فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاران امام زمان در عصر حاضر❤️
#استاد_عالی🎤
http://eitaa.com/cognizable_wan
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
یکم مهربون تر می نشستن پنج نفر دیگه جا میشد😅😅┛
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️سخنان تند و کوبنده حسن عباسی در تحلیل وقایع اخیر:
✔️شما چهارتا بچه میخواین انقلاب اسلامی رو براندازی کنین؟ ندیدین اربابتون آمریکا چجوری با موشک بالستیک جرواجر شد...
#انتقام_سخت
#جهان_آرا
🌐 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دو خواسته مهم شهید سپهبد سردار قاسم سلیمانی
که مقام معظم رهبری سه بار جواب دادند😭
و بازهم با عبارتهای متفاوت تاکیدش کردند.😭
دریافت به روز ترین #خبرهای_داغ_سیاسی👇👇👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
♡﷽♡
#رمان_رؤیاےوصال❤️
#قسمت59🌱
شب بہ سختے خوابیدم. دوباره ڪابوس و جیغ هاےشبانہ بہ سراغم آمده بود.
مامانِ بیچاره از خستگے خوابش برده بود ولے با جیغ من از خواب پرید.
پرستار را خبر ڪردند وراهڪار همیشگے این جور مواقع تزریق آرامشبخش.
تمام ڪارهاے ترخیص را صبح زود انجام دادند.مامان براے احوالپرسے از سیدطوفان پیش طاهره سادات و مادرش رفت .
تمام تلاشم را ڪردم ڪہ موقع برگشتنش هیچ سوالے نپرسم.
مامان ڪہ برگشت تنہا نبود ، طاهره سادات همراهش بود.مرا ڪہ دید اشڪ ریخت واز رفتنمون بہ سامرا گلایہ میکرد.
باید از هرچہ بہ او مربوط است دورے ڪنم.
دوست نداشتم بیش تر ازاین اونجا بمونم .
بالاخره از بیمارستان مرخص شدم و بہ خونہ برگشتم.
یڪ هفتہ گذشتہ بود. خیلے ها دوست داشتند بہ دیدنم بیایند .اما بہ همہ گفتم حوصلہ هیچڪسے را ندارم.
دستم بهتر شده بود.ولے ڪابوس هاے شبانہ ام همچنان همراهم بود.
هر ازگاهے متوجه صحبت و پچ پچ مامان با دایے یا الهام میشدم .
مامان هربار میپرسید:
_حُسنا جان مامان خوبے؟اونجا اتفاقے برات نیفتاد ؟
میدونستم منظورش چیہ؟
میگفتم خیالتون راحت هیچ اتفاقے نیفتاد.
خیلے تودار تر از گذشتہ شده بودم. فقط دوست داشتم بخوابم. یہ بار از توے اتاق ڪہ بیرون میومدم متوجہ حرفہاے مامان و دایے شدم .
مامان_بهتره ببریمش پیش یہ مشاور یا روانشناس .بهرحال ما ڪہ اونجا نبودیم نمیدونیم چہ اتفاقے براش افتاده . شاید با ما رودربایسے ڪنہ
دایےحبیب_ از لحاظ روحے فشار زیادے بهش وارد شده این طبیعیہ
مامان_بمیرم براش.بچہ ام شبہا همش تو خواب جیغ میڪشہ
سرفہ اے ڪردم و وارد سالن شدم. مامان با گوشہ ے روسرے اشڪاشو پاڪ میڪرد
مامان _خوبے حُسنا جان ؟
_خوبم مامان
از اینڪہ همہ حواسشون این چند وقت بہ من بود ، ناراحت شدم.
براے اینڪہ خوشحالشون ڪنم بہ دایے گفتم :
_ اگر مشاور خوبے میشناسید برام نوبت بگیرید .یہ سر برم پیشش بد نیست.لااقل این ڪابوس هاے شبانہ ام تموم بشہ
فقط خواهشا از این مشاورهای غرب زده نباشہ ڪہ حوصلشون رو ندارم.
مامان و دایے از پیشنهادم خیلی خوشحال شدند .
قرار شد دایے برام نوبت مشاوره بگیره.
نمے دونم چرا هر ازگاهے منتظر خبرے از طوفان بودم .شاید تماس بگیره ...تلفن منو ڪہ نداره .
خدایا ڪارے ڪن فراموشش ڪنم.
اما خاطراتش دست از سرم بر نمے داشت.
↩️ #ادامہ_دارد...
☕️🍃☕️🍃☕️🍃
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯
💢والفجر چند؟(گفت و شنود)
گفت : در خبرها آمده که یک مهندس جوان ایرانی توانسته است پیج اینستاگرام ترامپ را هک کند و عکس شهید قاسم سلیمانی را همراه با یک متن کوتاه جایگزین عکس ترامپ کند.
گفتم : ایول ! کاش میتوانست مغز پُر از لجن ترامپ را هم منفجر کند.
گفت : همین خبر حاکی است که عکس و متن جایگزین در فاصله ۳۰ تا ۶۰ ثانیه اول ۶۶۰ هزار لایک خورده است و بعد از یک ساعت توانستهاند آن را پاک کنند !
گفتم : واکنش ترامپ چه بوده است؟
گفت : در این باره خبری نیامده است.
گفتم : یکی از مزدوران شاه که قصد فرار از ایران را داشت سوار هواپیما شد تا به انگلیس برود.
هواپیما در میانه راه نقص فنی پیدا کرد و به ایران بازگشت.
یارو که خوابش برده و نمیدانست چه شده وقتی وارد سالن فرودگاه شد و عکس و پوسترهای انقلابی را دید با تعجب گفت ؛ لندن را دیگر در والفجر چند گرفتهاند ؟!
http://eitaa.com/cognizable_wan
🔻آنچه در ذیل می آید تنها بخش کوچکی از جملات ارزشمند شهید سلیمانی راجع به جایگاه رفیع ولی فقیه است:
🔹 مردم! از من قبول کنید، من عضو هیچ حزب و جناحی نیستم و به هیچ طرفی جز کسی که خدمت میکند به اسلام و انقلاب تمایل ندارم. اما این را بدانید؛ والله! علمای شیعه را تماماً و از نزدیک میشناسم. الان ۱۴ سال شغل من همین است. علمای لبنان را میشناسم، علمای پاکستان را میشناسم، علمای حوزه خلیج فارس را میشناسم. چه شیعه و چه سنی، والله! اشهد بالله! سرآمد همه این روحانیت، این علما از مراجع ایران و مراجع غیر ایران، این مرد بزرگ تاریخ یعنی «آیتالله العظمی خامنهای» است.
🔹 من با خیلی از علمای شیعه مکاتبه و از نزدیک مراوده دارم و میشناسم آنها را، ارادت داریم. دنبال تبعیت مردم از آنها هستیم. اما اینجا کجا، آنجا کجا؟ بین ارض و سماء فاصله داریم. در حکمت این مرد، در اخلاق این مرد، در دین این مرد، در سیاستشناسی این مرد، در اداره حکومت این مرد، دقت کنیم و در بازیهای سیاسی، مرزهای خودمان را تفکیک کنیم. آدمها میآیند و میروند. آن چیزی که مهم است اتصال ما به ولایت است. آنچه که مهم است، حمایت ما از این نظام است. (کنگره شهدای کرمان- ۱۳۸۹)
http://eitaa.com/cognizable_wan
❗️ سردار حاجی زاده ترور شد.
🔗 روزنامه 19 دی با سردبیری مرتضی داستانی در سرمقاله امروز خود مسئولین نظام و علی الخصوص سردار حاجی زاده را عامل ترور حاج قاسم سلیمانی معرفی کرده است.
🔗 این توهین کاملا مطابق با سناریوی دشمن بوده که خواسته یا ناخواسته توسط این روزنامه رقم خورده است.
🔗 از آنجا که حذف فیزیکی سردار حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی و حاجی زاده در فاصله چند روز طراحی شده بود ولی حاجی زاده فرمانده هوافضای سپاه پاسداران کمتر از یک ماه قبل از شهادت سردار سلیمانی در سوریه از معرکه جان سالم بدر برد، اما اکنون ترور شخصیتی این فرمانده شجاع در دستور کار می باشد.
🔗 یادمان نرود که خوابیدیم و حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی را با 3 موشک اربااربا کردند و حالا نوبت حاجی زاده است و اگر بخوابیم تکه تکه اش خواهند کرد.
🔗 منتظر ورود دستگاه قضا به این سرمقاله هتاکانه هستیم و در صورت عدم ارائه پاسخ مناسب، بعید میدانم بچههای انقلابی سکوت کنند و در خانه بنشینند.
#ترور_سردار
#روزنامه_هتاک_قمی
📌 http://eitaa.com/cognizable_wan
📚 #حکایت_زیبای_مهرمادر و #مهرخدا
در زمان حضرت موسی (ع) پسر مغروری بود که دختر ثروتمندی گرفته بود. عروس مخالف مادرشوهر خود بود. پسر به اصرار عروس، مجبور شد مادر پیر خود را بر کول گرفته بالای کوهی ببرد، تا مادر را گرگ بخورد. مادر پیر خود را بالای کوه رساند، چشم در چشم مادر کرد و اشک چشم مادر را دید و سریع برگشت.به موسی ندا آمد برو در فلان کوه مهر مادر را نگاه کن.
مادر با چشمانی اشکبار و دستانی لرزان، دست به دعا برداشت. و میگفت: خدایا! ای خالق هستی! من عمر خود را کردهام و برای مرگ حاضرم، فرزندم جوان است و تازهداماد، تو را به بزرگیات قسم میدهم، پسرم را در مسیر برگشت به خانهاش، از شر گرگ در امان دار. که او تنهاست.ندا آمد: ای موسی! مهر مادر را میبینی؟ با اینکه جفا دیده ولی وفا میکند.
بدان من نسبت به بندگانم از این پیرزن نسبت به پسرش مهربانترم.
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی دیده نشده و جدید از #سردار_سلیمانی💚 و بازی ایشان با یک نوزاد
سردار مهربان ما.....
اشدا علی الکفار رحما بینهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴وقتی سپهبد سلیمانی دست سرباز خود را بوسید!
یکی از سربازان در حضور حاج قاسم:
شرمنده هستم!😔 خجالت میکشم به کشورم برگردم! باید بمونم اینجا یا به شهادت برسم یا با پیروزی کامل از اینجا خارج بشوم!☝️
#حاج_قاسم_سلیمانی
#سردار_آسمانی
#سردار_سلیمانی 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تعصب مثالزدنی شهید حاج قاسم سلیمانی به فرزندان شهدا
🔻آقای برادر! بچه شهید را از جایش بلند نکن، یک صندلی بیاور بنشیند.
♡﷽♡
#رمان_رؤیاےوصال❤️
#قسمت60🌱
وسایلم پیش طاهره سادات جامونده بود.
آخرِ هفتہ زمزمہ رفتن بہ مهمونے بہ گوشم میرسید.
زهرا بہم زنگ زد وگفت شب جمعہ طاهره سادات براے ڪربلاشون و سلامتے سیدطوفان مهمونے گرفتند.
_بسلامتے
زهرا_ شما هم دعوتید.طاهره بہ مامانت زنگ زده دعوتتون ڪرده
_بسلامتے
زهرا_ڪلمہ دیگہ اے بلد نیستے بگے؟
_نہ
_اوه چہ بداخلاق ...میخواستم بیام پیشت دیگہ فرداشب میبینمت.
_من نمیام ، ازشون تشڪر ڪن ، حالِ مساعدے ندارم.مامان اینا رو حتما میفرستم.
زهرا _یعنے چے نمیاے؟دستت کہ خیلے بهتر شده چرا نمیاے؟ تو خونہ نمونے بهتره براے روحیہ ات میگم
_زهرا اصلا حوصلہ شلوغے و سوال و جواب رو ندارم .سلام برسونید بہشون.
وقتے زهرا حالم رو دید بیخیال شد.
مامان و بقیہ قبول نمیڪردند من تنہا بمونم. ولے میدونستم دایے حبیب دوست داره بخاطر زهرا هم شده بہ این مهمونے بره .هر ڪارے ڪردند ڪہ من راضے بشم ولے من زیر بار نمیرفتم.
نمیخواستم دوباره خاطراتم زنده بشہ .بدتر از اون تحمل دیدن فاطمہ ڪنار طوفان رو نداشتم.
بخاطر من هیچڪس بہ مهمونے نرفت.
امروز شنبہ جلسہ اول مشاوره ام بود.با دایے حبیب بہ مطب مشاور رفتیم.
خیلے از مشاوره راضے نبودم در واقع بہ دلم ننشست.
ولے بہ دایے هیچے نگفتم .
وسایلم رو طاهره سادات بہ زهرا داده بود . اون هم زنگ زد و گفت میخوام بیام پیشت.
وقتے اومد با دیدن دایے تو خونہ سرخ و سفید شد و سریع اومد تو اتاقم .
_تو خجالت ڪشیدن هم بلدے؟
زهرا_چےمیگے براے خودت ، این قضیہ دایے ات چیہ؟
_میگم ڪہ خجالت ڪشیدن بلد نیستے وگرنہ این سوال رو نمیپرسیدے .فقط بلدے جلو دایے بیچاره ما راه برےو ناز وغمزه بریزے.
نمے دونم از چےِ تو خوشش اومده.
پشت چشمے نازڪ ڪرد و گفت
زهرا_إِه دلتون هم بخواد .عروس دکتر گیرتون بیاد... حالا جدے چیزے گفتہ؟
_وایسا وایسا یواش تر ، چہ جلو جلو براے خودت میبرے و میدوزے .عروس دکتر ...
آره بابا ، آقا از شماے تحفہ خوشش اومده
گل از گلش شڪفت.
_حالا عروس خانم اجازه خواستگارے رو میدهند؟
سرشو پایین انداخت و مثلا با شرم وحیا گفت:
هرچے خانواده ام بگن.بعد هم تحفہ خودتے.
زدم پشت ڪمرش و گفتم :چہ شرم وحیایے ام میڪنہ خانم دڪتر
اما واقعا از تہ دل خوشحال شدم .
_البتہ حالا حالا تو ڪفِ خواستگارے بمون .
زهرا_نخیر، زودتر تصمیمتون رو بگیرید ڪہ خانواده ام دوتا عروسے افتادند.
خندیدم و گفتم :
_چہ پر رو ،عروس هم عروساے قدیم.
تو حالا با دایے ما حرف بزن ببینیم بہ تفاهم میرسید.
راستے حالا چرا دوتا عروسے؟
زهرا_یڪے دوماه دیگہ احتمالا عروسے سید طوفانہ بعدش هم ...
احساس ڪردم ڪسے یہ سطل آب یخ رویم ریخت. وا رفتم . نفس ڪشیدن برام سخت بود. بقیہ حرفهاے زهرا رو نمیشنیدم.
زهرا_حُسنا خوبے؟
_آره ، آره
زهرا _میگفتم اون شب مهمونے ،مامان طاهره سادات گفت ڪم ڪم باید برن خرید و فڪر عروسے براے سیدطوفان باشند.فاطمہ هم چہ قندے تو دلش آب میشد.
البتہ همون موقع طوفان مخالفت ڪرد و گفت بزارید یہ ڪم حالم بهتر شہ بعدا .عجلہ اے نداریم.
حالا ببینم زور حاج خانم میچربہ یا سیدطوفان
زهرا یڪسره حرف میزد ، همش هم در مورد طوفان
زهرا _میگم حُسنا تو با طوفان همسفر بودے ندیدے کہ ...
طاقت نیاوردم و داد زدم
_بسہ زهرا تمومش ڪن .هِے طوفان ...طوفان
اونقدر صداے داد زدنم بلند بود ڪہ مامان هم متوجہ شد و بہ اتاق اومد.
مادر_چے شده حُسنا جان
زهرا از رفتار من تعجب ڪرده بود. حال من خراب بود .وقتے زهرا متوجہ اوضاع شد بہ مامان گفت:
زهرا_هیچے حوریہ جون چیزے نیست. یہ ڪم قاطے ڪرده .دوستانہ خلوت ڪردیم.نگران نباشید.
مامان وقتے دید هیچکدوم چیزے نمیگیم از اتاق بیرون رفت.
من چرا اینجورے شدم؟ تحمل حتے شنیدنش رو ندارم .
آخرش ڪہ چے باید منتظر این لحظات میبودم.
نباید بزارم اون منو از پا بندازه .
دیگہ اجازه نمیدهم ...
↩️ #ادامہ_دارد....
☕️🍃☕️🍃☕️🍃
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯
♡﷽♡
#رمان_رؤیاےوصال❤️
#قسمت61🌱
زهرا نزدیڪم شد و منو بہ آغوش ڪشید.
چے شدے عزیز دلم ؟ حُسنا چرا اینجورے شدے؟ میخواے با من حرف بزنے راحت بشے؟
_زهرا ما چندسالہ باهم دوستیم ، از دوره دبیرستان تا الان . تو غم و شادے هاے هم شریڪ بودیم.
اگر میخواے این دوستیمون ادامہ داشتہ باشہ فقط یہ درخواست ازت دارم .تحت هیچ شرایطے ، هیچ زمانے نمیخوام اسمِ
سیدطوفان حسینے رو جلو من بیارے. نہ فقط اون ، هرچہ بہ اون ارتباط داره .از تاریخ عروسیش گرفتہ تا ...
نفس عمیقے ڪشیدم
_تا هرچیزے، حتے نمیخوام از طاهره سادات چیزے بگے. یا حتے ببینمش. از الان خونتون نمیام . ناراحت نشو
فقط درڪم ڪن .نمیخوام خاطره اون سفر برام تازه بشہ
زهرا ترسیده بود .فڪر میڪرد اونجا مورد اذیت و آزار قرار گرفتم.
زد زیر گریہ. من اما یہ قطره اشڪ هم نداشتم ڪہ بریزم .
_زهرا منو نگاه ڪن ، بہم قول میدے؟
زهرا_آره قول میدهم.
از اولین حرڪت خودم راضے بودم .من نباید ضعیف باشم .
چند روزے گذشت ولے اوضاع روحیم خیلے عوض نشده بود.
یہ روز دایے حبیب بہ اتاقم اومد و گفت تلفن باهات ڪار داره.
گوشے رو گرفتم اشاره ڪردم ڪیہ؟
دایے حبیب_حاج آقا پناهے
با حاج آقا سلام و احوالپرسے ڪردم . صداشون منو یاد اسارتمون انداخت.
باید فراموش ڪنم.
حالم رو پرسید .منم گفتم ڪہ خوب نیستم. شبہا هنوز ڪابوس میبینم.
خیلے آرام پرسید:
از آقاسید ڪہ خبرے نیست؟
" حاج آقا چرا این سوال رو میپرسید؟مگہ قراره خبرے بشہ "
دوست نداشتم راجع بهش صحبت ڪنم . فورا حرفو عوض ڪردم
_حاج آقا شما روانشناس یا مشاور خوبے سراغ ندارید؟
حاج آقا_ چرا یڪے رو میشناسم تو ڪارش حرفہ اے هست.ولے نگید من معرفے ڪردم .
آدرس و شماره تلفن خانم دڪترے رو داد و گفت روزهاے فرد فقط مطب هستند.
"دڪتر بتول صارمے"
با هر سختے بود برای عصر روز سہ شنبہ نوبت گرفتم .
↩️ #ادامہ_دارد....
☕️🍃☕️🍃☕️🍃
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تحلیلگر سعودی: فورا به ایران حمله کنید تا ابرقدرت نشود!
🔹 «عبدالحمید العبین» تحلیلگر سعودی که پیشتر خواستار همکاری اعراب و اسرائیل برای ترور حاج قاسم سلیمانی شده بود، این بار در شبکه "روسیا الیوم" خواستار حمله مشترک اعراب، امریکا و اسرائیل به کشورمان شد و هشدار داد که در غیر اینصورت، ایران به ابرقدرت منطقه تبدیل میشود.
نکته جالبش اینجاست که موجب میپرسه: خوب حمله کنید چرا منتظر حمایت آمریکا هستید😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حمله انتحاری AFC به ایران!
http://eitaa.com/cognizable_wan
📌 کنترل شهوت خانمانه
👈 خانم ها برای کم کردن شهوت باید شکوفه های درخت بادام را دم کرده و بنوشند.
👈 برای افزایش شهوت و میل جنسی دمنوش شکوفه سنجد روزی دو استکان بنوشند.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
📚#داستان_واقعی
#چهزود_دیر_میشود
خانمم همیشه میگفت دوستت دارم
من هم گذرا میگفتم منم همینطور عزیزم ... از همان حرفایی که مردها از زنها میشنوند و قدرش را نمیدانند ...
همیشه شیطنت داشت ابراز علاقه اش هم که نگو آنقدر قربان صدقه ام میرفت که گاهی با خودم میگفتم : مگر من چه دارم که همسرم انقدر بمن علاقه مند است؟
یک شب کلافه بود یا دلش میخواست حرف بزند میدانید همیشه بقدری کار داشتم که وقت نمیشه مفصل صحبت کنم من برای فرار از حرف گفتم : میبینی وقت ندارم من هر کاری میکنم برای آسایش و رفاه تست ولی همیشه بدموقع مانند کنه بمن میچسبی...
گفت کاش من در زندگیت نبودم تا اذیت نمیشدی این را که گفت از کوره در رفتم گفتم خدا کنه تا صبح نباشی ... بی اختیار این حرف را زدم این را که گفتم خشکش زد برق نگاهش یک آن خاموش شد به مدت ۳۰ ثانیه بمن خیره شد و بعد رفت به اتاق خواب و در را بست...
بعد از اینکه کارهایم را کردم کنارش رفتم تا بخوابم موهای بلندش رها بود و چهره اش با شبهای قبل فرق داشت در آغوشش گرفتم افتخار کردم که زیباترین زن دنیا را دارم لبخند بی روحی زد ...
نفس عمیقی کشید و خوابیدیم .. آنشب خوابم عمیق بود اصلا بیدار نشدم...
حالا از آن شب ۵ سال میگذرد و حتی یک شب خواب آرامی نداشته ام... هزاران سوال ذهنم را میخورد که حتی پاسخ یک سوال را هم پیدا نکرده ام ...
گاهی با خود میگویم مگر یک جمله در عصبانیت میتواند یک نفر را ... مگر چقدر امکان دارد یک جمله بقدری برای یک نفر سنگین باشد که قلبش بایستد ؟!!
همسرم دیگر بیدار نشد دچار ایست قلبی شده بود ... شاید هم از قبل آنشب از دنیا رفته بود از روزهایی که لباس رنگی میپوشید و من در دلم بشوق می آمدم از دیدنش اما در ظاهر نه...
شاید هم زمانی که انتظار داشت صدایش را بشنوم اما طبق معمول وقتش را نداشتم ..
بعدها کارهایم روبراه شد حالا همان وضعی را دارم که همسرم برایم آرزو داشت ... من اما ... آرزویم اینست که زمان به عقب برگردد و من مردی باشم که او انتظار داشت...
بعد مرگش دنبال چیزی میگشتم کشوی کنار تخت را باز کردم یک نامه آنجا بود پاکت را باز کردم جواب آزمایشش بود تمام دنیا را روی سرم آوار کرد ...
خانواده اش خواسته بودند که پزشک قانونی چیزی بمن نگوید تا بیشتر از این نابود نشوم ...آنشب میخواست بیشتر با هم باشیم تا خبر پدر شدنم را بدهد...
حالا هر شب لباسش را در آغوش میگیرم و هزاران بار از او معذرت میخواهم اما او آنقدر دلخور است که تا ابد جوابم را نخواهد داد...
_حالا میفهمم گاهی یک حرف چنان دلی میشکند که قلبی از تپش می ایستد بايد مواظب حرفها بود گاهی زود دیر میشود...
🎀http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
روایت سوزناکی از فرزند شهیدی که به حاج قاسم میگفت #بابا!
فرزند #شهید_مدافع_حرم_حسین_بواس؛ همون پسر بچه ای که در نماز به #حاج_قاسم گل میداد...
#بابامو_میخوام
iD ➠ http://eitaa.com/cognizable_wan