eitaa logo
دفتر شعر من
93 دنبال‌کننده
11 عکس
17 ویدیو
0 فایل
اشعار سید عسکر رئیس السادات
مشاهده در ایتا
دانلود
همیشه شعر تو از شعر من قشنگ تر است ز شعر بافی تو شعر می شود آغاز ۲۲ خرداد ۱۴۰۳
پیدا نشود گلی به زیبایی تو قرص قمری به مجلس آرایی تو گشتند همه نبود، پس منتظریم بر رزق خود از رخ تماشایی تو ۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دریا همه محو دل دریایی توست صحرا همه مسحور دل آرایی توست انگشت اگر مانده گلان را به دهان آن هم هنر روی تماشایی توست ۲۳ خرداد ۱۴۰۳
السلام ای باقر بحر علوم پیش شمست تار، سیمای نجوم در حدیث لوح می گوید رسول باقرالعلمی تو‌از نسل بتول السلام ای هاشمی هاشمَین از حسن داری نسب هم از حسین السلام ای هادی دین مبین شاکر الطاف حق عبد امین السلام استاد استادان دهر جهل و ظلمت ریخت در کام تو زهر ای شهید کشته با سیف سموم ای گل آزرده از یوم هجوم السلام ای یادگار کربلا غنچه در دام طوفان بلا السلام ای با سه ساله همسفر باشد از خار مغیلانت خبر ای شهی که جابرش داد این پیام داده ات پیغمبر خوبان سلام عسکری را هم نگاهی ای امام آنکه باشد خاندانت را غلام ۲۴ خرداد ۱۴۰۳
بر ابن علی حضرت باقر صلوات بر علم جلی حضرت باقر صلوات بر هر که بود پیرو و دلداده ی آن نور ازلی حضرت باقر صلوات ۲۴ خرداد ۱۴۰۳ بر دانش بی کران باقر صلوات بر مکتب جاودان باقر صلوات بر قصه نینوا و شام و سفرش بر مرقد بی نشان باقر صلوات ۲۴ خرداد ۱۴۰۳
باسیف زهر آمد یک زاده از خطایا وقت شهادت آمد بر بهترین برایا یک کربلای دیگر یک جان فدای جانان گیرد ز خالق خود والاترین عطایا یک گل عذار دیگر از گلستان زهرا ز آنها که جمع دارند در خود همه سجایا مظلوم وا اماما مسموم وا اماما رفتی اگر چه جستی از جمله ی بلایا ای لایق شهادت ای شاه با کرامت ای لایق ارادت ای لایق ثنایا در روز حشر دست مارا بگیر مولا ارباب ما توهستی کن رحم بر رعایا ۲۴ خرداد ۱۴۰۳
. گفت روزی رسول حق احمد با صحابی خوب خود جابر میشود چشمهای تو روشن بر جمال محمد باقر او بود مردی از سلاله ی من هست مانند من به نام و نما باقر است او از آنکه بشکافد بر بشر چشمه های دانش را سالهای دراز می مانی چون به دنیا به قدرت یزدان چونکه چشمت به چهره اش افتاد بهرش از سوی من سلام رسان سالها از قضیه چونکه گذشت رفت جابر به بیت زین عباد دید آنجا جوان رعنایی یاد فرموده ی نبی افتاد زود پرسش نمود از نامش در عجب شد چو پاسخش گفتند گفت در نام و هم شمائل خود او بود چون نبی به حق سوگند جابر افتاد روی پاهایش بوسه باران نمود آنها را گفت آنگاه جان من به فدات که سلامت رسانده جد علا گفت با چشمهای بارانی در جوابش محمد باقر تا به جا هست آسمان و زمین السلام علی ابی، جابر مانده ام در تعجب از این اشک یک کتاب است پشت این باران شاید از شوق بود این بارش شاید از حزن و بغض های گران شاید این اشک درد دل می گفت با رحیمی که از دلی چو بلور اوج مهر و محبت خود را داده از مانع زمانه عبور شاید از دشت کربلا می گفت شاید از تشنه های دشت بلا شاید از درد تازیانه ی خصم شاید از ماجرای چادرها شاید از دست حضرت عباس شاید از آنچه رفت بر نی ها شاید از جای کُند بر گردن شاید از کودکان خونین پا شاید او با نیای خود می گفت دیدی ای حجت بزرگ خدا امتت بعد آن سفارش ها از دو ثقلت چگونه گشت جدا هجدهم شهریور نود و پنج
. گوید برای من به منا نوحه سر دهید ده سال تا که خلق بداند شدم شهید باید که خوب خلق به این نکته می رسید در سینه داشت حضرت باقر غمی شدید یا باقر العلوم بمیرم برای تو در کربلا چه آمدت از دشمن عنید همراه عمه ای که بنامندش ام غم دیگر مشخص است چه باید شود پدید آن لحظه ای که هلهله کردند کوفیان بودت چهار سال نبودی چنان رشید روز تو تیره گشت چنان شب به شهر شام آنگه که شمس از سر نی ها برت دمید آنجا تو با سه ساله چه گفتی بگو به ما وقتی که خورد لطمه ز دستی چنان حدید چون از رقیه می شنوم گریه می کنم قربان کودکی که اثر را به چشم دید ای باقر العلوم فدای تو عسکری دارم به روز حشر به دست شما امید سی شهریور نود و چهار آخرین بازنگری ۱۹ تیر ۱۴۰۳
. چون خاطرات کودکیت را ورق زنم آنگه دو صد اعوذ به رب الفلق زنم تنها چهار سال از عمر تو می گذشت آنجا که بر سرم ز غم ما حرق زنم ناز تو را که خار مغیلان فقط کشید باید که خاک یکسره بر ما خلق زنم جدت شهیدگشت وپدرچون خودت اسیر باید به دهر اف بَرِ این سان نسق زنم می شد اگر برای تو تن را سپر کنم بر جسم خویش قید توان و رمق زنم ای عسکری طلب ز کریمان عطای بیش چون از کریمیش به تو حرفی به حق زنم سی شهریور نود و چهار آخرین بازنگری۲۵ خرداد ۱۴۰۳
. ای نور درخشنده ایمان و هدایت مصباح فروزنده و حق پوی ولایت محکم شده از علم تو بنیان شریعت کردی تو به جان از ره دلدار حمایت آمد به میان بار دگر نام محمد تا باز شود مسند عشاق روایت صد چشمه ز اطراف تو جوشید به عرفان با علم تو صد میکده گردید سقایت ای تیغ شکافنده ی اسرار به دانش هر مساله مکشوف، نمودی چو عنایت ای هم سفر کوچک زهرای سه ساله بر شدت رنج تو همین نقل کفایت پابوسی مهمان گرانقدر که رسم است جز از طرف خار نشد بر تو رعایت یک کرب و بلا خاطره کودکی تو رنج و عطش و درد اسیریت حکایت نقلش زند آتش،به خلائق چه کشیدی بودی چو تماشاگر آن حجم جنایت ای وای که افتاد به جان آتشت این بار از زهر ستمکار، جهانی به فدایت بر عسکری ای وای که امروز نماید از ماتم ویرانه شدن باز شکایت ۱۶ تیر ۱۴۰۱ با نگاهی به این شعر قدیمی محمد ای تو نور روشن ای هادی امت چراغ معرفت هستی و بر یزدان دلالت وصی الاوصیا ای وارث علم پیمبر که فرموده است جابر را رساند زو سلامت شده بنیان دین محکم ز نشر علم نابت زاطرافت هزاران چشمه می جوشد زحکمت شده چشم دوگیتی کاسه ی خون زین همه ظلم که در حق تو شد شیعه نشسته در عزایت نبودی طفل خردی بیش ای مولا که گشتی تو با ام المصائب هم سفر اندر اسارت دلت محزون محنت های دشت کربلا بود اسارت،تازیانه، تشنگی، رنج اهانت ز دشمن مضطرب مولای من هر لحظه بودی چسان ضایع شدت حق وچسان قدرحقیقت زدی آتش دلم را چون به جان آتش فتادت به زهر کین اهریمن نصیبت شد شهادت تو مظلومی تو معصومی امام المتقینی ندارد شمع و فانوسی چرا مولا مزارت الهی من فدایت بابی انت و امی که باشد عسکری خاک کف پای ولایت سال ۷۷ آخرین بازنگری۶ مرداد۹۹
. دلم پر می کشد امشب برای حضرت باقر تمام هستی شاعر فدای حضرت باقر چه گوید قطره تا باشد ثنای حضرت دریا که دریاها غزل نبود سزای حضرت باقر فدای غنچه ای گردم که آماج بلاها شد جهان سوزد فقط از کربلای حضرت باقر سه ساله در کنارش بود و دست زجر دنبالش دگر خار مغیلان بود و پای حضرت باقر جوان را پیر می سازد عزایی این چنین آخر بمیرم من برای گریه های حضرت باقر میان فوج کفتاران چو جنگ افتاد دنیا هم شنید از بخت خوش قول و ندای حضرت باقر چو غالب شد به کفتاران یکی درنده تر آنگه مخالف یافت با تختش بقای حضرت باقر سیاهی بهر استیلا کشد خورشید و عالم را نشاند زین جنایت در عزای حضرت باقر مزارش عسکری خود از برایت نوحه می خواند که دشمن بغض دارد از ولای حضرت باقر ۲۷ تیر۱۴۰۰
ای خدا تنگ آمده بر شیعیان اینک زمین در تن پاک امام آتش به پا از زهر کین حامی دین خدا آن نور چشم مصطفی زاده ی خیر النسا فرزند زین العابدین هفتمین معصوم ما آن یادگار کربلا آن اسیر اشقیا همراه بانوی حزین زنده شد دین خدا از انقلاب علم او قطره ای از علم او علم همه اهل زمین گشت آثار بلا ظاهر به یک ایمای او حق باقر بر امامت اهل مدین را یقین آنکه از تیغ کلامش دشمنان خوار و ذلیل عاقبت شد در بقیع آرام یا للمسلمین در منی ده سال بر مظلوم ما شیون کنید دشمنان را تا شود افشاگر بیداد و کین قبر او با خاک یکسان شد ز جور دشمنان از جسارتهای آلی بی حیا پست و لعین باقر العلم عسکری را این قلیل آور قبول خود بر این عاصی مسکین باش در محشر ضمین سال ۷۷ آخرین بازنگری۲۵ خرداد ۱۴۰۳