eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
679 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 💠 دو ماه از ازدواج غاده و مصطفی می‌گذشت که دوستِ غاده مسئله را پیش کشید: « غاده! در ازدواجِ تو یک چیز بالاخره برای من روشن نشد. تو از خواستگارهایت خیلی می‌گرفتی، این بلند است، این کوتاه است... مثل اینکه می‌خواستی یک نفر باشد که سر و شکلش نقص نداشته باشد. حالا من متعجبم چطور دکتر را که سرش مو ندارد قبول کردی؟ غاده با دوستش را نگاه کرد، حتی دل خور شد و بحث کرد که مصطفی نیست، تو اشتباه می‌کنی. دوستش فکر می‌کرد غاده شده که تا حالا این را نفهمیده. آن روز همین که رسید خانه در را باز کرد و چشمش افتاد به ؛ شروع کرد به خندیدن. مصطفی پرسید: چرا می‌خندی؟ و غاده چشم‌هایش از خنده به نشسته بود، گفت: «مصطفی، تو ؟ من نمی‌دانستم!» و آن وقت مصطفی هم شروع کردن به خندیدن و حتی قضیه را برای امام موسی هم تعریف کرد. از آن به بعد آقای همیشه به مصطفی می‌گفت: شما چه کار کردید که شما را ندید؟
🔴 💠 برخی همسران می‌گیرند که ما مثلا فلان فرمولی را که در کانال گذاشتید به کار بردیم ولی هیچ ندیدیم و مشکل ما حل نشد. 💠 تمام فرمولهای ارسالی مربوط به شرایط زندگی و یا زندگیهای دارای مشکلات طبیعی و کوچک است. لذا در صورت مشکلات و بزرگ حتما باید به و متخصص امور خانواده رجوع کرد. 💠 درست مثل برخی نسخه‌های است که با آن می‌توان بدون مراجعه به پزشک خود را کرد. اما اگر شخصی بیماری‌اش جدی بود باید به پزشک مراجعه کند. 💠 مسائل زندگی مانند یک است. گاه ممکن است بخش مهمی از پازل زندگی شده باشد و شما نیز برخی از‌ تکه‌های پازل را در جای مناسب بگذارید اما چون تکه‌های دیگر‌ از دید شما مخفی است زندگی شما ساخته نخواهد شد مگر‌ با رجوع به خانواده. 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹هوالمحبـــــــوب 🌹رمان زیبا و واقعے 🌹قسمت جام کنار تختش بود... شبا همون جا می خوابیدم، پای تخت.... یه شب از ( یا حسین ) گفتنش بیدار شدم...😰 خواب دیده بود.... خیس عرق شده بود. خواب دیده بود چل چراغ محل رو بلند کرده. _"چل چراغ سنگین بود. استخونونام می شکست. صدای شکستنشون رو می شنیدم. همه ی دندونام ریخت توی دهنم..." آشفته بود.... خوابش رو برای یکی از دوستاش که اومده بود ملاقاتش تعریف کرد. برگشت گفت: _"تعبیرش اینه که شما از راهتون برگشتید. پشت کردید به اعتقاداتتون"😞 اون روزا خیلیا به ما می گرفتن. حتی می زدن. چون ریشای منوچهر به خاطر شیمی درمانی ریخته بود.. و من برای این که بتونم زیر بغلش رو بگیرم و راه بره، چادر رو میذاشتم کنار. نمی تونستم ببینم این طوری زجر بکشه. تلفن زدم به کسی که تعبیر خواب می دونست. خواب رو که شنید دگرگون شد. به تعبیرش کرد، شهادتی که سختی های زيادی داره.....😭🕊 حالا ما خوشحال بودیم منوچهر خوب شده. سر حال بود. بعدظهرا می رفت بیرون قدم میزد. روزای اول پشت سرش راه می افتادم. دورادور مراقب بودم زمین نخوره. میدونستم حساسه. می گفت: _"از توجهت لذت می برم تا وقتی که ببینم توی نگاهت ترحم نیست." نذاشته بودیم بفهمه شیمی درمانی میشه. گفته بودیم پروتئین درمانیه اما فهمید.... رفته بود سینما، فیلم از کرخه تا راین رو دیده بود. غروب که اومد دل خور بود. باور نمی کرد بهش دروغ گفته باشم. خودش رو سرزنش می کرد که... (حتما جوری رفتار کردم که ترسو به نظر اومدم)   ادامه دارد.. 🌹http://eitaa.com/cognizable_wan