♡﷽♡
#رمان_رؤیاےوصال❤️
#قسمت62🌱
حاضر شدم و بعد مدتہا براے اولین بار تنہایے از خونہ خارج شدم
بہ مطب رفتم و منتظر نشستم تا نوبتم بشہ.
روے تابلو مشخصات دڪتر نوشتہ شده بود
دڪتر بتول صارمے، روانپزشڪ و مشاور
ڪنارم یہ دخترے نشستہ بود. با ناخن هاے مانیڪور ڪرده و لاڪ زده ، موهایے ڪہ از زیر شالش روے شونہ اش ریختہ بود.
_ببخشید شما خانم دڪتر رو میشناسید؟ڪارش چطوره؟
دختر_ بلہ من جلسہ دهمم هست اومدم.واقعا ڪارشون بیستہ. من عاشقشون هستم.اینقدر خوشتیپہ
قبل از من یہ خانم و آقاے جوانے ڪہ خیلے از لحاظ ظاهرے متفاوت با من بودند از اتاق خارج شدند.
منشے مرا صدا زدو داخل رفتم.
خانم دڪتر با چادر و پوشیہ نشستہ بود.
اولش تعجب ڪردم .نڪنہ دختره منو دست انداختہ.
دڪتر پوشیہ و چادرش را در آورد.
بعد با یڪ ڪت و شلوار فیروزه اے خیلے شیک بدون روسرے جلو من نشست.
چہ دڪتر باحالے ...پس همینہ ڪہ اینقدر ملت رو جذب ڪرده.
جلو نامحرم اونجورے با چادر و روبنده و جلو ما خانمہا خیلے راحت و شیڪ پوش.
خیلے هم خوش برخورد بود .
سعے ڪردم تو ۲۰ دقیقہ شرح ما وقع رو براش توضیح بدهم.
وقتے همہ حرفام تموم شد .
لبخندے زد و شروع بہ حرف زدن ڪرد:
خانم دکتر_ چہ سختے هایے ڪشیدے دختر خوب، مثل کوزه خوب پختہ شدے.
میدونم چہ بہ سر خانواده ات اومد اون چند روز .چون خودم هم همین درد رو ڪشیدم.
_شما، چطور؟
دڪتر_شوهرم با شما بود.صادق پناهے
_یعنے شما خانم حاج آقا پناهے هستید؟
خندید
دڪتر _آره عزیزم ، شما رو هم اون فرستاده . احتمالا بهت گفتہ بہ منم نگے ڪہ اون معرفیت ڪرده .
_بلہ همینطوره
بلند شد و اومد روبہ روم نشست .
دڪتر_امان از دست این صادق
خب عزیزم تو این جلسہ شاید خیلے نتونیم باهم صحبت ڪنیم اما جلسات بعدے بیشتر.
شماره تلفنم رو بهت میدهم گاهے هم تلفنے باهم حرف میزنیم.
ببین اول در مورد ڪابوسہات .
باید بگم طبیعیہ ، تو شرایطے کہ تو قرار گرفتے اون ترس و اضطراب ها و فشارها این مسایل پیش میاد.
عڪس العمل هرڪسے یہ جوره .
حتی تا دوسہ ماه ممڪنہ روے بدنت تغییرات هورمونے اتفاق بیفتہ.
مثل اختلال در هورمونہاے زنانگے .بنابراین نترس .
من میتونم برات دارو بنویسم تا با آرامش بخوابے اما احساس میڪنم تو قوے هستے و بدون دارو خوردن میتونے مشڪلت رو حل ڪنے.نمیخوام وابستہ بہ قرص بشے.
یہ مدت کارهایے رو باهم انجام میدیم اگر بهتر نشدے آخرین گزینہ رو میزاریم روے خوردن دارو
از امروز یہ دفتر برمیدارے و ڪارهایے ڪہ باید انجام بدے رو مینویسے.
منم بهت زنگ میزنم و چڪ میکنم.
اول اینڪہ تغذیہ ات خیلے مهمه چیزهاے مقوے میخورے.
لیست مواد غذایے سالم رو برات مینویسم.
اگر اشتها ندارے با روزانہ نیم ساعت ورزش ڪردن اشتہا پیدا میڪنے.
ورزش باید برنامہ هر روزت باشہ.
اما چند تا نڪتہ در مورد حالِ دلت :
میتونے قرآن بخونے؟
_نمےدونم
دڪتر_حالشو ندارے؟یا انگیزه اش؟
_هر دو
دڪتر_قبلا میخوندی؟
_آره
دڪتر_رابطہ ات با ائمہ چطوره؟
آرنجم رو روے زانوهام گذاشتم و با ڪف دستم صورتم رو پوشوندم ڪلافہ بودم .سرم رو بالا آوردم
_میدونید خانم دڪتر ، من قبل این سفر اینجورے نبودم .حالِ دلم خیلے خوب بود.
یہ عشق یہ جوشش یہ فوران درونے در من وجود داشت.واقعا عاشق بودم .عشق امام حسین تو وجودم رخنہ ڪرده بود.
اما با اون اتفاقاتے ڪہ برام افتاد واقعا دلسرد شدم.دست خودم نیست.
اصلا دوست ندارم اینجوری باشم.میدونید یہ جورایے ازاونہا توقع چنین اتفاقاتے رو نداشتم .
دڪتر_یعنے الان باهاشون قهرے؟
لبخند زدم
-نہ قهر نیستم ولے اون حسّ سابق رو ندارم.
دڪتر_خیلے براے رسیدن بہ حال معنوے، این عشق و متفاوت بودن بہ خدا اصرار ڪردے؟
_تقریبا آره
دڪتر_میدونے حُسنا جان اشتباه تو چے بوده ؟
اینڪہ ادعاے عاشقے میکنے اما تحمل دردهاشو ندارے؟
مقام رضا ، مقام بالایے هست اینڪہ راضے باشے بہ رضاے محبوب .هر بلایے سر تو بیاره ، عین خیالت نباشہ .
تو ادعاے عاشقے ڪردی و خدا با توجہ بہ ظرفیتت تو رو امتحان ڪرده.
_یعنی اگر اونجا براے من اتفاقے میفتاد ،بلایے سرم میاوردن باید راضے میبودم از این امتحان ؟ این با عدالت خدا منافات داره.
دڪتر_تو فڪرڪردے خدا اونجا رهات ڪرد ؟هرڪسے جاے تو بود زنده برنمیگشت.تو نہ تنہا سالم برگشتے بلڪہ پاڪ هم برگشتے بدون هیچ آزار یا تجاوزے.
_ازدواجم چے؟ وجود طوفان تو زندگیم چی؟
↩️ #ادامہ_دارد....
☕️🍃☕️🍃☕️🍃
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯
پرز های پوست #کیوی را گرفته و آن را با پوست بخورید..
پوست کیوی نسبت به گوشت آن 3برابر فیبر، ویتامین ای، سی و فولیک اسید داره که مانع بسیاری از بیماری ها میشود.
کیوی بسیار لاغرکننده ست👌
http://eitaa.com/cognizable_wan
#پیری
🔻جلوگیری از پیری زود رس↯↯
👌آب گرم↫سه فنجان
👌عسل↫چهار قاشق چ
👌پودر دارچین↫یک قاشق چ
🔹مصرف دائم و مرتب مخلوط مواد بالا از پیری زودرس جلوگیری میکند
http://eitaa.com/cognizable_wan
♡﷽♡
#رمان_رؤیاےوصال❤️
#قسمت63🌱
خانم دڪتر _ ببین حُسنا جان ، من تا حدودے در جریان اون سفر و اتفاقاتش قرار گرفتم.
حاج صادق ڪلیتے بهم گفتہ
ازدواج شما و آقاےحسینے هم خب ناخواستہ بود و تو شرایط اضطرارے این اتفاق افتاد. نمیخوام راجع بہ سختے اون لحظات ازت بپرسم ڪہ چطورے یڪ روزه یڪے ڪہ غریبہ است بشہ محرمت و بہ حریم خودت راه بدے.
.قطعا براے اونہم سخت بوده . تازه اون کہ بنوعے متاهل هم بوده .
اما میخوام بگم خدا این آدم رو سر راه تو قرار داد ڪہ تو پاک بمونے.
_اصلا شما درست میگید. اما اگر بر فرض اونجا براے من اتفاقی میفتاد ، اون وقت چے؟ این ڪار عادلانہ است ڪہ منے ڪہ میرم زیارت در برابرش چنین بلایے سرم بیاد؟
دڪتر_اول اینڪہ این اتفاق نیفتاده ، حتی اگر میفتاد هم عدالت خداوند زیر سوال نمےرفت میدونے چرا؟
چون تو این دنیا انسان اختیار داره ، اختیار هر رفتارے رو داره .همیشہ انسان هایے هستند ڪہ متجاوزگر و ظالم اند و گروهے هم مظلوم ڪہ حقشون پایمال میشہ.
ببین تو دنیا پره از این نمونہ .الان وضعیت مردم فلسطین و همین سوریه و عراق رو ببین. یعنے اونہا لایق چنین ظلمے بودند؟ قطعا نه
اصلا بالاتر از اینہا امام حسین روز عاشورا مگہ مظلوم واقع نشد؟پس خدا عادل نبود ڪہ گذاشت خون مظلومے بہ ناحق ریختہ بشہ؟بازهم نہ .این دنیا سیرِ طبیعے ِخودش رو باید طے ڪنہ
اما قطعا جواب تعدے و ظلم داده میشہ.
ازدواج تو با سیدطوفان ظلم نبوده. در جای خودش عین حق بوده و لازم.
در برابر حرام الهے ، شما حلالے رو انجام دادے والبتہ خدا دستت رو گرفت.
زیارت ڪربلا هم فیضش و اثرش رو بگونہ ی دیگہ اے میگیرے یا بهت میدهند.نمیدونم ڪِے بهت میدهند اما مطمئنم این خانواده ڪسے رو رد نمے ڪنند. ولے تو چون پاڪے قطعا امتحانت سختتره .
نمےدونم ازکے داشتم اشڪ میریختم
_خانم دڪتر از اینہا بگذریم. من چطورے فراموش ڪنم؟میخوام سیدطوفان رو فراموش ڪنم.میخوام یہ زندگے جدید براے خودم بسازم. اگرچہ قطعا موقعیت هاے زندگیم مثل قبل نخواهد بود.
دڪتر_ براے فراموشے چند تا راهڪار هست.
اول اینکہ از تمامے چیزها یا آدمہایے ڪہ تو رو بہ اون وصل میڪنہ باید دورے ڪنے. حتے یڪ نشونہ هم نباید ازش داشتہ باشے.
این توے دراز مدت اثر میذاره
دوم اینڪہ باید خودت رو اینقدر مشغول ڪنے ڪہ اصلا فرصت فڪر ڪردن نداشتہ باشے.
تو پزشڪے درستہ؟
_بلہ تا قبل از این سفرداشتم تخصص میخوندم .
دکتر_خب از الان برو دنبال کارهاے درسیت .ڪنارش هم یا کارے رو شروع ڪن یا هرچیزے خودت بهتر میدونے سرگرمت میڪنہ...من فقط میخوام شما شب ڪہ خونہ میرے از خستگے سرت رو بزارے و برے.
وقتے خاطراتت بہ ذهنت میاد سرت رو بہ چپ و راست تڪون بده و بگو "باطل است" چند بار تڪرار ڪن و این ذڪر رو بگو
«یا خیر حبیبٍ و محبوب»
اے بهترین حبیب و محبوب .
تو خونہ تا میتونے تنہا نباش و تو جمع باش.
توقع نداشتہ باش این راهڪارها همین فردا اثرشو بذاره .همہ ے اینہا در دراز مدت اثر خواهد داشت.باید تمرین ڪنے.
تو سختےها سوره انبیاء رو با معنیش بخون.
_چقدر قشنگ حرف میزنید.غیر از اینکہ پزشڪ خوبے هستید ،میتونید استاد اخلاق هم باشید.
خندید
دڪتر_ بچہ ها تو حوزه بهم میگن استاد پزشڪ .
پس حوزه هم تدریس میڪنہ.
چقدر امثال این جور آدمہا ڪم هستند.
و من باید از نو همہ چیز را شروع ڪنم ...
↩️ #ادامہ_دارد....
☕️🍃☕️🍃☕️🍃
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯
♡﷽♡
#رمان_رؤیاےوصال❤️
#قسمت64🌱
چند روزے مجددا جلسہ مشاورم را ادامہ دادم .
با خودم عهد ڪرده بودم ڪارهایے ڪہ خانم دڪتر گفتہ بود را حتما انجام بدهم .
صبح ها پا میشدم و ورزش میڪردم ،
داروهاے تقویتے ڪمے اشتهایم را بهتر ڪرده بود.ولے ڪماڪان گاهے ضعف داشتم.
با مشورت و نظر استادم بخاطر مهارت و استعداد در درسہایم موقتا در بیمارستان مشغول ڪار شدم .
روزها مشغول درس و بیمارستان و حتے شبہا ڪشیک. بعضے شبہا نرسیدہ بہ تختم با لباس بیرون از خستگے زیاد بیهوش میشدم.
گاهے از خستگے و ڪارِ زیاد سرگیجہ و حتے حالت تهوع بهم دست میداد.هنوز خیلے بدنم ضعیف بود.
زندگےِ جدید من یہ ڪم سخت بود ، باید رنج هاے زیادے رو تحمل میڪردم اما خب من این رنج ها را لازم ومفید میدیدم.
چون میدونستم اینجورے بہ آزادے میرسم.
ڪمتر فرصت فڪردن بہ طوفان را داشتم .
ولے یڪ چیز از او در درونِ من ریشہ دوانده بود و فراموشم نمیشد.
بهرحال من اولین هاے زندگیم را با او تجربہ ڪرده بودم.
زهرا سعے میڪرد هیچ صحبتے از او یا اطرافیانش نڪند.
نزدیڪ ایام عید بود و همہ در تڪاپوے خانه تڪانے و خریدهاے نوروزے بودند.
با مامان در مورد دایے حبیب و زهرا صحبت ڪردم . او هم متوجہ حال دایے شده بود.بعد هم با مادر زهرا تماس گرفت و روز سوم نوروز قرار خواستگارے را گذاشتند.
دایے حبیب در پوست خودش نمیگنجید. منم راه بہ راه سربہ سرش میگذاشتم.
مامان از خواستگارهایے ڪہ این مدت تماس گرفتہ بودند میگفت. من حتے تحمل شنیدنش را هم نداشتم. بنده خدا از وضعیت من خبر نداشت .
گاهے اینقدر ڪسل میشدم ڪہ حوصلہ هیچڪس را نداشتم. مجبورا وضو میگرفتم و دو رڪعت نماز میخواندم تا قدرے آرام شوم.
میدونستم بعضے ڪارهاے اجبارے ڪم ڪم آدم را در مسیر قرار میدهد.
یہ نوع رنج هست اما رنج مفید .
براے بهبود حال معنویم چلہ زیارت عاشورا گرفتہ بودم .
این روزها رفت و آمد خالہ حانیہ بہ خونمون بیشتر شده بود .حِسم میگفت یہ جورایے مشڪوک میزند.
الہام از شیراز برگشتہ بود. اینقدر درگیر خودم بودم ڪہ کلا خواهرم را فراموش ڪرده بودم . نباید ازش غافل میشدم .
باید حتما با آبجے کوچیڪہ صحبت میڪردم .
بہ اتاقش رفتم .گوشے بہ دست با یڪ لبخند گوشہ لبش مشغول تایپ کردن پیام بود .
از پشت سرش اومدم و گوشش را ناغافل آروم پیچوندم .
الہام_ آے آے آاااے
_الکے شلوغش نڪن درد نداره .
مچتو گرفتم .حالا بشین ...بگو ببینم با ڪے چت میڪنے با لبخندِ ژوکوند گوشہ لبت؟جریان چیہ؟
الهام_جریان چے چیہ؟ دوستمہ
_صحیح، تو گفتے و منم باور ڪردم .از بچگیت هیچوقت دروغگو خوبے نبودے یادتہ؟
الہام _بلہ برعڪس تو ڪہ چقدر قشنگ
دروغ میبافتے و بقیہ باور میڪردن.یادتہ یہ بار لیوان شڪستے انداختیش گردن من؟
_آره ، اون موقع اصلا یہ آدم دیگہ اے بودم .موندم چطور اینقدر راحت همہ چیزو گردن بقیہ مینداختم.
بہ یاد بچگے ڪلے باهم حرف زدیم.
من اما باید از خواهر تہ تغاریم حرف بڪشم.
↩️ #ادامہ_دارد....
☕️🍃☕️🍃☕️🍃
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯
🔴 #مکتب_سلیمانی در برابر مکتب سازش
🔹وقتی موشک های رژیم بعث صدام، قلب تهران را می شکافت و شهرهای ایران را شخم می زد مردم شعار می داند: «موشک جواب موشک»؛ نظام اما شرمنده مردم بود که موشک ندارد در برابر موشک های صدام شلیک کند و انتقام بگیرد و صحنه جنگ را موازنه کند. آمریکا و سه کشور اروپایی (آلمان، فرانسه و انگلیس) انواع و اقسام تجهیزات جنگی را به صدام هدیه می داند ولی ایران را تحریم کرده بودند که هیچ دولتی حق فروش سلاح به ایران را ندارد!
🔸در چنین شرایط خطیری عده ای به دنبال التماس و مذاکره بودند اما جوانانی همچون حاج حسن تهرانی مقدم به فکر افتاده و با سفرهای پنهانی به برخی کشورها و خرید موشک هایی از بازار سیاه و دولت های کره شمالی، لیبی و سوریه و وارد کردن این موشک ها به کشور و سپس مهندسی معکوس روی آنها، نسل جدید موشک های ایرانی را طراحی کردند و تا سال 61- 62 توانستند پاسخ های موشکی صدام را بدهند اگرچه محدود و ضعیف!
🔹نظام اسلامی با مدیریت رهبر انقلاب و جوانانی چون حاج حسن تهران مقدم بعد از چند دهه ایران را به یک قدرت موشکی تبدیل کردند و همین مسئله، قدرت بازدارندگی به ایران بخشید که هیچ دولتی به خود جرأت حمله به کشور را نداشته باشد.
🔸آمریکا که خود را فاتح جنگ جهانی دوم می دانست و برای خودش در شکست هیتلر توسط شوروی و ارتش متفقین سهمی ویژه قائل بود، بعد از رفع خطر آلمان و ژاپن، آمریکا بدنبال ربودن ابرقدرتی از بریتانیا و شوروی بود. جنگ سردی شکل گرفت و این رقابت ادامه پیدا کرد تا اینکه کمونیسم اتحاد جماهیر شوروی به علل مختلف از هم پاشید و این بار فقط آمریکا بدنبال نظام تک قطبی بود. حضور آمریکا بعد از جنگ خلیج فارس و سپس اشغال عراق و افغانستان در سالهای 2001-2003 در منطقه غرب آسیا پررنگ تر شد و حلقه محاصره و تهدید علیه جمهوری اسلامی تنگ تر شد.
🔹باز عده ای ترسو و بزدل دم از مذاکره می زدند اما این بار #رزمندگان_بدون_مرز تحت فرماندهی حاج قاسم سلیمانی با عنوان «سپاه قدس» مأموریت یافتند تا هم با آمریکا و ایادی اش در منطقه بجنگند، هم به کمک مظلومین جهانی بشتابند و هم خاکریزهای امنیت ملی را صدها کیلومتر جلوتر ببرند و مرزهای کشور را امن کند.
🔸حاج قاسم بهمراه یاران خود از کشورهای مختلف، توانست طی مدت دو دهه فلسطین و لبنان را از چنگ آمریکایی ها و صهیونیست ها بیرون بکشد و جبهه مقاومت را در عراق، سوریه و یمن تقویت نماید.
🔹دولت آمریکا که چهل سال برای فروپاشی جمهوری اسلامی و براندازی و نابودی این کشور تلاش کرد بعد از گذشت چهار دهه در عمل نتیجه ای عایدش نشد بلکه در مقابل، ایران از یک کشور ضعیف به یک قدرت منطقه ای تبدیل شد!
🔸مکتب خمینی هزاران انسان را همچون قاسم سلیمانی تربیت کرده که هر کدام خود یک مکتب اند. امروز مکتب حاج قاسم در عمل نشان داد که می توان بدون وابستگی به خارج، بدون گدایی از این و آن، بدون التماس و سازش، بلکه با تکیه بر سلاح ایمان و غیرت دینی، به پیشرفت رسید و مشکلات کشور را حل کرد.
🔹امروز مکتب سلیمانی را می توان در حزب الله لبنان، حشدالشعبی عراق، جیش الشعبی سوریه، انصارالله یمن، فاطمیون افغانستان، زینبیون پاکستان و حزب الله حجاز مشاهده کرد؛ مکتبی انسانی که مدافع واقعی حقوق بشریت بوده و ضدتروریست و ظالمان جهانی است.
🔸اگرچه سپهبد قاسم سلیمانی به عنوان معروف ترین و سرشناس ترین فرماندهان ضدتروریست، حالا در میان ما نیست اما پرورش شدگان مکتب وی در جبهه مقاومت راه او را ادامه خواهند داد و تا اخراج کامل آمریکایی ها از منطقه و سپس فتح قدس انجام مأموریت خواهند کرد.
#ملت_مقاومت_علیه_آمریکا
iD ➠ http://eitaa.com/cognizable_wan
⭕️۳ توصیه منتشر نشده سردار سلیمانی به جوانان
🔸متن این نوشته برای نخستین بار منتشر میشود:
مهدی جان!
۱- تمام کسانیکه به کمالی رسیدند خصوصا کمالات معنوی که خود منشأ و پایه دنیوی هم میتواند باشد، منشأ همه آنها سحر است. سحر را دریاب نماز شب در سن شما تأثیری شگرف دارد اگر چندبار آنرا با رغبت تجربه کردی، لذت آن موجب میشود به آن تمسک یابی.
۲- زیربنای تمام بدیها و زشتیها دروغ است.
۳- احترام و خضوع در مقابل بزرگترها خصوصاً پدر و مادر؛ به خودت عادت بده بدون شرم دست پدر و مادرت را ببوسی، هم آنها را شاد میکنی و هم اثر وضعی بر خودت دارد.
عمویت|۹۱/۸/۱۷
🌐 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صد بار ببینی بازم کمه☝️☝️
🔸وقتی گرگ حمله میکند، با صدای بلند حمله میکند و فرصتی برای واکنش دارید.
اما وقتی موریانه هجوم میآورد،
از همان ابتدا مخفیانه و بی سرو صدا از ریشه به جان داراییتان میافتد.
🔹ایستادن در برابر گرگ، شجاعت میخواهد و دفع خطر موریانه بصیرت!
🏵 "بصیرت" سواد نیست "بینش" است.
🏵 بصیرت، یعنی اینکه نگاهت به "شخصیت"ها نباشد، بلکه همواره به "شاخص"ها چشم باشد
🏵 بصیرت، یعنی اینکه بدانی حتی مسجد میتواند "مسجد ضِرار" باشد .و پیامبر آن را خراب کند.
🏵 بصیرت، یعنی اینکه بدانی جانباز صفین میتواند قاتل حسین در کربلا باشد!
ملاک حال فعلی افراد است.
🏵 بصیرت، یعنی اینکه بدانی در جنگ با فتنه نمیتوانی آغازگر باشی اما وقتی شروع کردید باید آن را از ریشه بدر آورید.
🏵 بصیرت، یعنی اینکه" مالک اشتر"ها را به تندروی و "ابوموسی اشعری"ها را به اعتدال نشناسی!
🏵 بصیرت، یعنی اینکه بدانی معاویه ها، به سست عنصرهای سپاهِ علی(ع ) دل بستهاند!..
🏵 بصیرت یعنی اینکه بدانی: تاریخ تکرار می شود، نه با جزئیاتش، بلکه با خطوط کلیاش.
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محبت یعنی این
بفکر هم بودن
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرف حق
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاخ 93 میلیاردی روحانی !
روایت دکتر زاکانی از نحوه خرید خانه 93 میلیاردی جناب رئیس جمهور در سال 92
کاخ نشین درد مردم نمیفهمه دست پخت رفسنجانی کاخ مرمری ازین بهتر نمیشه
♡﷽♡
#رمان_رؤیاےوصال❤️
#قسمت65🌱
_خب حرفو عوض نڪن بگو طرف ڪیہ؟
الہام _ عین میرغضب اومدے بالاے سرم ، مگہ جرأت مے ڪنم حرف بزنم؟جذبت آدم رو بدجور میگیره
_بیخود ...مگہ جرأت دارے حرف نزنے. خب تعریف ڪن منتظرم
یہ ڪم مِن مِن ڪرد
الہام _آخہ چے بگم؟
_من این چند وقت اینقدر درگیر خودم بودم ڪہ حواسم بہ تو نبوده .پسره کیہ؟
الہام_از بچہ هاے دانشگاهمون هست.هم رشتہ اے خودمہ. یکسال از من بالاتره . تو آزمایشگاه شیمے باهم آشنا شدیم. اسمش ڪامرانہ
۲۱سالشہ ،شیرازیہ
_چند وقتہ باهم ارتباط دارید؟
الہام_شش ماهہ
_تو این شش ماه با هم بیرون هم رفتید؟
یہ ڪم خجالت ڪشید و گفت آره
الہام با اینڪہ چادر نمیپوشید ولے همیشہ مقید بود. اهل دوست پسر و اینہا نبود.
_بہت ابراز علاقہ ڪرده ؟تو هم دوسش دارے؟
الہام_آره ، هر دومون همدیگر رو دوست داریم.
_خب چرا اقدام نمیڪنہ؟
الہام_خانواده اش قبول نمیکنند ازدواج ڪنہ .میگن براش زوده باید تکلیف سربازے و ڪارش مشخص بشہ
_اون وقت تو تا ڪِے میخواے صبرڪنے؟ اینڪہ ممکنہ چهار پنج سال طول بڪشہ.و تو تحمل دارے این ارتباط همینجور ادامہ داشتہ باشہ؟
الہام_نہ نمے تونم تحمل کنم .نمے دونم واسہ همین بیشتر وقتہا باهم بحثمون میشہ. من خستہ میشم
_دخترا زودتر خستہ میشن تو این ارتباطات . بخصوص اونہایے ڪہ واقعا قصد ازدواج دارند .
میدونے این ارتباط وابستگیتون رو بیشتر میڪنہ ؟
و البتہ چون اون خیالش از جانب تو راحتہ چندان تلاشے براے بدست آوردنت نمیکنہ.
الہام_میدونم اما نمیتونم ارتباطم رو قطع کنم. هربار میام قطع کنم دلم تنگ میشہ دوباره شروع میشہ
_خب این جور مواقع بہ دو طرف امیدے نیست.
و نیاز بہ نیروے خارجے هست. یکے از بیرون باید مجبورت ڪنہ ڪہ ارتباطت رو یہ مدت قطع ڪنے. سختہ ولے بہ امتحان ڪردنش مے ارزه .
باید ببینے اون چقدر مصمم هست . و خانواده اش رو میتونہ راضے ڪنہ.
الہام_یڪے دیگہ؟چطورے؟
_من میتونم اما بہ شرطے کہ واقعا بہ حرفام عمل ڪنے و زیرش نزنے.
اولش سختہ ولے ڪم ڪم عادت
مے ڪنی.اولین کار اینہ سیم ڪارتت رو عوض ڪنے. من اینڪارو برات میکنم.
فقط بگو ببینم خودت واقعا میخوایش دیگہ یا فقط وابستہ شدے؟
الہام_میدونے حُسنا خیلے عجیبہ ، وقتے باهم صحبت میکنیم مداوم دعوامشون میشہ. سرِ کوچڪترین چیزے ، همش عقلم میگہ بدردت نمیخوره ولے دلم باهاشہ .اصلا تصور نبودنش رو نمیتونم ڪنم.تاحالا چندبار بهم زدیم ولے ...دوام نداشتہ.
از لحاظ عقلے واقعا اونے ڪہ من میخوام نیست ولے دلم ...
_اینہا بخاطر دلبستگیہ .ببین از الان با خودت قرار بزار یہ مدت تعیین ڪن مثلا یک ماهہ این ارتباط رو قطع ڪن .بہش بگو . این مدت ایام عید هم اینجایے خوبہ نمےبینیش.
تو خلوت خودت بشین سنجش ڪن .یادداشت ڪن. ببین وقتی باهم ارتباط ندارید بازهم عقلت پَسش میزنہ ؟ یا نہ هنوز دوسش دارے؟
تحت هیچ شرایطے باهاش تماس نگیر .این ڪار خیلے دردناڪہ میدونم. ولے لازمہ .هر وقت دلت تنگ شد بہ من بگو .
بعدا متوجہ میشے و با خودت میگے ڪہ ڪاش زودتر اینڪارو میڪردم.
لااقل تڪلیفت با خودت مشخص میشہ.
الہام_باشہ قبولہ لااقل از این بلاتڪلیفے درمیام.
الہام بہ ڪامران پیام داد و بعد سیم ڪارتش رو ازش گرفتم .
_یہ بار تو زندگیت پاے قولت بمون الہام ...
و من آیا پاے قولم ایستاده ام؟
الہام_راستے میدونے محمد داره میاد ایران؟برای ایام عید میاد.
_محمد؟
الہام _ آره خالہ حانیہ گفت اونجا دوره اش تموم شده احتمالا میاد ڪہ بمونہ.خالہ هے راه میرفت و جلو مامان تعریفشو میڪرد. پسرم اینجوریہ ، پسرم اونجوریہ ...
و من بہ حماقت کودکے ام فڪر میڪنم. اصلا دلیل علاقہ من بہ رشتہ پزشڪے
پسرخالہ ام بود.
آن روزها محمد براے من خاص بود.
بہ افڪار کودڪیم تاسف میخورم.
آن محمد ڪجا و این محمد ڪجا؟
پس دلیل نگاه هاے مشڪوک خالہ حانیہ محمد بود.
خدا بخیر ڪند ...
↩️ #ادامہ_دارد....
☕️🍃☕️🍃☕️🍃
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯
♡﷽♡
#رمان_رؤیاےوصال❤️
#قسمت66🍃
دو هفتہ از بازگشت من گذشتہ بود. امروز براے من از آن روزهاے شلوغ بود.
دستم هنوز درد داشت.
امروز بخاطر فشار زیاد اذیت بودم.
صبح ڪلاس داشتم و عصر سریع خودم را بہ ڪلینیڪ تخصصے رساندم.
حدود ساعت ۷ عصر توے اتاق ِ استادم بودم.
وقتے او در بیمارستان نبود من بہ جایش بیمارانش را میدیم و نظراتم را بہ او منتقل میڪردم.
در حال بررسے پرونده اے بودم ڪہ تقے بہ در خورد و خانم سہرابے مسئول هماهنگ ڪننده بخش فیزیوتراپے ڪلینیک وارد اتاق شد.
سہرابے_سلام خانم دڪتر ، ببخشید آقاے دڪتر بہرامے امروز یہ نوبت داشتند ڪہ نتونستند برسند. الان تماس گرفتند گفتند پرونده ے بیمارے رو ڪہ براے فیزیوتراپے اومده چڪ ڪنید .
باشہ الان میام اونجا ...چادرم را پوشیدم و با خانم سہرابے راهے اتاق فیزیوتراپے شدیم .
خانم سہرابے _در ضمن دستگاه دیاترمیمون هم دچار مشڪل شده احتمالا لازمہ بہ صورت دستے ڪار رو انجام بدیم.
تمرینات روے تخت و تمرین راه رفتن رو اقای دڪتر براشون نوشتند.
اون جلوتر از من وارد اتاق شد .در را باز ڪردم
با صحنہ اے ڪہ دیدم قلبم از حرڪت ایستاد.
سیدطوفان و فاطمہ ڪنار هم ...فاطمہ در حال خندیدن و طوفان با لبخند نگاهش میڪرد .
چقدر دلم براے این لبخند تنگ شده بود.
نگاهش را بہ سمت در برگرداند تا مرا دید عین جن زده ها از تخت پایین آمد و سرش را بہ زیر انداخت.
ودوباره ابروهایے ڪہ با من سرِ جنگ داشتند.
چرا هنوز محاسنش بلند است؟
من هنوز محرَم توأم مرد ، میدونستے؟
آتشے از قلبم زبانہ ڪشیده بود ڪہ حرارتش تمام بدنم را میسوزاند.
رویم را برگرداندم و بہ سختے سلام ڪردم
فاطمہ_اِه سلام ...شما هم اینجایید .
دست خودم نبود خیلے سرد و جدے جواب دادم
_سلام ، متاسفانہ بلہ دکتر نبودند من بجاش اومدم.
طورے جواب دادم ڪہ فاطمہ جرات نڪند حرف دیگرے بزند.
طوفان هم با صدایے ڪہ از تہ چاه بیرون مے آمد بہ سختے سلام ڪرد.
پرونده اش را گرفتم و مشغول بررسے شدم.
بدون اینڪہ نگاهش ڪنم صحبت ڪردم ، یعنے در واقع تحمل دیدنش را نداشتم آنہم ڪنار یڪ نفر دیگر ...
دست خودم نبود .
_اینجا میگہ یہ بار پاتون در رفتہ ، البتہ جا افتاده ...
نمےدونم چرا دوست داشتم با این آتشے ڪہ در درونم شعلہ ور شده او را هم بسوزانم
برگشتم بہ سمتش و نگاهش ڪردم. مستقیم...
_دڪترِ خوبے بوده اونے ڪہ براتون جا انداختش.
یہ آن احساس ڪردم چشمہایش را با درد بست.
پس تو هم درد ڪشیدن بلدے؟
_ولے دقیقا چون بہ بالاے اون قسمت تیر اصابت ڪرده ،و احتمالا روش راه نرفتید و فشار بهش وارد شده عضلاتش ضعیف شده .
باید تمرین راه رفتن رو انجام بدید.
فاطمہ _چقدر طول میڪشہ تا خوب بتونہ راه بره . بعد لبخندے زد و گفت آخہ قرار بہ محض بهبودے مراسم عروسیمون رو بگیریم.
و من در عمق چشمهاے این دختر برق شادمانے میدیدم ڪہ خودم در حسرت داشتنش بودم.
چرا شمشیرم را از رو بستہ بودم ؟
_صبور باشید شما ڪہ نمیخواید داماد شب عروسیش لنگان لنگان بیاد و دستتون رو بگیره
با گفتن این حرف طوفان رویش را برگرداند و دستش را بہ لب تخت گرفت .احساس ڪردم ڪم آورده
فاطمہ_طوفان حالت خوبہ؟چِت شد؟
سیدطوفان_خوبم ، چیزے نیست.
اگر ممڪنہ تمرین امروز رو بزاریم براے بعد. ڪار دارم بایدجایے برم.
دست خودم نبود نیش هاے من همچنان ڪارے بود
_فاطمہ خانم اگر عروسیتون همین زودياست.بهتره بهشون بگید هرچہ زودتر تمرینات رو انجام بدن ،اینجورے براشون بهتره. لااقل آقا داماد بتونہ شب عروسیش قشنگ راه بره و بیاد دستہ گل رو بہ شما بده
با این حرفم چنان برآشفتہ شد ڪہ نفهمیدم ڪِے و با چہ حالے با عصایش از اتاق بیرون رفت.
فاطمہ هم بہ دنبالش .
همانجا روے صندلے ولو شدم.سرگیجہ داشتم .
سہرابے ترسیده بود و شانہ هایم را تڪان میداد و حرف میزد من اما هیچ صدایے نمیشنیدم .
ڪمے بعد با پاشیدن آب روے صورتم بہ حال آمدم.
خدایا این طوفانِ سرنوشت چرا تمامے ندارد؟
↩️ #ادامہ_دارد....
☕️🍃☕️🍃☕️🍃
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯
♡﷽♡
#رمان_رؤیاےوصال❤️
#قسمت67🍃
★طوفان
حالم بد بود .نمےدونستم ڪجا دارم میرم.
اصلا تحمل شنیدن اون حرفہا را نداشتم.
فڪر نمے ڪردم اونجا ببینمش .اونہم جلو فاطمہ ...
امیدوارم چیزے نپرسد
فاطمہ_طوفان صبر ڪن با این پا ڪجا راه افتادے میرے؟چرا اینجورے شدے؟
این دختره همسفر ڪربلات بود درستہ؟همونے ڪہ با شما اسیر شد؟چرا با حرفاش ناراحت شدے؟
_فعلا حال توضیح دادن ندارم.
فاطمہ_تو یہ چیزیت هست از وقتے برگشتے یہ جورے شدے.
خدایا الان آخہ وقت جواب دادنہ...
_چیزیم نیست. از اینڪہ گفت لنگ میزنے ناراحت شدم .بهم بر خورد ،تازه یاد اسارتم افتادم حالم بد شد
فاطمہ_آها ، آره یہ ڪم لحنش تمسخرآمیز بود .نمےدونم چرا اینجورے حرف میزد.اصلا ازش خوشم نیومد
با خودم گفتم اتفاقا اونہم از تو خوشش نیومد .هرڪسے جاے او بود بدتر از این رفتار میڪرد.
با بلایے ڪہ من سر این دختر آوردم...
فاطمہ_میگم طوفان حالا کہ فیزیوتراپے نرفتے بیا بریم واسہ عروسے ڪم ڪم خریدهامون رو انجام بدیم.
پرخاشگرانہ سرش داد زدم
_چے میگے براے خودت من این چند روز هرچے هیچے نمیگم شما هم با مامان من هم عهد بستے هر چے اون میگہ تو هم تایید میڪنے.
آخہ شما حال منو نمیبینید؟ من هنوز مریضم ، درست نمیتونم راه برم .اعصابم ضعیف شده ، ڪلے ڪار عقب مونده دارم ڪہ باید انجام بدهم.
بابا ملت یڪے دوسال تو عقد هستند بعد میرن سر خونہ زندگیشون .شما چہ عجلہ اے دارے؟
همینجور مات نگاهم میڪرد.
فاطمہ_من...من حرفے ندارم اما عمہ اصرار داره ...آخہ بابام ...
شروع بہ اشڪ ریختن ڪرد.
بابام منتظره . ...تنہا آرزوش دیدن عروسے ماست.
دایے رو ڪجاے دلم بزارم.
_الحمدلله حال دایے خیلے بهتره ، حالا شما گریہ نڪن
میدونم مامان من اصرار میکنہ انگار من میخوام از دستش فرار ڪنم .ولے شما چے مگہ اختیار ندارے؟
سرشو زیر انداخت و سڪوت ڪرد.سڪوتش یعنے چرا باید مخالف باشم؟
ڪلافہ بودم. همان موقع گوشے موبایلم زنگ خورد
_بلہ
سعید_سلام مهندس ، میگم با این پا تنہایے از ڪلینیک میزنے بیرون نمیگے بلایے سرت بیاد؟
تازه جر و بحث وسط خیابون خوبیت نداره براے شما . بیایید خودم مےرسونمتون
همہ ناراحتیم را سر سعید خالے ڪردم
_تو چے میگے براے خودت این وسط؟ شما جز سرڪ ڪشیدن تو زندگے من ڪار دیگہ اے هم بلدے؟ بہ آقایونتون بگو دست از سرم بردارند .من هر ڪارے دلم میخواد انجام میدهم .نیازے بہ مراقب هم ندارم.
گوشے را قطع ڪردم.
دستے بہ موهام ڪشیدم
_فاطمہ یہ خواهشے ازت دارم بہ مامان بگو فعلا تو تمایلے بہ زود برگزار ڪردن عروسے ندارے.چہ میدونم بگو موقعیت ندارے . میخواے آماده تر باشے. هرچے من میگم فایده نداره تو بگو حال بابات خوبہ و عجلہ اے نیست.
فاطمہ_آخہ عمہ میدونہ من هیچ مخالفتے با این قضیہ ندارم و برعکس...
نگاهش را جاے دیگرے دوخت.
فاطمہ_مشتاق هم هستم.من بگم باور نمیکنہ
من از این دختر چہ توقعاتے داشتم .ڪسے ڪہ از بچگے تو رؤیاهاش منو کنار خودش تصور ڪرده .
خدایا در چہ برزخے گرفتار شدم .ڪاش برنمیگشتم.
من نہ بے وفام ، نہ خیانتڪار فقط بین دوراهے
دل و وجدانم اسیرشدم.
این چند روز هر زمان فاطمہ بہ سمتم مے آمد ، نمیتونستم با اون ارتباط درستے برقرار ڪنم.
یاد حُسنا در ذهنم جولان مےدهد.خاطراتش ،حرفایش مداوم در ذهنم تڪرارمےشود.
با بلا تڪلیفے دستم را براے اولین تاڪسے بلند ميکنم تا زودتر از آنجا دور شوم.
↩️ #ادامہ_دارد....
☕️🍃☕️🍃☕️🍃
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ فیلمی که هر ایرانی وطن دوستی باید بارها آنرا ببیند تا دریابد در دومینوی طراحی شده توسط امریکا در کدام مرحله قرار داریم و بهتر خائنان به کشور را بشناسند.
♻️ نشر حد اکثری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•• بجا مانده از روز جهانی بغل
🔴️ ما نمیفهمیم! ما نمیتوانیم درک کنیم؛ حال و روز آن مادرشهیدی که بعد از ۳۰سال پیکرِ فرزندِ رشید خود را، مانند روزی که در قنداقه بوده در آغوش میکشد...
شاید زیباترین تصویر از #روز_جهانی_بغل مربوط باشد به آخرین سکانس فیلم شیار۱۴۳
🌷http://eitaa.com/cognizable_wan
#سربازان_ولایت
4_5834499169359758796.mp3
8.25M
آتیش غم به دلم افتاده
داغِ تو به جگرم افتاده
علی غریب شده زهرا بیتو
به چه کنم چه کنم افتاده
...💔💔💔
حسن داد میزنه
حسین آه میکشه
فراغِ فاطمه زینبُ میکُشه
#حسینسیبسرخی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روحانی : #مشروعیت همه ما از مردم است
جناب روحانی ، نتایج نظرسنجی ها نشان میدهد #محبوبیت شما نزد مردم ایران به کمتر از ۱۰٪ رسیده است
بنابراین شما الان برای پست ریاست جمهوری مشروعیت نداری
چرا غاصبانه بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زده ای؟؟؟
چرا #****_قدرت را در خود سرکوب نمیکنی تا خاضعانه از ملت عذرخواهی کرده و #استعفای_خود را اعلام کنی؟؟؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای سپاهی شدن محافظ حاج قاسم سلیمانی از زبان پدر👆 #حاج_قاسم_سلیمانی #سردار_دلها
http://eitaa.com/cognizable_wan
♡﷽♡
#رمان_رؤیاےوصال❤️
#قسمت68🍃
*حُسنا
با تنے خستہ و دلے شڪستہ بہ خونہ رفتم. ماشین سفید رنگے ڪنار خونہ پارک بود. یعنے مهمون داریم؟
ڪلید انداختم و در روباز ڪردم . دو جفت ڪفش زنونہ ڪہ میشناختمشون ڪفش هاے خالہ حانیہ و ریحانہ بود و یہ جفت ڪفش مردونہ ڪہ احتمالا متعلق بہ محمد بود .
وارد سالن شدم با ڪمترین رمقے ڪہ داشتم سلام ڪردم و همہ با دیدن من بلند شدند .
خالہ حانیہ جلو اومد و منو بغل ڪرد .چشم گردوندم و محمد را دیدم ڪہ با لبخند نگاهم میڪرد .یہ نگاه خیلے معمولے و خودمونے. احسان هم ڪنارش نشستہ بود و با گوشیش ور میرفت.
محمد_سلام خانم دڪتر خستہ نباشید
_سلام پسر خالہ ممنون ، خوش آمدید بفرمایید بشینید .
مامان _حُسنا جان ،تا تو لباسہاتو عوض میڪنے منم بساط شامو آماده میڪنم.
چطور بهشون بگم من اشتہا ندارم .
لباسامو کہ عوض ڪردم چادر رنگیم رو پوشیدم و بہ آشپزخونہ رفتم.
_مامان نگفتہ بودے مهمون داریم.
مامان_خالہ ات ڪہ مهمون نیست. بیشتر مواقع اینجاست.اگر منظورت مهرداد ، دوسہ روزيہ ڪہ اومده ،حانیہ میگفت میخوان بیان جویاے احوال تو بشن گفتم بعد مدتہا شام درست ڪنم .
(اسم شناسنامہ ای مهرداد ، محمد بود ، وقتے دانشگاه رفت، میگفت منو مهرداد صدا بزنید از اسم عربے خوشم نمیاد.
همہ صداش میزدند مهرداد بجز من،
من با همون محمد اونو میشناختم ،بعدها متوجہ شدم همون مهرداد بہ ویژگے هاے شخصیتش بیشتر میخوره )
_مامان من اصلا حالم خوب نیست .اینقدر خستہ ام ڪہ حال ندارم بشینم. همین الان بیهوش میشم.اشڪال نداره من برم بخوابم؟
مامان_یعنے چے زشتہ؟ پسرخالہ ات بعد این همہ مدت اومده، خالہ ات اینا بخاطر سفر ڪربلات اومدن حالتو بپرسن.
_من ڪہ ڪربلا نرفتم ، میخوان از وسط داعش سوال بپرسن؟مامان جان گفتہ باشم من اصلا حوصلہ هیچ سوال جوابے ندارم.
الہام ڪنارم ایستاده بود.اومدم از آشپزخونہ بیرون برم آروم ڪنار گوشم گفت :
_حواست بہ خودت باشہ ، خالہ همش داره تو رو نگاه میکنہ، فڪر ڪنم فڪر و خیالاتے داره .
پوزخندے زدم
_زهے خیال باطل
از آشپزخونہ بیرون اومدم .رفتم دستشویے ڪہ آبے بہ دست و صورتم بزنم . تو آینہ بہ خودم نگاه ڪردم .
صورتم شادابے گذشتہ رو نداره.
چرا؟
طوفان با دل من چہ میکنے؟چرا نمیتونم فراموشت ڪنم؟
یعنے من اینقدر عاجزم ڪہ نمیتونم از پسِ تو بربیام؟
قطره هاے اشڪ روے گونہ ام میریخت.
مامان پشت در زد
_حُسنا مادر بیا غذا رو ڪشیدیم.
شیر آب را باز ڪردم و آثار اشک رو پاڪ ڪردم .
بیرون رفتم و در دورترین نقطہ ممڪن میز ناهار خورے نشستم .
مهرداد دقیقا روبہ روے من قسمت سر میز نشست.
یہ ڪم غذا براے خودم ڪشیدم ولے توان بہ دهان بردنش رو نداشتم.
امروز فشار عصبے ، اوضاع معده ام رو بہم ریختہ بود.
با غذام بازے میڪردم.
خالہ حانیہ_خالہ جان چرا غذاتو نمیخورے؟
مهرداد فورے جواب داد
_بخاطر خستگیہ و بیمارستانہ. خیلے وقتہا منم همینجورے میشم.
خالہ حانیہ_الهے بگردم ، آره دیگہ پزشکہا حال همدیگر رو درڪ میڪنند .
خواهر جان این دوتا دکتر رو باید ما براشون برنامہ بچینیم یہ ڪم بہ خودشون برسن .
راستے مهرداد میدونستے حُسنا جان دارن براے تخصص میخونن.
خالہ حانیہ میخواست ڪارے ڪنہ منو مهرداد با هم حرف بزنیم.
مهرداد_پس حسابے سرت شلوغہ .
_تقریبا
مامان_چے چیو تقریبا ، صبح میره و شب میاد .وقتے هم میاد مثل جنازه میفتہ
خالہ حانیہ_خالہ خودتو خیلے اذیت نڪن .زندگے ڪہ همش درس و ڪار نیست.
اصلا حوصلہ حرف زدن نداشتم.
ناگہان یادم افتاد دایے حبیب نیست.
_مامان اصلا حواسم نبود، پس،دایے ڪجاست؟
مامان_بیرون ڪار داشت گفت دیر میام.
همون موقع صداے گوشے موبایلم بلند شد. بهانہ خوبے بود برای فرار کردن از این جمع .
گوشیمو برداشتم و بہ اتاقم رفتم .
شماره ناشناس بود.
هرچے الو الو ڪردم حرفے نزد و قطع ڪرد.
مزاحم بہ موقع اے بودے بہ دادم رسیدے.
↩️ #ادامہ_دارد....
☕️🍃☕️🍃☕️🍃
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴پاسخ حسن عباسی به توهین روزنامه 19 دی درباره اینکه #ترور_سردار عزیز اسلام را به گردن سردار حاجی زاده انداخت.
🌐 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢تصاویر کمتر دیده شده از حاج قاسم سلیمانی و به آغوش کشیدن فرزند شهید مدافع حرم حامد بافنده
#بماند_برای_تاریخ
🌐 http://eitaa.com/cognizable_wan