فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥⭕️آقا جان الهی ما برات بمیریم ، ما فدایی تو هستیم ، اشک چشمان تو جگر ما رو آتیش میزنه.
آقا جان اینهمه سرباز و فدایی داری بخدا بغض تو از غم حاج قاسم برای ما بزرگتره
#جانم_فدای_رهبر
🌐 http://eitaa.com/cognizable_wan
#ڪـــــلام_شهـــــید
شهـید محســن حججی:
🌼همـه می گـویند: خــوش بحـال
فلانی #شـــــهید شد اما هیــچ
کس حواسش نیست که فلانی
برای شهید شدن شهیـد بــودن
را یاد ڱـــرفت.
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
13.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ان شاءالله عاقبت بخیر شویم 🌷☝️
👈 🌺 حتما این کلیپ را ببینید و جهت تهذیب نفس ؛ برای دیگران ارسال کنید۰
سپاس 🌹
❣️ #سلام_امام_زمانم❣️
🕊به #انتظار دیدنت
🌸دوباره برگ🍃 میشوم
🕊و با عبور شبنمی💧
🌸غریق #اشک میشوم
🕊مرا رها مکن🚫 مگر
🌸به روز #مرگ و رفتنم
🕊بدان فقط به #یاد_تو
🌸درون قبر میشوم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸
🍃http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزرگترین اختراع قرن
ترامپ احمق
ایرانیا رو تحریم نکن
ما موتور رو مجهز به بخاری کردیم
ببین😂😂😂😂
♡﷽♡
#رمان_رؤیاےوصال❤️
#قسمت130🍃
سیدعلے را مامان بغل ڪرد و با دایے حبیب پشت سر ما حرڪت میڪردند.
سیدطوفان و سعید هم جداگانہ ڪنار ما مے آمدند.
براے لحظہ اے از شیشہ ماشین بہ بیرون نگاهے انداختم ،ماشین سعید ڪنار ما حرڪت میکرد .
سیدطوفان سرش را بہ دست گرفتہ بودو با دیدن من سرش را به حالت تاسف چپ و راست کرد و دست بہ صورت گرفت.
بہ اداره پلیس ڪہ رسیدیم مرا بہ اتاقے بردند.
بعد از چند دقیقہ یڪ مامور خانم سیدعلے را پیشم آورد و آرام کاغذے در دستم گذاشت.
از بیرون هیچ خبرے نداشتم.
بہ سختے کاغذ را باز ڪردم .
"هرچے پرسیدند ،در حد ضرورت جواب بده، هیچے را رد نڪن "
بعد از دقایقے همان مامور خانم داخل شد و سیدعلے را بیرون برد.
_مادرتون بیرونہ، نگہش میداره
مرا بہ اتاق دیگرےبردند .اتاق بازجویے بود.
بازپرس پرونده اے را جلویش باز ڪرد و سوالاتے پرسید اینڪہ قصد شما از همڪارے با این شبڪہ چے بود؟
من در حد ضرورت جواب میدادم .
_تهدیدم ڪرده بودند اگر همڪارے نڪنم خانواده یا همسرم را میکشند.
بازپرس_ولے با توجہ بہ شواهد و مدارکے ڪہ ما پیدا کردیم از سیستم کامپیوتر خونہ تون ، شما فراتر از همڪارے جلو رفتید.
اسناد و مدارڪ نشون میدهند شما اطلاعات ضرورے سایت نظامے مارا منتقل کردید و این فراتر از یه همڪارے ساده است.
از ڪجا این اطلاعات را بدست آوردید؟
جواب من سڪوت بود.
بازپرس_امیر کریمے منزل شما چیڪار میکرد؟این وسط نقش اون چے بود؟
_ڪار شخصے داشت. من از ایشون خواستم که نگاهی به کامپیوترمون ڪہ خراب شده بود بیندازد.
بازپرس_همسرتون هم در جریان بود؟
_نہ
بازپرس_ولے همسرتون گفتند در جریان بودند.
من بہ قربان تو ڪہ اینجا هم حواست هست آبرویت بر باد نرود.
_بلہ یادم افتاد در جریان بودند.یعنے بهشون گفتہ بودم
بازپرس_مشخصات و اسم طرف هاے همڪاریتون رو بنویسید.
اسم دیوید و بابک را نوشتم و مشخصات چہره .
بعد از چند بار سوال و جواب ، دوباره بازپرس خانمی آمد و همان رویہ ادامہ داشت.
دو سہ روزے در بازداشتگاه بہ سر بردم.
سیدعلے پیشم بود. با اینڪہ اذیت بودم ولے باید تحمل میکردم .
فرداے آن روز جلسہ دادگاه برگزار شد.
و جلسات مکرر بعدے بعد از حدود دو هفتہ با نظر قاضے بہ ۵ سال حبس محڪوم شدم.
خودم هم باور نمیڪردم ڪہ جدے جدے محکوم شدم.فقط منتظر دیدن اقاے سعیدے بودم.
موقع قرائت حڪم ترس بدے وجودم را فراگرفتہ بود.
نکند اقای سعیدے اشتباه ڪرده باشہ؟نڪنہ من بازے خوردم؟ آخہ همہ چیز اینجا جدے بود. جدے من محڪوم بہ حبس شدم.
این وسط خانواده بیچاره من شب وروزشان گریہ بود.
هر ڪارے میکردند تا ثابت ڪنند ڪار من نبوده فایده اے نداشت.
قاضے در دادگاه اعلام کرد بچہ هم تا ۲ سال میتواند پیش مادرش بماند .
از امیر کریمے هم بازجویی شده بود ولے بہ جایے نرسیدند.
براے طوفان محرز شده بود ملاقات هاے من و امیر ڪاملا شخصے بوده و نہ ڪارے!
چند بار سیدطوفان بہ ملاقاتم آمد.حال خوبے نداشت.
برایش مجهولات زیادے پیش آمده بود.
من تنہا حرفے ڪہ بہ او زدم این بود ڪہ چون تهدیدم ڪرده بودند مجبور بہ همڪارے شدم.
سیدطوفان نمیتوانست قضیہ جاسوسے را درڪ ڪند.
بار آخر موقع رفتن ایستاد و گفت :
سیدطوفان_ دوست ندارم سیدعلے اینجا بمونہ، اجازه بده با خودم ببرمش
سد اشڪ جلو چشمهایم را گرفتہ بود.آخر بہ پلکہایم اجازه باریدن دادم.
روے میزخم شد.
طوفان_راهے ڪہ خودت انتخاب ڪردے.تو زندگیت چے ڪم داشتے؟ محبت ؟عشق؟ من ڪہ شب و روزم تو بودے!
من ڪہ دیوونہ وار دوسِت داشتم.
چے برات ڪم گذاشتم؟
حُسنا داغے بہ دلم گذاشتے ڪہ تا آخر عمر نمیتونم فراموش ڪنم.
بہ این بچہ چے بگم ؟ بگم مامانت باباتو دور زد؟
فڪر آبروتو نڪردے، فڪر نڪردے خدا هم هست و میبینہ.
براے اولین بار از شدت این غم جلو من گریہ ڪرد.
گریہ ڪرد و من هم گریہ ڪردم.
طوفان_اجازه بده سیدعلے را ازاینجا ببرم ،نمیخوام بچہ ام تو زندان بزرگ شہ.
براے جبران هم شده اینڪارو بڪن.
.میگم یڪے براے شیردادن بیاردش .
اگرچہ ... حرفش را خورد.
میدونستم میخواهد چہ بگوید؟
اینڪہ تو حتے لیاقت شیر دادن بہ بچہ ام را هم ندارے.
برایم سخت بود جدایے فرزند اما سختتر اینڪہ دوست نداشتم طوفان از من برنجد .دوست داشتم حداقل آخرین خواستہ اش را اجابت ڪنم.
دوباره اشڪم ریخت. سرم روے میز گذاشتم براے بچہ ام گریہ میڪنم ڪہ چہ غریبانہ این میان بہ دنیا آمد .
_باشہ فقط بہ یہ شرط ، ڪہ فاطمہ سید علے را برام بیاره.
سرش را بالا آورد و با تعجب نگاهم ڪرد
سیدطوفان_میخواے انتقام بگیرے؟فڪر ڪردے من مثل توأم؟
من مثل تو نیستم .هیچوقت هم بہ اون چیزے ڪہ تو مغزتہ نمیرسے.
بہش میگم بیاد اگر بتونہ ،
تو هم بشین تو این خلوت توبہ ڪن شاید خدا بخشیدت.ڪاش میتونستم ببخشمت ...ڪاش
بدون خداحافظے از اتاق بیرون رفت.
✍🏻 #نویسنده_زهراصادقے
↩️ #ادامہ_دارد...
☕️🍃☕️🍃☕️🍃
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯
#وقتےڪہرفتےتمامِ شهرخالےشد..
مگرتوچندنفر بودےسردار؟؟!!!...
بہوقتِدلتنگے..
#حاجقاسِم...
علامه حسن زاده آملی:
جناب وصی حضرت امیرالمومنین علی(ع) به فرزندش ابن حنفیه وصیت می کند و می فرماید:
✍فرزندم! قرآن #عهد_خدا است، مبادا #شب و #روز بر تو #بگذرد و به این عهد الهی سری نزنی و از عهد الله غافل بمانی. قرآن عهد الله است و از این عهد #غافل_مباش!
💠و بر هر #مسلمانی #واجب است که #هر_روز در عهد او #بنگرد، هر چند در پنجاه آیه. لااقل شب و روز #پنجاه_آیه را با نظر و #تدبر #قرائت کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موش مردگی واقعی اینه
ببره رو دیده ترسیده😂😂