eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
679 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹وابستگی بعضی از بچه ها به عروسک یا پتو یک وابستگی عمیق است هنگام شستن این وسائل مطمئن باشید فرزندتان مشغول به کار دیگریست این غم و ترس که از نظر ما بامزه است برای کودکان عمیق و جدی است 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️🍃❤️ اظهار خوبی‌های همسرتان در حضور دیگران، فعال‌کننده پاسخ و واکنشی بسیار مهم و اساسی در اوست؛ گویی در حضور همگان، اعلام می‌کنید که این مرد خوشبخت، همسر شماست. هنگامی‌که همسرتان احساس کند به او افتخار می‌کنید، غرق در شادی و شعف می‌شود و برای شما ارزش بیشتری قائل خواهد شد. تعریف کردن از همسر، مثل مهمانی دادن است؛ به طور حتم پاسخی به همان ترتیب خواهد داشت 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️🍃❤️ خانم های باسیاست خانم هایی هستن که شوهرشون بهشون اعتماد داره وخیلی قبولشون داره و این هم از اعتماد به نفسشون سرچشمه می گیره. پس همیشه اعتماد بنفستون رو حفظ کنید و به شوهرتون هم انتقالش بدین. چون یکی از پایه های زندگی سالم مشترک، اعتماد بنفس هست. 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
**💡 🔴 **⚠️ *نقشه‌ی شیاطین برای محرم و صفر امسال* 😱 *با نزدیک شدن به ایام محرم ماسک‌هایی با نام اهل بیت (ع) وارد بازار شده است که این کار شیاطین است* ❗ 🔰 *فردا تو محرم و صفر باید تو زباله‌ها و سطل اشغال‌ها شاهد ماسک‌هایی با نام اهل بیت(ع) باشیم* 😳😱 🔺 *نام اهل بیت (ع) باید بر روی سر باشد نه روی دماغ و دهن ، و نه در زباله‌ها و سطل اشغال‌ها* ❗ ❌ *خواهش می‌کنیم نه از این ماسک‌ها بخرید و نه سکوت کنید تا میتونید این پیام رو به بقیه برسونید تا همگی آگاه باشند* ⭕️ ** http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انسانهای خوب، متوسط و کوچک🍁🌴🌷 👈👈 راهی برای سنجشی روان شناختی خود:🌺🌺🌺🌺 ✳️درس ١ انسان های بزرگ زودتر از دیگران سلام می دهند انسان های متوسط در سلام کردن عجله ای ندارند انسان های کوچک اما منتظرند دیگران به آن ها سلام کنند ✳️درس ٢ انسان های بزرگ اول فکر می کنند، بعد حرف می زنند. انسان های متوسط اول حرف می زنند، بعد فکر می کنند انسان های کوچک اصلا فکر نمی کنندا ✳️درس ٣ انسان های بزرگ بدی های دیگران را فراموش می کنند انسان های متوسط خوبی های دیگران را فراموش می کنند انسان های کوچک قبول ندارند که چیزی را فراموش می کنند. ✳️درس ۴ انسان های بزرگ انتقادپذیرند انسان های متوسط انتقاد گریزند انسان های کوچک انتقاد ستیزند. ✳️درس ۵ انسان های بزرگ اشتباهات خود را جبران می کنند انسان های متوسط اشتباهات خود را تکرار می کنند انسان های کوچک اصلا قبول ندارند که در زندگی اشتباه می کنند. ✳️درس ۶ انسان های بزرگ به فکر حفظ جایگاه دیگران هستند انسان های متوسط فقط به فکر حفظ جایگاه خود هستند انسان های کوچک به فکر نابودی جایگاه دیگران هستند. ✳️درس ٧ انسان های بزرگ به فکر جلب رضایت خداوند متعال هستند انسان های متوسط به فکر جلب رضایت مردم هستند انسان های کوچک آنقدر از خود راضی اند که هیچ کس از آن ها راضی نیست. ✳️درس ٨ انسان های بزرگ خواسته‌های دیگران را تامین می‌کنند انسان های متوسط تقاضای تامین خواسته هایشان را توسط دیگران دارند. انسان های کوچک خواسته هایشان را به دیگران تحمیل می کنند. ✳️درس ٩ انسان های بزرگ برای احقاق حقوق دیگران می کوشند. انسان های متوسط فقط برای اثبات حقوق خود تلاش می کنند. انسان های کوچک اما انگار فقط در تضییع حقوق دیگران پافشاری می کنند. ✳️درس ١٠ انسان‌های خوب کارشان را خوب انجام می دهند، اگرچه تشویق نشوند. انسان های متوسط بشرط تشویق، کارشان را خوب انجام می دهند انسان های کوچک اما تا تنبیه نشوند، کارشان را درست انجام نمی دهند. ✳️درس ١١ انسان های بزرگ طبق برنامه عبادت می کنند. انسان های متوسط بدون برنامه عبادت می کنند. انسان های کوچک اصلا عبادت نمی کنند. ✳️درس ١٢ انسان های بزرگ انرژی فراوانی به شما می دهند. انسان های متوسط نه انرژی می دهند و نه انرژی می گیرند. انسارهای کوچک اما انرژی فراوانی از شما می گیرند. ✳️درس ١٣ انسان های بزرگ اهل مطالعه و مطالبه‌اند انسان های متوسط اهل مقایسه و مناظره‌اند انسان های کوچک اهل مغالطه و مناقشه‌اند. ✳️درس ١۴ انسان های بزرگ با توجه به واقعیت های مهم تصمیم می گیرند. انسان های متوسط با توجه به وقایع نه چندان مهم تصمیم می گیرند. واقعیت این است که انسان های کوچک اصلا تصمیمات مهمی نمی گیرند؟ ✳️درس ١۵ انسان های بزرگ برای هر کاری مشاوره می کنند انسان های متوسط همواره مشاهده می کنند. انسان های کوچک فقط مشاجره می کنند. ✳️درس ١۶ انسان های بزرگ در هر فرصتی می اندیشند انسان های متوسط فرصت اندیشیدن پیدا نمی کنند. انسان های کوچک اصلا نیازی به اندیشیدن نمی‌بینند. ✳️درس ١٧ انسان های بزرگ بی جهت حرف نمی زنند. انسان های متوسط خیلی حرف می زنند. انسان های کوچک فقط حرف می‌زنند. ✳️درس ١٨ انسان های بزرگ به حال دوستان مفیدند انسان های متوسط دوستان به حالشان مفیدند. انسان های کوچک اصلا دوستی ندارند تا به حالشان مفید باشد. ✳️درس ١٩ انسان های بزرگ پول را خرج دیگران می کند. انسان های متوسط پول را خرج خود می کنند. انسان های کوچک اما خود را خرج پول می کنند. ✳️درس ٢٠ انسان های بزرگ می دانند چرا کار می کنند. انسان های متوسط نمی دانند چرا کار می کنند. انسان های کوچک اصلا کاری نمی کنند... # کمتر فردی هر بیست مورد را می خواند و خودش را ارزیابی میکند اگر شما به این مرحله رسیدید سعی دارید به کمال انسانی برسید...😊 🌴🌴🌴🌴🌷🌷🌷🌷💖💗 http://eitaa.com/cognizable_wan
💖بنــامـ خــ✨ــــدایـــے ڪہ مـــــرا و ڪـــرد💖 🌟 🌟قســـــــمٺ 🌟دعوتنامه فردا، آخرین روز بود ... می رفتیم شلمچه ... دلم گرفته بود ... کاش می شد منو همون جا می گذاشتن و برمی گشتن ... تمام شب رو گریه کردم ... .😭 راهی شلمچه شدیم ... برعکس دفعات قبل، قرار شد توی راه راوی رو سوار کنیم ... ته اتوبوس برای خودم دم گرفته بودم ... چادرم رو انداخته بودم توی صورتم ... با شهدا حرف می زدم و گریه می کردم توی همون حال خوابم برد ... .😭😴 بین خواب و بیداری ... یه صدا توی گوشم پیچید ... ✨_چرا فکر می کنی تنهایی و ما رهات کردیم؟ ... ما کردیم ... پاشو ... ... . چشم هام رو باز کردم ... هنوز صدا توی گوشم می پیچید ... . اتوبوس ایستاد ... در اتوبوس باز شد ... راوی یکی یکی از پله ها بالا میومد ... زمان متوقف شده بود ... 💖خودش بود ... امیرحسین من ... اشک مثل سیلابی از چشمم پایین می اومد ... .😭💖 اتوبوس راه افتاد ... من رو ندیده بود ... _بسم الله الرحمن الرحیم ... به من گفتن ... شروع کرد به صحبت کردن و من فقط نگاهش می کردم ... هنوز همون امیرحسین سر به زیر من بود ... 💖بدون اینکه صداش بلرزه یا به کسی نگاه کنه ...💖 ادامه دارد.. http://eitaa.com/cognizable_wan
💖بنــامـ خــ✨ــــدایـــے ڪہ مـــــرا و ڪـــرد💖 🌟 🌟قســـــــمٺ (اخر) 🌟غروب شلمچه اتوبوس توی شلمچه ایستاد ... _خواهرها، آزادید. برید اطراف رو نگاه کنید ... یه ساعت دیگه زیر اون علم ... از اتوبوس رفت بیرون ... منم با فاصله دنبالش ... هنوز باورم نمی شد ... .😧 صداش کردم ... _نابغه شاگرد اول، اینجا چه کار می کنی؟ ... .😢💓 برگشت سمت من ... با گریه گفتم: _کجایی امیرحسین؟ ... .😭 جا خورده بود ... 😳ناباوری توی چشم هاش موج می زد ... گریه اش گرفته بود ... نفسش در نمی اومد ... .😭 امیرحسین_همه جا رو دنبالت گشتم ... همه جا رو ... برگشتم دنبالت ... 😭 گفتم به هر قیمتی رضایتت رو می گیرم که بیای ... هیچ جا نبودی ... .😭 اشک می ریخت و این جملات رو تکرار می کرد ... 😭 اون روز ... غروب شلمچه ... ما هر دو مهمان شهدا بودیم ... 🕊🇮🇷 دعوت شده بودیم ... ... . 🕊پایان🕊 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹هوالمحبـــــــوب 🌹رمان زیبا و واقعے 🌹قسمت هرچه یک دختر به سن و سال او دلش میخواست داشته باشد او داشت. هر جا میخواست میرفت .. و هر کار میخواست میکرد. می ماند یک آرزو: این که یک سینی بامیه متري بگذارد روي سرش و ببرد بفروشد. تنها کاري که پدرش مخالف بود 🍃فرشته🍃 انجام بدهد... و او گاهی غرولند میکرد چه طور میتوانند او را از این لذت محروم کنند. آخر، یک شب پدر یک سینی بامیه خرید و به فرشته گفت _توي خانه به خودمان بفروش. حالا دیگر آرزویی نداشت که بر آورده نشده باشد....😊 پدر همیشه هواي ما رو داشت. لب تر میکرد همه چیز آماده بود ما چهارتا خواهر بودیم و دوتا برادر. فریبا که سال بعد از من با جمشید برادر منوچهر ازدواج کرد، فرانک، فهیمه و من، محسن و فریبرز. توي خونه ما براي همه آزادي به یک اندازه بود. پدرم میگفت: _هر کاری ميخواید، بکنید فقط سالم زندگی کنید ... چهارده پانزده سالم بود که شروع کردم به کتاب خواندن. همان سالهاي پنجاه و شیش و پنجاه و هفت هزار و یک فرقه باب بود و میخواستم ببینم این چیزها که میبینم و میشنوم یعنی چی. از کتابهاي توده اي خوشم نیومد. من با همه وجود خدا رو حس میکردم و دوستش داشتم نمیتونستم باور کنم که نیست. نمی تونستم با قلبم و با خودم بجنگم گذاشتمشون کنار دیگه کتابهاشون رو نخوندم. کتابهاي مجاهدین از شکنجه هایی که می شدند می نوشتند. از این کارشون بدم اومد. با خودم قرار گذاشتم اول اسلام رو بشناسم بعد برم دنبال فرقه ها. به هواي درس خوندن با دوستان مینشستیم کتابهاي دکتر شریعتی رو می خوندیم. کم کم دوست داشتم حجاب داشته باشم. مادرم از چادر خوشش نمیومد. گفته بودم براي وقتی که با دوستام میریم زیارت چادر بدوزه... هر روز چادر رو تا می کردم می گذاشتم ته کیفم و کتابها رو میچیدم روش. از خونه که میومدم بیرون سرم میکردم تا وقتی بر میگشتم. اون سالها چادر یک موضع سیاسی بود. خونوادم از سیاسی شدن خوششون نمیومد. پدرم میگفت: _من ته ماجرا رو میبینم شما شر و شورش رو... اما من انقلابی شده بودم، میدونستم این رژیم باید برود.✌️ در پشتی مدرسه مان روبروی مدرسه پسرانه باز میشد. از آن در، با چند تا از پسرها اعلامیه و نوار امام رد و بدل میکردیم. سرایدار هم کمکمان میکرد. یادم هست اولین بار که نوار امام✨ را گوش دادم، بیشتر محو صداش شدم تا حرفاش... ادامه دارد... 🌹 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹هوالمحبـــــــوب 🌹رمان زیبا و واقعے 🌹قسمت یادم هست اولین بار که نوار امام روگوش دادم بیشتر محو صداش شدم تا حرفاش. امام مثل خودمون بود. لهجه امام کلمات عامیانه و حرفهاي خودمانیش. حرف هاش رو... به خیال خودم همه ی این کارا رو پنهان میکردم. مواظب بودم توي خونه لو نرم...😅 پدر فهمیده بود که فرشته یک کارهایی میکند. فرشته با خواهرش فریبا هم مدرسه اي بود. فریبا میدید صبح که می آید مدرسه چند ساعت بعد جیم می شود و با دوستانش می زند بیرون. به پدر گفته بود اما ، پدر به روي خود نمی آورد. فقط میخواست از تهران دورش کند. بفرستدش اهواز یا اراك پیش فامیل ها. فرشته می گفت: _چه بهتر آدم برود اراك نه که شهر کوچکی است راحت تر به کارهایش می رسد. اهواز هم همینطور. هرجا میفرستادنش بدتر بود! هرجا خبري بود او حاضر بود...! هیچ تظاهراتی را از دست نمیداد. با دوستانش انتظامات میشدند. حتی نمیدانست که در تظاهرات 16 آبان دنبالش کرده بودند و چیزی نمانده بود گیر بیوفتد... 16آبان گاردي ها جلوی تظاهرات رو گرفتن ما فرار کردیم چند نفر دنبالمون کردن. چادر وروسري رو از سر من و با باتوم می زدن به کمرم...😱😭 یک لحظه موتور سواري که از اونجا رد میشد.. دستم رو از آرنج گرفت و من رو کشید روی موتورش...😰😣 ادامه دارد 🌹 http://eitaa.com/cognizable_wan
📌 به بچه ها بیاموزید چگونه مسائل و مشکلات را ارزیابی کنند با بچه ها در مورد نحوه تشخیص و شناسایی مشکل صحبت کنید. گاهی اوقات فقط بیان و ابراز یک خودش می تواند تفاوت شگرفی را ایجاد کند. برای مثال، ای که می تواند به مادرش بگوید، «بچه ها زنگ تفریح مرا اذیت می کنند»، ممکن است تا حدودی احساس راحتی و سبکی کند. زمانی که بچه ها مشکل و مسئله را تشخیص می دهند، به آنها بیاموزید تا فکر کنند و چندین راه حل ممکن را برای مشکل قبل از اینکه وارد عمل شوند مدنظر بگیرند. سعی کنند دست کم چهار راه ممکن برای حل مشکل پیدا کنند. سپس درخصوص دلایل موافق و مخالف هر شیوه بحث کنید. خیلی مهم است که بچه ها بیاموزند تا پیامدها و عواقب و منفی احتمالی رفتارشان را تشخیص دهند. زمانی که بچه ای انتخاب های مختلف و پیامدهای احتمالی هریک را بازشناخت، در آن زمان است که می تواند بهترین را انتخاب کند. به بچه ها بیاموزید که اگر روشی را انتخاب کردند که مشکل را حل نکرد، همیشه می توانند راه دیگری را هم امتحان کنند. را تشویق کنید تا مشکل را حل نکرده است دست از و کوشش برندارد. 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
گذشته ها، گذشته! چنانچه همسرتان با رفتار یا گفتارش باعث آزردگی شما شده است، او را ببخشید. هرگاه اختلافی به وجود آمد، گذشته ها را به رخ او نکشید، به خصوص اگر اظهار پشیمانی کرده است. 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
🟣والدین سخت گیر والدین سخت گیر یعنی بی چون و چرا دستورات و قوانین آن ها را رعایت کند! منظور ما این نیست کودکان از هیچ و اصولی در خانه پیروی نکنند! نه! اصلا! قوانین خانه باید با مشارکت کودک وضع شود و سن کودک هم در نظر داشته باشید ! هرگز فکر نکنید هر چه گیرتر باشید کودکان با تربیت تری را پرورش می دهید. والدین سخت گیر در آینده فرزندانی و دارند که با وجود موفقیت هایش لذتی از زندگی نمی برد. والدین عزیز : تا زمانی که کودک به خود و دیگران نمی رساند. و به حق کسی نمی کند. اجازه دهید آزاد باشد. 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
دعوا، دلخوری، زخم زبان به همسرتان را در جمع بیان نکنید 🔹 افراد یا منتظر دعوای شما هستند 🔹 یا دلسوزی های بیجا می کنند 🔹 یا بعد ها برایتان یاد آوری می کنند 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
حکایتی زیبا گویند روزی ناصر الدین شاه تمام ادیبان را جمع کرد و گفت : تمام اشعارحافظ را خوانده و فهمیده‌ام اما معنای این بیت را نفهمیده‌ام که درغزلی گفته است : بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت و اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌های زار داشت اگر این بلبل خوش بوده، پس چرا ناله‌های زار داشته؟! شعرا و ادبای فراوانی آمدند و هرکس از ظن خود توضیحاتی داد، اما پاسخ هیچیک شاه را راضی نکرد. بنابراین نامه‌ای برای شاعر بزرگ معاصر خود، وصال شیرازی نوشت و معنای دقیق این غزل حافظ را جویا شد. نامه زمانی بدست وصال رسید که او عزادار فرزندش بود. وصال، نامه ناصرالدین شاه را در نیمه شب مطالعه میکند و برای کشف معنای حقیقی این ابیات، رجوعی به اعداد ابجدی حروف الفبا که روح حروف و کلماتست میکند وغزلی برهمان وزن و قافیه میسراید و در میابد که عدد ابجدی بلبلی برگ گلی، با ابجد حروفِ حضرات علی، حسن، حسین علیهم السلام مطابقت دارد، چرا که بلبلی به ابجد میشود 74، برگ 222، گلی 60، جمع اینها: 356 همچنین: علی هم به ابجد110، حسن117، حسین128، جمع 356 به عبارتی حافظ خواسته به استعاره در آن زمانیکه شیعه درخفا بوده این حقیقت را بیان کند. لذا وصال شیرازی که عزادار فرزند خود نیز بوده است پاسخ پادشاه را بزبان شعر به اینصورت بیان میکند : صاحبا درحالتی کین بنده را غم یار داشت. یادم آمد کز سؤالی آن جناب اظهار داشت درخصوص شعر حافظ گرچه پرسیدی زمن بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت فکرها بسیارکردم هیچ مفهومم نشد چونکه شعرش درمیان، راز نهان بسیار داشت نیمه شب غواص گشتم درحروف ابجدی تا ببینم این صدف چندين گهر در بار داشت بلبلی برگ گلی شد سیصد و پنجاه و شش باعلی و باحسین و باحسن معیار داشت بلبلی باشد علی کزحسرت زین برگ و گل دائما آه و فغان و ناله بسیار داشت برگ گل سبز است دارد آن نشانی ازحسن چونکه در وقت شهادت سبزی رخسار داشت رنگ گل سرخ است دارد او نشانی از حسین چونکه هنگام شهادت عارضی گلنار داشت روز عاشورا حسین بن علی در کربلا اصغر زار و ضعیف خویش در منقار داشت http://eitaa.com/cognizable_wan
تو مکزیک یک گاو نرِ وحشی رو بین جمعیت رها کردن و متوجه شدن که اگر گاو احساس تهدید شدن توسط دیگران رو نداشته باشه، کسی رو نمیزنه! رونوشت برای اون دسته از آدمایی که با دلیل و بی‌دلیل، با تهدید و بی‌تهدید به بقیه شاخ میزنن. http://eitaa.com/cognizable_wan
هرگز همسر خود را با کسی مقایسه کنید، مگر آنکه در آن مورد برتری با همسر شما باشد. 🔴 هشدار: هرگز و هرگز همسر خود را با مادرتان مقایسه نکنید. 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
💞☘ زندگی با خنده گر جاری شود نور شادی گر به چشمانت رود می رود غم از درون سینه ات محو خواهد شد به خنده کینه ات بی خبر باش و بخند و شاد باش راضی از هرچه خدایت داد باش 🌺🍃http://eitaa.com/cognizable_wan
"نقاش مشهوری" در حال اتمام نقاشی اش بود. آن نقاشی بطور باورنکردنی "زیبا" بود و میبایست در مراسم "ازدواج شاهزاده" خانمی نمایش داده میشد. نقاش آنچنان غرق هیجان ناشی از نقاشی اش بود که ناخودآگاه در حالیکه آن نقاشی را تحسین میکرد، چند قدم به طرف "عقب رفت" نقاش هنگام عقب رفتن "پشتش" را نگاه نکرد که یک قدم به "لبه پرتگاه" ساختمان بلندش فاصله دارد. شخصی متوجه شد که نقاش چه میکند میخواست "فریاد" بزند، اما ممکن بود نقاش بر حسب ترس "غافلگیر شود" و یک قدم به عقب برود و نابود شود، مرد به سرعت "قلمویی" را برداشت و روی آن نقاشی زیبا را "خط خطی" کرد نقاش که این صحنه را دید با "سرعت و عصبانیت" تمام جلو آمد تا آن مرد را بزند اما آن مرد تمام جریان را که شاهدش بود را برایش تعریف کرد که چگونه "در حال سقوط" بود. براستی گاهی آینده مان را بسیار زیبا ترسیم میکنیم، اما گویا "خالق هستی" میبیند چه "خطری در مقابل ماست" و "نقاشی زیبای ما" را خراب میکند. 📒📒📒📒📒📒 📒http://eitaa.com/cognizable_wan