز است. یك فرد است. با نام‌ها و نشانه‌های بسیار. مانند پدرِ تو, كه نام‌های زیاد دارد: برای تو پدر است, برای پدرش, پسر است, برای یكی دشمن است, برای یكی دوست است, صدها, اثر و نام دارد ولی یك شخص است.   🍁هر كه به نام و اثر نظر داشته باشد, مثل تو ناامید می‌ماند, و همیشه در جدایی و پراكندگی خاطر و تفرقه است. تو نام درخت را گرفته‌ای نه راز درخت را. نام را رها كن به كیفیت و معنی و صفات بنگر, تا به ذات حقیقت برسی, همة اختلاف‌ها و نزاع‌ها از نام آغاز می‌شود. در دریای معنی آرامش و اتحاد است.   ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌷 🌷 🌷خیلی روی حلال و حروم حساس بودند. اولین شغل‌شان کار در مغازه شیرفروشی بود، وقتی از شغلش آمد بیرون دلیلش را که پرسیدم، گفت: من باید شیر را بکشم بدم به مردم و چون من می‌دونم صاحب مغازه آب می‌کند داخل شیر، وزن شیر خالص، کمتر می‌شود و آب قاطی شیر می‌شود، ولی باید پول شیر را بدهند من نمی‌توانم به مردم دروغ بگویم. 🌷بعد از این داستان، به مغازه سبزی‌فروشی رفتند. مدتی در مغازه مشغول بودند که فهمیدم خیلی ناراحت هستند، پرسیدم چی شده؟! گفت: صاحب مغازه سبزی‌ها رو داخل آب گِل می‌ذاره تا وزن سبزی بیشتر بشه، دیگر به اون مغازه نرفتند. 🌷یک روز دیدم که وسایل بنایی خریده با خوشحالی اومدند خونه و گفتند: دیگر ناراحت نباش، پول‌هایم دیگر حلال است و شُبهه ندارد. تا وقتی که سپاه تشکیل شد، دیگر ایشان روزها سپاه بودند و شب‌ها بنایی می‌کردند. از سپاه حقوقی دریافت نمی‌کردند و رفتن به سپاه را بر خود وظیفه می‌دانستند. 🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید سردار حاج عبدالحسین برونسی 🌷سالروز پروانه‌ای شدن شهید برونسی (۲۳/۱۲/۱۳۶۳) گرامی باد.🌷 ❤️ اللهم عجل لولیک الفرج ✾ http://eitaa.com/cognizable_wan
🔆از دزدی بادمجان تا ازدواج 🦋شیخ علی طنطاوی تعریف میکند: یک مسجد بزرگی در دمشق هست که به نام «مسجد جامع توبه» که مشهور است. جوانی طالب علم، بسیار فقیر و مشهور به عزت نفس بود. او ساکن اتاقی در مسجد بود. دو روز بر او گذشته بود و غذایی نخورده بود؛ توانایی مالی برای خرید غذا هم نداشت. روز سوم احساس کرد از شدت گرسنگی به مرگ نزدیک شده است. 🦋با خودش فکر کرد او اکنون در حالت اضطراری قرار دارد و شرعا گوشت مردار و یا حتی دزدی در حد نیازش جایز هست؛ بنابراین گزینه دزدی بهترین راه بود. 🦋این مسجد در یکی از محله‌های قدیمی واقع شده و در آن‌جا خانه ها به سبک قدیم به هم چسبیده و پشت بامهای خانه ها به هم متصل بود به طوری که میشد از روی پشت بام به همه محله رفت. این جوان به پشت بام مسجد رفت و از آنجا به طرف خانه های محله به راه افتاد. به اولین خانه که رسید، دید چند زن در آن است، چشم خودش را پایین انداخت و دور شد. به خانه بعدی که رسید دید خالی است و بوی غذایی مطبوع از آن خانه می‌آمد. وقتی بو به مشامش رسید از شدت گرسنگی انگار مانند یک آهن ربا او را به طرف خودش جذب کرد. 🦋این خانه یک طبقه بود و از پشت بام به روی بالکن و از آنجا به داخل حیاط پرید. فورا خودش را به آشپزخانه رساند سر دیگ را برداشت دید در آن بادمجان‌های شکم‌پر (دلمه‌ای) قرار دارد؛ یکی را برداشت و به سبب گرسنگی به گرمی آن اهمیتی نداد. گازی از آن گرفت، تا می‌خواست آن را ببلعد عقلش سر جایش برگشت و ایمانش بیدار شد. با خودش گفت: پناه بر خدا، من طالب علمم چگونه وارد منزل مردم شوم و دزدی کنم؟ 🦋از کار خودش خجالت کشید. پشیمان شد، استغفار کرد و بادمجان را به دیگ برگرداند و از همان طرف که آمده بود، سراسیمه بازگشت. وارد مسجد شد و در حلقه درس استاد حاضر شد درحالیکه از شدت گرسنگی نمی‌توانست بفهمد استاد چه می‌گوید. 🦋وقتی استاد از درس فارغ شد و مردم هم پراکنده شدند. زنی کاملا پوشیده پیش آمد و با شیخ گفتگویی کرد که او متوجه صحبت‌هایشان نشد. شیخ به اطرافش نگاهی انداخت و کسی را جز او نیافت. 🦋صدایش زد و گفت: تو متاهل هستی؟ جوان گفت: نه، شیخ گفت: نمی‌خواهی زن بگیری؟ جوان خاموش ماند، شیخ باز ادامه داد، به من بگو می‌خواهی ازدواج کنی یا نه؟ جوان: پاسخ داد به خداوند که من پول لقمه نانی ندارم، چگونه ازدواج کنم؟ 🦋شیخ گفت: این زن آمده به من خبر داده که شوهرش وفات کرده و در این شهر غریب و ناآشناست. کسی را ندارد، نه در اینجا و نه در دنیا به جز یک عموی پیر و او را با خودش آورده؛ او اکنون در گوشه‌ای از این مسجد نشسته. این زن خانه شوهرش و زندگی و اموالش را به ارث برده است؛ اکنون آمده تقاضای ازدواج با مردی کرده تا شرعا همسرش و سرپرستش باشد تا از تنهایی و انسان‌های بد طینت در امان بماند. آیا حاضری او را به عقد خود در بیاوری؟ 🦋جوان گفت: بله استاد رو به آن زن کرد و گفت : آیا تو او را به شوهری خودت قبول داری؟ زن هم پاسخش مثبت بود. 🦋آن‌ها به عقد یکدیگر درآمدند. عموی زن به او گفت: دست شوهرت را بگیر. سپس آن دو را به طرف خانه زن راهنمایی کرده و از آنان خداحافظی کرده و رفت. زن و شوهر وقتی وارد خانه شدند، زن نقاب از چهره‌اش برداشت. 🦋جوان از زیبایی و جمال همسرش مبهوت ماند و متوجه آن خانه شد. الله اکبر. این همان خانه‌ایست که واردش شده بودم. زن از او پرسید : چیزی برای خوردن میل داری؟ 🦋گفت: بله. پس سر دیگ را برداشت. نگاهی به درون آن انداخت و با تعجب گفت: عجیب است. چه کسی به خانه وارد شده و از آن یگ گاز گرفته است؟ مرد به گریه افتاد و قصه خودش را برای همسرش باز گفت. 🦋زن گفت: این نتیجه امانتداری و تقوای توست. از خوردن بادمجان حرام خویشتن‌داری نمودی؛ اکنون خداوند تعالی همه خانه و صاحب خانه را بر تو حلال نمود. ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌷 🌷 !! 🌷اوایل جنگ، دقیقاً آبان سال ٦٠ به عنوان بسیجی در معییت برادران سپاه رودسر رفتیم جبهه، ما را به پادگان تیپ زرهی ارتش در کرمانشاه بردند. سن و سالم خیلی كم بود. تشت بزرگ پلاستیکی قرمز رنگى داشتیم که هم لباسهایمان را در آن می‌شستیم و هم ظهرها برای گرفتن ناهار می‌بردیم و غذا می‌گرفتيم. همیشه هم غذا یا استانبولی بود و یا عدس پلو یعنی خورشت و غذا با هم قاطی بود! 🌷يك روز که نوبت من و برادر حسن عاقلی بود، رفتیم که ناهار بگیریم و بچه ها هم کنار سوله مشغول نماز ظهر بودند، وقتی ما به آشپزخانه رسیدیم، دیديم که جلوی سوله‌ی آشپزخانه حاج آقایی نورانی روی یک صندلی نشسته، برادر عاقلی دست حاج آقا را بوسید، من هم می‌خواستم همين كار را بکنم که ایشان پیشانی مرا بوسید.۷ از برادر عاقلی پرسیدم که ایشان چه کسى هستند؟ گفت: حضرت آیت الله اشرفی اصفهانی. (ايشان دو ماه بعد به شهادت رسیدند.) 🌷ماشین غذا که آمد، دیدیم، برخلاف روزهای گذشته امروز ناهار خورشت قیمه و برنج است و ما چون یک ظرف برای غذا داشتیم به آقای بهمنش که مسئول تقسیم غذا بود، گفتم: ما یک ظرف بیشتر نداریم، ایشان گفتند: برو داخل این انبار ببین ظرف هست یا نه. رفتم، دیدم داخل انبار فقط آفتابه هست! به ایشان گفتم: حاج آقا اینجا فقط آفتابه هست. با عصبانیت گفت كه: این آفتابه ها تا حالا توی دستشویی نرفته یکی رو بردار، ما هم دو تا آفتابه برداشتیم و قیمه را در آفتابه ها ریختیم! من آفتابه ها را برداشتم و برادر عاقلی هم ظرف برنج را برداشت و راه افتادیم. 🌷وقتی رسیدیم کنار سوله، بین نماز ظهر و عصر بود و حاج آقا در حال صحبت بود که بچه ها با دیدن این آفتابه های پر از قیمه..... رسم بر اين بود که هر كس غذا را تحویل مى گرفت، خودش هم تقسیم می‌كرد. برادر عاقلی برنج می‌ريخت و من دسته آفتابه را گرفتم و از لوله‌ی آن خورشت می‌ريختم روی برنج. از لوله آفتابه فقط آبِ خورشت می‌آمد و مقداری لپه و گوشت را از بالای آفتابه با دست برمی‌داشتم و روی برنج می‌ريختم. آن روز یک نهار به ياد ماندنى داشتیم! : رزمنده دلاور حسین قنبری املشی، جانباز ۴۲ درصد ♥️اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌ لِوَلیــِـــڪَ الفَـرَجــــ ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌷 🌷 !! 🌷پس از پایان جنگ، با آقای دولتی در مأموریت خارج از مرز بودیم. موقع نماز شد. ایشان دستور توقف داد و به رغم خطرات فراوانی که در منطقه ما را تهدید می‌کرد، مشغول خواندن نماز شد. در حین نماز متوجه دگرگونی در حالت روحی او شدم. 🌷پس از نماز علت تغییر روحیه‌ی او را سئوال کردم. گفت: «در دوران جنگ، یکی از هم سنگرانم مجروح شده بود. قبل از شهادت سرش را روی زانوانم گذاشت و به نقطه‌ای خیره شد. کبوتری را دیدم که بی‌تابانه به سوی او پر کشید و دور سرش به پرواز در آمد. پس از دقایقی آن برادر بر روی زانوانم به آرامش ابدی فرو رفت و پرنده نیز بال زنان از ما دور شد. از آن زمان تاکنون هر وقت رفتن یاران و غربت خودم را به یاد می‌آورم، حضور آن کبوتر را بالای سر خود احساس می‌کنم.» 🌷آن زمان بود که یقین کردم مردان خدا کبوتران بهشتی‌اند که شهادت بال پرواز آن‌هاست. 🌹خاطره اى به ياد شهید معزز محمود دولتی مقدم 📚 کتاب "ترمه نور"، صفحه ١٦ ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
⁉️ 🔹بوسه اي کوچک از گونه هاي همسرتان هنگامي که از کنار او عبور مي کنيد. 🔹يک تلفن کوتاه که فقط بگوييد:«دوستت دارم» 🔹تعريف، تمجيد يا تحسيني کوچک.براي نمونه: «خيلي خوشگل شدي.»امروز چقدر زيبا به نظر مي رسي» 🔹نگاه يا لبخندي محبت آميز که حاوي تمام عشق تان باشد. 🔹يک پيغام يا يادداشت کوتاه و مختصر که بر روي تلفن همراه يا کيف پول او مي گذاريد 🧕http://eitaa.com/cognizable_wan
هم دلخواه خودت باش؛ هم دلخواه همسرت👌😍 شما به عنوان یه زن شخصیت خودتون رو دارین و همسرتون هم شخصيت خودش رو داره. 👈معني همسر دلخواه شدن اين نيست که کامل شخصيت خودتون رو فراموش کنين و بشين هموني که همسرتون ميخاد. به عنوان يه شخصيت مستقل براي عقايد، علايق و برنامه و اهداف خودتون احترام قائل باشين. 👈در عين همراهي همسرتون فراموش نکنين که شما هم اهدافي دارين، علايقي دارين و... و براي رسيدن به اونها در حد امکان برنامه ريزي کنين. اگر خودتون رو کامل فراموش کنين و بشين هموني که همسرتون هست بعد از يه مدت ممکنه که دچار احساس پوچي بشين و حس کنين که جايگاهتون رو توي زندگي از دست دادين.... هر از گاهي نگاه کنين ببينين کجا هستين، کجا بودين و به کدوم مسیر دارین میرین. 🧕http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 💠 زیبانگری به از اسباب تحمّل آنهاست. یکی از مصادیق زیبانگری، زیبانگاه کردن به اطرافیان از جمله است. 💠 همسر ما نیز انسانی است که ممکن است به خیر شده امّا من عاقبتم به خیر نشود. شاید در نسل همسرم، سرباز امام زمان عج یا یکی از اولیای خدا وجود داشته باشد. شاید او روزی به برسد، شاید در نزد خدا جایگاه والایی دارد که من مطلّع نیستم، شاید او روزی توبه‌ی حقیقی کند و خاص خدا شامل او شود و دهها شایدی که دور از ذهن نیست چرا که انسان، صاحب اختیار است و ممکن است مانند برخی از شهدای در لحظه‌ی آخر عمر، از گمراهی نجات پیدا کرده و به اوج سعادت برسد. 💠 با این نگاه، کینه‌ها، نفرت‌ها و ناراحتی‌های ما شده و عامل خوبی برای ایجاد ارتباط صمیمانه و گرم با همسر می‌شود. 🧕http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپی زیبا از مرحوم آیت الله بهجت: 🔸 خودمان نمی خواهیم «سلمان» بشویم! می توانیم بشویم، اما نمی‌خواهیم بشویم! از دست خودمان به کی شکایت کنیم؟ 😔 حلول ماه خدا، رمضان المبارک بر همه عزیزان مبارک باد. ☘️
💠فضیلت گلاب بر صورت زدن در اول ماه رمضان و هر روز از ماه مبارک رمضان 🔻عَن الصادِق عَلَیْهِ السَّلَامُ قال مَنْ صَبَّ فِی الْیَوْمِ الْأَوَّلِ مِنْ هَذَا الشَّهْرِ کَفّاً مِنْ مَاءِ الْوَرْدِ عَلَی رَأْسِهِ نَجَا مِنَ الذُّلِّ وَ الْمَسْکَنَةِ، فَإِذَا فَعَلَ ذَلِکَ کُلَّ یَوْمٍ أَمِنَ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ مِنَ الْبَلَایَا، وَ مَنْ صَبَّ کَفّاً مِنْ مَاءِ الْوَرْدِ عَلَی رَأْسِهِ فِی أَوَّلِ یَوْمٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ الْمُبَارَکِ أَمِنَ فِی تِلْکَ السَّنَةِ مِنْ مَرَضِ الدُّوَارِ. 🔺حضرت صادق ع میفرماید: كه هركه در روز اوّل اين ماه كفى از گلاب بر رویش بزند، از خوارى و فقر نجات يابد واگر هرروز بريزد در آن روز از اين بلاها ايمن گردد و هركه يك كف گلاب در روز اوّل اين ماه بر سر ريزد در آن سال از مرض سرسام (سرگیجه) ايمن گردد. 🔹زادالمعاد، مجلسی(ره)،وسایل الشیعه
میتوانست با دو ناخن قوطی پر کولا را سوراخ کند! قدرت و سرعت عمل بروس لی به قدری بالا و باور نکردنی بود که میتوانست یک قوطی نوشابه پر را با دو ناخنش سوراخ کند. 🔸🚪 http://eitaa.com/cognizable_wan
تاریخچه محله ستارخان - برق آلستوم وجه تسمیه: نام دانشمندی فرانسوی به اسم آلستوم است که بانی کارخانه برق در این محله بوده است. نام دیگر محله ستارخان، برق آلستوم است. این نام برگرفته از نام دانشمند فرانسوی و بانی نیروگاه برقی است که در این محله تأسیس‌شده بود. این نیروگاه یکی از قدیمی‌ترین نیروگاه‌های برق کشور است که همچنان تولید برق در آن ادامه دارد. محل احداث نیروگاه برق آلستوم، در گذشته بخشی از اراضی و باغ‌های طرشت بوده که ظاهراً به باغ اناری طرشت نیز شهرت داشته است. در سال ۱۳۳۸ با احداث نیروگاه برق و واگذاری زمین توسط شرکت‌های تعاونی به کارمندان، شهرسازی در این محله رونق یافت. در اوایل انقلاب با توجه به آب‌وهوای مناسب ، نزدیکی به محورهای اصلی تردد در شهر، همچنین فعالیت‌های نهادهای خصوصی در توسعه‌ی این بخش، شهرسازی در این محله با شدت بیشتری گسترش پیدا کرد . ساکنین اولیه‌ی این محله اغلب افرادی از شهر یزد و خمین بوده‌اند. امروزه با استقبال مردم از این منطقه، ساکنینی از تمامی قومیت‌ها در آن جای گرفته‌اند . محله ستارخان در غرب تهران واقع است. 🔸🚪 http://eitaa.com/cognizable_wan
هدایت شده از "دانستنیهای زیبا"
✨ تحدیر (تند خوانی) قرآن کریم ✨ 🔸 با حجم کم🔸 دانلود جزء اول ahlevela.ir/tahdir/Joze01.mp3 دانلود جزء دوم ahlevela.ir/tahdir/Joze02.mp3 دانلود جزء سوم ahlevela.ir/tahdir/Joze03.mp3 دانلود جزء چهارم ahlevela.ir/tahdir/Joze04.mp3 دانلود جزء پنجم ahlevela.ir/tahdir/Joze05.mp3 دانلود جزء ششم ahlevela.ir/tahdir/Joze06.mp3 دانلود جزء هفتم ahlevela.ir/tahdir/Joze07.mp3 دانلود جزء هشتم ahlevela.ir/tahdir/Joze08.mp3 دانلود جزء نهم ahlevela.ir/tahdir/Joze09.mp3 دانلود جزء دهم ahlevela.ir/tahdir/Joze10.mp3 دانلود جزء یازدهم ahlevela.ir/tahdir/Joze11.mp3 دانلود جزء دوازدهم ahlevela.ir/tahdir/Joze12.mp3 دانلود جزء سیزدهم ahlevela.ir/tahdir/Joze13.mp3 دانلود جزء چهاردهم ahlevela.ir/tahdir/Joze14.mp3 دانلود جزء پانزدهم ahlevela.ir/tahdir/Joze15.mp3 دانلود جزء شانزدهم ahlevela.ir/tahdir/Joze16.mp3 دانلود جزء هفدهم ahlevela.ir/tahdir/Joze17.mp3 دانلود جزء هجدهم ahlevela.ir/tahdir/Joze18.mp3 دانلود جزء نوزدهم ahlevela.ir/tahdir/Joze19.mp3 دانلود جزء بیستم ahlevela.ir/tahdir/Joze20.mp3 دانلود جزء بیست و یکم ahlevela.ir/tahdir/Joze21.mp3 دانلود جزء بیست و دوم ahlevela.ir/tahdir/Joze22.mp3 دانلود جزء بیست و سوم ahlevela.ir/tahdir/Joze23.mp3 دانلود جزء بیست و چهارم ahlevela.ir/tahdir/Joze24.mp3 دانلود جزء بیست و پنجم ahlevela.ir/tahdir/Joze25.mp3 دانلود جزء بیست و ششم ahlevela.ir/tahdir/Joze26.mp3 دانلود جزء بیست و هفتم ahlevela.ir/tahdir/Joze27.mp3 دانلود جزء بیست و هشتم ahlevela.ir/tahdir/Joze28.mp3 دانلود جزء بیست و نهم ahlevela.ir/tahdir/Joze29.mp3 دانلود جزء سی ام ahlevela.ir/tahdir/Joze30.mp3 🔆 تحدیر روشی از تلاوت قرآن است که قاری در آن علی رغم رعایت کردن قواعد تجوید، از سرعت در خواندن نیز بهره می برد، از این رو در زمان یکسان نسبت به ترتیل و تحقیق تعداد آیات بیشتری تلاوت می شود. 🔆 حجم هرفایل: حدود ۴ مگابایت زمان تلاوت هر جزء: حدود ۳۵ دقیقه 🍃🍃🍃🍃🍃🍃 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙اَسماءُ الحُسنی 🎵تواشیح خاطره انگیز و به یادماندنی ماه مبارک رمضان 🎼با نغمات جدید و سبکی متفاوت 🔸در باشکوه ترین مسجد تاریخی دنیا 🕌مسجد جامع عباسی،میدان نقش جهان اصفهان 🌀کاری از: 💠گروه تواشیح بین المللی تسنیم💠 📺http://eitaa.com/cognizable_wan
🚨 افطاری مورد علاقه‌ی 💠 رهبر انقلاب نقل می‌کنند ۱۳۹۰(قمــری) در زندان از راه رسید. با فرا رسیدن این ماه، دلم غرق شادی شــد؛ چون از کودکی این ماه را دوست می‌داشتم. هنگام افطار فرا رسید، اما چیزی برای من نیاوردند. نماز را خواندم. لحظات شادی‌آور سر سفره افطار در کنار خانواده، با که در برابر ما می‌جوشید، در خاطرم گذشت. خوردنی‌های سبک مخصوص افطار را به یاد آوردم؛ بویژه مختص خود را(غذای معروف مشهدی‌ها که ظاهراً مختص خود آنها است) به یاد آوردم؛ که از هر غذایی برای افطار، آن را بیشتر دوست می‌داشتم. این «ماقوت» از آب و نشاسته و شکر تهیه می‌شود و به شیوه خاصی آن را می‌پزند. من نیز در پختن آن، همانند پختن سایر غذاها، بخوبی وارد است. ناگهان به خود آمدم و از خداوند مغفرت طلبیدم. شاید این گرسنگی بود که خاطرات یاد شــده را در ذهنم برانگیخت. شاید تنهایی بود. به هر حال باید صبر کرد. نیم ساعت پس از مغرب، یک فنجان چای به دست آوردم. مدتی بعد شــام آوردند، که به خاطر نامرغوبی، دل بدان رغبت نمی کرد. اما قدری از آن را خوردم و بقیه را برای سحری گذاشتم. در سحر هم مابقی آن را با اکراه خوردم، زیرا این غذا از اصل نامطبوع بود و بعد از مانده شدن نیز نامطبوع‌تر شده بود. نخستین روز بر این منوال گذشت. ، نگهبــان اطلاع داد که چیزی برای شــما فرستاده شــده. آن را گرفتم و باز کردم، دیدم انواع غذاهایی که در افطار به آنها میل دارم، در چند بشقاب برایم فرستاده شده اســت. این غذاها برای چند نفر کافی بود. همسرم آن را آماده ساخته بود و توانسته بود به برساند. همچنین در همان روز، از منزل برایم وســایل تهیه و صرف چای آوردند. لذا افطاری خوشــمزه و مطبوعی بود که به قــدر کفایت از آن برداشتم و باقی را برای زندانیان فرستادم. این کار هر روز تکرار شد.  📙 کتاب خون دلی که لعل شد 📱http://eitaa.com/cognizable_wan
پنج قانون معروف روانشناسی: 🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁 ۱- قانون مورفی: از هرچی بیشتر بترسی، بیشتر اتفاق میفته. ۲- قانون کیدلین: اگه بتونی یه مشکل رو به طور واضح روی کاغذ بنویسی، اون وقت اون موضوع نصفش حل شده. ۳- قانون گیلبرت: بزرگترین مشکل در محل کار اینه که کسی بهت نمیگه که چیکار باید بکنی. ‏۴- قانون ویلسون: اگه اطلاعات و هوش رو همیشه در درجه اول قرار بدی، اون وقت پول همین‌جوری میاد. ۵- قانون فالکْند: وقتی مجبور نیستی که تصمیمی بگیری، پس تصمیمی نگیر. http://eitaa.com/cognizable_wan 🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
کسی که تنها به عقلش اعتماد کند، گمراه می شود کسی که تنها به مالش اعتماد کند، کم می آورد کسی که تنها به منصبش اعتماد کند، خوار می شود کسیکه تنها به مردم اعتماد کند، خسته می شود امّا کسی که تنها بر خدا اعتماد کند نه گمراه میشود نه کم می آورد نه خوار می شود و نه خسته می شود. http://eitaa.com/cognizable_wan
هفت مهارتی که یاد گرفتن‌شان به بهتر شدن زندگی‌تان کمک می‌کند؛ 🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁 ✅سکوت واژه‌ای که هزاران قصه پشت خودش دارد. شاید باورش سخت باشد اما سکوت و خودداری وقت خشم؛ سکوت درباره چیزهایی که نمی‌دانیم واقعا مهارت بزرگی است که آموختنش حتما بر دانایی‌تان می‌افزاید. ✅هوش هیجانی کمکتان می‌کند زندگی عاطفی، اجتماعی و کاری بسیار بهتری داشته باشید. ✅مدیریت زمان و بهترین استفاده از لحظات زندگی ⁣✅⁣مهارت خوب گوش دادن؛ بسیاری وقت‌ها فقط فکر می‌کنیم شنونده خوبی هستیم. درواقع اغلب مشغول فکر کردن به چیزی هستیم که خودمان می‌خواهیم بگوییم. ✅قدرت «نه گفتن» مهارت واقعا مهمی است که بار زیادی از استرس و فشارتان را کم خواهد کرد. ✅خوب خوابیدن و تمرین برای داشتن یک خواب آرام ✅تفکرات مثبت و مثبت‌اندیشی 🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁 http://eitaa.com/cognizable_wan
در ماه رمضان پیرمردی دور از چشم مردم، غذا میخورد. چند جوان به او گفتند: ای پیرمرد مگر روزه نیستی؟ پیرمرد گفت: چرا روزه‌ام، فقط آب و غذا میخورم. جوانان خندیدند. پیرمرد گفت: بلی، دروغ نمیگویم، کسی را مسخره نمیکنم، به کسی دشنام نمیدهم، کسی را آزرده نمیکنم، چشم به مال کسی ندارم و ... ولی چون بیماری خاصی دارم متاسفانه نمیتوانم معده را هم روزه دارش کنم، آیا شما هم روزه هستید؟ یکی از جوانان در حالی که سرش را از خجالت پایین انداخته بود، به آرامی گفت: خیر ما فقط غذا نمیخوریم. ماه رمضان برای همه ی آنان که چشم و دل و زبان و رفتار و کردارشان، در خدمت خلق خداست، و زمین را، آب را، و گل و سبزه را و دیگر موجودات را آسیب نمی رسانند پر برکت باد.... 🍃http://eitaa.com/cognizable_wan 🌺🍃