🔴بیماری های ناشی از استرس
🔺ریزش مو
🔺بیماری های قلبی
🔺بیماری های روحی-روانی
🔺بیماری های کلیوی
🔺چاقی یا لاغری شدید
#طب_و_سلامت
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
✍️ کاهش تب کودک
✳️ پای کودک با عرق کاسنی شستشو شود وعرق کاسنی در حوله ای ریخته شود و به پای بچه و پیشانی او بسته شود.
🌿 #طب_و_سلامت 🌿
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
61.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جوانمردان ایران ✌️🇮🇷
🍿 #فیلم_کودکانه
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیگه آسون تر از این ایده برای تولد بچه ها نداریم🤩
با هر میوه ای میتونید درست کنید من از هندونه و طالبی استفاده کردم🍉🍈
بفرست واسه اونی که به میوه آرایی علاقه داره 😍🤌
⛱🔥 #ترفند 🔥⛱
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
جنایتکاری کـه یک آدم را کشته بود، در حال فرار و آوارگی، با لباس ژنده و پر گرد و خاک و دست و صورت کثیف، خسته و کوفته، بـه یک دهکده رسید.
چند روزی چیزی نخورده و بسیار گرسنه بود.
جلوی مغازه میوه فروشی ایستاد و بـه پرتقال هاي بزرگ و تازه خیره شد؛ اما بی پول بود.
بخاطر همین دو دل بود کـه پرتقال را بـه زور از میوه فروش بگیرد یا آن را گدائی کند.
دستش توی جیبش تیغه چاقو را لمس می کرد کـه بـه یکباره پرتقالی را جلوی چمشش دید.
بی اختیار چاقو را در جیب خود رها کرد و پرتقال را از دست مرد میوه فروش گرفت.
میوه فروش گفت: بخور نوش جانت، پول نمی خواهم!
سه روز بعد آدمکش فراری باز در جلو دکه میوه فروش ظاهر شد.
این دفعه بیآنکه کلمهاي ادا کند، صاحب دکه فوراً چند پرتقال را در دست او گذاشت، فراری دهان خود را باز کرده گویی می خواست چیزی بگوید، ولی نهایتاً در سکوت پرتقالها را خورد و با شتاب رفت.
آخر شب صاحب دکه وقتی کـه بساط خود را جمع می کرد، صفحه اول یک روزنامه بـه چشمش خورد.
میوه فروش مات و متحیر شد وقتی کـه عکس توی روزنامه را شناخت.
عکس همان مردی بود کـه با لباسهاي ژنده از او پرتقال مجانی میگرفت.
زیر عکس او با حروف درشت نوشته بودند: «قاتل فراری» و برای کسی که وی را معرفی کند نیز مبلغی بـه عنوان جایزه تعیین کرده بودند.
میوه فروش بلافاصله شماره پلیس را گرفت.
پلیسها چند روز متوالی در اطراف دکه در کمین بودند.
سه چهار روز بعد مرد جنایتکار دوباره در دکه میوه فروشی ظاهر شد، با همان لباسی کـه در عکس روزنامه پوشیده بود.
او بـه اطراف نگاه کرد، گویی متوجه وضعیت غیرعادی شده بود.
دکهدار و پلیسها با کمال دقت جنایتکار فراری را زیر نظر داشتند.
او ناگهان ایستاد و چاقویش را از جیب بیرون آورده و بـه زمین انداخت و با بالا نگهداشتن دو دست خود بـه راحتی وارد حلقه محاصره پلیس شده و بدون هیچ مقاومتی دستگیر گردید.
موقعی کـه داشتند وی را میبردند زیر گوش میوه فروش گفت: «ان روزنامه را من پیش تو گذاشتم، برو پشتش را بخوان»
سپس لبخند زنان و با قیافه کاملاً راضی سوار ماشین پلیس شد.
میوه فروش با شتاب ان روزنامه را بیرون آورد و در صفحه پشتش، چند سطر دستنویس را دید کـه نوشته بود: من دیگر از فرار خسته شدم از پرتقالت متشکرم.
هنگامی که داشتم برای پایان دادن بـه زندگیم تصمیم میگرفتم، نیکدلی تو بود کـه بر من تاثیر گذاشت.
بگذار جایزه پیدا کردن من، جبران زحمات تو باشد!“
🍃
🌺🍃
#حکایت
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
🌹 رضا بینهایت صبور بود، وقتی بحثمان میشد،من نمیتوانستم خودم را کنترل کنم.
یکسره غُر میزدم و با عصبانیت میگفتم:
تو مقصری،
تو باعثِ این اتفاق شدی!
🌱او اصلا حرفی نمیزد، وقتی هم میدید من آرام نمیشوم، میرفت سمت در، چون میدانست طاقت دوریاش را ندارم.
آنقدر به همسرم وابسته بودم که واقعا دوست نداشتم لحظهای از من دور باشد💞
او هم نقطهضعفم را میدانست و از من دور میشد تا آرام شوم.
🌱 روی پلهی جلوی در مینشست و میگفت هر وقت آرام شدی، بگو من بیام داخل، اصلا دادزدن بلد نبود😍
🎙 راوی #همسر_شهید
#شهید_رضا_حاجیزاده🕊
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
⚘ حکایت کوتاه
در زمان فتحعلی شاه قاجار از طرف يكی از دولتهای خارجی، بستهای به عنوان هديه به دربار رسيد و شاه قصد گشودن آن را كرد. "اسماعيل خان" كه جزء ملتزمين بود و از فرماندهان فتعلی شاه، از شاه استدعا كرد اين كار در محوطه كاخ به وسيله خدمتگزاران انجام شود؛ چرا که احتمال سوء قصد را نمیتوان از نظر دور داشت. اتفاقا هنگام باز كردن بسته منفجر شد و خساراتی هم به بار آورد.
فتحعلی شاه با اطلاع از اين امر، دستور داد برای اين دورانديشی، هم وزن سرداراسماعيلخان،سكّههای طلا به او مرحمت شود؛ چنين كردند و اسماعيل خان معروف به "زر ريز خان" شد! اسماعیل خان هم که ارادت ویژه ای به امام رضا داشت، طلاها را صرف ساختن جایگاه آن سنگاب کرد! تا گنبد و پایههای سقاخانه با روکشی از طلا مزین شود از آن زمان این سقاخانه را به "سقاخانه اسماعیل طلا" می شناسند!
#حکایت
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
35.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥توصیه آیتالله #بهجت برای سیر و سلوک
🎙مرحوم آیتالله #محفوظی
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟣 آیا #گناهانی که از آنها #توبه می کنیم، از پرونده اعمالمان پاک میشوند؟
🎙 #استاد_عالی
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘 یک دستورالعمل ساده ولی مهم برای کسانی که در اثر مشکلات به آخر خط رسیدند...
🤲🤲
🎙استاد #دکتررفیعی
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
🔸#داستانضربالمثلها
🔹معنی ضرب المثل شمشیر از رو بستن چیست؟
✍این عبارت کنایه از مبارزه آشکار است نه پنهانی. وقتی می گویند فلانی شمشیر را از رو بسته است.
یعنی اهل حیله و فریب نیست که شمشیر پنهان داشته باشد و از پشت خنجر بزند بلکه آشکارا مبارزه می کند.
🔸عیاران و جوانمردان به خاطر این که تشکیلات محرمانه داشتند و به ظاهر کسی آن ها را نمی شناخت.
در زمان انجام مأموریت شمشیر را از رو نمی بستند بلکه کمربند چرمی را در زیر لباس به کمرشان می بستند و شمشیر را به حلقه کمربند آویزان می کردند.
🔹طوری که معلوم نشود سلاحی دارند و احیاناً شناخته شوند اما بعد ها که تشکیلات عیاری رونق پیدا کرد، هرگاه که دشمن را ضعیف و ناتوان تشخیص می دادند و مبارزه پنهانی را ضروری نمی دیدند.
بدون هیچ ترسی شمشیر را از رو می بستند و دشمن را از پای درمی آوردند.
🔸این عبارت رفته رفته به مرور زمان، به صورت #ضرب المثل درآمد و در موارد مبارزات علنی و آشکار و به منظور تحقیر طرف مقابل مورد استفاده قرار گرفت.
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
#نماز_شب📿🌔
💠علامه طباطبایی(ره):
🔸نوافل نوری دارد که انسان را به انجام واجبات بلکه به ترک محرمات میکشاند، لذا از آثار مثبت آن نباید غافل بود و نباید خود را از آن محروم ساخت.
🔸ببینید یک روز که به نماز شب موفق میشوید با شبی که موفق نمی شوید چه قدر فرق دارد؟!
🔸ملاحظه نمایید شبی که به نماز شب موفق میشوید، چه قدر در انجام کارهای خیر موفق هستید و کار ها در آن روز برای شما روبه راه است ، به خلاف شبی که موفق به نماز شب نشده اید ، که به هر کاری دست میزنید و به هر چیز که رو میآورید میبینید که به بن بست میخورد.
📚در محضر علامه طباطبایی ص 381
#نماز_شب
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
⚖ آيا خطاب کردن کسی با واژه "سگ"، بی شعور، گاو و ... جرم محسوب می شود؟
📌 مطابق ماده ٦٠٨ از کتاب پنجم قانون مجازات اسلامی
🔹توهین به افراد از قبیل فحاشی و استعمال الفاظ رکیک جرم است
🔹لذا خطاب کردن افراد با نام حیوانات مانند سگ و یا هر حیوان دیگر نیز از مصادیق بارز توهین محسوب می شود.
🔹 چه اینکه ملاک در تحقق توهین انجام عملی است که موجب تحقیر و سخیف شدن فرد بشود.
#حقوقی
♦️─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
⚖ کودک آزاری چیست و چه مجازاتی دارد؟
🔹هرگونه صدمه و اذیت و آزار و شکنجه جسمی و روحی کودکان و نادیدهگرفتن عمدی سلامت و بهداشت روانی و جسمی و ممانعت از تحصیل آنان جرم بوده و مرتکبین به سه ماه و یک روز تا شش ماه حبس و جزای نقدی محکوم خواهند شد.
🔹بر اساس ماده 1 قانون حمایت از کودکان و نوجوانان "کلیه اشخاصی که به سن هجده سال تمام هجری شمسی نرسیده اند، از حمایت های قانونی مذکور در این قانون، بهره مند می شوند." بنابراین کلیه افراد زیر هجده سال شامل این قانون میشوند.
🔹بنا بر ماده 5 این قانون، این جرم از جرائم عمومی بوده نیاز به شاکی خصوصی ندارد و هر فرد می تواند، اقدام به گزارش موضوع نماید.
#حقوقی
♦️─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
📚کلبه: #ویلیام_پل_یانگ
#رمان
👁🗨 ۱۸۰ صفحه
کلبه داستان است درباره اینکه چگونه خداوند ما را در تلاطم ناراحتیها و از میان چنگال ناامیدیها و مغلوب فرضیاتمان پیدا میکند. خداوند هیچگاه ما را رها نمیکند مگر آن که خودمان بخواهیم. کلبه ماجرای ربوده شدن دختر «مک»، قهرمان داستان است. «مک» پدر این دختر چهار سال پس از این ماجرا به کلبهای که دخترش به گمان زیاد در آنجا به قتل رسیده، میرود و یک هفتهای را آنجا میگذراند و با خدای خود راز و نیاز میکند.
#معرفی_کتاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴#طنز_زیبای_پایان_اسرائیل😂
#مجید و #امید #قادری واقعا دمتون گرم چی ساختید 🙃🙃🙃
ببینید و لذت ببرید😍😍😍
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
هدایت شده از "دانستنیهای زیبا"
✍علامه تهرانی (ره) :
هر کس در عصر پنج شنبه برود بر سر قبر مادرش و پدرش و طلب مغفرت کند ، خداوند عزوجل طبقه هایی از نور به قلب آنان افاضه می کند و آنها را خشنود می گرداند و حاجات این کس را بر می آورد. أرحام انسان در عصر پنجشنبه منتظر هدیه ای هستند و لذا من در بین هفته منتظرم که عصر پنج شنبه برسد و بیایم بر سر قبر پدر و مادرم و فاتحه بخوانم.
📕 معاد شناسی
علامه طهرانی ، ج ۱ ، ص ۱۹۰
امروز پنجشنبه
یادی كنيم ازمسافرانی
که روزي درکنارمان بودند
و اكنون فقط یاد و خاطرشان
در دلمان باقی ست
با ذكر فاتحه و صلوات
"روحشان راشادکنیم
🌸اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم🌸
👇👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
🌷 #هر_روز_با_شهدا_4147🌷
#قسمت_اول (۲ / ۱)
#شانزده_دی_پنجاهونه_بر_حسین_و_یارانش_چه_گذشت؟!
🌷....خاكريزی را برای دقيقهای استراحت يافته بوديم. هنوز نفسنفس میزديم كه ديديم سه نفر سعی میكنند از ميان رگبار دشمن خودشان را به ما برسانند. شدت رگبار آنها را زمينگير كرد. از خاكريز بيرون زدم كه خودم را به آنها برسانم.... وقتی بالای سرشان رسيديم، يكیشان لهلهزنان گفت: آب .... آب .... بیرحمها همه رو كشتن .... همه رو. ما آب نداشتيم. بعيد هم بود كه ته قمقمه بچهها آب پيدا بشود. به كمك روزعلی هر سه نفر را تا پشت خاكريز كشانديم. خاكريز شده بود پناهگاه موقت ما. هرچند كه هر لحظه صدای تيراندازی نزديكتر میشد، به نظر میرسيد تانكها نزديك شده ولی هنوز به جاده نرسيده باشند. از يكیشان سئوال كردم: شما از پيش حسين میآييد؟ بیرمق جواب داد: آره. ما رو فرستاد براش آر.پی.جی ببريم، ولی هرچه اومديم، كسی رو پيدا نكرديم. تو راه جسدهای مطهر بچهها را ديديم، ولی از آدم زنده خبری نبود.
🌷حسين علمالهدی آنها را روانه خاكريز ما كرده بود تا مقداری مهمات تهيه كنند اما دريغ از يك فشنگ. نفسنفس زدنشان مرا شرمنده میكرد. چند گلوله آر.پی.جی را كه هنوز همراهمان بود به طرفشان دراز كردم و يكی از آنها آن را قاپيد و بیمحابا آماده حركت شد. يكی از آنها خاكريز را كه ترك كرد گلولههای دشمن او را نشانه رفتند. ....وقتی كه او با همان سرعتی كه میدويد به خود پيچيد و در خاك غلتيد هر دو در جا خشكمان زد، معلوم نبود كه تير از كدام سمت به او اصابت كرده، هيچ تانكی هم در اطراف ديده نمیشد. وقتی بالای سرش رسيدم، نفسهای آخر را میكشيد. حداقل سه جای بدنش تير خورده بود. آر.پی.جی از دستش پرت شده بود و لبهی آن در خاك فرو رفته بود. سرش را كمی بلند كرد و نگاهی با حسرت به آر.پی.جی انداخت ولی نتوانست سرش را كنترل كند. سرش را در دست گرفتم.
🌷....چشمش را باز كرد، نگاهی به من انداخت و آهسته گفت: حسين منتظره. قبل از اين كه حرفش را تمام كند، تمام كرد. بدن لخت و آرام گرفتهاش روی دستم ماند. سرش را آهسته بر زمين گذاشتم و بلند شدم. روزعلی پشت سرم ايستاده بود. با بغض گفت: اين دم آخری عجب نگاهی به آر.پی.جی میكرد. صدای تيراندازی هر لحظه شديدتر میشد. روزعلی گفت: بچهها منتظرن. بريم. آر.پی.جی را تميز كردم. گفتم: تو برو، روزعلی! من بايد اين آر.پی.جی رو به حسين برسونم. رفتم بالای سر جسد تا صورتش را با اوركت پاره پارهاش بپوشانم. چهرهی آشنايش دوباره مرا به فكر فرو برد: خدايا، من او را كجا ديدهام؟ با سرعت شروع كردم به كاويدن جيبهای اوركتش. چيزی بيشتر از اسماعيل نداشت. با نااميدی داشتم بلند میشدم كه چشمم به جيب پارهی ديگرش افتاد. وقتی دست در آن بردم، حس كردم همان چيزی است كه دنبالش میگشتم. پيش از اینکه....
#ادامه_در_شماره_بعدی....
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#قسمت_دوم (۲ / ۲)
#شانزده_دی_پنجاهونه_بر_حسین_و_یارانش_چه_گذشت؟!
🌷پيش از اينكه خودم كارت شناسايی را نگاه كنم، روزعلی را صدا زدم. كارت را برای هر دومان خواندم: حسين خوشنويسان .... نام پدر .... متولد .... سمت: مسئول جهاد سازندگی سوسنگرد. پيش از اين بارها او را در جهاد سوسنگرد ديده بودم، اما اسمش را نمیدانستم. آر.پی.جی را از زمين برداشتم و به راه افتادم. هنوز چند قدمی نرفته بودم كه روزعلی خودش را به من رساند. گفتم: تو ديگه كجا میآی؟ _اگه تو هم ده قدم ديگه به سرنوشت خوشنويسان دچار شدی، كی آر.پی.جی رو به حسين برسونه؟ راست میگفت، با هم راه افتاديم.... به هر زحمتی بود خودمان را به حسين علمالهدی رسانديم. قامت حسين از ميان دود و گرد و غبار پشت خاكريز پيدا بود. يك تانك ديگر با گلوله حسين به آتش كشيده شد. پيدا بود كه از همه افراد گروه اكنون فقط حسين زنده مانده است. حسين از جا بلند شد و خود را به خاكريز ديگر رساند.
🌷غير از گلولهای كه در آر.پی.جی بود، يك گلوله ديگر هم در دست داشت، ما هم فقط دو گلوله داشتيم. تانكها هنوز ما را نديده بودند، دوباره پيشروی تانكها شروع شده بود. به قصد تصرف خاكريز پيش میآمدند، حسين پشت خاكريز خوابيده بود. تانك به چند متری خاكريز كه رسيد، حسين گلولهاش را شليك كرد، دود غليظی از تانك بلند شد. تانك ديگری با سماجت شروع به پيشروی كرد. روزعلی كه آر.پی.جی را آماده كرده بود، از خاكريز بالا رفت و آن را هدف گرفت. تانك به آتش كشيده شد. روزعلی همينطور كه خودش را پايين میكشيد، گفت: حسين يه گلوله بيشتر نداره. تانكها هم دارند میرن سراغش. من فقط همين يه گلوله برام مونده. چهار تانك ديگر به پنجاه متری حسين رسيده بودند. حسين بلند [شد] و آخرين گلوله را رها كرد. سه تانك باقیمانده در يك زمان به طرف حسين شليك كردند و گلولهها خاكريزش را به هوا بردند.
🌷گرد و خاك كه كمی فرو نشست، توانستيم اول آر.پی.جی و بعد حسين را ببينيم. جسد حسين به پشت، روی ته مانده خاكريز افتاده بود و چفيه صورتش را پوشانده بود. يكی از تانكها به چند قدمی حسين رسيده بود و میرفت كه از روی جسد حسين عبور كند. روزعلی با شليك آخرين گلولهاش تانك را ناكام كرد....» دو تانك دشمن خلاف آن سمتی كه من تصور میكردم به راه افتادند، به سمت مجروحان. با خودم گفتم حتماً نزديك بچهها كه برسند، راهشان را كج میكنند يا میايستند. تانكها نزديك و نزديكتر شدند، ولی نه ايستادند و نه راهشان را كج كردند. دستهايم را روی چشمانم گرفتم و سرم را بیاختيار به لبهی خاكريز كوبيدم. آنچه در آن حال میشنيدم، صدای آزاردهندهی زنجير تانكهای دشمن بود، ولی....
🌷ولی برای من از همه جانسوزتر فرياد آن مجروح زنده بود كه حركت تانك عراقی و سنگينی آن را بر بدنش احساس میكرد. تانكها با تكهپارههايی از گوشت و استخوان بهجا مانده بر زنجيرها گذشتند و پنج جنازه را با خاك همسطح كردند. از جنازهها تنها آن مقداری که به زير چرخ نرفته بود، سالم مانده بود، سری، دستی، پايی، يا سينهای. تانكها رفتند، ولی من توان بلندشدن نداشتم. به فكر روز گذشته افتادم، روزی كه آن همه اسير را مثل مهمان در آغوش گرفتيم و آنقدر با آنها ملاطفت كرديم كه تصور كردند فريب و توطئهای در كار است و حالا جنازه همان بچههايی كه ديروز دشمن را در آغوش گرفته بودند، لابهلای زنجير تانكهای دشمن خرد میشد!!!
🌹خاطره ای به یاد تمامی شهدای کربلای هویزه؛ فرمانده شهید سید محمدحسین علمالهدی، شهید معزز حسین خوشنویسان
#راوی: رزمنده دلاور نصرتالله محمودزاده
📚 کتاب "حماسه هويزه"
❌️❌️ حضرت امام خامنهای حفظهالله: «وقتی که خبر شهادت سید حسین علم الهدی را شنیدم، اوّل چیزی که به ذهنم آمد، شهادت حافظان قرآن در صدر اسلام بود.»
✾📚 ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش آخوندای دیگه از شما یاد میگرفتند!
کاش همه روحانیون مثل شما بودند!
#لبخند
🏴─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی #موشک_ایران میخوره #اسرائیل
😂😂😂
#لبخند
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💬 #منبر _کوتاه_ سیاسی- تفسیری- پادکست تصویری- کم حجم
🖥موضوع: چگونه شکوه حملات موشکی به رژیم غاصب را برای مخاطب تبیین کنیم؟
🔖ویژه فعالان فرهنگی
🎞سخنران:حجة الاسلام محمدرضا #هاشمی.
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 کار تمیز #رسانه_جبهه_مقاومت برای حمله #ایران
▪️─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
⚖ حکم پارک ماشین اضافه در پارکینگ
🔹 هر پارکینگ ظرفیت و اجازه پارک یک خودرو را دارد. به همین دلیل در صورتی که شخصی بیش از یک خودرو در پارکینگ خود پارک نماید و این امر باعث مزاحمت دیگر ساکنین شود عمل وی جرم است و قابلیت پیگیری قانونی و مجازات دارد.
📌اگر شما نیز با این مشکل مواجه میباشید، میبایست اقدامات ذیل را در راستای حل و فصل موضوع انجام دهید:
🔹اولین و مهمترین مرحله تهیه دلیل و مدارک است:
🔹دلایل و مدارک صورت های مختلف دارد. بهتر است هر کدام از اقدامات ذیل که برایتان میسر است انجام دهید.
🔹تهیه عکس و فیلم از وضعیت موجود ( دقت کنید که در تصاویر اخذ شده محل پارک خودرو و پلاک خودرو مشخص باشد.)
🔹تماس با پلیس 110 و اخذ گزارش( دقت کنید در زمانی با پلیس تماس بگیرید که هنگام حضور پلیس، خودروی مزاحم در مشاعات پارک کرده باشد و در واقع وضعیت تخلف برای پلیس مشهود باشد.)
🔹اخذ تأمین دلیل؛
برای اخذ تأمین دلیل در ابتدا با مراجعه به دفتر خدمات قضایی نسبت به ثبتنام در سامانه ثنا اقدام نمایید.
🔹 سپس نسبت به تنظیم و ارسال دادخواست تأمین دلیل از همان دفتر خدمات قضایی اقدام مینمایید.
#حقوقی
♦️─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
“از ارث محرومت میکنم“ 😡
✍ این جمله پدران به فرزندانشان در زمان حیات همواره برای بسیاری از جوانان دلهره آور و ترسناک است اما باید بدانید که این جمله از نظر قانون هیچ ارزشی نداشته و پدر نمیتواند در زمان حیات فرزند خود را از ارث محروم کند. پس محروم کردن فرزند از ارث به آن صورت که شنیده اید قانونی نمیباشد.همچنین پدر در مورد وصیت بر اموال نیز نمیتواند بیش از یک سوم آن ها را وصیت کند.
ولی ....😉
تا زمانی که فرد زنده است می تواند هر تصمیمی درمورد دارایی اش بگیرد و حق هر گونه دخل و تصرفی در اموال و دارایی اش را دارد ( گاهی ممکن است پدر یا مادری قصد داشته باشند که همه اموال خود را به یکی از فرزندان خود بدهد و یا گاهی ممکن است تصمیم بگیرند فرزندی را از ارث محروم کند یا اموال او صرف امور خیریه شود و...)
اما اگه تقسیم نکرد به محض اینکه فوت کند اموال او به بازماندگانش تعلق می گیرد.
نکته اخلاقی :
وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا
پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید! و به پدر و مادر نیکی کنید.
☺️به پدر و مادرت نیکی کن همه چی داری . دنیا و آخرت 😘
⚖ #حقوقی ⚖
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
روزی پدر و پسری بالای تپهای خارج از شهرشان ایستاده بودند و آن بالا همان طور که شهر را تماشا میکردند با هم صحبت میکردند.
پدر میگفت: اون خونه را میبینی؟
اون دومین خونهایه که من تو این شهر ساختم.
زمانی که اومدم تو این کار فکر میکردم کاری که میکنم تا آخر باقی میمونه...
دل به ساختن هر خانه میبستم و چنان محکم درست میکردم که انگار دیگه قرار نیست خراب شه...
خیالم این بود که خونه مستحکمترین چیز تو زندگی ما آدماست و خونههای من بعد از من هم همینطور میمونن.!!
اما حالا میدونی چی شده؟
صاحب همین خونه از من خواسته که این خونه را خراب کنم و یکی بهترش را براش بسازم...
این خونه زمانه خودش بهترین بود ولی حالا...!
این حرف صاحبخونه دل منو شکست ولی خوب شد...
خوب شد چون باعث شد درس بزرگی را بگیرم....
درسی که به تو هم میگم تا تو زندگیت مثل من دل شکسته نشی و موفقتر باشی...
پسرم تو این زندگی دو روزه هیچ چیز ابدی نیست، تو زندگی ما هیچ چیزی نیست که تو بخوای دل بهش ببندی جز خالقت.
چرا که هیچچیز ارزش این را نداره و هیچکس هم چنین ارزشی به تو نمیتونه بده...
"فقط خدایی که تو را خلق کرده ارزش مخلوقش را میدونه و اگر دل میخوای ببندی همیشه به کسی ببند که ارزشش را بدونه و ارزشش را داشته باشه
🍃
🌺🍃
#حکایت
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
#دائم_الذكر بودن
حجة الاسلام والمسلمين خسروشاهى مى گويد: ((يكى از خصوصيات بارز #آيت_الله #بهجت دائم الذكر بودن ايشان است .
روزى ايشان هنگام بازگشت از مسجد به طرف منزل ، به طلاّبى كه همراه و پشت سر ايشان حركت مى كردند، رو كردند و فرمودند: با من كارى داريد؟
گفتند: نه مى خواهيم همراه حضرتعالى چند قدمى برداريم و همراهى شما نصيب ما بشود.
ايشان فرمودند: من از مسجد تا منزل برنامه اى براى ذكر گفتن دارم، چون فكر مى كنم شما با من كارى داريد ذكر را متوقّف مى كنم، و وقتى منزل مى رسم مى بينم برنامه ام كامل انجام نشده است و ناراحت مى شوم)).
📚 برگی از دفتر افتاب.
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چجوری بفهمیم آدم مناسب همیم؟…
#ازدواج
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
🌼🤍
برای قدرت خدا هیچ حد و مرز
و محدودیتی وجود نداره ..
پس بی حد و مرز آرزو کن!
#حسبی_الله 🌱
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan