چادری خاکی شده خورشید سیلی خورده است
پای چشمش لکه ای از رنگ نیلی خورده است
بارداری پشت در گویا زمین افتاده است
صد اسف بر درد او رب جلیلی خورده است
تا بماند ثقل اکبر بی گزند از مجرمان
لطمه از این ماجرا گویا عدیلی خورده است
قادر با غیرتی بسته است عهدی با قدیر
این خبر ای وای بر گوش ذلیلی خورده است
پچ پچ جمعی نهاد این فتنه را بنیاد اگر
ضربه از إن قُلتشان دور طویلی خورده است
گفته بودم من همان عید غدیر خم که بر
عزت و قرب علی چشم بخیلی خورده است
آنکه بودش بیعت فوج کثیری در غدیر
حق او را عسکری شور قلیلی خورده است
#سید_عسکر_رئیس_السادات
۲۳ تیر۹۹
#حضرت_علی #حضرت_فاطمه
رفت چو زهرا دل حیدر شکست
مرگ بر این دیر جفاکار پست
جان شده محبوس چو آهش به صدر
عمر، سر راه نجاتش نشست
حیدر تنها علی مرتضی
می شود از محرم رازش جدا
زودتر از آنچه که فکرش کنی
سخت تر از آنچه که گویی بلا
فاطمه در اوج جوانیش رفت
بر دل حیدر ز غمش نیش رفت
پیش علی دشمن او پیش رفت
دخت نبی از همه دل ریش رفت
غیر همه دخت بزرگان به دهر
جای محبت شده مشمول قهر
بهر تسلی نه ، برای ستم
پشت درش جمع همه اهل شهر
مزد رسالت که فراموش شد
از قِبَلش فاطمه بیهوش شد
او که جز او دختر دیگر نداشت
از چه عزادار و سیه پوش شد
حال علی مانده و سرّ درون
چاه مگر سِر کشد از او برون
رفت اگر یار شد عشقش فزون
عاشق سرگشته چه سازد کنون
ای فلک از رحم و مرامی بری
عشق علی را به کجا می بری
وای به هر لحظه ی او بعد از این
رفت برش یار ز بدها بری
فاطمه با مرگ رها شد ولی
از ستم دومی و اولی
دست ورم دار شده آشکار
عسکری امروز تو دریاب علی
#سید_عسکر_رئیس_السادات
فروردین نود و چهار
آخرین بازنگری ۱۰ آذر۹۹
#حضرت_علی #حضرت_فاطمه
در به پهلو زده شد، در که به پهلو نگرفت
بارها رد شد از آن، راه که بر او نگرفت
در به درد آمد و در ماتم حیدر در ماند
او مگر خویش سپر، بر تن بانو نگرفت
او دلش سوخت،خودش سوخت،از این غم پژمرد
کس چو او، بر بغل از واقعه زانو نگرفت
گوییا نیست ز دیوارِ دَری کوته تر
هیچ کس خرده بر آن، قاتل بد خو نگرفت
عسکری در بزند، هر که ز ره می آید
دارد او حس گنه، دستی از آن رو نگرفت
#سید_عسکر_رئیس_السادات
فروردین نود و چهار
آخرین بازنگری ۱۳ آذر ۱۴۰۲
#حضرت_فاطمه
امشب حسابش از همه شبهای او جداست
گویا که کائنات عزادار مرتضی است
دیگر علی غریب ترین مرد عالم است
این درد بر دلش به خدا تا ابد به جاست
او از برای دین همه رنجی کشیده است
اما فراق فاطمه اش بدترین بلاست
آن هم به شیوه ای که ندارد زمان به یاد
طوری که آرزوش به کفار نارواست
پهلو شکسته رخ شده نیلی و سینه زخم
آن هم ز جور آنکه خطا زاد و بر خطاست
آن هم به حق همسر آن کس که سالها
کرار سربلند و سزاوار جبهه هاست
پیمان صبر بسته علی با خدای خویش
آید چه از عدو چو تو را راز برملاست
ای عسکری همان که علی تا سرش شکافت
فریاد رستگاری او تا به عرش خاست
#سید_عسکر_رئیس_السادات
نهم اسفند نود و پنج
آخرین بازنگری۱۰ آذر۹۹
#حضرت_علی #حضرت_فاطمه
آی علی زد به جبین خاک دو عالم به سرم
سر به دیوار، حزین،خاک دو عالم به سرم
لای دندان بکشد جامه که مخفی سازد
هق هقش را شه دین، خاک دو عالم به سرم
مجتبی با رخ مادر سر و سری دارد
بر غمش نیست سکین، خاک دو عالم به سرم
موی آشفته از این حادثه دخترهایش
زینبش هست غمین، خاک دو عالم به سرم
پای مادر بکشد بر رخ و هی می بوسد
او حسین است یقین خاک دو عالم به سرم
مثل این است که یک بار دگر پیغمبر
می کند ترک زمین خاک دو عالم به سرم
عسکری بر که کند گریه در این واویلا
سنگ می ترکد از این خاک دو عالم به سرم
#سید_عسکر_رئیس_السادات
بیست و دوم اسفند نود و چهار
آخرین بازنگری ۱۳ آذر ۱۴۰۲
#حضرت_فاطمه
ای نسیم سحر آرامگه زهرا کو؟
بارگاهی که در آن عقده کنم من وا کو؟
دل من لک زده تا زائر کویش باشم
آن ضریحی که برم از همه اش شکوا کو؟
از چه رو خلق شد از فیض زیارت محروم
آنکه توضیح دهد واقعه را بر ما کو؟
نقل سازند گروهی که دروغ است اینها
بین اصحاب پیمبر جدل و دعوا کو؟
همگی صالح و حق جو و عدالت طلبند
آتش و میخ در و هجمه ی برگلها کو؟
حذف سازند جنایات فلان را ز کتب
تا بگویند کتابی که کند افشا کو؟
عسکری پرس سوالی تو از این جمع فقط
منصفان مرقد آن طاهره ی والا کو؟
#سید_عسکر_رئیس_السادات
دهم اسفند نود و پنج
#حضرت_علی #حضرت_فاطمه
"چه می شود که مرا با خودت سفر ببری "
از این سرای پر از فتنه و شرر ببری
زمانه پر ز تعب بود با تو هم ما را
به رفتنت تو مرا در دل خطر ببری
تویی که مرحم بر زخمهای من بودی
مرا به کسوت یک مرد خون جگر ببری
نفس به سینه ی من گشته حبس بی تو بگو
چگونه جان مرا زین بلا به در ببری
هنوز داغ پیمبر نرفته از دل من
چرا مرا به عزای گلی دگر ببری
ز طول عمر به خوفم ز خویش می پرسم
بدون عشق تو باید چه سان به سر ببری
علی دگر تویی و چاه تا زمانیکه
به نزد یار علی را شکفته سر ببری
صد عسکری به فدای تو ای غریبترین
مرا به حشر مبادا که از نظر ببری
#سید_عسکر_رئیس_السادات
هشتم اسفند نود و پنج
#حضرت_علی #حضرت_فاطمه
دو زانو در بغل دارد چرا در
نشسته در غم جانکاه حیدر
خودش همراه با زهرا لگد خورد
میانجی گشتنش یک درد دیگر
ندارد آنچه را دیده است باور
که امت بعد از فوت پیمبر
ببندد بند بر دستان آنی
که از جا کند روزی باب خیبر
بیافتد چشم حیدر چون به هر در
کند بغض و نماید یاد همسر
چو باشد سوخته آن در دگر هیچ
بسوزد قلب حیدر را فزونتر
به شهر علم پیغمبر علی در
زد آتش سینه ی او را ولی در
نگاه در به در گردید جان سوز
ز پا انداخت با یادش یلی در
#سید_عسکر_رئیس_السادات
بیست و چهارم آذر نود و چهار
آخرین بازنگری ۱۳ آذر ۱۴۰۲
#حضرت_علی #حضرت_فاطمه
وای حیدر آه از در می کشد
از جهان زهرای او پر می کشد
مجتبی شوریده سر از یک صداست
دست بر سیمای مادر می کشد
زینبش مو را پریشان می کند
شانه بر مویش که دیگر می کشد؟
آنطرف تر زیر لب نالد حسین
پای ِاو، بر صورت و سر می کشد
هق هقش را تا نهان سازد علی
بر دهانش جامه ای بر می کشد
تا نهان سازد مزارش از عدو
از برایش هفت منظر می کشد
با خودش گوید چرا او این چنین
دست از دخت پیمبر می کشد
نیست خیری در جهان بی فاطمه
انتظار مرگ، حیدر می کشد
آه و جان در سینه اش گردیده حبس
درد از عمر ستمگر می کشد
عسکری حق داند و بس آنچه را
حیدر بی یار و یاور می کشد
#سید_عسکر_رئیس_السادات
سیزده اسفند نود و پنج
آخرین بازنگری۹آذر۹۹
#حضرت_علی #حضرت_فاطمه
از زمستان وجودت، دل من مجروح است
گل من ثانیه ای بی تو، چو عمر نوح است
راز دل ، بعد تو من با که بگویم زهرا؟
به جز از چاه، برایم چه دری مفتوح است
بی تو در سینه نفس همره جان شد محبوس
بازدم عقده گشا بر نفس این روح است
چون نبی رفت دگر خوش به تو بودم زهرا
آخرش هر چه کند شاد مرا، مذبوح است
من، چه گویم ز بلایی که خریدم بر جان
که همه عهد من و نامه ی نا مشروح است
عسکری، جام بلا بیش به آن کس بدهند
که مقرب تر و شایسته تر و ممدوح است
#سید_عسکر_رئیس_السادات
سال نود و سه
آخرین بازنگری ۱۳ آذر ۱۴۰۲
#حضرت_علی #حضرت_فاطمه
امشب ز غصه قامت مردی خمیده است
کز او فلک فقط ز شجاعت شنیده است
در حال غسل حضرت زهرا چو دیده است
آن را که تا کنون به دو چشمش ندیده است
می ایستد ز کار و به دیوار سر نهد
گرید که بر حوالی بازو رسیده است
اسما سوال کرد چه باشد سبب بر این
آتش ز فوت یار به جانت دویده است؟
گفتش نه آمده است هر آنکس در این جهان
یک روز نیز طعم سفر را چشیده است
پرسید غصه بهر یتیمان خود خوری
از بعد مادری که به عالم وحیده است
گفتش نه سوز من ز یتیمان خویش نیست
زیرا خدا کفیل به هر آفریده است
اسما ببین که فاطمه دردانه ی رسول
بهر ولا به جان چه بلایی خریده است
وجه و کمر میانه ی بازو و سینه اش
هر جا که دست می کشم آنجا خلیده است
این بغض را علی نتواند نهان نمود
از آن لب و لباس به دندان گزیده است
باید گریست بر غم این مرد عسکری
سی سال بعد یار چه رنجی کشیده است
#سید_عسکر_رئیس_السادات
بیست و سوم بهمن نود و پنج
#حضرت_علی #حضرت_فاطمه
سخت باشد تصورش حتی
آنچه شد با عزیز پیغمبر
هیچ آن قول بضعةُ منی
در دل امتش نکرد اثر
یک نفر طعنه می زند زهرا
بزند ضجه روز یا که به شام
ما از این وضع می کشیم عذاب
خسته گشتیم از این عزای مدام
یک نفر غصب می کند حقش
می کند ضبط ملک او با قهر
بر پیمبر دروغ می بندد
تا بماند به جا به جورِ به جهر
بهر اثبات دعوی از زهرا
خواست شاهد حکومت تزویر
نپذیرفت او شهادت را
از مصادیق آیه ی تطهیر
یادشان می رود ز روز غدیر
می کنند از قرار و عهد عدول
کودتا می کنند بهر شهی
که بود غرق غسل و دفن رسول
بر سر عهد خویشتن باقی است
بین امت فقط همین یک زن
بر عدو عامل پریشانی است
چونکه باشد دلیل او متقن
راه او را به کوچه می بندد
ناجوانمرد جار گشته اجیر
خورد سیلی و ماند بهر حسن
تا دم مرگ آن صدای صفیر
سوی بیتش هجوم آورده است
تا به بیعت شود علی وادار
بازوان علی چو در بند است
هارب جنگ گشته مشعل دار
با لگد باز آن دری شد که
به سلام رسول عادت داشت
میخ بابی که واسط اذن است
از جنایت سند به سینه نگاشت
بین دیوار و در گلی پژمرد
زان جفا گشت غنچه اش پرپر
گفت آن لحظه باغبان را او
که پس از او چه آمدش بر سر
ظاهراً از برای دلجویی
ضاربان آمدند محضر او
چون مهیای پر کشیدن بود
گل به آنها نکرد حتی رو
گفت من را رسول پاره ی تن
خواند این را شنیده اید آیا
خشمگین می کند مرا آنکس
که شود خشمگین از او زهرا
هر که در خشم آورد من را
حضرت حق از او به خشم آید
هر کسی خشمگین کند حق را
کی به غیر از جهنمش شاید؟
رفت زهرا و با وصیت خود
شد شبانگاه و در خفا مدفون
تا برایش نماز هم حتی
نگزارد جماعت ملعون
قبر او گشت زان جهت مخفی
که بماند پیام او جاوید
ابرهای سیه اگر بروند
روشنی می دهد به ما خورشید
#سید_عسکر_رئیس_السادات
بیست و یکم بهمن نود و پنج
۱۳ آذر ۱۴۰۲
#حضرت_فاطمه #حضرت_علی