eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.5هزار دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
14.9هزار ویدیو
637 فایل
#دانستنی_های_زیبا کانالی برای قشر جوان با بهترین نکات #علمی، #تربیتی، #اخلاقی، #پزشکی و #روانشناسی بهمراه #کلیپ_های زیبای اخلاقی از #سخنرانان_کشوری جهت ارتباط با آدمین از طریق👇👇👇 @alimaola_110 پیام ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 علی ابن مهزیار اهوازی به محضر حضرت بقیه الله عجل الله تعالی فرجه الشریف 💠 حکایت علی ابن مهزیار اهوازی یکی از کسانی بود که سالهای زیادی برای تشرف به محضر عجل الله تعالی فرجه الشریف تلاش نمود تا جایی که بیست سال بدون وقفه خود را به مراسم حج می رساند به امید اینکه مولایش را زیارت کنداما موفق نمیشد. سپس بعد از بیست سال تلاش و زحمت ؛ از ملاقات حضرت نا امید شد و به دوستانش خبر داد که امسال به مکه نمی آیم ؛ اما در خواب به او بشارت دادندکه امسال توفیق زیارت حضرتش را پیدا خواهی نمود. برای همین دوباره تصمیم گرفت خود را به مراسم حج برساند و به هر حال به سرزمین وحی مشرف شد. در طول ایام حج به شدت انتظار میکشید تا ببیند این وعده چگونه محقق خواهد شد اما سفر رو به اتمام بود و خبری از وصال نشد. تا اینکه در پایان سفر جوانی در مسجد الحرام با علی ابن مهزیار قرار گذاشت تا او را خدمت حضرت ببرد. اسبابش را جمع کرد و از دوستانش خداحافظی نمود و بدون اینکه دوستانش متوجه شوند ؛ با آن جوان به سوی کوههای طائف راه افتاد. علی ابن مهزیار به همراه آن جوان ؛ قبل از طلوع آفتاب به خیمه حضرت رسید و بعد از کسب اجازه از محضرشان به خدمت حضرتشان نائل شد. آن حضرت در بدو ورود فرمودند : « علی ابن مهزیار! من شب و روز منتظرت بودم تا بیایی اما نمی آمدی» علی ابن مهزیار از این جمله حضرت تعجب کرد؛ چرا که فکر می کرد اوست که بیست سال به دنبال آن حضرت بوده است. اما امام در ادامه فرمودند: « سه مانع در تو وجود داشت که نمی گذاشت نزد ما بیایی؛ بدنبال جمع آوری مال بودی به فقرا رسیدگی نمی کردی و صله رحم نیز نمی کردی» 📕 کتاب رزق ص 96 آیت الله مهدوی پ ن : کسب مالی که به دین و دینداری کمک کنه نکوهیده نیست بلکه سیره ی ائمه بوده است. http://eitaa.com/cognizable_wan
12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایت جدید مداح شب گذشته بیت رهبری از اقدام عجیب سردار سلیمانی در فاطمیه سال گذشته در کرمان 🌐 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔸 پوستر جدید سایت رهبر انقلاب اسلامی از لقب اخیر آیت‌الله خامنه‌ای به حاج قاسم: سپهبد سلیمانی قوی‌ترین فرمانده مبارزه با تروریسم بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥⭕️‏آقا جان الهی ما برات بمیریم ، ما فدایی تو هستیم ، اشک چشمان تو جگر ما رو آتیش میزنه. آقا جان اینهمه سرباز و فدایی داری بخدا بغض تو از غم حاج قاسم برای ما بزرگتره ‎ 🌐 http://eitaa.com/cognizable_wan
شهـید محســن حججی: 🌼همـه می گـویند: خــوش بحـال فلانی شد اما هیــچ کس حواسش نیست که فلانی برای شهید شدن شهیـد بــودن را یاد ڱـــرفت. 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
13.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ان شاءالله عاقبت بخیر شویم 🌷☝️ 👈 🌺 حتما این کلیپ را ببینید و جهت تهذیب نفس ؛ برای دیگران ارسال کنید۰ سپاس 🌹
❤️ امام علی علیه السلام فرمودند: 🌺 هر چه را شنیدی، بدون بررسی بازگو مکن، که همین برای دروغگویی تو کافی است.
❣️ ❣️ 🕊به دیدنت 🌸دوباره برگ🍃 میشوم 🕊و با عبور شبنمی💧 🌸غریق میشوم 🕊مرا رها مکن🚫 مگر 🌸به روز و رفتنم 🕊بدان فقط به 🌸درون قبر میشوم 🌸 🍃http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزرگترین اختراع قرن ترامپ احمق ایرانیا رو تحریم نکن ما موتور رو مجهز به بخاری کردیم ببین😂😂😂😂
♡﷽♡ ❤️ 🍃 سیدعلے را مامان بغل ڪرد و با دایے حبیب پشت سر ما حرڪت میڪردند. سیدطوفان و سعید هم جداگانہ ڪنار ما مے آمدند. براے لحظہ اے از شیشہ ماشین بہ بیرون نگاهے انداختم ،ماشین سعید ڪنار ما حرڪت میکرد . سیدطوفان سرش را بہ دست گرفتہ بودو با دیدن من سرش را به حالت تاسف چپ و راست کرد و دست بہ صورت گرفت. بہ اداره پلیس ڪہ رسیدیم مرا بہ اتاقے بردند. بعد از چند دقیقہ یڪ مامور خانم سیدعلے را پیشم آورد و آرام کاغذے در دستم گذاشت. از بیرون هیچ خبرے نداشتم. بہ سختے کاغذ را باز ڪردم . "هرچے پرسیدند ،در حد ضرورت جواب بده، هیچے را رد نڪن " بعد از دقایقے همان مامور خانم داخل شد و سیدعلے را بیرون برد. _مادرتون بیرونہ، نگہش میداره مرا بہ اتاق دیگرےبردند .اتاق بازجویے بود. بازپرس پرونده اے را جلویش باز ڪرد و سوالاتے پرسید اینڪہ قصد شما از همڪارے با این شبڪہ چے بود؟ من در حد ضرورت جواب میدادم . _تهدیدم ڪرده بودند اگر همڪارے نڪنم خانواده یا همسرم را میکشند. بازپرس_ولے با توجہ بہ شواهد و مدارکے ڪہ ما پیدا کردیم از سیستم کامپیوتر خونہ تون ، شما فراتر از همڪارے جلو رفتید. اسناد و مدارڪ نشون میدهند شما اطلاعات ضرورے سایت نظامے مارا منتقل کردید و این فراتر از یه همڪارے ساده است. از ڪجا این اطلاعات را بدست آوردید؟ جواب من سڪوت بود. بازپرس_امیر کریمے منزل شما چیڪار میکرد؟این وسط نقش اون چے بود؟ _ڪار شخصے داشت. من از ایشون خواستم که نگاهی به کامپیوترمون ڪہ خراب شده بود بیندازد. بازپرس_همسرتون هم در جریان بود؟ _نہ بازپرس_ولے همسرتون گفتند در جریان بودند. من بہ قربان تو ڪہ اینجا هم حواست هست آبرویت بر باد نرود. _بلہ یادم افتاد در جریان بودند.یعنے بهشون گفتہ بودم بازپرس_مشخصات و اسم طرف هاے همڪاریتون رو بنویسید. اسم دیوید و بابک را نوشتم و مشخصات چہره . بعد از چند بار سوال و جواب ، دوباره بازپرس خانمی آمد و همان رویہ ادامہ داشت. دو سہ روزے در بازداشتگاه بہ سر بردم. سیدعلے پیشم بود. با اینڪہ اذیت بودم ولے باید تحمل میکردم . فرداے آن روز جلسہ دادگاه برگزار شد. و جلسات مکرر بعدے بعد از حدود دو هفتہ با نظر قاضے بہ ۵ سال حبس محڪوم شدم. خودم هم باور نمیڪردم ڪہ جدے جدے محکوم شدم.فقط منتظر دیدن اقاے سعیدے بودم. موقع قرائت حڪم ترس بدے وجودم را فراگرفتہ بود. نکند اقای سعیدے اشتباه ڪرده باشہ؟نڪنہ من بازے خوردم؟ آخہ همہ چیز اینجا جدے بود. جدے من محڪوم بہ حبس شدم. این وسط خانواده بیچاره من شب وروزشان گریہ بود. هر ڪارے میکردند تا ثابت ڪنند ڪار من نبوده فایده اے نداشت. قاضے در دادگاه اعلام کرد بچہ هم تا ۲ سال میتواند پیش مادرش بماند . از امیر کریمے هم بازجویی شده بود ولے بہ جایے نرسیدند. براے طوفان محرز شده بود ملاقات هاے من و امیر ڪاملا شخصے بوده و نہ ڪارے! چند بار سیدطوفان بہ ملاقاتم آمد.حال خوبے نداشت. برایش مجهولات زیادے پیش آمده بود. من تنہا حرفے ڪہ بہ او زدم این بود ڪہ چون تهدیدم ڪرده بودند مجبور بہ همڪارے شدم. سیدطوفان نمیتوانست قضیہ جاسوسے را درڪ ڪند. بار آخر موقع رفتن ایستاد و گفت : سیدطوفان_ دوست ندارم سیدعلے اینجا بمونہ، اجازه بده با خودم ببرمش سد اشڪ جلو چشمهایم را گرفتہ بود.آخر بہ پلکہایم اجازه باریدن دادم. روے میزخم شد. طوفان_راهے ڪہ خودت انتخاب ڪردے.تو زندگیت چے ڪم داشتے؟ محبت ؟عشق؟ من ڪہ شب و روزم تو بودے! من ڪہ دیوونہ وار دوسِت داشتم. چے برات ڪم گذاشتم؟ حُسنا داغے بہ دلم گذاشتے ڪہ تا آخر عمر نمیتونم فراموش ڪنم. بہ این بچہ چے بگم ؟ بگم مامانت باباتو دور زد؟ فڪر آبروتو نڪردے، فڪر نڪردے خدا هم هست و میبینہ. براے اولین بار از شدت این غم جلو من گریہ ڪرد. گریہ ڪرد و من هم گریہ ڪردم. طوفان_اجازه بده سیدعلے را ازاینجا ببرم ،نمیخوام بچہ ام تو زندان بزرگ شہ. براے جبران هم شده اینڪارو بڪن. .میگم یڪے براے شیردادن بیاردش . اگرچہ ... حرفش را خورد. میدونستم میخواهد چہ بگوید؟ اینڪہ تو حتے لیاقت شیر دادن بہ بچہ ام را هم ندارے. برایم سخت بود جدایے فرزند اما سختتر اینڪہ دوست نداشتم طوفان از من برنجد .دوست داشتم حداقل آخرین خواستہ اش را اجابت ڪنم. دوباره اشڪم ریخت. سرم روے میز گذاشتم براے بچہ ام گریہ میڪنم ڪہ چہ غریبانہ این میان بہ دنیا آمد . _باشہ فقط بہ یہ شرط ، ڪہ فاطمہ سید علے را برام بیاره. سرش را بالا آورد و با تعجب نگاهم ڪرد سیدطوفان_میخواے انتقام بگیرے؟فڪر ڪردے من مثل توأم؟ من مثل تو نیستم .هیچوقت هم بہ اون چیزے ڪہ تو مغزتہ نمیرسے. بہش میگم بیاد اگر بتونہ ، تو هم بشین تو این خلوت توبہ ڪن شاید خدا بخشیدت.ڪاش میتونستم ببخشمت ...ڪاش بدون خداحافظے از اتاق بیرون رفت. ✍🏻 ↩️ ... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا