دیدی آخر کار من بانو به رسوایی کشید
با نگاهی کار من تا سینی چایی کشید
دیدمت در خواب و بر تو صد غزل عاشق شدم
کار بر یک خواستگاری تماشایی کشید
اخم بر سیمای بابا بود و من در انتظار
کار من بر جمله ی "پس کی تو می آیی "کشید
آمدی قلبم به یمن مقدمت کنسرت داد
چشمهایم میلشان بر راهپیمایی کشید
آنکه در شهر خودش در سر به زیری شهره بود
این هوایی گشتنش تا شهر هاوایی کشید
چادرت هر چند چشمم را جگر خون می نمود
در ضمیرم از نجابت نقش رویایی کشید
خواستم از حضرت زهرا تو را بانوی من
شکر بر من مادرت طرح دلارایی کشید
عسکری می خواهدت هر روز شیداتر ز پیش
روزگار این اتفاقم را به زیبایی کشید
#سید_عسکر_رئیس_السادات
نهم بهمن نود و چهار
آخرین بازنگری ۲۲ خرداد ۱۴۰۳
#عاشقانه
همیشه شعر تو از شعر من قشنگ تر است
ز شعر بافی تو شعر می شود آغاز
#سید_عسکر_رئیس_السادات
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
#عاشقانه
پیدا نشود گلی به زیبایی تو
قرص قمری به مجلس آرایی تو
گشتند همه نبود، پس منتظریم
بر رزق خود از رخ تماشایی تو
#سید_عسکر_رئیس_السادات
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
#حضرت_مهدی #منتظرانه
دریا همه محو دل دریایی توست
صحرا همه مسحور دل آرایی توست
انگشت اگر مانده گلان را به دهان
آن هم هنر روی تماشایی توست
#سید_عسکر_رئیس_السادات
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
#عاشقانه #عارفانه
السلام ای باقر بحر علوم
پیش شمست تار، سیمای نجوم
در حدیث لوح می گوید رسول
باقرالعلمی تواز نسل بتول
السلام ای هاشمی هاشمَین
از حسن داری نسب هم از حسین
السلام ای هادی دین مبین
شاکر الطاف حق عبد امین
السلام استاد استادان دهر
جهل و ظلمت ریخت در کام تو زهر
ای شهید کشته با سیف سموم
ای گل آزرده از یوم هجوم
السلام ای یادگار کربلا
غنچه در دام طوفان بلا
السلام ای با سه ساله همسفر
باشد از خار مغیلانت خبر
ای شهی که جابرش داد این پیام
داده ات پیغمبر خوبان سلام
عسکری را هم نگاهی ای امام
آنکه باشد خاندانت را غلام
#سید_عسکر_رئیس_السادات
۲۴ خرداد ۱۴۰۳
#سلام_نامه #امام_محمد_باقر
بر ابن علی حضرت باقر صلوات
بر علم جلی حضرت باقر صلوات
بر هر که بود پیرو و دلداده ی آن
نور ازلی حضرت باقر صلوات
#سید_عسکر_رئیس_السادات
۲۴ خرداد ۱۴۰۳
#صلوات_نامه #امام_محمد_باقر
بر دانش بی کران باقر صلوات
بر مکتب جاودان باقر صلوات
بر قصه نینوا و شام و سفرش
بر مرقد بی نشان باقر صلوات
#سید_عسکر_رئیس_السادات
۲۴ خرداد ۱۴۰۳
#صلوات_نامه #امام_محمد_باقر
باسیف زهر آمد یک زاده از خطایا
وقت شهادت آمد بر بهترین برایا
یک کربلای دیگر یک جان فدای جانان
گیرد ز خالق خود والاترین عطایا
یک گل عذار دیگر از گلستان زهرا
ز آنها که جمع دارند در خود همه سجایا
مظلوم وا اماما مسموم وا اماما
رفتی اگر چه جستی از جمله ی بلایا
ای لایق شهادت ای شاه با کرامت
ای لایق ارادت ای لایق ثنایا
در روز حشر دست مارا بگیر مولا
ارباب ما توهستی کن رحم بر رعایا
#سید_عسکر_رئیس_السادات
۲۴ خرداد ۱۴۰۳
#امام_محمد_باقر #مسموم
#امام_المسموم
.
گفت روزی رسول حق احمد
با صحابی خوب خود جابر
میشود چشمهای تو روشن
بر جمال محمد باقر
او بود مردی از سلاله ی من
هست مانند من به نام و نما
باقر است او از آنکه بشکافد
بر بشر چشمه های دانش را
سالهای دراز می مانی
چون به دنیا به قدرت یزدان
چونکه چشمت به چهره اش افتاد
بهرش از سوی من سلام رسان
سالها از قضیه چونکه گذشت
رفت جابر به بیت زین عباد
دید آنجا جوان رعنایی
یاد فرموده ی نبی افتاد
زود پرسش نمود از نامش
در عجب شد چو پاسخش گفتند
گفت در نام و هم شمائل خود
او بود چون نبی به حق سوگند
جابر افتاد روی پاهایش
بوسه باران نمود آنها را
گفت آنگاه جان من به فدات
که سلامت رسانده جد علا
گفت با چشمهای بارانی
در جوابش محمد باقر
تا به جا هست آسمان و زمین
السلام علی ابی، جابر
مانده ام در تعجب از این اشک
یک کتاب است پشت این باران
شاید از شوق بود این بارش
شاید از حزن و بغض های گران
شاید این اشک درد دل می گفت
با رحیمی که از دلی چو بلور
اوج مهر و محبت خود را
داده از مانع زمانه عبور
شاید از دشت کربلا می گفت
شاید از تشنه های دشت بلا
شاید از درد تازیانه ی خصم
شاید از ماجرای چادرها
شاید از دست حضرت عباس
شاید از آنچه رفت بر نی ها
شاید از جای کُند بر گردن
شاید از کودکان خونین پا
شاید او با نیای خود می گفت
دیدی ای حجت بزرگ خدا
امتت بعد آن سفارش ها
از دو ثقلت چگونه گشت جدا
#سید_عسکر_رئیس_السادات
هجدهم شهریور نود و پنج
#امام_محمد_باقر
.
گوید برای من به منا نوحه سر دهید
ده سال تا که خلق بداند شدم شهید
باید که خوب خلق به این نکته می رسید
در سینه داشت حضرت باقر غمی شدید
یا باقر العلوم بمیرم برای تو
در کربلا چه آمدت از دشمن عنید
همراه عمه ای که بنامندش ام غم
دیگر مشخص است چه باید شود پدید
آن لحظه ای که هلهله کردند کوفیان
بودت چهار سال نبودی چنان رشید
روز تو تیره گشت چنان شب به شهر شام
آنگه که شمس از سر نی ها برت دمید
آنجا تو با سه ساله چه گفتی بگو به ما
وقتی که خورد لطمه ز دستی چنان حدید
چون از رقیه می شنوم گریه می کنم
قربان کودکی که اثر را به چشم دید
ای باقر العلوم فدای تو عسکری
دارم به روز حشر به دست شما امید
#سید_عسکر_رئیس_السادات
سی شهریور نود و چهار
آخرین بازنگری ۱۹ تیر ۱۴۰۳
#امام_محمد_باقر
.
چون خاطرات کودکیت را ورق زنم
آنگه دو صد اعوذ به رب الفلق زنم
تنها چهار سال از عمر تو می گذشت
آنجا که بر سرم ز غم ما حرق زنم
ناز تو را که خار مغیلان فقط کشید
باید که خاک یکسره بر ما خلق زنم
جدت شهیدگشت وپدرچون خودت اسیر
باید به دهر اف بَرِ این سان نسق زنم
می شد اگر برای تو تن را سپر کنم
بر جسم خویش قید توان و رمق زنم
ای عسکری طلب ز کریمان عطای بیش
چون از کریمیش به تو حرفی به حق زنم
#سید_عسکر_رئیس_السادات
سی شهریور نود و چهار
آخرین بازنگری۲۵ خرداد ۱۴۰۳
#امام_محمد_باقر
.
ای نور درخشنده ایمان و هدایت
مصباح فروزنده و حق پوی ولایت
محکم شده از علم تو بنیان شریعت
کردی تو به جان از ره دلدار حمایت
آمد به میان بار دگر نام محمد
تا باز شود مسند عشاق روایت
صد چشمه ز اطراف تو جوشید به عرفان
با علم تو صد میکده گردید سقایت
ای تیغ شکافنده ی اسرار به دانش
هر مساله مکشوف، نمودی چو عنایت
ای هم سفر کوچک زهرای سه ساله
بر شدت رنج تو همین نقل کفایت
پابوسی مهمان گرانقدر که رسم است
جز از طرف خار نشد بر تو رعایت
یک کرب و بلا خاطره کودکی تو
رنج و عطش و درد اسیریت حکایت
نقلش زند آتش،به خلائق چه کشیدی
بودی چو تماشاگر آن حجم جنایت
ای وای که افتاد به جان آتشت این بار
از زهر ستمکار، جهانی به فدایت
بر عسکری ای وای که امروز نماید
از ماتم ویرانه شدن باز شکایت
#سید_عسکر_رئیس_السادات
۱۶ تیر ۱۴۰۱
#امام_محمد_باقر
با نگاهی به این شعر قدیمی
محمد ای تو نور روشن ای هادی امت
چراغ معرفت هستی و بر یزدان دلالت
وصی الاوصیا ای وارث علم پیمبر
که فرموده است جابر را رساند زو سلامت
شده بنیان دین محکم ز نشر علم نابت
زاطرافت هزاران چشمه می جوشد زحکمت
شده چشم دوگیتی کاسه ی خون زین همه ظلم
که در حق تو شد شیعه نشسته در عزایت
نبودی طفل خردی بیش ای مولا که گشتی
تو با ام المصائب هم سفر اندر اسارت
دلت محزون محنت های دشت کربلا بود
اسارت،تازیانه، تشنگی، رنج اهانت
ز دشمن مضطرب مولای من هر لحظه بودی
چسان ضایع شدت حق وچسان قدرحقیقت
زدی آتش دلم را چون به جان آتش فتادت
به زهر کین اهریمن نصیبت شد شهادت
تو مظلومی تو معصومی امام المتقینی
ندارد شمع و فانوسی چرا مولا مزارت
الهی من فدایت بابی انت و امی
که باشد عسکری خاک کف پای ولایت
#سید_عسکر_رئیس_السادات
سال ۷۷
آخرین بازنگری۶ مرداد۹۹
#امام_محمد_باقر
.
دلم پر می کشد امشب برای حضرت باقر
تمام هستی شاعر فدای حضرت باقر
چه گوید قطره تا باشد ثنای حضرت دریا
که دریاها غزل نبود سزای حضرت باقر
فدای غنچه ای گردم که آماج بلاها شد
جهان سوزد فقط از کربلای حضرت باقر
سه ساله در کنارش بود و دست زجر دنبالش
دگر خار مغیلان بود و پای حضرت باقر
جوان را پیر می سازد عزایی این چنین آخر
بمیرم من برای گریه های حضرت باقر
میان فوج کفتاران چو جنگ افتاد دنیا هم
شنید از بخت خوش قول و ندای حضرت باقر
چو غالب شد به کفتاران یکی درنده تر آنگه
مخالف یافت با تختش بقای حضرت باقر
سیاهی بهر استیلا کشد خورشید و عالم را
نشاند زین جنایت در عزای حضرت باقر
مزارش عسکری خود از برایت نوحه می خواند
که دشمن بغض دارد از ولای حضرت باقر
#سید_عسکر_رئیس_السادات
۲۷ تیر۱۴۰۰
#امام_محمد_باقر