فوت فاضل تحملش سخت است
غبن حاصل تحملش سخت است
تیغ گر درد را دوا گردد
نقل ناقل تحملش سخت است
وارث علم احمدی باشی
جهل قائل تحملش سخت است
درک کی می کند سلونی را
قوم جاهل تحملش سخت است
آنکه را نفس پاک احمد بود
جعل جاعل تحملش سخت است
تا شود بحر علمش عالمگیر
جور ساحل تحملش سخت است
گر عزیز کسی به قتل رسد
روی قاتل تحملش سخت است
چه رسد تا به منصبی برسد
آتش دل تحملش سخت است
در میان کویر ،گل باشی
بر اراذل تحملش سخت است
گل پسندی چو نیست در میدان
طعنه ی گِل تحملش سخت است
دوره گر دوره ی مجانین شد
مرد عاقل تحملش سخت است
می شود جابه جا چو اوج و حضیض
اوج سافل تحملش سخت است
دوره گر دوره ی علی باشد
قوم کاهل تحملش سخت است
سینه گر سینه ی علی باشد
اشک سائل تحملش سخت است
از مساوات، شیخ ها شاکی
رنج عامل تحملش سخت است
ظالمان را یکی چو خود خوب است
شاه عادل تحملش سخت است
زشت را گر نهی به جور شود
باز واصل تحملش سخت است
بگذرد سی بهارت از کوچِ
آنکه قابل تحملش سخت است
در میان سپاه کور و کران
مرد کامل تحملش سخت است
یک علی داشت عسکری عالم
خیل باطل، تحملش سخت است
#سید_عسکر_رئیس_السادات
بیست و چهارم خرداد نود و شش
بازنگری ۲۸ اسفند ۱۴۰۳
#حضرت_علی #حضرت_فاطمه
گفت یک شب چاه با حیدر که ای مرد غریب
سِر به من گویی فقط، این بر من آید بس عجیب
همدم و مونس نداری هیچ در دنیا مگر؟
از چه سوی من شدی با ناله هایت حمله ور
مرد مظلوم این همه غم از کجا آورده ای؟
جان من را سوختی شوریده حالم کرده ای
من برای همسرت گریان شوم یا بر پسر؟
گریم از رخسار نیلی یا که از چشمان تر؟
از برای ضربت قنفذ وَ یا از میخ در؟
یا از آن قبری که مخفی شد ز قوم فتنه گر؟
از برای غنچه ای که روی دنیا را ندید؟
یا از آن پستی که پشت خانه ی تو هیمه چید؟
بر خلافت گریم ای صابرترین مرد خدا؟
یا ز پیمان غدیر خم که رفت از یادها؟
ای خردمندی که شد در جمع نادانان اسیر
در همه عالم نبودت یک هوادار بصیر؟
عسکری می پرسی ودانی که دنیایش عزاست
چون که دانی ماجرا را پرسشت دیگر خطاست
#سید_عسکر_رئیس_السادات
سیزدهم تیر نود و چهار
آخرین بازنگری ۲۱ اردیبهشت۹۹
#حضرت_علی #حضرت_فاطمه
.
همه گویند یا علی مددی
او ولی جست یاری از دم تیغ
او که چون رفت از کفش زهرا
عمر بر او نبود غیر دریغ
گفت با او که زندگی بی تو
هیچ خیری ندارد ای زهرا
مثل آهی به سینه زندانی
دوست دارم شوم ز حبس رها
شکوه دارم من از در و دیوار
از ملاقات سینه و مسمار
از مغیره، فلان، فلان و فلان
دستِ کفتارِ پستِ گل آزار
می روی می شود علی تنها
راز دل را کجا بگوید او
بی تو ماند علی و چاه غمش
خار در چشمها و تیغ گلو
ای علی عالمی فدای تو باد
سر نمودی چگونه بی زهرا
تیغ هم از کلام آخر خواند
قدر بی میلیت بر این دنیا
خلق قدر تو را نفهمیدند
قدر فهمید قدر و شأن تو را
ای که بر قدر قدر افزودی
با عروجی چنان به عرش علا
آنکه نامش ز یار مشتق بود
از برایش شکافت دارش یار
بعد یک عمر عاشقی کردن
عسکری سر شکفت پای نگار
#سید_عسکر_رئیس_السادات
سیزدهم اسفند نود و پنج
أخرين بازبينى ۲۸ اسفند ۱۴۰۳
#حضرت_علی
#حضرت_فاطمه
ای سه طلاقه گشته از ایمان مولا
از آن شده زخمی به تیرت آل طه
دنیا چه زشتی مردمت شر می پسندند
نه گل پسندندو نه گوهر می پسندند
باید بر این خلق زبون تو حکم رانی
لایق نباشد چون علیشان حکمرانی
الیوم اکملت لکم را چون شنیدند
از علم بگذشتند و بر نعمت عنیدند
ثقلین احمد را چو کوران بی نصیبند
افضل نهادند و سوایش را حبیبند
مولا شکستند وقیحان عهد خود را
جغدند از نور گریزان اهل سودا
قدر سلونی را ندانستند آنها
برگشت بنمودند سوی جهل آبا
هر دم به پا کردند آیین جدیدی
ای باب علم حق چه رنجی می کشیدی
شمع وجودت سوخت تا ظلمت زدایی
از شب نکرد اما کسی عزم جدایی
بعد از نبی از امتش خیری ندیدی
تنها شدی بر چاه تنهایی رسیدی
گر آن سفارش های پیغمبر نبودی
قادر نمی بودند بیش از این نمودی
آخر بگو مولای من ای بنده ی پاک
مصداق لولاک لما خلقت الافلاک
درد دلت را با که قسمت می نمودی
بر فاطمه راز دلت را می گشودی؟
او خود امیدش این که بازویش نبینی
نه در غم رخسار نیلیش نشینی
هر چند می دانست می دانی اماما
درد درون را پیش تو می کرد حاشا
تو داستان رنج زهرا را شنفتی
این درد را در سینه ات مولا نهفتی
تنها انیس اشک تو شب بود آنگاه
تنها تو بودی، آه بود و خلوت و چاه
صبر تو مولا در همه عالم سمر شد
تا قصه ی ایوب دیگر بی ثمر شد
هر محفلی مدحت نگویند ای علی جان
لهو و لعب باشد نسازد شاد یزدان
بهر تو آلاف الثنا من را علی جان
از نوکران بی نشان قنبرت دان
امشب شب قدر است من را با تو عهدی
خواهی ز حق سر آیدم هجران مهدی
مولا فدایت عسکری گردد الهی
یک بار هم آور به ابیاتم نگاهی
#سید_عسکر_رئیس_السادات
شعر مربوط به شبهای قدر رمضان۱۴۱۷
آخرین بازنگری ۱۹ فروردین ۱۴۰۲
#حضرت_علی #حضرت_فاطمه
دیگر فضای ماه خدا حیدری شده است
دیگر ز خلق شب زده حیدر بری شده است
آهی که بعد فاطمه در سینه حبس بود
مثل شکنجه های دم آخری شده است
سی سال بعد یار چه رنجی کشیده است
او را چو قتل فاطمه یادآوری شده است
بیزار از تحمل هر اشعری صفت
بیزار از تبانی و ناداوری شده است
دیری است آشنای بیابان شده است و چاه
انسش به چاه, قصه محزونتری شده است
بی یاور است اگر چه علی در میان خلق
گویا به تیغ زهری خس یاوری شده است
نان و رطب برای یتیمان چه می شود؟
بر وارثان او همه روشنگری شده است
تا کیسه را به ارث برد بعد او حسن
سهم فقیرها همه ناباوری شده است
آسوده گشت چون که ز ایتام خاطرش
از قاتلی که به ز خودش مهتری شده است،
ای عسکری چه شاد از این دیر پر کشید
گویا دوباره همره پیغمبری شده است
#سید_عسکر_رئیس_السادات
۱۸فروردین ۱۴۰۲
بازنگری ۲۸ اسفند ۱۴۰۳
#حضرت_علی
#حضرت_فاطمه
بشکفت چو گل تا شود آماده ی تقدیم
تا شیوه ی نابی رسد از عشق به ترسیم
از بس که به وجد آمده بود از قدم وصل
او فزت و رب گفت به هر گوشه ی اقلیم
از آمدنش کعبه به خود کرد مباهات
محراب چو شد مشهد او در خور تکریم
او هدیه ی حق بود بر این دیر و نگردید
این مساله برخلق جهالت زده تفهیم
او بود معلم هنرش در خور تذهیب
افسوس نبود امتِ شایسته ی تعلیم
خواندش به شکیباییِ بر جورِ بشر حق
آورد فرود از بر امرش سر تسلیم
او در خفقان نیز چو خورشید بتابید
حتی به زمینی که سزا بود به تحریم
سی سال پس از فاطمه با چاه سخن گفت
هی منتظر مرگ نظر کرد به تقویم
ای عسکری از او چه بگویم که به تن داشت
زخمی که دم تیغ شدش مایه ی ترمیم
#سید_عسکر_رئیس_السادات
بیست و سوم خرداد نودو شش
آخرین بازنگری ۲۸ اسفند۹۸
#حضرت_علی #حضرت_فاطمه
هر قیاسی به علی حکم مع الفارق داشت
آن که مخلوق ولی حکم مع الخالق داشت
چون به او حضرت حق حکم خلافت بخشید
هر امیری به جز او حکم هو السارق داشت
گشت از حکم نبی خوب عیان بر عمار
در فتن یار علی حکم هو الصادق داشت
غیر شد قوم و نشد لایق مولا و قضا
حکم برغیر بر آن امت نالایق داشت
منزوی گشت چو آن خارق عادتها بعد
حکم پیغمبر و حق پرده در و خارق داشت
شد گرفتار تئاویل خطا قومی که
مصحفی فاخر و هم جامع و هم ناطق داشت
آن سرایی که مدام آیه ی تطهیر شنید
یک در شعله ور از حکم خسی حارق داشت
بیت زهرا پس از آن مادر در بستر داشت
غنچه ی پرپر و پاکان به حق لاحق داشت
بعد زهرا دگر او حکم دمی بود به حبس
بعد عشقش چه کند آنکه دلی عاشق داشت
آنکه از قول نبی حکم هو النفسی داشت
زخم از قاسط و از ناکث و از مارق داشت
عسکری از دل مولا چه کسی آگه بود
آنکه مقتول ولی حکم هو الفائق داشت
#سید_عسکر_رئیس_السادات
۲۱ آبان ۹۷
#حضرت_علی
#حضرت_فاطمه
یک دُرِّ ناب و این همه اعدا عجیب نیست؟
یک شیر در حصار رسنها عجیب نیست؟
جایی که شهر علم فرو بسته چشم را
امت رها کنند درش را عجیب نیست؟
افضل چو هست بر همه تکلیف روشن است
مفضول را جلوس به بالا عجیب نیست؟
وقتی حبیب رفت نوازش شود ولد
این ضرب و جرح حضرت زهرا عجیب نیست؟
کردم سوال از دل و گفتم به پاسخم
در شهر جهل حمله به دانا عجیب نیست
از آنکه عدل تیر به چشمان ظالم است
پس حمله بر عدالت اعلی عجیب نیست
از آنکه راستی بشود بر دروغ سد
قتلش به دست شیخ خطایا عجیب نیست
در روشنای شمس نمایان شود طریق
پس فتنه های اسود و سودا عجیب نیست
تیغی به نای و خار به چشمت اگر نشست
دانی به چاه ذکر خدایا عجیب نیست
ای عسکری به ذکر علی درک قدر کن
یابی اگر مراد به مولا عجیب نیست
#سید_عسکر_رئیس_السادات
۱۴ خرداد ۹۷
آخرین بازنگری ۱۰ فروردین ۱۴۰۲
#حضرت_علی
#حضرت_فاطمه
.
دل را فقط به عالم ما فات کرده است
هر کس جفا به سرور سادات کرده است
جز آنکه جاهل است و عقب مانده در شعور
بی شک عمل به مکتب اموات کرده است
هر کس که هست دشمن اولاد فاطمه
بر این تبار و طایفه اعنات کرده است
هر کس که غصب کرده حقوق و مقامشان
هی منع از درخشش مشکات کرده است
این نسل ناب و طاهر و معصوم و نیک را
در تحت حکم و سلطه ی بد ذات کرده است
هر کس به جای حکم و لا ترفعوا ی حق
موهن تر از جسارت اصوات کرده است
یا آنکه هر که دم از مهرشان زده است
با تیغ و تیر و طعنه مجازات کرده است
هر کس برای توطئه کردن علیهشان
با اهل غدر و فتنه ملاقات کرده است
دارم یقین که نطفه ی ناپاک بوده است
این را زمانه بر همه اثبات کرده است
پس عسکری بگو رحم الله والدیّ
دل بر سروده ی تو مباهات کرده است
#سید_عسکر_رئیس_السادات
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
#حضرت_علی
#حضرت_فاطمه
از خانه و از خانه ، علی آمد و هم رفت
بنگر چه شریفانه ، علی آمد و هم رفت
او مثل سلام است و به هر جایگهی خوب
در مبداء و پایانه ، علی آمد و هم رفت
در قلب خطر ها به دل لشکر دشمن
بی باک چو افسانه ، علی آمد و هم رفت
بر محور حق یکسره چون پرِّه ی پرگار
میکرد چه جانانه ، علی آمد و هم رفت
با کیسه ی نان و رطب تا کند امداد
هر شام به ویرانه علی آمد و هم رفت
نشناخت علی را احدی غیر پیمبر
بر خلق چه بیگانه علی آمد و هم رفت
جز سنت و قرآن نپذیرفت طریقی
آزاده و فرزانه علی آمد و هم رفت
در آن شب نفرین شده بسیار ز تشویش
از ماتم ریحانه ، علی آمد و هم رفت
ای عسکری ای کاش که گویند به مرگت
بر کلب در خانه ، علی آمد و هم رفت
#سید_عسکر_رئیس_السادات
دوازدهم تیر نود و چهار
بازنگری ۲۸ اسفند ۱۴۰۳
#حضرت_علی #حضرت_فاطمه
"تو همانی که دلم لک زده لبخندش را"
"او که هرگز نتوان یافت همانندش را"
منم آن شاعر دلخسته که مرهون تو خواند
"غزل و عاطفه و روح هنرمندش را "
شاعری می کند ای دوست که بشناسندت
دید چون غربت آن دلبر در بندش را
می سراید ز تو ای خوب اگر هم هر چند
نکند خوب عیان خوبی دلبندش را
قصد او پر شدن دهر ز وصف عشق است
بشنود تا همه کس نام خوشایندش را
بعد زهرا دل او حال علی می پرسد
که نبرد از نظر آن سوگ و فرآیندش را
قلبش از قصه ی او حسرت دائم دارد
که چرا خلق زبون پس زده پیوندش را
کاش می بود که باشد زبلایش سپری
تا که حافظ بود آن مادر و فرزندش را
کاش او بود که گوید به ثنایش شعری
لااقل داد زند تا فقط این بندش را
منم آن گبر سیه روی که در آخر عمر
لای نان و رطبت یافت خداوندش را
#سید_عسکر_رئیس_السادات
پنجم اسفند نود و چهار
آخرین بازنگری ۲۸ اسفند ۱۴۰۳
استقبال غزلی با مطلع تضمین شده
#حضرت_علی
#حضرت_فاطمه
هر کس که ندارد خبری از علی و چاه
بر غم نبود هیچ دلش واقف و آگاه
شیطان که ز شق القمر احمد مرسل
در خشم شد آورد تلافی به سر ماه
پیروز شد آن لحظه که آیین محمد
آزار علی یافت به پندار عدو راه
صدها یل نامی عرب کشته به تیغش
فرقش شده مرحم بَرِ آن عقده ی جانکاه
با رفتن زهرا نفسش حبس به سینه
گردید و رها کرد دم خنجرش از آه
ای عسکری از این همه غم گشت چو آزاد
حق داشت اگر فزت و رب گفت به الله
#سید_عسکر_رئیس_السادات
چهاردهم تیر نود و چهار
آخرین بازنگری ۱۸ شهریور ۱۴۰۳
#حضرت_علی
#حضرت_فاطمه