📩 #بهترین و 💔 #بدترین
🌼لقمان حکیم که از بیهوده گویی خواجه سخت ناراحت بود، به دنبال فرصت بود که او را بیدار کند.
🎁روزی #مهمانی گرامی بر خواجه وارد شد.
به لقمان گفت:
که گوسفندی #ذبح کند و از بهترین اعضای آن غذایی مطبوع درست کند.
👌لقمان از #زبان و #دل #گوسفند غذایی درست کرد و بر #سفره گذاشت.
روز دیگر خواجه گفت:
گوسفندی را ذبح کن و از بدترین اعضای آن غذایی درست کند.
👌 این بار نیز غذایی از دل و زبان گوسفند آماده کرد.
خواجه از کار او متحیر شد، پرسید:
❓چگونه است که این دو عضو، هم بهترین و هم بدترین اعضا هستند؟
لقمان گفت: ای خواجه! دل و زبان، مؤثرترین اعضا در #سعادت و #شقاوت هستند؛ چنان چه دل را منبع فیض #نور گردانی و زبان را در راه نشر #معرفت و #اصلاح بین مردم در آوری، بهترین اعضا و هرگاه دل به #ظلمت فرو رود و کانون #کینه و عناد گردد و زبان به #غیبت و #فتنه انگیزی آلوده شود از بدترین اعضا خواهند بود.
خواجه از این سخن #پند گرفت و از آن پس به اصلاح خویش بر آمد.
🔰حکایت های امر به #معروف و نهی از #منکر، ص 149.
👇👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
#همسرانه 🍃🌸🍃
#زنها هزار راه بلدند برای بیان #احساسشان!
#حرفها و #لبخندهایشان را باور #نڪنید
زن ها را از #رفتارهایشان بفهمید و بشناسید ، حالشان را از #آشپزخانه و #سفره و غذاهایشان بپرسید.
گاهی ڪه همه جا #سرد و #تاریڪ می شود و غذایشان #میسوزد یا #بینمڪ یا #شور می شود و سفره هایشان بدون #هیچتزیینی هول هولڪی چیده می شود؛ بدانید بچه و ڪار و خستگی و بیماری و ... #بهانه است، آنها #غمگینند.
═══✼🍃🌹🍃✼══
http://eitaa.com/cognizable_wan
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حـــــــــرمٺ_عشــق
💞قسمـــٺ #شصت_وشش
یوسف به سفره ای که...
مقابلش پهن بود، خیره شده بود.👀
تک تک قوها را از نظر گذراند.👀
عجب #سفره ای.. سفره ای #سنتی با چیدمانی مدرن و #امروزی..👀😍
و ریحانه منتظر عکس العمل یوسفش بود. در آینه ای که مقابلشان بود به همسرش نگاه میکرد.☺️
یوسف همه را خوب نگاه کرد. چشمش به آینه خورد و البته بانویش.
با ذوقی سرشار لبخندی زد.😍☺️آرامتر از همیشه. سرش را به گوش همسفرش نزدیک کرد.
یوسف _همون که تو باغ گفتم.😍
ریحانه، از آینه حرف میزد.
_چی😌
_اینهمه اعتراف کردم بس نبود.😊
_نچ🙈
_لااله الاالله... گفتم بضرر من میشه.. دیدی
حالا..!😉
ریحانه نگاهش از آینه برداشت.🙈
یوسف _یه سورپرایز برات دارم. رفتم قسمت مردونه میفهمی.
ریحانه لبخندی عمیق زد.☺️
مرضیه #مراقب بود کسی باگوشی فیلم یا عکس نگیرد.
فاطمه پشت سر هم عکس فیلم میگرفت.
بعد از دست کردن حلقه ها💍💍و بقیه رسم و رسومات..یوسف #ازهمان_درب کنار جایگاه، به قسمت مردانه رفت.. و بانویش تا درب نزدیک جایگاه، به #پیشوازش.👌
یوسف دستش را روی سینه اش گذاشت.
_ اجازه میفرمایید بانو..!😊
ریحانه_ خیلی دوست دارم.. یوسفم.😍
نگاهی عاشقانه،پاسخ ریحانه بود.
دوستان ریحانه، مرضیه،طاهره خانم اطراف ریحانه را گرفتند.که شادی کنند که دل عروس مجلس نگیرد.😊😔
یوسف هنوز...
پایش به قسمت مردانه نرسیده بود..که رفقای هیئتی اش😜 دست و پای او را گرفتند.. و او را به هوا پرتاب میکردند.😱😂 صدای داد و فریاد یوسف🗣 و بقیه کل تالار را گرفته بود.
رفقا همه باهم_ یک... دو... پنج..😂😂
و یوسف را به هوا پرتاب کردند.همه میخندیدند.😂😁😄😀😀 حتی خانمهایی که با دلخوری روی صندلیهایشان نشسته بودند.
مداح آمده بود...
روی سن ایستاده بود. اما نمیگذاشتند شروع کند،.. این داماد بازیگوش😁🙈 با رفقای باصفای هیئتی اش.😍
یوسف تک تک با همه...
خوش و بش کرد. به سیدهادی رسید.
سیدهادی_ خوشبخت بشی رفیق. از ماموریت که اومدم رفتم خاستگاری. بعدش رفقا گفتن.. شرمنده داداش.😊✋
_این چه حرفیه☺️
علی حرفهایشان را شنید.
_سید تو که مقصر نیستی..😜 این دل بی قرار یوسف، داشت کار دستت میداد.😁
یوسف_😅
علی_ خوب شد اون روز تو پایگاه به یوسف گفتم.. وگرنه دیر رسیده بودم تکه بزرگت گوشت بود..😂
سیدهادی_😂
یوسف_🙈☺️
علی_😂
میثم، علی، مهران، سید هادی و حسین صندلی ها را عقب تر برده، و محوطه ای ۵، ۶ متری را باز کرده بودند.😍👌
هنوز ریحانه از سورپرایزش خبر نداشت...
✨✨💚💚💚✨✨
ادامه دارد...
http://eitaa.com/cognizable_wan
5.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍅تزئین گوجه به شکل گل رز زیبا
#سفره آرایی🍃
#ایده_های_باسلیقگی
#ترفند
⛱🔥 http://eitaa.com/cognizable_wan