🍁🍁🍁🍁
#دردسر_عاشقی
#پارت98
آرشام-هستیی
برگشتم سمت صدا.آرشام داشت صدام میکرد.منتظر واستادم تا بهم رسید
آرشام-کجا داری میری؟!
با چشمای خسته نگاش کردم
من-خونه دیگه.
بازومو گرفت و آروم کشید
آرشام-خودم میرسونمت.
لبخندی روی لبم نشست.از دست احسان دلخور بودم بهترین کار این بود که با آرشام میرفتم.با آرشام هم قدم شدیم نزدیک ماشین بودیم که صدای دویدنی پشت سرم اومد و بلافاصله اسمم توسط احسان خطاب شد
احسان-هستی؟!
منو آرشام همزمان برگشتیم سمتش.آرشامو که دید اخم کمرنگی بین ابروهاش نشست.حقشه.چقدر آدم پررو.خودش هرکاری میخواد میکنه بعد برا من اخم میکنی.منم متقابلا اخم بی حالی روی صورتم نشوندم
من-بله آقا احسان؟!
با این حرفم نگاهشو از آرشام گرفت و به من دوخت.
احسان-دارم میرم.بیا ببرمت.
همونطور که سعی میکردم لبخند بی حالی بزنم با کنایه گفتم
من-دستتون درد نکنه.آرشام جان لطف میکنه منو میرسونه.
با این حرفم اخمش پررنگ تر شد
احسان-میخوای با ایشون بری؟!
آروم سرمو تکون دادم که صدای آرشام در اومد
آرشام-شما نگران نباشیم آقا احسان خودم میبرمش.حواسمم عین دو تا چشمام بهش هست
خدا نکشتت آرشام بااین حرفش احسانو بیشتر عصبی کرد.از لای دندونای کلید شدش گفت
احسان-باشه هرجور راحتی.
قشنگ با اون نگاهش برام خط و نشون کشید بعدشم رفت.با حرص توی ماشین آرشام که یه پژو پارس بود نشستم و درشو محکم و با تمام توان کوبیدم.بدبخت ماشین آرشام..آرشامم که دید اصلا حوصله ندارم ماشینو راه انداخت وقتی آدرسو پرسید.چند لحظه چشماپو از حرص بستم.خجالت میکشیدم حتی بهش فکر کنم.آدرس خونرم آروم به زبون آوردم.که چشماش گرد شد حقم داشت
من-گفتم که نابود شدیم تو چرا باور نکردی؟!
آرشام-فکر نمیکردم بابات انقدر برشکست شده باشه.
پوزخندی روی لبم نشست.برشکست کجا بود.همه پولشو توی قمار داد رفت.تا رسیدن به خونه حرفی نزدم.آرشام سر کوچه نگه داشت و بعد به سمتم برگشت.
آرشام-شمارتو بده هستی.
شمارمو کامل گفتم و اونم سریع سیو کرد.آروم پیاده شدم و با آرشام خداحافظی کردم تا رفتنش منتظر موندم بعد اینکه کاملا رفت.رفتم توی کوچه خونمون حدودا سر کوچه بود و خیلی فاصله نداشت.داشتم راه میرفتم که صدای پایی رو پشت سرم شنیدم.با ترس برگشتم که احمدو دیدم اومدم بدو ام که سریع مچ دستمو گرفت و چسبوندم به دیوار.به قیافه نحس و پیرش نگاه کردم
من-ها؟!چی میگی؟!
یک دستشو کنار صورتم روی دیوار گذاشتو گفت
احمد-خیلی وقت بود ندیده بودمت جیگر خانم
با چندش نگاش کردم.مرتیکه سگ.دلم میخواست دهنمو باز کنم هرچی از دهنم در میاد بهش بگم
من-بکش کنار ببینم بابا.چی برای خودت چرت و پرت بهم بلغور میکنی
اومدم رد شم که اون یکی دستشم این طرف صورتم گذاشت.و صورتشو خم کرد جلو
احمد-خوشگل شدی ها
از اینکه جوابمو درست نمیداد بیشتر حرصی شدم.با کف دو تا دستم محکم خوابوندم تخت سینش.زورم خیلی زیاد نبود ولی از بس اون شل و معتاد بود زورش بهم نمیرسید.محکم رفت عقب و خورد رو زمین با حرص و صدای بلندی گفتم
من-یکبار دیگه دور و بر من پیدات شه پدرتو در میارم مرتیکه خر.
بعد حرفم سریع راه افتادم و رفتم تو خونه.چشمامو با عصبانیت بستم.چرا نمیتونستم یک روز آروم زندگی کنم؟!!
http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁
دردسر_عاشقی
#پارت99
پوشه رو بستم و رفتم سراغ آلبوم بعدی عکس تمام مدل ها با لباس های تولیدی شرکت بود.سعی میکردم با هر چیزی خودمو سرگرم کنم ولی با احسان چشم تو چشم نشم.یه حسی همش قلقلکم میداد که سرمو بلند کنم ولی جلوی خودمو گرفتم.این آلبومم تموم شد.تمام کارامم که کرده بودم.خب حالا چیکار کنم؟!به ساعتم نگاه کردم ساعت ۶ بود دیگه باید میرفتم تا به خونه بهارشونم برسم.همه چیو مرتب کردم و از اتاقم زدم بیرون و جلوی اتاق احسان واستادم.نفس عمیقی کشیدم استرس داشتم و قلبم تند میزد شاید برای این بود که میخواستم ازش مرخصی بگیرم.از صبح که اومدم سرکار خودمو مشغول کرده بودم.اونم کاری به کارم نداشت.درو زدم چند لحظه طول کشید تا اجازه داد.با سرپایین رفتم داخل.نمیدونم با کی لج کرده بودم ولی نمیخواستم نگاش کنم.همونطوری چند قدم جلو رفتم و به انگشتای دستم خیره شدم
من-ببخشید آقای آرمان من همه کارامو تموم کردم میخواستم اگه میشه اجازه میدید امروز دو ساعت زودتر برم.
اوهوک.احسان از کی برای من آقای آرمان شده بود؟!حرفی نزد.ولی منم سرمو بالا نیاوردم چند دقیقه ساکت بودیم که بالاخره گفت
احسان-هستی ساعت کاریه این شرکت تا چنده؟!
دندونامو روی هم فشردم.میخواست دق و دلیشو الان سرم خالی کنه.
من-تا ساعت هشته آقای آرمان.
احسان-پس بفرمایید سرکارتون تا ساعت هشت.
دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و سرمو آوردم بالا و زل زدم تو چشماش.اونم انگار عصبی بود.شاید بخاطر بی محلی من بود.
من-ولی من همه کارامو تموم کردم.الانم برگردم باید بیکار بشینم
از لای دندونای کلید شدش گفت
احسان-میتونستی فشرده کار نکنی تا حوصلت سرنره.
دیگه از حرص همه تنم میلرزید.چقدر لجباز بود..با حرص اومدم سمت در و لحظه آخر زیر لب گفتم
من-ببینم بالاخره با اینکارات به کجا میرسی.
ولی انگار شنید که گفت
احسان-نمیخوام به جایی برسم
دیگه به حرفاش گوش ندادم و در اتاقو محکم کوبیدم.و رفتم توی اتاقم.کاری که نداشتم پس سرمو بین دستام گرفتم و زل زدم به میز.نمیدونم چند دقیقه توی همین حالا بودم که در اتاقم باز شد یکی از بچه های شرکت اومد تو.به احترامش پاشدم و لبخند کمرنگی زدم
من-سلام آوا خانم
در جوابم فقط لبخندی زدو گفت
آوا-هستی جان شما شماره تلفن مدلینگ هارو داری
من-بله دارم
آوا-میشه بدی بهم
من-بله حتما
خم شدم سمت میزم و سر رسیدی در آوردم دادم بهش.همونطور که به سمت در میرفت و سر رسید و چک میکرد گفت
آوا-راستی هستی جان آقا احسان گفت بهت بگم میتونی بری.
درو پشت سرش بست و لبخندی که روی لب من نقش بست وندید.با همینکارش همه ناراحتیا از دلم بیرون رفت.انقدر مغرور بود که خودش نیومد بهم بگه.سریع کیفمو برداشتم واز شرکت زدم بیرون
http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁
#دردسر_عاشقی
#پارت100
چایی رو از توی سینی برداشتم و رو به پری خانم مادره بهار گفتم
من-دستتون دردنکنه.پری خانم.نیاز به اینکارا نیست.من فقط اومده بودم حرف بزنم باهاتون.
پری جون روی مبل روبه روم جا گرفت وبا لبخند مهربونی گفت
پری جون-این چه حرفیه عزیزم.میدونی الان چندماهه که ندیدمت.
لبخند تلخی زدم.بخاطره فوت مامان انقدر از هم دور شده بودیم.بهار که دید من رفتم تو خودم رو به مامانش گفت
بهار-مامان هستی اومده بود باهات حرف بزنه.
پری جون سوالی نگام کرد گفت
پری جون-درباره چی دخترم؟!
لبمو با زبون تر کردم
من-درباره آقا امیر میخواستم باهاتون حرف بزنم.
با این حرفم اخماش رفت توی هم سریع دستپاچه گفتم
من-پری جون بخدا منظوری ندارم.اصلا به من ربطی نداره که بخوام توی این موضوع دخالت کنم.بالاخره شما پدرومادر بهارین.هرچی شمل بگین صحیحه.من فقط میخوام یکم با هم دربارش حرف بزنیم.
با این حرفم اخم پری جون کمرنگ تر شد و بهار بهم چشم غره رفت.توقع داشت چیکار کنم؟بیام بگم چرا چرت میگی اینا عاشق همن...سکوتو پری جونو که دیدم دهن باز کردم
من-پری جون بخدا میدونم نگرانه بهارید.ولی بخدا امیر پسر خوبیه.درسته مادرش خارجیه ولی توی ایران بزرگ شده.اونا خوشون به آداب و رسوم ایران عادت کردن.آخه نمیشه که چون فقط ژنشون ایرانی نیست با همه چیز مخالفت کنین.
پری جون آهی کشید و گفت
پری جون-هستی تو که خبر نداری از نگرانی های من!من میخوام این دخترو بسپرم دست اون پسر.خارجیا بی غیرتن.اونا از اینکه دختر و پسر باهم نامحرمن یا اینجور چیزا چیزی حالیشون نمیشه من نمیتونم دخترمو دست کسی بدم که اینجور چیزا براش اهمیتی نداشته باشه.
وااای خدا.اگه الان امیر اینجا بود و پری جون انگ بی غیرتی رو بهش میزد قیامت به پا میکرد.منو بهار با دهن باز به پری جون نگاه میکردیم.من زودتر از بهار به خودم اومدم
من-پری جون توروخدا نگین این حرفو.به امیر بی غیرت نگین که بخدا بعدا پشیمون میشین.امیر و مادرش توی ایران بزرگ شدن.همه اعتقاداتشون با ایرانی ها یکیه.
با خنده اضافه کردم
من-آخ اگه امیر بشنوه بهش گفتین بی غیرت جنگ به پا میکنه
پری جون و بهارم خندیدن
پری جون-من نمیگم بی غیرته منظورم اینکه اونا به این مدل زندگی عادت کردن.
چی داشتم بهش بگم؟!هرچی میگفتم حرف خودشو میزد.بلند شدم و کیفمو برداشتم.
من-چی بگم پری جون من که هرچی میگم شما همینو میگید.فقط بدونین این دوتا جوون همو دوست دارن.امیرم پسر خوبیه.شما فکر کنین شما فقط اگه نمیدونستین مادر امیر خارجیه بازم همین نظرو داشتین؟!
جوابی نداد.حتما یکی نرم شده.آهسته رفتم سمت در
من-بازم ببخشید پری جون اگه ناراحتتون کردم.من قصد دخالت ندارم.بازم هرجور خودتون تصمیم میگیرید.
لبخندی به صورتم پاشید
پری جون-کجا؟!بمون حالا!
کفشامو پام کردمو گفتم
من-دستتون دردنکنه.باید برم پیش بابا.
از در اومدم بیرون بهار اومد توی چارچوب در
بهار-کجا میری؟!بیا حداقل شام کوفت کن
با خنده گفتم
من-عوض دست دردنکنه گفتنته؟!منو بگو اومدم یک ساعت مامانتو راضی کنم بزاره تو به اون نکبت برسی
بهار-هووووی با شوهرم درست صحبت کنا.
همونطور که از در دور میشدم گفتم
من-حالا تو بزار شوهرت بشه.
دورترشدم و دستمو براش تکون دادم اونم همین کارو کرد.با انرژی راه افتادم سمت خونه.دستامو توی بغلم جمع کروم.آخرای بهمن بود و هوا وحشناک سرد بود
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
✅ سقط جنین برای اوتیسمی ها و یا سندرم دان توسط رهبری ممنوع اعلام شده است
✍️ 99 درصد کسانی که توسط #وزارت_کشتار_جمعی غربالگری میشوند و سونوگرافی می شوند بچه سالمی دارند اما به دروغ گفته میشود #جنین مشکل دارد و باید سقط شود تحت هیچ شرایطی سقط نکنید و اگر موردی باشد بدن خودش آن را دفع می کند... به بهانه های مختلف اقدام به سقط می کنند و خانم ها را می ترسانند.
.
❤️💫❤️
#همسرانه
*ضرورت احترام به همسر*
💞 مرد بایستی به همسر خود، بخصوص در حضور دیگران احترام بگذارد. این احترام باید توأم با صمیمیت و مهربانی باشد.
💞 زن نیازمند دریافت محبت و احترام از شوهر است به ویژه هنگامی كه در حضور دوستان و آشنایان قرار داشته باشد.
💞 این امر باعث می شود كه زن از داشتن شوهر احساس افتخار و سربلندی كند و این احساس، شوق او را به زندگی زناشویی و آمادگی وی را برای گذشت و بردباری در برابر محرومیت ها و سختی های احتمالی بیشتر میكند.
❤️💫❤️
http://eitaa.com/cognizable_wan
#نماز #توجه
💠 حقیقت نماز
🔻 اگر چشم انسان باز باشد شايد در جمعی وارد شود صورت نمازهاي خوانده شده را باطناً نشان او بدهند، ببيند که يک تکهي دست يک جا افتاده است، يک تکهي پا يک جا افتاده است، يک تکهي گوش [يک جاي ديگر افتاده است]
🔸 اينها چيست؟ اينها بنا بوده است که دو رکعت، سه رکعت، يک نماز مغرب تامّ و تمام به صورت انساني کامل در بيايد، يک لحظه يا دو لحظه توجه در اين نماز بوده است و يک عضوی از آن بدن ساخته شده است، از آن فردِ کامل، فرشته، مَلَک.
🔹 فرض کنيد يک نماز کامل يک فرشتهي کامل است يا يک ملک کامل است، ولي در عمل ميبيني اگر از ابتدا تا انتهاي نماز توجه کامل بود يک فرد کامل ميساخت، اما در اينجا يک ثانيه توجه بوده است و يک جزئي از اجزاء آن فرد ساخته شده است.
🔸 آن چيزي که به درد ميخورد اين است که يک نماز، يک انسان کامل در عالم باطن تحويل بدهد که در روايات هم زياد دارد که اين انسان بالا ميرود و در ظلّ عرش الهي براي صاحب خود استغفار و طلب خير ميکند تا لحظهي مرگ بيايد و داخل قبر با او باشد.
┄┅═✧❁••❁✧═┅┄
🔺http://eitaa.com/cognizable_wan
به بچه داداشم گفتم هر وقت جاييت زخم شد بيا عمو ماچ کنه خوب ميشه آ قربونش🤗
.
.
.
.
.
.
.
الان چند وقته ختنهش کردن در به در دنبال منه 😐😁
#طنز
http://eitaa.com/cognizable_wan
شما یادتون نمیاد
یه زمانی تو دانشگاه به خوابگاه پسرا میگفتن CNN (سازمان نران ناکام)
به خوابگاه دخترا هم میگفتن DDT (دیار دختران ترشیده)😂
#طنز
http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 #زیر_ذرهبین_گرفتن_زن
💠 گاهی مرد باید ساعتی با #دقت تمام، همسرش را هنگام #خانهداری، کار در آشپزخانه و یا بچّهداری زیر #ذرهبین بگیرد تا ببیند چه ریزهکاریها و ظرایفی را هنرمندانه انجام داده و چه زحماتی را متحمّل میشود.
💠 این کار میتواند در #قدردانی از زن و داشتن توقّعات منصفانه از وی و نیز #درک او کمک شایانی به مرد کند.
💠 لذا در #تشکر از او اعلام کنید که گاهی با #دقت، کارهای تو را زیر نظر دارم و متوجه میشوم که واقعاً #زحمت زیادی در منزل میکشی.
💠 این روش، زن را بسیار #دلگرم کرده و برای آینده و سختیهای زندگی به او انرژی داده و #عاشقانه به تلاش خود در ساختن زندگی ادامه میدهد.
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
✅فواید و خواص گیاه بامیه
✔️بامیه برای دفع سموم
✔️تقویت کننده مغز
✔️برای درمان چاقی
✔️برای سلامتی قلب
✔️برای بی حالی
🌸 برای عزیزانتان بفرستید
✅ #لطفأ_نشر_دهید 👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
#سلامتی
🔴 ادویه های مفید در پاییز
🔹هـل: خلط آور
🔸سـیر: آنتی بیوتیک
🔹چـوب میخک: ضدویروس
🔸گشنیز: تقویت دستگاه ایمنی
🔹دارچین: ضدعفونی کننده
🔸زردچوبه: ضدالتهاب
🔹زنجبیل: ضدتهوع
🌸 برای عزیزانتان بفرستید
✅ #لطفأ_نشر_دهید 👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
با خوردن این موارد بوی بد دهان خود را از بین ببرید
🔸لیمو ترش
🔸 ترب
🔸 سیب
🔸 گشنیر
🔸 زنجبیل
🌸 برای عزیزانتان بفرستید
✅ #لطفأ_نشر_دهید 👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
میوه ضدسرطان که موجب کاهش وزن میشود
میوه بِه دارای فیبر بالایی است و باعث کاهش وزن و محافظت غشاهای بدن در برابر سرطان میشود.
بخشی از خواص به:
کاهش استرس و اضطراب
مقابله با سرطان
ضدالتهاب بودن بِه
درمان استفراغ در زنان باردار
خاصیت ضدویروسی
خواص بِه برای پوست و مو
درمان کبد چرب
درمان دیابت
🌸 برای عزیزانتان بفرستید
✅ #لطفأ_نشر_دهید 👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
✨☀️✨
🔴داستانک
✍یکی از معجزات امام رضا علیه السلام که اخیرا اتفاق افتاده است:
👌یک عروس و داماد تهرانی که تازه عروسی میکنند تصمیم میگیرند بنا به اسرار آقا داماد بیایند مشهد ولی عروس خانم با این شرط حاظر میشه بیاد مشهد که فقط برن تفریح و دیدن طرقبه و شاندیز و اصلا داخل حرم نروند و زیارت نکنند.
👈درست چند روزی هم که مشهد بودند را با تفریح و بازار و خرید گذراندند تا اینکه روز آخر شد و چمدانهایشان را داخل ماشینشان گذاشتند و از هتل خارج شدند. وقتی به میدان پانزده خرداد یا به قول مشهدی ها میدان ضد رسیدند آقا داماد وقتی گنبد و گلدسته آقا رو دید ماشین را نگه داشت و سلامی به آقا داد و مشغول دعا بود که عروس خانم هم دستشو از ماشین بیرون آورد به تمسخر گفت: امام رضا بای بای،خیلی مشهد خوش گذشت؛بای بای
👈 داماد ماشین را روشن کرد از مشهد خارج شدند،توی راه بودند که عروس خانم خوابش برد،تقریبا نزدیک ظهر بود و چند کیلومتری داشتند تا برسند به نیشابور که ناگهان عروس گریه کنان از خواب پرید و زار زار گریه میکرد،
از شوهرش پرسید که الان به کجا رسیدند؟
شوهرش هم جواب داد نزدیک نیشابور هستیم؛
عروس هم در حالی که گریه میکرد و رنگ پریده گفت برگردیم مشهد داماد هرچی اصرار کرد که چرا؟ ما صبح مشهد بودیم واسه چی برگردیم عزیزم؟ عروس گفت : فقط برگردیم مشهد
👈 برگشتند به مشهد و وقتی رسیدند به نزدیک حرم؛عروس اصرار کرد که بروند حرم ؛داماد با ادب هم اطاعت کرد ولی با اصرار فراوان دلیل گریه و اصرار برگشتن و حرم رفتن را از خانمش جویا شد که عروس خانم اینطور جواب داد :
👈وقتی در ماشین خواب بودم،خواب دیدم که داخل حرم ،امام رضا ایستاده و یکی از خادمها هم داره اسامی زایرین را برایشان میخوانند و امام رضا هم تایید میکند و برای زوارش مهر تایید میزنن تا اینکه امام رضا گفتند که پس چرا اسم این خانم(عروس)را نخواندی؟
👈خادم هم جواب داد که آقاجان ایشان این چند روزی که مشهد آمده بودند به زیارت شما نیامده و اعتنایی به حرم و زیارت شما نداشتند آقا
👈امام رضا علیه السلام جواب داد که اسم ایشان را هم داخل لیست زایرین ما بنویسید؛این خانم وقت رفتن و خروج از مشهد از من خداحافظی کردند و تشکر کردند پس ایشان هم زائر ما بودند.
👇
🌸 http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️
#همسرانه
*پرسش*
*سلام . خواستگارى دارم كه در تحقيقات ، مطالب خوبى در موردشان نگفته اند و من نمى دانم به ايشان چه جوابى بدهم ؛ لطفا راهنمايى بفرماييد* .
✍️ *پاسخ*
با سلام و احترام ، بستگى دارد كه چه چيز هايى و از چند كانال شنيده باشيد .
اگه از يك نفر شنيده باشيد ، ممكن است از روى غرض ورزى و دشمنى تهمت زده باشد ؛ اما اگر از چند نفر و از كانال هاى مختلف شنيده باشيد ؛
آن هم در مورد استفاده از مواد مخدر يا رابطه هاى متعدد نا مشروع ، حتما جواب منفى بدهيد .
ممكن است از چند مسير ، فقط يك مطلب را شنيده باشيد كه مثلا سال ها قبل يك مورد رابطه با جنس مقابل داشته و سال هاى زيادى است كه دنبال چنين رابطه اى نبوده و توبه كرده و شرايط مناسب و خوبى هم دارد ، مى توانيد چشم پوشى كرده ، جواب مثبت بدهيد . ان شاالله خوشبخت باشيد . 🌸
❤️💫❤️
http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁
#دردسر_عاشقی
#پارت101
در حالی که از سرما میلرزیدم رسیدم سر کوچه داشتم توی کیفمو میگشتم تا کلیدو پیدا کنم که متوجه باز بودن در خونه شدم.آروم رفتم و درو هل دادم.دهنم باز موند.همه وسایل ریخته شده بود تو حیاط و شکسته بود.انگار یکی پرتشون کرده بود.با استرس آب دهنمو قورت دادم و چند قدم رفتم جلوتر توی هال هم دقیقا همین اوضاع بود.فقط یه مقدار وخیم تر.اومدم از در بیام تو که بابام یهو از اتاق پرید بیرون.از ترس جیغ کوتاهی زدم و رفتم عقب که محکم خوردم به در حال.صورتم از دردت جمع شد.بابا عصبی یک قدم اومد سمتم.خدایا باز چی شده بود این شروع کرده بود.با ترس نگاش کردم که داد کشید
بابا-هستی ۵۰۰ تومن بهم بده.
با چشمای گرد نگاش کردم.پول از کجا میاوردم.
من-بابا من پولم کجا بود؟!
بابا-به من ربطی نداره من همین حالا لازم دارم.
با صدای آرومی که سعی داشتم اونم آروم کنم گفتم
من-باباجان.بخدا الان پول ندارم ولی ۷روز دیگه حقوقمو میدن.
عصبی محکم زد تخت سینم که محکم خوردم به در این سری دیگه مطمئنم کمرم خورد شد.
بابا-میگم من پول لازم دارم.واجبه
دیگه منم زدم به سلیطه بازی با داد بلندی که خودمم ازش تعجب کردم محکم زدم رو سینش وگفتم
من-میگم ندارم.میفهمی؟!
اونم از داد من بیشتر عصبانی شد و فریاد کشید
بابا-من این حرفا حالیم نیست.
چند تا نفس عصبی کشیدم.کامل مشخص بود برای پول موادش مونده و انقدر وحشی بازی از خودش در میاره
http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁
#دردسر_عاشقی
#پارت102
اصلا نمیدونستم چیکار کنم.حقوق ماه اولم ۲۰۰ تومن برام مونده بود ولی عمرا بهش پول میدادم.اومدم از کنارش رد شم برم تو که محکم بازومو کشید و برم گردوند.هردو با عصبانیت شدید زل زده بودیم تو چشمای هم.
بابا-هستی گفتم اون پول لامصبو بده به من.
از لای دندونای کلید شدم گفتم
من-ندارم.ندارم.
بازومو ول کرد و زد به غربت بازی.اول رفت سمت تلویزیون بلندش کرد محکم کوبید وسط خونه.از ترس جیغی کشیدم و دستامو روی گوشام گذاشتم.از ترس نزدیک بود سکته کنم.چشمامو بستم و باز کردم تا ترسم بریزه.میترسیدم بلایی سرم بیاره چون حسابی خمار بود.ولی بازم نمیخواستم بهش پول بدم.همونطور که میومد جلو با تهدید گفت
بابا-هنوزم نمیخوای پول بدی؟!
سرمو به معنی نه تکون دادم که دوید سمتم انقدر سریع عمل کرد که نتونستم کاری کنم و رسید بهم.تا به خودم بیام دستش رفت بالا و خوابوند تو گوشم.انقدر محکم زد که پرت شدم روی زمین.چقدر دستش سنگین شده بود..احساس میکردم دندونام توی دهنم درد گرفت..با حرص نگاش کردم که اومدم سمتم و کیفمو از دستم کشید..نه..نباید میزاشتم پولامو ازم میگرفت.حمله کردم سمتش تا کیفمو چنگ بزنم که با دستش جلومو گرفت و هلم داد عقب که پهلوم خورد به میز تلویزیون و نفسم چند ثانیه بند اومد.احساس ضعف میکردم.همونجوری روی زانو نشستم و نگاش کردم.دستشو کرد توی کیفمو و همه پولامو برداشت.وای نه.اگه برمیداشت دیگه پول نداشتم.با اجبار بلند شدم و رفتم سمتش در حالی که چونم از فرط بغض میلرزید گفتم
من-بابا خواهش میکنم اونارو بده به من.
همونطور که پولارو جلوی صورتم تکون میداد گفت
بابا-که پول نداری..آره؟!
با لرز یک قدم عقب رفتم که داد زد
بابا-از کی دروغ گو شدی؟!
چی داشتم بگم..باید بهش میگفتم چون نمیخوام بری خرج مواد کنی..دستشو گذاشت پشتم و هلم داد سمت در.
بابا-جای دروغ گو توی خونه من نیست.
با چشمای گرد برگشتم سمتش.
من-چی؟!
با صدای بلند گفت
بابا-گفتم جای دخترایی مثل تو توی خونه من نیست.
دیگه رسما داشتم پس میفتادم.این چی داشت میگفت؟!میخواست منو از خونه بیرون کنه؟!..با دهن باز نگاش کردم که کشوندم توی حیاط.بارون شدیدی میومد.صبرکن ببینم.این الان داشت چه غلطی میکرد
من-داری چیکار میکنی؟!
بابا-دارم از خونه میندازمت بیرون.
دیگه از کوره در رفتم
من-تو بیجا میکنی.
با سیلی بعدی که توی صورتم خورد حرف توی دهنم ماسید.فقط بلد بود دست بلند کنه روی کوچیک تر از خودش.
بابا-از این خونه گم میشی بیرون و تا زمانی که حقوق نگرفتی هم پاتو اینجا نمیزاری.
من-من هیجا نمیرم که بخوام بعدا بیام.اینجا خونه ی منه.
بابا-کمتر زر زر کن.گمشو بیرون.
فریاد کشیدم.
من-نمیرم
باباهم بلند تر از من داد زد
بابا-خودم میندازمت بیرون.
ودر رو روم بست.دیگه نتونستم ساکت بمونم.با صدای بلند زدم زیر گریه و محکم به در کوبیدم
من-بابا توروخدا درو باز کن
خدایا من این موقع شب بدون هیچ پولی کدوم قبرستونی برم.دوباره در زدم
من-بابا تو روخدا درو باز کن.
چند بار دیگه هم در زدم ولی فایده نداشت.با دست اشکامو پاک کردم چقدر بی رحم شده بود
http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁
#دردسر_عاشقی
#پارت103
با گریه عقب عقب رفتم و به دیوار روبه روی خونمون تکیه دادم و سر خوردم پایین...بارون خیلی شدید شده بود و حسابی خیس شده بودم.ولی هیچکاری هم نمیتونستم بکنم.شاید اگه همینجا بشینم بالاخره دلش به رحم بیاد.ولی اگه نیومد چی؟!اگه تا صبح مجبور باشم بشینم کله این احمد و رفیقای خرش پیدا میشه.با کف دست اشکامو پاک کردم.خونه بهارشونم که نمیتونستم برم میرفتم به مامان بهار چی میگفتم.میگفتم بابام از دردخماری از خونه بیرونم کرده؟!اگه میرفتم پیش آرشام چی؟!هستی..خل شدی؟!این موقع شب زنگ بزنی بگی میخوام بیام تو خونه پسرمجرد؟!عمرا اگه اینکارو بکنم..چطوره برم شرکت؟!کلیدشم که داشتم ساعت ۱۰ شب بود و هیچکی هم توی شرکت نبود.بهتر گزینه همین بود.با بدبختی از سرجام بلند شدم پهلوم بدجور تیر میکشید.مطمئنم کبود شده..با هزار بدبختی خودمو رسوندم به شرکت.انقدر توی راه گریه کرده بودم که نفسم بالا نمیومد.ساعت نزدیک ۱۱ بود و همه جا بسته بود.انقدر راه رفته بودم پاهام درد میکرد.در برج رو باز کردم و رفتم توی آسانسور و طبقه دهم رو زدم.چند دقیقه طول کشید تا در آسانسور باز شد.همه جا سوت و کور بود.راستش یکم میترسیدم بمونم آخه تو طبقه ما کلا خالی بود و هیچکس نبود ولی بازم از تو کوچه موندن بهتر بود.چراغارو روشت کردم و پشت میزم نشستم.لباسام لیچِ آب بود.آرنجامو روی میز گذاشتم و سرمو با دستام گرفتم
فشار عصبی زیادی روم بود.حس میکردم دارم دیوونه میشم.چی میشد اگه الان یکی بود تا آرومم میکرد.مثلا...احسان.آره اون تنها کسی بود که همیشه کنارم بود.دوباره چشمام پر اشک شد.چقدر بدبخت بودم که حتی یک نفرم نداشتم که برم پیشش و درد دل کنم.فقط یک بابا داشتم که اونم اگه نمیبود بهتر بود.با یادآوری کارش گریم شدیدتر شد.آخه کدوم آدمی دختره خودشو از خونه بیرون میکرد.مگه من چیکار کرده بودم؟!فقط۲۰۰ تومن از حقوقمو برای خرج خونه و اینا نگه داشته بودم.حالا باید چه غلطی میکردم.دیگه ۱۰۰۰ تومنم پول نداشتم.دستمو روی چشمام کشیدم تا آروم بشم ولی گریم شدید تر شد با عجز سرمو روی میز گذاشتم و از ته دل زدم زیر گریه.خدایا مگه من چیکارت کرده ودم که اینجوری کردی؟!!تاحالا شده بود که ناشکری کنم یا ازت بد بگم؟!بخدا که نشده بود.گناهمون چی بود که زندگی مونو اینجوری به نکبت کشیدی؟!..نمیدونم چند دقیقه گریه کردم..۵دقیقه..۱۰دقیقه..شایدم یک ربع که دستی روی شونم نشست.با وحشت سرمو بلند کردم که بازم چهره همیشه آشناشو دیدم
http://eitaa.com/cognizable_wan
💠 استاد #فاطمی_نیا :
مشاجره ها و نزاع ها، نور باطن را خاموش می کند . بسیاری از بی حالی ها و عدم نشاط ها به جهت مشاجرات و درگیری های لفظی است. کم منزلی داریم که در آن پرخاش و تندی نباشد! روزی چند تا پرخاش باشد، برکات را از منزل می برد. حتی اگر حق هم با تو بود ، در امور جزئی و شخصی مشاجره نکن ، چون کدورت می آورد.
مرحوم علامه جعفری از صاحب دلی نقل کرد : در موضوعی که گمان می کردم حق با من است ، داشتم با همسرم مشاجره می کردم؛ ناگهان صورت باطنی غضبم را نشانم دادند ! بسیار کریه و زشت بود! آن صورت نزدیکم آمد و گفت : ای کثیف! ساکت شو! همین که متنبه شدم فوراً دست همسرم را بوسیدم و عذرخواهی کردم!
✳️ http://eitaa.com/cognizable_wan
✅ پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) به على(عليه السلام)فرمود: اى على جبرئيل به من گفت: آرزو داشتم بخاطر انجام هفت كار از جنس بشر باشم تا بتوانم آنها را انجام دهم.
❶⇦در نماز جماعت شركت كردن.
❷⇦همنشينى با علما.
❸⇦اصلاح و آشتى برقرار كردن بين دو نفر كه با هم قهر هستند.
❹⇦محبت و نوازش نمودن نسبت به يتيمان.
❺⇦عيادت مريض نمودن.
❻⇦تشييع جنازه كردن.
❼⇦در موسم حجّ به حاجيان در مكه آب دادن.
✅ بعد پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) به على(عليه السلام) مى فرمايد: يا على در انجام اين امور جدّى و كوشا باش.
📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️
#همسرانه
*آقایون بخونن*
*زن ها مثل گوشی موبایلند*!
یک روز با باتری پر به زندگی شما می آیند. رنگی و شاداب، برایتان حرف می زنند، طنازی می کنند، هرکجا هر احتیاجی داشته باشید، به میزان توانایی شان برایتان کم نمی گذارند و تا آخرین نفس ها همه جوره کنارتان هستند.
این زنِ همیشه مقاوم ، از یک جایی به بعد با رفتار و نهایتاً با کلام ، آلارم می دهد که به اندازه ی قبل انرژی ندارم.
می بینی که به شادابی قبل نیست و رنگ هایش کمرنگ شده.
با این حال باز هم در لحظات مهم کنارت است.
هی این کلافگی ها و بی رنگی هایش به تو هشدار می دهد که شارژش در حال تمام شدن است و تو هی باور نمی کنی.
بالاخره یک شب می خوابی و صبح روز بعد میبینی زن همیشه شاداب زندگی ات ، ساکت و خاموش شده.
زن ها مثل گوشی موبایلند. باید آن ها را با "جلب اعتمادشان"
با"راستگویی"
با عدم پرخاشگري" ،
"با گفتن کلمات نرم" ،
بااحترام گذاشتن " ،
باپذيرش نظراتش" ،و....
وَ یک محبت ِ مداوم شارژ کرد.
حتی پیش از آن که شارژشان به مرز هشدار برسد.
یازده درصد ... شارژ لطفا
❤️💫❤️
http://eitaa.com/cognizable_wan
*ﻃﺮﺯ ﺗﻬﯿﻪ ﭘﻮﺩﺭ ﮐﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺗﻮﻣﻮﺭﻫﺎﯼ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﯼ ﺳﺮﻃﺎﻧﯽ*👇🏻
40 ﻣﯿﻠﯽ ﮔﺮﻡ، ﺯﺭﺩﭼﻮﺑﻪ
20 ﻣﯿﻠﯽ ﮔﺮﻡ، ﺩﺍﺭﭼﯿﻦ
20 ﻣﯿﻠﯽ ﮔﺮﻡ،ﭘﻮﺩﺭ ﺳﯿﺮ
20 ﻣﯿﻠﯽ ﮔﺮﻡ،ﭘﻮﺩﺭﻫﻞ
20 ﻣﯿﻠﯽ ﮔﺮﻡ،ﭘﻮﺩﺭ ﺯﯾﺮﻩ
20 ﻣﯿﻠﯽ ﮔﺮﻡ،ﭘﻮﺩﺭ ﻓﻠﻔﻞ
20 ﻣﯿﻠﯽ ﮔﺮﻡ،ﭘﻮﺩﺭ ﮔﺸﻨﯿﺰ
ﺍﯾﻦ ﺍﺩﻭﯾﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﺨﻠﻮﻁ ﮐﺮﺩﻩ ،ﺩﺭ ﮐﭙﺴﻮﻝ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻨﺪﯼ ﮐﻨﯿﺪ. *ﺭﻭﺯﯼ ﺩﻭ ﻋﺪﺩ*
*ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻭﻋﺪﻩ ﻏﺬﺍ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ 3 ﻣﺎﻩ ﻣﯿﻞ ﮐﻨﯿﺪ* ﻧﺘﯿﺠﻪ آﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻋﺮﺽ ﯾﮑﻤﺎﻩ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺩﯾﺪ.
http://eitaa.com/cognizable_wan
🌮غذاهای گرم زود هضم تر هم هستن
یکی از موادی که میتواند معده را جمع کند و بدن را گرم کند نعناست
*نعنا استریل کننده و ضد سم در معده و گوارش است و طبیعتش گرم است*
خانم ها
🌱به روشهای مختلف از نعنا استفاده کنید
در انواع غذاها به طور مناسب بریزید
🌱چای نعنا🌱بهترین چای برای اعضای خانواده است
و 🌱کوکوی نعنا🌱یکی از بهترین غذاها برای وعده شام است
http://eitaa.com/cognizable_wan
👌اگر فرزند زیبا،
👈شجاع،
👈باهوش
👈و قوی میخواهید
🌻باید غذاهای گرم مزاج را بر سر سفره افزایش بدهید
👈ترسویی،
👈افسردگی،
👈ضعف،
👈بی حالی
👈و بی ارادگی
👈ناشی از سردی بدن است*
🌗شبها غذای سرد نخورید
🌝چون صبح همراه با کسالت بیدار میشوید
🌗در وعده شام*
👈 از ماست،
👈ماهی،
👈مرغ،
👈 برنج
👈و انواع غذاهای سرد استفاده نکنید
👌چون احتمال سکته را به شدت افزایش میدهد
🌮شام باید گرمی باشد
🌮که هم با مقدار کم سیر شوید
🌓و خواب خوب و سنگینی داشته باشید
🌝و هم صبح سحر خیز باشید
🌮شام گرم حجمش کمتر
👌 و قوتش بیشتر است
http://eitaa.com/cognizable_wan
خانمها وقتی سرد مزاج میشن
👌 به شدت
👈بدبین
👈و بدگو
👈و تندخو
👈 و افسرده میشن
🌻راه درمانش هم خوردن گرمیه
👌واسه همینکه
✍ابوعلی سینا میگه؛
👈کند فهمی ناشی از سردی مغز است
✍و میگه اگه میخواهید
👈 بر جامعه ای حاکم بشید
👈به اونا ترشی (به شدت سرد) بدید
👈ولی خودتون عسل بخورید
👈و این مصداق همونکه
👈 میگن ترشی نخوری یه چیزی میشی !
http://eitaa.com/cognizable_wan
#تلنگر🌱
#غذای_روح
🌾گر طالب #شهادتی بدان✋🏻
#نماز خوبه اول وقت باشه✨
وگرنه همه بلدن...
اول غذا بخورن...
اول یه دل سیر چت کنند...📱
اول #بخوابند...
خلاصه اول همه #کاراشون رو انجام میدن😑بعد #نماز بخونن....💡
کسی که دنباله #شهادته
باید از تموم تعلقات دنیا #دست بکشه...☝️
#شهید_محمدحسین_حدادیان
💞http://eitaa.com/cognizable_wan
*لطفا بخونین اما با دقت که متوجه بشین چی گفته.*
*چکیده از کتاب:*
*اینکارونکن ، اینکارو بکن*
*نویسنده : احمد فارسی*
********************
*١- اگه میخوای راحت باشی ، کمتر بدون ؛ و اگه میخوای خوشبخت باشی ، بیشتر بخون.*
__________________
*٢- تا پایان کار، از موفقیت در آن ، با کسی صحبت نکن.*
__________________
*٣- برای حضور در جلسات ، حتی یک دقيقه هم تأخير نكن.*
__________________
*٤- قبل از عاشق شدن ،ابتدا فکر کن ، که آیا طاقت دوری ، جدایی و سختى رو دارى يا نه؟؟؟*
__________________
*٥- "سکوت" تنها پاسخی است که اصلا ضرر ندارد.*
__________________
*٦- نصیحت کردن ، فقط زمانی اثر دارد که 2 نفر باشید.( در بين جمع كسى را نصيحت نكن )*
__________________
*٧- در مورد همسر کسی اظهار نظر نکن ، نه مثبت نه منفی.*
__________________
*٨- نوشیدنی های داخل لیوان و یا فنجان را تا آخر ننوش.*
_________________
*٩- در اختلاف خانوادگی حتی اگر حق با تو است ، شجاع باش و تو از همسرت عذر خواهی کن.*
__________________
*١٠- برای کودکان اسباب بازی های جنگی هدیه نبر.*
__________________
*١١- نه آنقدر کم بخور که ضعیف شوی ، و نه آنقدر زیاد بخور که مریض شوی.*
__________________
*١٢- بدترین شکل دل تنگی آن است ، که در میان جمع باشی و تنها باشی.*
__________________
*١٣- شخص محترمی باش ، و بدون اطلاع به خانه و محل کار کسی نرو.*
__________________
*١٥- وجدانت را گول نزن، چون درستی و نادرستی کارت را به تو اعلام می کند.*
__________________
*١٦- موقع عطسه کردن ، حتما از دیگران فاصله بگیر و از دستمال استفاده کن ولی با تمام وجود عطسه کن.*
__________________
*١٧- عاشق همسرت باش تا بهشت را ببینی.*
__________________
*١٨- کثیف نکن، اگر حوصله تمیز کردن نداری.*
__________________
*١٩- بخشیدن خطای دیگران بسیار قشنگ است،،، تجربه کردنش را به تو پیشنهاد می کنم.*
__________________
*٢٠- همه جا از همسرت تعریف و تمجید کن، حتی در جهنم.*
__________________
*٢١- با کارمندانت مهربان، ولی قاطع باش.*
__________________
*٢٢- غرور کسی رو نشکن، چون مثل شیشه ی شکسته برای تو، خطر آفرین است.*
__________________
*٢٣- عمل خلاف را، نه تجربه کن، نه تکرار.*
__________________
*٢٤- در جايى كه اشتباهى ازت سر زد ، با شجاعت اقرار کن که اشتباه کردی.*
__________________
*٢٥- هنر نواختن را یاد بگیر، نواختن موسیقی در هیچ کشوری گدایی نیست.*
__________________
*٢٦- هنگام صحبت کردن با دیگران ، به چشم آنها نگاه کن تا پیام و کلام تو را درک کنند.*
__________________
*٢٧- با دندان، میخ نکش.*
__________________
*٢٨- کسی را که به تو امیدوار است ، نا امید نکن.*
__________________
*٢٩- برای کسی که دوستش داری ، در روز تولدش پیام تبریک ارسال کن.*
_________________
*٣٠- اولین خیّر باش.*
__________________
*٣١- با داشتن همسری خوب وخوش اخلاق، همه کس و همه چیز را یکجا داری.*
__________________
*٣٢- در دفتر و منزل، گل های زیبا داشته باش.*
__________________
*٣٣- حسابداری و روشهای آنرا یاد بگیر.*
__________________
*٣٤- تزریق سرم وآمپول را یاد بگیر.*
__________________
*٣٥- وارد سیاست نشو.*
__________________
*٣٦- به سفر و همسفر فکر کن.*
__________________
*٣٧- تا ندانی ، نمی توانی ؛پس بدان ، تا بتوانی*
_________________
http://eitaa.com/cognizable_wan
#طب خانواده
چه مواد غذایی را میتوان همراه غذا مصرف کرد⁉️
🔸 مصرف مقداری سبزی خوردن و چهار تا پنج عدد زیتون کم نمک همراه غذا به بهبود هضم غذا کمک شایانی میکند
🔺 افراد باید استفاده از سالاد، دسر و تنقلات را به ۲ تا سه ساعت پس از غذا موکول کنند
🔺اشخاصی که غذا را خوب نمیجوند برای فرو دادن آن مجبور هستند همزمان سالاد، ماست و نوشابه یا آب را همراه با غذا میل کنند که این موضوع ⬅️مشکلات گوارشی شدید مانند سوء هاضمه و کبد چرب را به همراه دارد.👌
🌸
✅ درمان خانگی گوش درد
◽روغن زیتون
◽موثرترین درمان خانگی برای گوش درد است چیزهایی که شما باید انجام دهید این است که 3-4 قطره از روغن زیتون ولرم را در گوش خود قرار دهید. مطمن باشید که روغن خیلی داغ نباشد، که پرده گوش را می سوزانید.
◽ شما همچنین می توانید توپ پنبه ای را در روغن زیتون فرو کنید و آن را در گوش خود قرار دهید. روغن زیتون به عنوان یک روان کننده عمل می کند و گوش را از عفونت ، پاک می کند.👌
🌸
✅هفت راز جوانی
❉ خواب کافی ✨
❉ نوشیدن آب کافی 🌧
❉ پرهیز از دخانیات 🌸
❉ نوشیدن چای سبز ☕️
❉ استفاده از کرم ضدآفتاب 🌞
❉ دوری از استرس و فشارهای عصبی 💆🏻
❉ استفاده از کرم مرطوب کننده پوست .
🌸
✅ اگر به سلامت رگ های خود اهمیت می دهید ماهی را فراموش نکنید
🔹بهترین ماهی برای خانم های باردار ماهی قزل آلا می باشد
🔸خانم های باردار تن ماهی و سایر غذاهای کنسروی نخورند. 🚫
🌸
✅ خواص پیازچه 🌸❤️🌸
① حفظ سلامت قلب
② تقویت استخوانها
③ مفید برای پوست
④ درمان سرماخوردگی
⑤ حفظ سلامت چشمها
⑥ کاهش ریسک سرطان
⑦ کنترل قند خون
⑧ سلامت گوارش
⑨ برطرف کردن عفونتها
🌸
✅ برای مقابله باانواع ویروسها بدنتان را قوی کنید
🔸منابع ویتامین C؛ فلفل سبز، کشمش سیاه، پرتقال، بروکلی
🔹منایع ویتامین A؛ سیب زمینی، کلم، برگ اسفناج، هویج، تخم مرغ
🔸منابع ویتامین K؛ جعفری، پیاز، شلغم، خیار
🔹منابع ویتامین D3؛ ماهی سالمون، تخم مرغ، شیر
🌸 برای عزیزانتان بفرستید
✅ #لطفأ_نشر_دهید 👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan