eitaa logo
دفتر شعر من
93 دنبال‌کننده
11 عکس
17 ویدیو
0 فایل
اشعار سید عسکر رئیس السادات
مشاهده در ایتا
دانلود
. علی علیه السلام مثل نفس پاک پیمبر در آیه مباهله تو را چون رسید آگهی ای رسول پس از این دگر از چه باشی ملول کسی را که در دین جدل می کند بگو حکم داری ز رب احد چو هستید راسخ بر این ادعا که گوییم ما باطل و ناروا بیاریم زنها و فرزندها و آنانکه باشند چون جان ما نماییم آنگاه، بر هم دعا که بر کاذبین لعنت آرد خدا چو آن روز موعود از ره رسید و خورشیدشان بار دیگر دمید بدیدند آنها سحابی ز نور یکی ماه، انجم به گردش ز دور یکی گفت بر رب عالم پناه به لعن ار سما را نماید نگاه یکی زنده آیا بماند ز ما؟ ز خشم خدا چون ببارد بلا نمودند پس حکمشان را قبول نبی را، حسنها، علی و بتول حسین و حسن ابن پیغمبرند که بر کل اشباب عالم سرند به جز فاطمه یک زن پاک کو که احمد بیاید به همراه او در انفس نگر، تا ببینی علی بود نفس احمد در او منجلی سند گردد این نقل بر عسکری پی پنج باشد ز غیرش بری بیست و دوم خرداد نود و چهار آخرین بازنگری 1 مرداد 1401
از مدینه تا کربلا قسمت یازدهم نامه ای می نویسد از مکه به مدینه حسین ابن علی به بنی هاشم و برادر خود آورد بعد نام رب جلی از شما هر که همرهم گردد به شهادت رسد به راه خدا نرسد دست او به پیروزی هر که گردد از این طریق جدا والسلامی نهاد در آخر تا که حجت کند به خلق تمام به حقیقت رهی جز این نبود به خدا می رسد مسیر امام آنکه در سر هوای هو دارد بهتر از این نباشدش فرصت آنکه او را هوای حفظ سر است عاقبت حاصلش بود حسرت چون رسید این رساله از سوی آنکه سر هدیه می برد به صمد چند تن با محمد بن علی ز آل عبد المطلبش آمد هفدهم آذر نود و پنج آخرین بازنگری ۱۱ تیر ۱۴۰۲
بوسه ها باید حبس شوند در سلول انفرادی لبهای یک نفر ۱۳ تیر ۱۴۰۳
روزی که قلم را به تو احیا کردم شأنش ز کمال تو چه اعلی کردم از فرش رساندم به تو او را تا عرش تا اشک قلم را ز تو دریا کردم تو بر دل من هدیه فاخر دادی از نور خودت گوهر باهر دادی از حب تو من عاشق حق گردیدم بر خصم خدا کینه ی وافر دادی من با تو قلم را چه مصفا کردم آنگه که ز اعدای تو پروا کردم با نام تو چون گشت مزین قلمم با نسخه ی تو عزم مداوا کردم تو در سر من شور ولا افکندی رغبت به مناجات و دعا افکندی از فیض کمیلت به کمالم بردی از وصف صباحت به صفا افکندی چون با قلمم قصد تولا کردم از غیر علی قصد تبری کردم از نان قلم خویش کشیدم به کنار با نون قلمم را چه گوارا کردم با فزت و ربت تو به من خط دادی چون لا به دم فرقه منحط دادی با همرهی حق شدمت من حق جو بر من تو نشان از ره اوسط دادی من عشق به خون قلم انشا کردم چون عشق خدا را به تو افشا کردم ای کاش بگویی به من ای شیعه ی من بر جمله ی اشعار تو امضا کردم ۱۶ تیر ۹۷ آخرین بازنگری ۲۵ اسفند ۹۸
قلم اگر ننویسد حدیث عشق تو را چه بهتر آنکه نباشد به دست من مولا اگر تو را نسراید عزیز من طبعم چه بهتر آنکه بگردد برای من به فنا اگر که دفتر من سرزمین شعر تو نیست چه بهتر آنکه کند پاره پاره اش دنیا اگر که دل بشود جای صحبت اضداد چه بهتر آنکه شود بیدلی طریقت ما اگر نفس بکشم جز به عشق آل علی چه بهتر آنکه شود قطع این مسیر هوا اگر که دور شوی عسکری دمی ز علی چه بهتر آنکه بسوزاندت خدای علا پانزدهم تیر نود و پنج  
. گفت ما را به طعنه نا محرم که محرم رسید گریه کنان بروید و دوباره ناله کنید بُکُشید از شرنگ غم خودتان این همه غصه و عزا از چیست یک نفر کشته شد به دست یزید خوب یا بد تمام گشت دگر خاک دائم چرا به سر ریزید یادم آمد مطهری می گفت در جواب چنین سخنهایی ما به این روضه می شویم احیا نرویم از جوار او جایی نزد ما این حماسه مدرسه است می دهد درس صدق و دین داری درس هیهات و دوری از ذلت دوری از مکتب ریاکاری درس صبر و حیا و عفت و عشق درس بخشندگی وفا ایثار درس درک و ادب بصیرت ناب درس ایمان عبادت دادار درس راه درست پیمودن درس احیای سنت احمد کوفیان را چگونه بشناسیم؟ نائل آییم چون به گنج ابد؟ با ولایت چو آشنا گشتیم غرق در بحر بی کرانه ی حق دم به دم عاشقانه تر گردیم بر حسین و حسینیان ملحق ما گرفتار عشق ارباببیم عسکری زین سبویمان مددی است گر بمیریم پای عشق حسین بی گمان این سعادتی ابدی است ۱۲ مرداد۱۴۰۱ آخرین بازنگری ۱۴ تیر ۱۴۰۳
.. بر مشامم می رسد از هر کجا بوی حسین می دوم بی پا و سر با اشک چشم و شور و شین شاید اسمم را نوشتند از عزاداران او تا که این دُر باشدم در محضر دلدار زین دین ما مدیون ایثار حسین بن علی است پس بیا کاری کن ای دل تا ادا سازیم دین مکتب ارباب بر هر دل نویسد نسخه ای هم خطاکاری چو حر را هم کسی چون ابن قین شاکر لطف خداوند جهان باید شویم شد اگر عشق خدا ارباب ما در نشئتین ما ز طاعت هم طمع داریم بر قرب حسین کی نظر آریم بر جنات عدن و حور عین عسکری بسیار خاطر خواه دارد عشق ما می شود گلچین کند خون خدا ما را ز بین؟! دهم اردیبهشت نود و پنج آخرین بازنگری ۱۴ تیر ۱۴۰۳
. می رسد ماه غم یار بیا خوب شویم مثل عشاق عزادار بیا خوب شویم عاشق ار رنگ ز معشوق نگیرد زشت است هست کذاب و دغل کار بیا خوب شویم سر دهد سرور ما بر سر اصلاح جهان دست از مغلطه بردار بیا خوب شویم بر سر تپه به میدان نبرد او به نماز تو همین مد نظر آر بیا خوب شویم مهربان باش به مردم که یزیدی نشوی چون حواری هوادار بیا خوب شویم حق مردم مخور ای شیعه ی او تا نشوی مثل آن قوم چو کفتار بیا خوب شویم چون ابالفضل بیا گاه فداکاری کن یار را هی مکن انکار بیا خوب شویم لا اقل چونکه به تن می کنی این رخت عزا حرمتش سخت نگهدار بیا خوب شویم عسکری فلسفه ی سوگ حسینی این است بشوی اهل و سزاوار بیا خوب شویم بیست مهر نود و چهار آخرین بازنگری ۱۴ تیر ۱۴۰۳
. کربلا یعنی که کربٌ و بلا کربلا یعنی امیری سر جدا کربلا یعنی جنون در عاشقی تا به جانان ثابت آید صادقی کربلا یعنی که من را وابنه غیر هو هم هر هوایی را بنه کربلا امر به معروف است و هیچ یعنی از فرمان یزدان سر مپیچ کربلا یعنی اگر حق خواندم کی زنم از خویش یا از خانه دم کربلا یعنی که بگزاری نماز بر سر وقتش نه بگذاری نماز کربلا یعنی که از خلقت چه باک باش تنها از خدایت بیمناک کربلا یعنی وفا یعنی ادب شاهدش آن ساقی خشکیده لب کربلا یعنی به سن وسال نیست عشق، شرطش دادن هست است و نیست کربلا یعنی به راهش نیشتر نوش،پس آید به کارم بیشتر کربلا مهلت گرفتن از عدوست تا بریزی طاعتت را پای دوست کربلا یعنی که احلی من عسل مرگ می گیرد چو طفلی را بغل کربلا یعنی که جسمی چاک چاک پیش حق آری ولیکن پاک پاک کربلا یعنی که برگردی چو حر دست خالی را کنی از عشق پر کربلا یعنی که عثمانی نمان مهر طه را به قلب خود نشان کربلا یعنی که میری گر هزار زنده گردی باز هم گویی تو یار کربلا یعنی تو یار حق بمان دست رد زن بر عطای هر امان کربلا یعنی برادر دست و پا می زند بر سینه اش پای جفا می برد چون گردنش را از قفا خواهرش می بیند و گوید خدا کربلا یعنی که تسلیم توام در همه حالت به تکریم توام کربلا یعنی که قرآن روی نی بشنوی آنگه بخوانیش ز پی کربلا یعنی سه ساله دختری ناگهان بر دامنش بیند سری بر کشد بر سینه گوید ای پدر همره خود دخترت را هم ببر کربلا یعنی که شمشیر سخن می کند گه کار صد شمشیر زن کربلا یعنی ز مکه تا به شام جنگ را هرگز نباشد اختتام گر برادر می رود خواهر که هست فتح سازد شام را پرچم به دست کربلا از دید نا محرم بلاست بر حسین و خاندان او طلاست کربلا یعنی ندیدم جز جمیل پرده ای من از خداوند جلیل عسکری گل در هوای وصل یار می کشد از بهر چیدن انتظار اردیبهشت نود و چهار آخرین بازنگری ۶مرداد۱۴۰۱
. محرم شیعیان خیلی حزینند محمد فاطمه حیدر غمینند خدایا خنده از لب هام بردار که همراهی کنم با آل اطهار که همراه امام خود بمانم اگر چه حبس زندان زمانم روم بس عاشقانه پیشوازش سپر سازم تنم را بر نمازش بیارم تشنگان را جرعه ای آب اگر شد شیر بر آن طفل بی تاب اگر هم جای او زخمی نگردم اگر رفع عطش از او نکردم کنم مستور با تن جسم جانان نگردد تا که پامال ستوران خدایا عسکری را مبتلا کن چو مولایش حسین کربلا کن یکی از اشعار قدیمی من آخرین بازنگری ۱۴ تیر ۱۴۰۳
. ای دوست بیا تا به محرم چون عشق خدا راست بگوییم هر لحظه و هر جا و مکانی حق بی کم و بی کاست بگوییم بر آب گنه لا چو ابالفضل تا آب مهیاست بگوییم با توبه چو حر واژه ی لبیک تا معرکه بر پاست بگوییم بر وسوسه ی نفس بد اندیش ما آنچه خدا خواست بگوییم گر طالب حقیم به فریاد با دشمن نا راست بگوییم بر باطل قاهر دم هیهات دل پر چو ز پرواست بگوییم محرم ۸۸ آخرین بازنگری ۱۴ تیر ۱۴۰۳
. ماه محرم آمد و دلها غمین است ماه عزای سبط ختم المرسلین است آن کس که نور خامس آل عبا بود آن در که بر انگشتر جنت نگین است هیهات من الذله گفت ، اثبات فرمود بر تیغ، پیروزی خون را حق ضمین است ماه عزای سید اشباب جنت آن که رسول نیک حق را نور عین است ماه عزای اشرف اولاد آدم آن کس که خونش باعث احیای دین است کروبیان زانوی غم بگرفته در بر زان غم که در ارض و سما بالاترین است از نقل آب آتش گرفته عرش ، آن آب که مهر بر خیر النساء عالمین است ذرات عالم در فغان و شور و شین است گریان دو چشم یوسف زهرا یقین است این ماه، آخر داغ صد دردانه دارد کوچکترینش نقل سنگ بر جبین است این مه عزای کودک شش ماهه دارد تیغ سه شعبه ساقی آن نازنین است فخر عرب ای منصفان مهمان نوازی است گویید پس ای کوفیان رسمش همین است؟! آن هم عزیزی را که خود دعوت نمایند تکریم اوجب بهر ضیفی این چنین است فرزند آنکه نانشان می داد، یعنی آن کس که فرزند امیر المومنین است آن کس که بر دوش نبیش دیده امت داند به حق او بر محمد جانشین است بر روی نی ها می رود راس حسینش گویا عرب را دل از او لبریز کین است طفلان عطشان را عرب آبی نداده است سقای شه، هشدار، خصمت در کمین است این مه هزاران صحنه دارد از مصیبت گلهای بی سر برگ گلها بر زمین است چون بر سر صیدی بریزد خیل کفتار با جرمشان بی رحمی و غارت عجین است پیراهنی کهنه نماند از نظر دور از سفلگان هم انتظاری غیر این است ای وای از دزدیدن سربند و معجر ای وای از خصمی که کفر او مبین است ای وای بر سجاد در آن شام بی رحم آن کوه غیرت با غم بی حد قرین است ای وای از پاهای خونین یتیمان آن دختری که ضیف فردوس برین است دختی که در دامان او آتش فتاده از آنکه فردا خود امام المتقین است ماه محرم آمد و باید ببینی طاها برای دین محنت گزین است آن سر که بر دامان احمد بود و زهرا ای وای من، بینی که خاکستر نشین است می آورندش روز دیگر نزد ابلیس آزرده لبهایش ز چوب آن لعین است ای عسکری دیدی چگونه سر بریدند لب تشنه از شاهی که خود ماء معین است ۳۱مرداد۹۹ آخرین بازنگری ۱۴ تیر ۱۴۰۳