eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بهترین وسیله برای کسانی که به سختی از خواب بیدار میشن منو فقط با آخری میشه بیدار کرد😂🤌🏻 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔻۶ پیامکی که هرگز نباید باز کنید ۱- «تو جایزه را بردی!» ۲- اعلامیه‌ها یا پیشنهادهای شغلی جعلی ۳- پیام‌های هشدار بانکی با لینک ۴- اطلاعات درباره عملیات خریدی که انجام نداده‌اید ۵- به روز رسانی اشتراک ۶- هشدار امنیتی مربوط به به روز رسانی حساب http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اثر این آیه برای اموات بی‌نظیره! آثارش برا خود شخص هم بی‌نظیره!👌 👈شب جمعه یاد اموات کنیم! 🌏 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «سختی راه ظهور» 👤 استاد 🔸 رسیدن به ظهور دردسر داره، قحطی داره، گرونی داره... پایان حکومت تمام طاغوت‌ها بی دردسر نیست. ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔆حضرت عيسى در جستجوى گنج   عيسى عليه السلام با يارانش به سياحت مى رفتند، گذرشان به شهرى افتاد. هنگامى كه نزديك شهر رسيدند گنجى را پيدا كردند. ياران حضرت عيسى گفتند: يا عيسى ! اجازه فرماييد اين را جمع آورى كنيم تا از بين نرود. عيسى فرمود: شما اينجا بمانيد من گنجى را در اين شهر سراغ دارم در پى اش مى روم . هنگامى كه وارد شهر شد قدم زنان به خانه خرابى رسيد، وارد آن خانه شد. پيرزنى در آن زندگى مى كرد. فرمود: من امشب ميهمان شما هستم ، سپس از پيرزن پرسيد: غير از شما كسى در اين خانه هست . پيرزن پاسخ داد: آرى ، پسرى دارم كه روزها از صحرا خار مى كند و در بازار مى فروشد و با پول آن زندگى مى كنيم . شب شد. پسر آمد، پيرزن گفت : امشب ميهمان نورانى داريم كه آثار بزرگوارى از سيمايش نمايان است ، اينك وقت را غنيمت دان و در خدمت او باش و از صحبتهاى او استفاده كن ! جوان نزد عيسى آمد، در خدمت حضرت تا پاسى از شب بود. عيسى از وضع زندگى او پرسيد. جوان چگونگى زندگى خويش را به حضرت توضيح داد. عيسى عليه السلام احساس كرد او جوانى عاقل ، هوشيار و دانا است ، مى تواند مراحل تكامل را طى كند و به درجه عالى كمال برسد. اما پيداست فكر او به چيز مهمى مشغول است . حضرت فرمود: جوان ! من مى بينم فكر تو به چيزى مشغول است كه تو را همواره پريشان ساخته است ، اگر مشكلى دارى به من بگو! شايد علاجش كنم . جوان گفت : آرى مشكلى دارم كه تنها خداوند مى تواند حلش نمايد. عيسى اصرار كرد كه او گرفتاريش را توضيح دهد. جوان گفت : مشكلم اين است ، روزى از صحرا خار به شهر مى آوردم از كنار كاخ دختر پادشاه رد مى شدم ناگاه چشمم بر چهره دختر شاه افتاد. چنان عاشق او شدم كه مى دانم چاره اى جز مرگ ندارم . عيسى فرمود: جوان ! ميل دارى من وسايل ازدواج تو را تهيه كنم . جوان نزد مادرش آمد و سخنان مهمان را برايش نقل كرد. پيرزن گفت : فرزندم ! ظاهر اين مرد نشان مى دهد آدم دروغگو نيست وعده بدهد و عمل نكند. برو به دستورش عمل كن حضرت برگشت . چون صبح شد حضرت فرمود: برو پيش پادشاه و دخترش را خواستگارى كن هر مطلبى شد به من اطلاع بده ! جوان پيش وزراء و نزديكان شاه آمد و گفت من براى خواستگارى دختر شاه آمده ام ، تقاضا دارم عرايض مرا به پيشگاه پادشاه برسانيد. اطرافيان شاه از سخنان جوان خنديدند و از اين پيش آمد تعجب كردند ولى براى اين كه تفريح بيشترى داشته باشند او را به حضور شاه بردند جوان در محضر شاه از دخترش خواستگارى كرد پادشاه با تمسخر گفت : من دخترم را هنگامى به ازدواج تو در مى آورم كه برايم فلان مقدار ياقوت و جواهرات بياورى ! اوصافى را بيان كرد كه در خزانه هيچ پادشاهى پيدا نمى شد. جوان برگشت و ماجرا را براى حضرت عيسى نقل كرد. عيسى عليه السلام او را به خرابه اى برد كه سنگ ريزه و ريگهاى فراوان داشت دعا نمود و نيايش به درگاه خداوندى كرد، ريزه سنگها به صورت جواهراتى در آمدند كه شاه از جوان خواسته بود. جوان مقدارى از آن را براى پادشاه برد هنگامى كه شاه و اطرافيان ديدند، همه از قضيه جوان در حيرت فرو رفتند و گفتند: جوان خار كن از كجا اين جواهر را به دست آورده است و سپس گفتند: اين اندازه كافى نيست . جوان بار ديگر خدمت عيسى رسيد و آنچه را در مجلس شاه گذشته بود خبر داد حضرت فرمود: برو خرابه به مقدار لازم از آن جواهرات بردار، ببر. جوان وقتى جواهرات را نزد پادشاه برد شاه متوجه شد اين قضيه عادى نيست جوان را به خلوت خواست و حقيقت ماجرا را از او پرسيد. جوان هم از آغاز ماجراى عشق تا ورود ميهمان و گفتگوى او را به شاه عرضه داشت . شاه فهميد ميهمان حضرت عيسى است ، گفت : برو به ميهمانت بگو بيايد و دخترم را به ازدواج تو در آورد. حضرت عيسى تشريف آورد و مراسم ازدواج را انجام داد. پادشاه يك دست لباس عالى بر تن جوان پوشاند و دخترش را نيز همراه او به حجله عروسى فرستاد. شب به پايان رسيد. شاه صبحگاه داماد را به حضور خواست و با او به گفتگو پرداخت متوجه شد او جوان فهميده و هوشيار و لايقى است و چون شاه جز دختر فرزند ديگرى نداشت ، از اين رو جوان را وليعهد خود نمود از قضا در شب دوم شاه ناگهان از دنيا رفت و جوان وارث تخت و تاج شاه شد. روز سوم حضرت عيسى براى خداحافظى پيش جوان رفت . شاه تازه ، از او پذيرايى نمود و گفت : اى حكيم تو حقى بر گردن من دارى كه هرگز قابل جبران نيست ولى برايم پرسشى پيش آمده كه اگر جوابم را ندهى اين همه نعمت برايم لذت بخش ‍ نخواهد بود. عيسى گفت : هر چه مى خواهى بپرس ! جوان گفت : شب گذشته اين فكر در من شكل گرفت كه تو چنين قدرتى را دارى كه خاركنى را در مدت دو روز به پادشاهى برسانى . چرا نسبت به خود كارى را انجام نمى دهى و با اين وضع محدود روزگار را مى گذرانى ؟ ادامه در👇👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
ادامه داستان ☝️☝️☝️ ✨✨✨✨✨✨ فرمود: كسى كه عارف به خدا و نعمت جاويد او است و آگاه به فناء و پستى دنيا است ، هرگز ميل به اين گونه امورات پست و فانى نخواهد داشت . و ما را در نزد خداوند و در شناخت و محبت او، لذتهاى روحى است كه لذتهاى دنيا با آن قابل مقايسه نيست . سپس عيسى عليه السلام از فناء دنيا و مشكلات آن و همين طور از نعمتهاى آخرت و زندگى جاويدان آن دنيا براى جوان شرح داد. جوان گفت : اكنون پرسش ديگرى برايم مطرح شد. چرا آنچه را كه ارزشمند است براى خود خواستى و مرا به اين گرفتارى بزرگ مبتلا نمودى ؟ فرمود: خواستم ميزان عقل و فهم تو را آزمايش كنم ، گذشته از اين ، مقام براى تو مهيا است اگر آن را واگذارى به درجات بزرگترى نايل خواهى شد و براى ديگران مايه عبرت و پند خواهى شد. جوان همان لحظه از تخت به زير آمد، لباس شاهان را از تن كند و لباس ‍ خاركنى خود را پوشيد و با حضرت عيسى از شهر بيرون آمد. هنگامى كه نزد حواريون آمدند، حضرت فرمود: اين همان گنجى است كه در اين شهر سراغ داشتم كه به خواست خداوند پيدايش كردم . 📚بحار : ج 14، ص 280. ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌 بهترین پاسخ به پرتکرارترین ❣خدایا! چرا من را آفریدی؟ ☝️این کلیپ زیبا را از دست ندهید. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌ ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 💠 اگر در سیستم ساختمان اختلال کوچکی رخ دهد برای جلوگیری از آسیب و اختلال مثل برق گرفتگی و یا آتش گرفتن سیمهای داخل ساختمان، برق به کار می‌افتد و موقتاً جریان برق اصلی قطع می‌شود تا برای رفع اختلال در مدار الکتریکی ساختمان اقدام شود. 💠 گاه در زندگی مشترک، بین زن و مرد بگو مگو و کوچکی رخ می‌دهد که ادامه‌ی آن فضای زندگی را بشدّت کرده و ضربات سنگینی بر روح و روان زن و شوهر وارد می‌کند و گاه باعث ایجاد بزرگی خواهد شد. 💠 در این‌گونه مواقع یک فرمول دینی و کارساز که نقش برق را دارد و می‌تواند از آسیب جدّی به زندگی و رابطه زن و شوهر جلوگیری کند و ادامه ندادنِ مشاجره، ترک موقّت مکان در ابتدای مشاجره و یا موضوع گفتگو است درست مثل فیوز برق که جریان الکتریسیته را قطع می‌کند اینجا نیز نیاز به یک قطع ارتباط موقّت است ظاهرِ این رفتار، قطع رابطه با همسر است امّا به نیّت جریان زندگی و روابط آینده و محافظت از حرمت‌هاست و لذا باید در زمانی مناسب و پس از آرام شدن همسر ارتباط گرم و صمیمی را با یکدیگر برقرار نمود و نگذاریم این قطع ارتباط موقّت، طبق میل شیطان تبدیل به و قهر طولانی شود. 🍃http://eitaa.com/cognizable_wan
📌نکات غُرزنی ویژه آقایون! 🚨به خانوم خونه نگو ❌اینو برات خریدم، این کارو برات کردم، خونه بابات اصلاً به تو نمی‌رسیدن، دیگه من چی‌کار کنم؟ همه‌کار برات کردم، همین هفته پیش برات لباس خریدم، چه خبرته و... 🚨به بچه‌ها نگو ❌صبح تا شب کار کنم بیارم اینا بخورن؛ اینا هم تا لنگ ظهر خوابن! و ... 💢فراموش نکنید که اونا هم می‌تونن جواب بدن و زندگی رو بیشتر از این تلخ کنن. مثلا: «میخواستی زن نگیری» یا «باباهای بقیه رو ببین»! ⁉️منت گذاشتن یعنی چی؟ یعنی کارهایی که برای دیگران کردی رو بزرگ نشون بدی تا اعتمادبه‌نفس طرف مقابل رو نابود کنی. ⁉️پس چیکار کنیم؟ سعی کنید بجای این‌کارا فرهنگ تشکر رو توی خونه جا بندازید، از نکات مثبت و رفتارهای درست خانواده تشکر کنید، تا اونا هم یاد بگیرن. 🧕http://eitaa.com/cognizable_wan
🔅 ✍ نگذاریم بند «حرمت» پاره شود 🔹زندگى مثل يک كامواست؛ از دستت كه در برود، می‌شود كلاف سردرگم، گره مى‌خورد، می‌پيچد به هم، گره‌گره مى‌شود. 🔸بعد بايد صبورى كنى، گره را به وقتش با حوصله باز كنى. 🔹زياد كه كلنجار بروى، گره بزرگ‌تر مى‌شود، کورتر مى‌شود. يک جايى ديگر نمى‌شود کاری كرد. 🔸بايد سر و ته كلاف را بريد، يک گره ظريف و كوچک زد، بعد آن گره را توى بافتنى جورى قايم كرد، محو كرد كه معلوم نشود. 🔹يادمان باشد گره‌هاى توى كلاف همان دلخورى‌هاى كوچک و بزرگند، همان كينه‌هاى چندساله، بايد يک جايى تمامش كرد و سر و تهش را بريد. 🔸زندگى به بندى بند استْ به‌نام «حرمت» كه اگر پاره شود، تمام است ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ 🧕 🌸👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔻هرگز وقتی تبخال دارید، خرما نخورید 🔹تبخال ويروسی ست و قند خرما باعث تکثیر ویروس تبخال در بدن میشود؛ خرما قند خون را بالا ميبرد و ويروس‌ تبخال دررشد خود قند موجود در خرما را استفاده ميكند http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با مشاهده بخشی از فیلمی که رامبد جوان ملعون ساخته، قلب هر مومن عاقل و صالحی به درد می‌آید... ✅✅ آفرین به چنین شیر دخترانی که کم از زبان مالک ندارند و بتنهایی، خود یک رسانه هستند .... آقایان، مردان با اخلاص و با صفا و با غیرت، لطفاً شما هم هرکدام درحد وسع خود، یک رسانه باشید. آیا براستی نمیتوان اینگونه بود؟! اگر سکوت کنیم، روزی باید در محکمه عدل الهی پاسخگو باشیم... 🧕🌐🔊 http://eitaa.com/cognizable_wan
غذاهایی که نباید ۲بار گرم کرد! http://eitaa.com/cognizable_wan
🔻آیا ممکن است از خنده بمیریم؟ 🔹حتما تاکنون این جمله را بارها شنیده‌اید: «مردم از خنده!». هرچند این اصطلاح اغراق‌آمیز به نظر می‌رسد، اما آیا دارای پشتوانه علمی است؟ 🔹در نمونه‌های نادر، خنده‌های از ته دل می‌توانند به سنکوپ ناشی از خنده منجر شوند. در این شرایط فشار خون فرد به سرعت در طول خنده‌ی اغراق‌آمیز افت می‌کند. به‌این‌ترتیب دستگاه عصبی خودکار به شدت واکنش می‌دهد. این دستگاه به تنظیم فرآیندهای فیزیولوژیکی غیرارادی اختصاص دارد. در نتیجه‌ی این اتفاق، جریان خون منتهی به مغز به شدت افت می‌کند و به از بین رفتن هوشیاری می‌انجامد. http://eitaa.com/cognizable_wan
بابام کله پاچه گرفته بود صدام کرد پسر بپر اون مسواک که باهاش دندونای گوسفند رو پاک میکنیم بیار پرسیدم کدوم؟ گفت همون نارنجیه ک توام باهاش مسواک میزنی دیگه 😂😕 😁👉http://eitaa.com/cognizable_wan
یه موسسه تحقیقاتی توی نروژ اومده روی ۵ تا انسان با حافظه سالم و ۵ تا انسان کم حافظه یه آزمایشی رو انجام داده، و متوجه شده که آدما همه چیز رو ممکنه یادشون بره ... ولی خاطرات شمال محاله یادشون بره 🤣 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😁👉http://eitaa.com/cognizable_wan
اگه زندگی اونجوری نیست که تو میخوای "عوضش کن" زندگی امروز تو حاصل طرز تفکر دیروز توست! امروز متفاوت تر فکر کن ، فردا نتیجه بهتری میگیری... 💟 http://eitaa.com/cognizable_wan
شجاع باش! سیل آسا مثل باران، اما زیبا تابنده مثل خورشید، اما گرم ضبط کن لحظه‌های شگفت انگیزت را در دریای مناقصه عشق ببند چشمانت را و تصور کن لحظه های آرام را … روزهای آرام را، فارغ باش از هیاهوی برخی روابط پوچ امروز، از کوچۀ غبار آلود اندوه بگذر، و از دریچۀ رویا بنگر جهانت را … شجاع باش! به آرزوهای خاک خورده‌ات جان بده، بگذار تجلی کنند در قلبت، و دست در دست‌شان قدم بگذار در کوچۀ روشن آینده..🍃 💟 http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🍁🍃 زندگی ما با "تولد" شروع نمی شود، با "تحول" آغاز میشود... لازم نیست بزرگ باشی تا شروع کنی، شروع کن تا بزرگ شوی! باد با چراغ خاموش کـــاری نـــدارد... 💟 http://eitaa.com/cognizable_wan
مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد🌿💚 در داستان‌هایی از گذشته، آورده شده که تعداد زیادی موش به خانه‌ای حمله‌کرده بودند. یک گربه متوجه حضور آنها شد و به آنجا رفت. گربه تا می‌توانست موش‌ها را شکار کرد و دلی از عزا درآورد. کشتار بی‌رحمانه گربه، به گوش موش‌ها رسید و همه را به وحشت انداخت. موش‌ها که یکدیگر را از این واقعه خبردار کرده بودند، همگی از ترس به سوراخ‌هایی پناه بردند. گربه که متوجه ترس و پنهان شدن موش‌ها شد فکری کرد تا با یک ترفند و حیله آنها را از سوراخ‌ها بیرون بکشد. بنابراین بالای دیواری رفت، از میخی آویزان شد و خود را به مردن زد. اما یک موش که کمی زرنگ‌تر از بقیه بود مخفیانه گربه را پاییده و متوجه نیرنگ او شده بود. موش کوچک رو به گربه کرد و به او گفت :” این کار تو بی‌فایده است. من حتی از مرده تو هم فاصله می گیرم.” موشی که از چنگ گربه ای خلاصی یافت، حتی از جنازه گربه هم میترسد! ♦ حالا داستان مارگزیده هم داستان مردی است که در حادثه ای ماری او را گزیده بود. پس از آن حتی اگر ریسمانی را هم می دید، از ترسش فریاد می زد: مار مار !! اینگونه شد که ضرب المثل: “مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد” بر سر زبان‌ها افتاد. http://eitaa.com/cognizable_wan
آیت الله حائری شیرازی: حرف نزنید و پراکنده گوش نکنید تا پراکنده نشود. http://eitaa.com/cognizable_wan
raghse del.pdf
4.48M
💌عنوان رمان : رقص دل 👩🏻‍💻نویسنده : فرنوش گل محمدی 🎭ژانر : 📖تعداد صفحات : ۴۰۱ 💬خلاصه : یه دخترِ آروم که دنیای دخترونه و شیطنتهاش به دلیل بیماریش کم رنگ تر از بقیه شده طی سالهای متوالی کمبود های روحی زیادی رو سپری کرده. در این بین ، تنش های اخیر اونو عصبی تر از هر وقتی کرده اما نتیجه این تنهایی در اواخر ...
🔆حضرت موسى عليه السلام در مقام سنجش اعمال حضرت موسى عليه السلام در حالى كه به بررسى اعمال بندگان الهى مشغول بود، نزد عابدترين مردم رفت . شب كه فرا رسيد، عابد درخت انارى را كه در كنارش بود تكان داد و دو عدد انار افتاد. رو به موسى كرد و گفت : اى بنده خدا تو كيستى ؟ تو بايد بنده صالح خدا باشى ؟ زيرا كه من مدتها در اينجا مشغول عبادت هستم و در اين درخت تاكنون بيشتر از يك عدد انار نديده ام و اگر تو بنده صالح نبودى ، اين انار دومى موجود نمى شد! موسى عليه السلام گفت : من مردى هستم كه در سرزمين موسى بن عمران زندگى مى كنم . چون صبح شد حضرت موسى عليه السلام پرسيد: آيا كسى را مى شناسى كه عبادت او از تو بيشتر باشد؟ عابد جواب داد: آرى ! فلان شخص . نام و نشان او را گفت . موسى عليه السلام به نزد وى رفت و ديد عبادت او خيلى زياد است . شب كه شد براى آن مرد دو گرده نان و ظرف آبى آوردند. عابد به موسى عليه السلام گفت : بنده خدا تو كيستى ؟ تو بنده صالح هستى ! چون مدتهاست من در اينجا مشغول عبادت هستم و هر روز يك عدد نان برايم مى آمد و اگر تو بنده صالحى نبودى اين نان دومى نمى آمد و اين ، به خاطر شماست . معلوم مى شود تو بنده صالح خدايى . حضرت موسى عليه السلام باز فرمود: من مردى هستم در سرزمين موسى بن عمران زندگى مى كنم ! سپس از او پرسيد: آيا عابدتر از خود، كسى را سراغ دارى ؟ گفت : آرى ! فلان آهنگر يا (دهقان ) در فلان شهر است كه عبادت او از من بيشتر است . حضرت موسى با همان نشان پيش آن مرد رفت ، ديد وى عبادت معمولى دارد، ولى مرتب در ذكر خداست . وقت نماز كه فرا رسيد، برخاست نمازش را خواند و چون شب شد، ديد در آمدش دو برابر شده ، روى به حضرت موسى نمود و گفت : تو بنده صالحى هستى ! زيرا من مدتها در اينجا هستم و درآمدم هميشه به يك اندازه معين بوده و امشب دو برابر است . بگو ببينم تو كيستى ؟ حضرت موسى همان پاسخ را گفت : من مردى هستم كه در سرزمين موسى بن عمران زندگى مى كنم . سپس آن مرد درآمدش را سه قسمت نمود. قسمتى را صدقه داد و قسمتى را به مولا و صاحبش داد و با قسمت سوم غذا خريد و با حضرت موسى عليه السلام با هم خوردند. در اين هنگام موسى عليه السلام خنديد. مرد پرسيد: چرا خنديدى ؟ موسى عليه السلام پاسخ داد: مرا راهنمايى كردند عابدترين انسان را ببينم ، حقيقتا او را عابدترين انسان يافتم . او نيز ديگرى را به من نشان داد، ديدم عبادت او بيشتر از اولى است . دومى نيز شما را معرفى كرد و من فكر كردم عبادت تو بيشتر از آنان است ولى عبادت تو مانند آنان نيست ! مرد: بلى ! درست است ، من مثل آنان عبادت ندارم ، چون من بنده كسى هستم ، آزاد نيستم ، مگر نديدى من خدا را ذكر مى گفتم . وقت نماز كه رسيد تنها نمازم را خواندم ، اگر بخواهم بيشتر به عبادت مشغول شوم به درآمد مولايم ضرر مى زنم و به كارهاى مردم نيز زيان مى رسد. سپس از موسى پرسيد: مى خواهى به وطن خود بروى ؟ موسى عليه السلام پاسخ داد: بلى ! مرد در اين وقت قطعه ابرى را كه از بالاى سرش مى گذشت صدا زد، پايين بيا! ابر آمد و پرسيد: كجا مى روى ؟ ابر: به سرزمين موسى بن عمران . مرد: اين آقا را هم با احترام به سرزمين موسى بن عمران برسان . هنگامى كه حضرت موسى به وطن بازگشت عرض كرد: با خدايا! اين مرد چگونه به آن مقام والا نايل گشته است ؟ خداوند فرمود: (ان عبدى هذا يصبر على بلائى و يرضى بقضايى و يشكر نعمائى ): اين بنده ام بر بلاى من شكيبا، به مقدراتم راضى و بر نعمتهايم سپاسگزار است . 📚بحارالانوار : ج 69، ص 223. ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥💥پیش زمینه ارتباط بهتر با فرزندان - باید از کودکی با فرزندان درست و صمیمی رفتار کرد/ خانم ناجیان، روانشناس خانواده 🧕🌸👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شیطان اومد گفت چادر میره زیردست و پا یه مانتو گشاد بپوش مراجع هم اجازه دادن 🎙حجت الاسلام 🌏 http://eitaa.com/cognizable_wan