eitaa logo
دغدغه‌های حوزوی
447 دنبال‌کننده
149 عکس
47 ویدیو
24 فایل
آئينه‌ای براى انعكاس مهمترين اخبار، دیدگاه‌ها، نقدها و تحليل‌هاى چالشی عرصه دين، فرهنگ، اجتماع، روحانيت و حوزه‌های علمیه... http://eitaa.com/joinchat/2263875587C5a248fd4a0 شناسه: @daghdagheha ادمین....
مشاهده در ایتا
دانلود
💠پرتاب‌شدگیِ روحانیت 🔹حاشیه ای بر انتخاب یک طلبه معمم به عنوان رئیس هیأت بیلیارد، بولینگ و بوکس خراسان رضوی 🖋محسن‌حسام مظاهری 🔸۱. در خبرها آمده بود «یک روحانی جوان به ریاست هیئت بولینگ، بیلیارد و بولس خراسان رضوی» انتخاب شده است. چنین خبری اگر چند دهه پیشتر منتشر می‌شد، امکان نداشت کسی باور کند. الان ولی این خبر و موارد مشابه‌اش را لابه‌لای اخبار می‌خوانیم و می‌گذریم و نهایتاً پوزخندی می‌زنیم. 🔸۲. یکی از ویژگی‌های روحانیت در زمانه‌ی ما، «پرتاب‌شدگی» است؛ پرتاب‌شدگی به بیرون از جایگاه تاریخی و هویتی خود. تا پیش از انقلاب، روحانیون نوعاً پذیرای نقش‌هایی بودند که فلسفه‌ی وجودی روحانیت در همه‌ی ادیان یعنی تبلیغ و ترویج دین اقتضا می‌کرد. به جز معدود موارد استثنا، بدنه‌ی روحانیون، پس از اتمام تحصیل علوم حوزوی یا به‌موازات آن، واعظ می‌شدند یا امام جماعت یا نویسنده و مدرس دینی. پایگاه اصلی روحانیت، بعد از حوزه، مسجد و منبر بود. 🔸۳. با تشکیل حکومت دینی، بسیاری از همان وعاظ و ائمه جماعات قبلی شدند مسئولان اجرایی کشور و از بالای منبر یا داخل محراب منتقل شدند به پشت میز ریاست و قضاوت و مدیریت. با شکل‌گیری بوروکراسی مذهبی، نقش‌های جدید تکثیر شدند و فرصت‌های شغلی تازه‌ای برای روحانیون به‌وجود آمد. حکومت دینی پروژه‌های متنوعی داشت و چه کسانی بهتر از روحانیون (که در گفتار رسمی «سرباز نظام» محسوب می‌شوند) برای کارگزاری و پیگیری این پروژه‌ها؟ به‌تدریج روحانیت از معنا و تعریف سنتی و ضیق خود منفصل شده و پذیرای هویت تازه‌ای ‌شد و دامنه‌ی تکثر نقش‌های جدید تا آنجا ادامه یافت که بسیاری از روحانیون بیرون از نقش‌های کلاسیک و اصلی صنفی‌شان، و در نقش‌هایی قرار گرفتند که منطقاً جزو شئون روحانیت محسوب نمی‌شود. 🔸۴. در زمانه‌ی ما روحانیون (یا دقیق‌تر بگویم: معممین) همه‌جا هستند جز آن‌جایی که باید باشند و همه کاری می‌کنند جز کاری که ازیشان انتظار می‌رود. از انواع مناصب سیاسی و اجرایی گرفته تا مدیریت‌ سازمان‌های فرهنگی و اقتصادی و تدریس علوم غیردینی و حتی علوم غربی در دانشگاه‌ها و مشاوره روان‌شناسی و طبابت و درمان و نقد فیلم و حتی مجری‌گری تلویزیون همه جا معممین حضور دارند. و این درحالی است که به گفته مسئولان ذیربط بیش از نیمی از مساجد کشور امام‌جماعت ندارند! (لینک پایین 👇) در همین تهران، خصوصاً اگر برای نماز ظهر به مسجد بروید، در بسیاری از مساجد خواهید دید که یا نمازگزاران فرادا نمازشان را می‌خوانند یا یکی از معمرین و کسبه‌ی معتمد محل عبا روی دوشش ‌انداخته و خلق‌الله پشت سرش قامت بسته‌اند. مشابه همین اتفاق سال‌هاست در مجالس مذهبی و هیئت‌ها افتاده است: کمبود وعاظ حرفه‌ای و تمام‌وقت و بی‌رغبتی طلاب و فضلای نخبه‌ی حوزه به منبررفتن، در کنار عوامل دیگر، سبب شده است محوریت میدان تبلیغ دین به دست مداحان بیفتد و خلأ روحانیون را هم آن‌ها پر کنند. ناگفته پیداست که این جابه‌جایی نقش، سرمنشأ چه آفات و آسیب‌هایی در فرهنگ دینی شده است. این معنای همان پرتاب‌شدگی است؛ این‌که روحانیون از متن و میدان اصلی خود (مسجد و منبر) به بیرون پرتاب شده‌اند. 🔸۵. با این ‌اوصاف برخلاف آنچه تصور می‌شود در حکومت دینی، قدرت نهاد روحانیت افزون‌تر نشده است. شاید روحانیت پساانقلابی ثروتمندتر شده باشد، شاید از حیث مالکیت ساختمان و بنا و میز و منصب بسیار برخوردارتر شده باشد، شاید حضورش در عرصه‌ی عمومی بیشتر شده و از فرصت‌های شغلی متنوع‌تر و با پرستیژ بالاتری منتفع شده باشد، شاید ازنظر امکانات سخت‌افزاری و نفوذ در ساختار قدرت سیاسی رسمی رشد بی‌سابقه‌ای کرده باشد، اما هیچکدام اینها به‌معنای آن نیست که قدرت و نفوذ و منزلت اجتماعی‌اش هم افزایش یافته است. 🔸۶. حکایت روحانیت پساانقلابی، حکایت کسی است که خانه‌ی پدری‌اش را رها کرده است، به طمع تصرف خانه‌های دیگر. غافل از آنکه خانه‌ی پدری‌اش را دیگران تصاحب کرده‌اند و در خانه‌های دیگر هم او آخرش یک "بیگانه" است برای اهالی. -به نقل از کانال دین و فرهنگ 🔻🔻🔻🔻 @daghdagheha
💠بیانیه مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه در محکومیت حرکت ناپسند و جاهلانه اخیر در تعرض به یکی از متون علم پزشکی 🔹️ بسم الله الرحمن الرحیم 🔸حوزه های علمیه و بزرگان آن با تاکید بر جایگاه علم و اندیشه و نقد عالمانه، حرکت ناپسند و جاهلانه اخیر در تعرض به یکی از متون مهم علم پزشکی را که در فضای مجازی انتشار یافته است ناروا می دانند و حوزه های علمیه و بزرگان آن و شورای عالی و مدیریت حوزه های علمیه آن را محکوم می نمایند، آشکار است که این گونه تفکرات و اقدامات در حوزه علمیه  جایگاهی نداشته و انتسابی به حوزه و روحانیت ندارد. 🔸اسلام عزیز، روحانیت معظم، حوزه علمیه و بزرگان آن در طول تاریخ همواره پرچم دار و مشوق رشد و شکوفایی علمی در همه قلمرو ها و در بسیاری از این زمینه ها بویژه در زمینه بهداشت و پزشکی پیشگام بوده اند و این سنت دیرپا همچنان ادامه دارد. 🔸انتظار می رود دستگاه های ذی ربط در این زمینه اقدام لازم بعمل آوردند. 🔸امید است پیشرفت های علمی ایران و رشد مراکز علمی و دانشگاهها،که در پرتو انقلاب اسلامی رشد چشمگیر داشته  است،استمرار و ارتقاء یابد. مرکز مدیریت حوزه های علمیه علیرضا اعرافی 🔻🔻🔻🔻 @daghdagheha
💠کتاب‌سوزی و دستگاه حوزه! 🖋سیدزین العابدين صفوی 🔸من در این ۲۵ سالی‌که در دانشگاه‌های ‌علوم پزشکی، با ‌تدریس‌معارف‌اسلامی، ‌درجهت‌‌ وفاق علم و دین گام بر می‌دارم‌، تاکنون با چنین رویدادی، روبرو نشده بودم. و گمان‌نمی‌کردم‌ کتاب مرجع پزشکی به دست فردی با لباس روحانیت به آتش کشیده ‌شود.   🔸پرسش دانشگاهیان اکنون در باره مباشران این عمل زشت و زننده نیست. آنهآ آشنایی چندانی با درجه بندی‌های ‌حوزه و القاب‌حوزوی ندارند و نمی‌دانند آن‌ شخص ملقب‌ به‌آیت‌الله، چه‌ جایگاهی‌ درحوزه ‌دارد. یک پزشک و هرکسی‌ که از بیرون به‌حوزه ها می‌نگرد، "تبریزیان"‌، مطهری و جوادی آملی را‌ در یک یونیفورم و با لقب آیت‌الله می‌شناسد و به روشنی می‌بیند که یک "معمم" با اعلام قبلی و با اعتماد به نفس بالا و با ادعای دینی و پشتوانه تحصیلات و منابع حوزوی، یک کتاب مرجع پزشکی را می‌سوزاند و با سلام و صلوات، ‌این‌ رفتار غیر فرهنگی را به اسلام و متون‌دینی و حوزه ای ربط می‌دهد. 🔸از نگاه بیرون، رفتار و ادعاهای تبریزیان  یک "گفتمان" برخاسته ‌از بستر حوزه تلقی می‌شود که‌ در دامان حوزه نیز رشد و ‌گسترش‌ می‌یابد. این تلقی، وظیفه دستگاه علمی روحانیت را دوچندان ‌می‌کند. دستگاه رسمی‌حوزه هرگز نباید وجود ‌چنین‌اشخاص ‌و‌ تفکراتی ‌را ‌درحوزه ‌انکار‌ کند، بلکه سزاوار است ‌موضع‌ خود را به طور شفاف در باره این گفتمان و وقایعی‌ مانند سوزاندن کتاب هاریسون" اعلان کند. 🔸اشتباه نشود کتاب هاریسون فصل الخطاب مقدس نیست، آن کتاب در دانش پزشکی، تاحدودی شبیه "عروه‌الوثقی" ‌در دانش فقه است‌ و هرسال با آخرین یافته های جهانی در پزشکی منطبق و نسخه‌های پیشین منسوخ می‌شود این کتابِ"نو‌شونده" مرجع دانشجویان و اساتید رَشته پزشکی( بویژه در تخصص داخلی) است. 🔸درست است که در کشور ما وزارت بهداشت مسئول رسمیِ دانش پزشکی است، ولی‌ با نظر به این‌که، چنین واقعه‌ای، اکنون ‌با نام و لباس روحانیت رخ ‌می‌دهد، تکلیف روشنگری را بر دوش سخنگویان رسمیِ‌حوزه می‌افکند. بی‌شک، آتش زدن‌ این کتاب به عنوان مرجع و نماد پزشکی‌جدید در تاریخ‌ِعلم ثبت‌ خواهد شد و در مباحث مربوط به "علم و دین"، به‌جای مثال‌های قرون ‌وسطایی خواهد نشست و افسانه های ‌کتابسوزی ایران و ‌مصر را در ‌صحنه واقعیت نمایان‌خواهدکرد. واکنش مقامات"‌رسمی"‌حوزه ‌نیز در تاریخ ثبت می‌شود و انصاف‌علمیِ‌حوزه های علمیه ‌را‌‌ به آزمون می‌گذارد. -به نقل از نامه‌های حوزوی 🔻🔻🔻🔻 @daghdagheha
💠از سوزاندن هاریسون تا سوزاندن وبر 🔹در فهم مناسبات نهاد دین، نهاد پزشکی و علوم‌انسانی در ایران معاصر 🖋مهدی سلیمانیه 🔸فردی حوزوی در قم، کتابی از کتاب‌های درسی پزشکی را در اعتراضی نمادین به پزشکی جدید و دفاع از آن‌چه طب سنتی/دینی می‌خواند آتش می‌زند. تصاویرش پخش می‌شوند. موضع‌گیری‌ها و محکومیت‌ها به سرعت آغاز می‌شود: از حوزویان ِ مشغول تحقیق و تدریس در دانشگاه تا حوزویان ِ مشغول تحصیل در حوزه. کار در کوتاه‌ترین زمان به بالاترین سطح حوزه می‌رسد و مدیر حوزه علمیه قم هم به فاصله‌ چندین ساعت و با شدیدترین لحن، بیانیه‌ی محکومیت صادر می‌کنند. آن‌ها فراتر از مرزهای صنفی روحانیت، با فرد آتش‌زننده حوزوی، مرزبندی می‌کنند. صد البته که این واکنش، واکنشی عقلانی و منطقی و برای اهل دانایی، دلگرم‌کننده است. اما ماجرا از منظر جامعه‌شناسی فقط این نیست. 🔸بیایید فرض کنیم که کسی چنین کاری را با کتابی از کتاب‌های علوم‌انسانی یا علوم‌اجتماعی متعارف یا هنر انجام داده‌بود. فرض کنیم کتابی مرجع علمی از یکی از جامعه‌شناسان مشهور غربی (مثلاً "اخلاق پروتستانی و روح سرمایه‌داری" ماکس وبر) یا تاریخ هنر گاردنر یا اثر جامعه‌شناسی ایرانی (تشیع علوی، تشیع صفوی علی شریعتی) یا مورخی اروپایی را سوزانده ‌بود. به نظرتان میزان و شدت و سرعت محکومیت‌های حوزه و حوزویان چگونه بود؟ آیا واکنش به توهین به ساحت علم، همینقدر شبیه و شدید بود؟ 🔸در جامعه‌شناسی، مفهومی است با عنوان "آزمایش‌های نقض‌کننده". منظور از آزمایش نقض‌کننده، موقعیتی است که در آن، با شکستن هنجارها و باید و نبایدهای یک موقعیت اجتماعی، میزان شدت و قدرت این هنجارها فهمیده می‌شوند. فرض کنیم که در یک چهار راه، در ساعت شلوغی، از چراغ قرمزی عبور کنیم و این عمل را در نقاط مختلف شهر، شهرهای مختلف و کشورهای مختلف انجام دهیم و ببینیم واکنش افراد جامعه به این هنجارشکنی(؟) چیست؟ خود این تفاوت‌ها، داده‌هایی ارزشمند را از این موقعیت‌های متفاوت به ما خواهند داد. 🔸حالا، اگر این موقعیت را به عنوان یک موقعیت ِ "شبه" آزمایش نقض‌کننده تصور کنیم، حدس من این است که سوزاندن مهم‌ترین کتاب‌های علوم‌انسانی و اجتماعی هم چنین واکنشی را در نهاد رسمی حوزه و بسیاری (نه تمام) حوزویان، برنمی‌انگیخت. چرا؟ اگر این فرض و حدس صحیح باشد، آن‌وقت شاید بتوان گزاره‌هایی مانند این‌ها را در تحلیلش به عنوان فرض مطرح کرد: 🔹1- پزشکی در ایران تبدیل به یک "میدان" قوی شده‌است: انباشتی از سرمایه‌های اجتماعی، مالی و اقتصادی و سرمایه‌های نمادین. هرگونه تعرضی به این میدان، بی‌پاسخ نمی‌ماند. حتی دیگرانی که خارج از این میدان و در میدان دیگری چون «دین» قرار دارند نیز این حمله را تحمل نمی‌کنند. 🔹2-در دفاع جانانه‌ نهاد دین از نهاد پزشکی، باید به مناسبات عینی و روزمره و انضمامی این دو نهاد هم توجه کرد؛ نیازمندی‌های کنشگران میدان دین به نهاد پزشکی و به تبع آن، احساس مثبت و دِین و محبت به پزشکان. معمولاً یکی از نزدیک‌ترین اشخاص به حوزویان رده‌بالا و مراجع، پزشکان معتمد آن‌ها هستند و در تعاملات آنان، تقریباً شیوه‌ای از تعامل افقی و نه از بالا به پایین یا حتی به سمت پذیرش اقتدار پزشک مشاهده می‌شود. 🔹3- تعاملات گسترده نهاد حوزه و نهاد پزشکی: بارها شنیده‌ام و دیده‌ام که چگونه فرزندان ائمه جمعه و روحانیون رده بالا، به صورتی معنادار با پزشکان ازدواج می‌کنند. گونه‌ای تبادل ِ سرمایه‌ها. همین‌طور بارها شنیده و دیده‌ام که چگونه برخی اظهارنظرهای دینی و مواضع سیاسی برخی حوزویان رده‌بالا، با مشاوره یا همفکری یا درخواست‌های رسمی و غیررسمی پزشکان معتمد، شکل گرفته و صادر شده‌است 🔹به عنوان مصداق، در پژوهشی که حدود پنج‌سال قبل روی ابعاد استفتائات پنج نفر از مراجع انجام دادم، یکی از نتایج، پذیرش محسوس اقتدار نهاد پزشکی و واگذاری مشروعیت تصمیم‌گیری در برخی موارد به این نهاد مدرن بود (از تشخیص وجوب روزه گرفتن یا حرام بودن آن به دلایل پزشکی تا موارد متعدد دیگر). 🔸تقریباً هیچکدام از این موارد، در نسبت نهاد حوزه و کنشگران حوزوی با "علم" انسانی و اجتماعی در ایران وجود ندارد. این چنین است که از منظر جامعه‌شناسی، منطق موضع‌گیری شدید و سریع نهاد حوزه و طیف گسترده‌ای از حوزویان به کتاب‌سوزی پزشکی فهم می‌شود؛ به همین دلیل است که سوزاندن کتاب «علمی» ماکس وبر و شریعتی و گاردنر، بیانیه‌ی سریع و شدید حوزه علمیه را در پی نخواهد داشت. مسأله «فقط» دفاع از علم نیست. -به نقل از کانال نویسنده 🔻🔻🔻🔻 @daghdagheha
💠بلاخره حوزه به میدان طب آمد، هر چند دیر! و البته با اعلام برائت و سلب مسولیت از خود! 🔸در احوالات آتش زدن کتاب طبی هاریسون ! 🔸چرا حوزه علمیه هنوز تکلیفش را با طب اسلامی مشخص نکرده است؟ 🔸به احتمال زیاد شما هم فیلم آتش‌زدن کتاب هاریسون توسط آقای تبریزیان را دیده اید و واکنشهایی که از وزارت بهداشت گرفته تا مرکز مدیریت حوزه علمیه و برخی روحانیون و اساتید دانشگاهی سرشناس را هم دیده و خوانده باشید. 🔸اما می توان گفت؛ ریشه این گونه مشکلات، خود بزرگان و برنامه‌ریزان حوزه‌های علمیه هستند که بعد از چهل سال از انقلاب با این همه امکانات آموزشی و پژوهشی، هنوز تکلیف خود را با این پرسش ها مشخص نکرده اند: آیا طب اسلامی داریم؟ روایات طبی چقدر معتبر هستند؟ چگونه باید از آنها بهره برد؟ و... پس تعیین تکلیف کردن این مباحث با خود حوزه است. 💠 بنابراین وقتی خود حوزه به صورت رسمی ورود نکرده و دو واحد درسی برای این بحث -که در چند سال اخیر در جامعه فراگیرتر شده - را به برنامه درسی طلاب اضافه نکرده است، و در یک فضای علمی مورد بحث و نظر قرار نداده است، مشخص است که افرادی به صورت شخصی به این عرصه ورود کرده و دانسته یا ندانسته باعث تخریب وجه روحانیت در بین عموم مردم و به ویژه اهل علم و فرهنگ و بعضاً باعث بدبینی به روایات معتبر طبی هم می شوند! 🔹آقای تبریزیان مدتها در حوزه به تدریس کتب روایی طبی مشغول بود اما نظارت و اقدام درستی برای پالایش نظرات وی از طرف حوزه صورت نگرفت. که این نیز کوتاهی برنامه ریزان حوزه را می رساند که چرا احتیاط نکرد و از ابتدا چنین کلاس هایی را مدیریت ننمود تا هم اکنون شاهد وهن روحانیت و روایات طبی نباشیم.؟ ♦️توصیه: اگر باز هم حوزه به صورت رسمی خود را مکلف به ورود به این عرصه نکند باز هم شاهد بی برنامگی در این عرصه خواهیم بود. پس بهتر است حوزه هر چه زودتر به این تکلیف عمل نماید. -به نقل از کانون غرب شناسی و اندیشه اسلامی 🔻🔻🔻🔻 @daghdagheha
💠 علم طب، چگونه دینی خواهد بود؟ ▪️گفتاری از حضرت آیت‌الله جوادی آملی(دیدار با رئیس کمیسیون سلامت مجمع عالی بسیج؛ آبان‌ماه ۹۶) 🔸طب سنتی باید به معنای دقیق کلمه علمی بشود و صرف اینکه فلان گیاه برای درمان فلان بیماری است، کافی نیست؛ باید بدانیم تا مطلبی صد در صد علمی نباشد، دینی نیز نخواهد بود. 🔸دینی بودن علم به دینی بودن موضوع علم است. لذا معیار دینی بودن طب، به طبیب و بیمار و بیماری نیست، بلکه به فهم دقیق و عمیق موضوع و مسئله است. یعنی دینی بودن طب به فهم دقیق ابنا و ابدان است. 🔸اگر بفهمیم و باور کنیم که موضوع طب، فعل خداست، قطعا و لابد این علم دینی خواهد بود، حتی اگر پزشک و بیمار مسلمان نباشند. 🔸اگر بوعلی سینا هم امروز بود از شیوه‌های جدید پزشکی استفاده می‌کرد؛ اما اگر ما به دنبال شناخت گیاهان دارویی و استخراج خواص آنها برویم و به صورت علمی و با ارائه مقاله آن را اثبات کنیم این داروها با بدن ما سازگارتر خواهد بود... 🔻🔻🔻🔻 @daghdagheha
💠باید هر گونه نواخباری‌گری را نقد کرد 🔸در حاشیه آتش‌زدن کتاب هاریسون توسط آقای تبریزیان 🖋استاد عبدالحسین خسروپناه 🔸علم و دانش آنگاه که نافع و زاییده عقلانیت باشد مطلوب اسلام خواهد بود و حکمت شمرده می‌شود؛ هر چند محصول بشریت باشد لکن باید توجه داشت که هر معرفتی و دانشی باید انسان را به خدای سبحان نزدیک سازد و به همین معنا، علم توحیدی شکل می‌گیرد. این نکته کلیدی را عرض کردم تا بی‌خردی آتش زدن مرجع علمی در حوزه پزشکی آشکار گردد. 🔸نگارنده از مدیریت حوزه علمیه کشور به جهت نقد این رفتار ناشایست سپاسگزار است. مطلب اساسی‌تر توجه داشتن به علت این پدیده جاهلانه است و اینکه به معلول بسنده نکرد. 🔸اما علتی که برخی از معممین منتقد این رفتار نیز از آن غفلت کردند و تنها به تخریب عمل ناپسند پرداختند؛ چیست؟ علت به زعم بنده و بر اساس تحقیقات جریان‌شناسانه، پیدایش مکتب نواخباری‌گری در حوزه علمیه است که با این رویکرد، عقل و عقلانیت بی‌رمق می‌شود و خبر ظنی نامعتبر در معارف و احکام و ارزش‌ها حاکمیت می‌یابد و همین رویکرد باعث شده عده‌ای به نقد فلسفه و عرفان بپردازند (البته نباید هر منتقد فلسفه و عرفان را نواخباری دانست) و علوم عقلی را طرد و اهل فلسفه را تکفیر می‌کنند. 🔸برخی نیز با نواخباری‌گری به جریان احمد اسماعیل پیوستند و مسائل اعتقادی و امنیتی برای کشورهای اسلامی پدید آورند. دسته دیگری با همین گرایش و با نفی اصول فقه و اجتهاد مصطلح به فقه اخباری ناکارآمد و عصر حیرت و در نهایت سکولاریسم می‌رسند. پس علمای حوزه به این علت مخرب بپردازند و تنها نسبت به یک رفتار نادرست حساس نشوند و هر گونه نواخباری‌گری را نقد عالمانه نمایند. 🔸پایان سخن تاکید بر سه نکته دارد: 🔹حوزه علمیه قم به صورت حداکثری عقلانیت‌محور و معتقد به اصول فقه و اجتهاد مصطلح و فقه کارآمد است و نباید پدید آمدن نواخباری‌گری را جریان غالب حوزه دانست. این نکته را عرض کردم تا فردا برخی مدعیان روشنفکری این جریان را به عنوان چماق بر سر حوزه علمیه نزنند. 🔹چهار جریان طب در کشور رواج دارد: طب مدرن، طب سنتی، طب نقلی و طب عطاری که باید با رویکرد علمی و سپس قانونی به هر چهار جریان پرداخت و از رفتارهای عامیانه و ناپسند پرهیز کرد. 🔹علوم پزشکی و سلامت به شدت متاثر از نوع انسان شناسی و ساحت های مختلف انسان است که اختلاف در آن باعث تمایز در نظریه های می شود و به همین جهت، تفاوت نظریه پرستاری با رویکرد پوزیتیویستی و رویکرد اگزیستانسیالیستی آشکار می‌گردد. پس انسان‌شناسی اسلامی در حوزه سلامت باید از سوی حوزه علمیه تاکید قرار گیرد. 🔻🔻🔻🔻 @daghdagheha
💠واژه «روحانیت» به معنای امروزی از چه زمانی و از کجا به زبان فارسی راه یافت؟ 🖋عبدالله شهبازی(تاریخ نگار) ◀️قسمت اول 🔸واژه «روحانیت»، به معنای رایج امروزین که به یک گروه اجتماعی معیّن اطلاق می‌شود، جدید است و در زبان فارسی سابقه طولانی ندارد. 🔸از گذشته دور در زبان فارسی واژه «روحانیت»، به معنایی که از «معنویت» می‌فهمیم، کاربرد داشت. برای مثال، در سده هفتم هجری، نجم‌الدین رازی در مرصاد العباد از کسانی سخن گفت که «تخم روحانیت را پرورش داده‌اند و به کمال مرتبه خود رسانیده‌اند.» (نجم‌الدین رازی، مرصاد العباد، به کوشش دکتر محمد امین ریاحی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۵، صص ۳۵۲-۳۵۳) 🔸تا آنجا که جستجو کرده‌ام سابقه اولین کاربرد واژه «روحانی»، به معنای «عالِم دینی»، به مکاتبات میرزا فتحعلی آخوندوف (آخوندزاده) می‌رسد و او نخستین کسی است که این واژه را به مفهوم امروزین ما به کار برده است. 🔸آخوندزاده در نامه رمضان ۱۲۸۷/ دسامبر ۱۸۷۰ به میرزا یوسف خان مستشارالدوله، که در این زمان مشاور میرزا حسین خان مشیرالدوله (سپهسالار)، وزیر عدلیه، بود، واژه «علمای روحانیه» را به کار برده و به او توصیه کرده: «امر مرافعه را در هر صفحه[ای] از صفحات ایران بالکلیه از دست علمای روحانیه بازگرفته، جمیع محکمه‌های امور مرافعه را وابسته به وزارت عدلیه نموده باشید که بعد از این علمای روحانیه هرگز به امور مرافعه مداخله نکنند. تنها امور دینیه، از قبیل نماز و روزه و وعظ و پیشنمازی و نکاح و طلاق و دفن اموات و امثال ذلک در دست علمای روحانیه بماند، مثل علمای روحانیه دول یوروپا.» (حمید محمدزاده و حمید آراسلی، میرزا فتحعلی آخوندوف: الفبای جدید و مکتوبات، باکو: نشریات فرهنگستان علوم جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان، ۱۹۶۳، ص ۱۹۹) 🔸در ژانویه ۱۸۷۶ میرزا فتحعلی آخوندزاده از مانکجی لیمجی هاتریا، نماینده پارسیان هند و سرپرست زرتشتیان ایران، پرسید: «در همان مذهب که خود شما پیرو آنید عالِم یعنی روحانی چه لقب دارد؟ لقبش موبد است یا مُغ است یا چیز دیگر است؟» (همان مأخد، ص ۳۳۷) 🔸مانکجی مقیم تهران در پاسخ ۲۵ آوریل ۱۸۷۶ به آخوندزاده درباره «عالِم روحانی» پارسیان [زرتشتیان] هند به روش ایرانیان آن زمان تعبیر «مجتهد» را به کار برد و نوشت: «جناب دستور پشوتن‌جی بهرام‌جی که حال مجتهد بزرگ است» و افزود: «عالِم روحانی را موبد و دستور می‌گویند.» (همان مأخذ، صص ۴۲۹-۴۳۰) 🔸میرزا فتحعلی آخوندزاده (آخوندوف) در ۱۲ ژوئیه ۱۸۱۲ در نوخا به دنیا آمد که در آن زمان جزو ایران بود و در سال بعد (۱۸۱۳) با معاهده گلستان از ایران جدا و به روسیه تزاری منضم شد (شکی کنونی در جمهوری آذربایجان). آخوندوف کارمند نظامی شاغل در دستگاه نایب‌السلطنه تزار روسیه در قفقاز بود که مقر آن در تفلیس قرار داشت و درواقع تفلیس پایتخت شرقی روسیه تزاری بشمار می‌رفت. آخوندزاده در سال ۱۸۷۳ به درجه کلنلی ارتقاء یافت و در ۹ مارس ۱۸۷۸ در تفلیس درگذشت. H. Algar, “ĀḴŪNDZĀDA,” Encyclopædia Iranica, I/7, pp. 735-740 🔸معادل «روحانی» برای «عالم دینی» تا زمان مشروطه رواج نیافت. سرآغاز کاربرد تدریجی واژه «روحانی»، به معنای عالم دینی، از مطبوعات دوران مشروطه و سپس دوران پهلوی است تا زمانی که تداول عام یافت. 🔸در مجلس اول مشروطه، که انتخاب نمایندگان بر اساس صنوف بود، نام «صنف روحانیت» مطرح نبود و بجز «علما»، به معنی مجتهدان سرشناس روز که ناظر بر مجلس بودند، دو صنف «طلاب» و «وعاظ» هر یک در مجلس دارای نمایندگان خود بودند؛‌ یعنی دو گروه اجتماعی که بعدها ذیل مفهوم عام «روحانیت» جای گرفتند. در «نظامنامه انتخابات مجلس شورای ملی»، که در ۱۹ رجب ۱۳۲۴ ق. به صحه مظفرالدین شاه رسید، صنوف زیر حق رأی دادن و انتخاب نماینده داشتند: «شاهزادگان و قاجاریه، علما و طلاب، اعیان و اشراف، تجار و ملاکین، فلاحین و اصناف». (روزنامه مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره اول، ص ۶) 🔸در قانون لباس متحدالشکل نیز، که در ۶ دی ۱٣٠٧ به تصویب مجلس شورای ملی رسید، واژه «روحانیون» تنها برای علمای دینی غیرمسلمان به کار رفته است. طبق این قانون هشت گروه از شمول قانون فوق مستثنی بودند: «۱- مجتهدین مجاز از مراجع تقلید مسلم که اشتغال به امور روحانی داشته باشند؛ ۲- مراجع امور شرعیه دهات و قصبات پس از برآمدن از عهده امتحان معینه؛ ۳- مفتیان اهل سنت و جماعت که از طرف دو نفر از مفتیان مسلم اهل سنت اجازه فتوی داشته باشند؛ ۴- پیشنمازان دارای محراب؛ ۵- محدثین که از طرف دو نفر مجتهدین مجاز اجازه روایت داشته باشند؛ ۶- طلاب مشتغلین به فقه و اصول که در درجه خود از عهده امتحان برآیند؛ ۷- مدرسین فقه و اصول و حکمت الهی؛ ۸- روحانیون ایرانیان غیر مسلم.» (وبسایت مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی) -به نقل از کانال نویسنده 🔻🔻🔻🔻 @daghdagheha
💠واژه «روحانیت» به معنای امروزی از چه زمانی و از کجا به زبان فارسی راه یافت؟ 🖋عبدالله شهبازی(تاریخ‌دان و تاریخ‌نگار) ↩قسمت دوم 🔸واژه «روحانیت» به معنای جدید از کدام زبان به فارسی راه یافته است؟ 🔸در فرانسوی به روحانیت «کلرژی» Clergé می‌گویند و در انگلیسی نیز «کلرجی» Clergy. این واژه تداوم واژه لاتین کلریکاتوس است به معنی آدم باسواد یا «ملا» که خود از واژه یونانی کلریکوس اخذ شده. 🔸واژه دیگر «پریست» Priest انگلیسی و Prêtre فرانسوی است. منشاء این واژه «پرسبیتر» لاتین و «پرسبیتروس» یونانی است به معنای «بزرگ». 🔸واژه «پاستور» (کشیش) در انگلیسی Pastor و فرانسوی Pasteur نیز به معنی «چوپان» و «شبان» است. بنابراین «روحانیت» از فرانسوی و انگلیسی به فارسی راه نیافته. 🔸در آلمانی به «روحانی» گایست لیشه Geistliche می‌گویند در مقابل ولت لیشه Weltliche به معنی زمینی و دنیوی و غیرروحانی یا همان «سکولار». 🔸و در روسی به «روحانی» (عالم دینی) دوخاوِینتسوا Духовенство می‌گویند از ریشه дух (دوخ) به معنی «روح» که به همان معنای «روحانی» (غیرزمینی) آلمانی است. 🔸با توجه به غلبه فرهنگ آلمانی بر روسیه از زمان پطر اول (کبیر)، و سپس حکومت خاندان آلمانی هُلشتاین- گوتورپ بر روسیه پس از فوت ملکه الیزابت روسیه (دختر پطر اول) با نام سنتی پیشین (خاندان رومانوف)، از ۱۷۶۱ میلادی تا انقلاب ۱۹۱۷، باید واژه «دوخاوِیِنتسوا» (روحانی) بعنوان معادل روسی «گایست لیشه» آلمانی رایج شده باشد. ♦️می‌توان نتیجه گرفت که میرزا فتحعلی آخوندزاده واژه روسی «دوخاوِینتسوا» را ترجمه تحت‌اللفظی کرده و عین آن را (روحانی)، نه معادل مرسوم آن در فارسی را، به کار برده است. با تشکر از جناب آقای رضا نساجی که با راهنمایی ایشان دانستم واژه «روحانیت» منشاء آلمانی دارد. -به نقل از کانال نویسنده 🔻🔻🔻🔻 @daghdagheha
💠هم‌اندیشی اصحاب علوم انسانی اسلامی در باب جهان مقاومت پس از شهادت سردار سلیمانی 🔸با حضور اساتید عرصه علوم انسانی 🔸قم/ دانشگاه باقرالعوم(ع) / چهارشنبه 16 بهمن و یک‌شنبه 20 بهمن ماه 98 🔻🔻🔻🔻 @saraeer @daghdagheha
💠حاج قاسم سلیمانی و امکان تکوین مرزهای نوین انسانی 🖋دکتر مهدی سلطانی / استاد دانشگاه باقرالعلوم (ع): 🔸انسان بنا به محدودیت هایی که دارد، زندگی خویش را با مرزهایی مشخص و متعین می سازد، هر چند این مرزها در زندگی امروزه بسیار در تغییر و سیلان است. به خاطر همین دلیل است که مساله امروز انسان، هویت است، چون که مرزهای خود را مدام تغییر می دهد و نحوه ی توضیح خویش را در امکان هایی که با آن مواجهه دارد، به صورت مکرر، بازتعریف می کند. زندگی انسانی به دلیل آنکه ابعاد بسیار متنوعی دارد، در هر یک از این ساحت ها و ابعاد، مرزهایی را برای خویش به وجود آورده است. برای مثال، در ساحت اقتصادی، اجتماعی، خانواده و حتی در ساحت درونی انسان. این مرزها، به واسطه توضیحات مختلفی است که انسان برای خویش در این ساحت ها داشته و دارد. 🔸شهادت حاج قاسم نیز از جمله مسائل بسیار مهم امروز انسان ایرانی و شاید برای انسان های دیگرنیز باشد، که به صورت حادثه ای ناگهانی، مرزهای فهم و بازتوضیح این انسان را به چالش کشید. شهادت ایشان موجب شد تا نسبت های مختلف زندگی انسان و مرزهایی که برای آنها تفسیر و تعریف کرده است، به هم بریزد و آن ضرورتی که در آن حضور داشت، شکسته شود و در موقعیت امکانی برای بازتعریف جدید برآید. 🔸این مساله بدین خاطر اتفاق می افتد که شهادت ایشان، مثل صاعقه ای برای انسان ایرانی، همه ی ضرورت های موجود را برایش ویران کرد. در این ویرانی ضرورت ها، انسان ها به تأمل واداشته می شوند تا در شرایط امکانی خویش، به تعیین مرزهای جدید خود روی آورند و بازتعریف جدیدی از هویت خویش ارائه دهند و به نظم یافتگی نوینی دست یابند. 🔸برخی تلاش کردند تا از حادثه ای مثل سقوط هواپیمای اوکراینی، به صورت محافظه کارانه، انسان ایرانی را به مرزهای تعیین شده قبل برگردانند، ولی باید توجه داشته باشند، که مرزهای پیشین ویران شده است، و در بازتعریف به همان انسان پیش از شهادت برنخواهیم گشت، چون که این انسان کنونی، در حیرت یافتگی شهادت، در موقعیتی قرار گرفته است که تلاش دارد تا بازتعریف جدیدی از خویش طرح کند. هر چند این حیرت برای هر انسان ایرانی یکسان نبوده و برای هر شخصی به صورت های مختلف و در یک وزان تشکیکی قرار داشته است. از این رو، هر مقدار که این حیرت در بالاترین حد وجودی، تکوین یافته باشد، میزان تخریب و ویران سازی مرزهای مستقر بیشتر خواهد بود. لذا تحولات انسان ها نیز متنوع خواهد بود و در همه به یکسان نخواهد بود. 🔸صدرالمتالهین در تعریف فلسفه اظهار می دارد که فلسفه، توضیح نحوه تکوین انسان است. چنانچه انسان را مثل صدرا نوع متوسط بدانیم، باید ببینیم که در این بازتعریف از مرزهای جدید انسانی، چه نحوه نوع اخیر از انسان ایرانی در حال وقوع خواهد بود. 🔸سوالهای دیگری نیز در اینجا قابل طرح است، اینکه این نوع اخیر جدید از انسان در حال زایش، چه نسبتی با انسان قبل از شهادت دارد؟ مرزهای جدید این انسان در ساحت های مختلف چگونه است؟ یعنی بازتعریف آن به چه نحو خواهد بود؟ 🔸البته باید توجه داشته باشیم که نوع اخیر به واسطه حرکت جوهری انسان رقم می خورد، حرکت جوهری نیز به وسیله نظر و عمل انسان تکوین می یابد، رصد و بازتوضیح این نحوه نوع اخیر، وابسته به این امر است که ببینیم که در ساحت های نظر و عمل این انسان، چه نحوه تغییراتی در حال تکوین است. 🔸از سویی نیز باید توجه داشت که این بازتعریف برای انسان ایرانی، در تعریف و توضیحاتی خواهد بود که از حاج قاسم سلیمانی برای وی شکل خواهد گرفت، به این دلیل که، همان طور که گفته شد، این امر به واسطه شهادت ایشان رقم خورده است، نحوه ی توضیح آنها از حاج قاسم نیز در تکوین نظر و عمل این انسان نقش حیاتی خواهد داشت. 🔸چنانچه حاج قاسم امر لاهوتی دست ناپذیر تعریف شود، موجب سرخوردگی انسان ایرانی خواهد شد، چون امکان الگوگیری از ایشان ممتنع خواهد شد، و اگر به تمامه دسترس پذیر باشد، وجه های غیبی ایشان به محاق خواهد رفت، لذا بایستی توضیحاتی منطقی از ایشان با درنظر گرفتن این دو وجه صورت گیرد تا در راستای الگوگیری شایسته برای انسان ایرانی ممکن شود. در تصویرسازی از حاج قاسم نباید شتاب زده عمل کرد و نه فرصت سوزی. 🔸این الگوگیری انسان ایرانی در وضعیت اکنونی، به واسطه تغییراتی که در عمل اجتماعی وی صورت می گیرد، در فاصله زمانی خاص خود، واقعیت اجتماعی ایران؛ یعنی ساختارهای فرهنگی – اجتماعی – اقتصادی – سیاسی، را مبتلا به واسازی و ساخت شکنی خواهد نمود. لذا در آینده نزدیک، شاهد ساخت شکنی هایی در ساحت های مختلف واقعیت اجتماعی ایران خواهیم بود. 🔻🔻🔻🔻 @daghdagheha
💠فلسفه کنونی (مسلمانان) توان درک پیچیدگی‌های دنیای مدرن را ندارد 🖋بخشی از یادداشت محمدتقی سبحانی خطاب به اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی 🔸۱.بازبینی در مفاهیم پایه فلسفه موجود که در قالب‌های تنگِ ترم‌های کهنِ گرفتار آمده و قدرت تبیین پدیدارهای نوین و دستاوردهای نوآمد بشری را ندارد، یک بایسته اساسی است. همان‌گونه که مفاهیم جوهر و عرض، قوه و فعل، هیولی و صورت، دیگر توان تبیین‌گری خود را از دست داده‌اند، باید با دوگانه‌هائی چون وجود و ماهیت، مادی و مجرد، و ذهنی و خارجی نیز وداع کرد. فیلسوفان اسلامی چندی است که با فروگذاری طبیعیات ارسطوئی و هیئت بطلمیوسی، بدین سو رفته‌اند که افتخار پاسبانی بارگاه مابعدالطبیعه را بر سایر شاخه‌های حکمت نظری و عملی ترجیح دهند، غافل از آن که بنیادهای مفهومی این متافیزیک همچنان بر انگاره‌های فیزیک‌ کهن و روان‌شناسی پیشاتجربی استوار شده و از نظام معنائی وحی اسلامی، کمترین بهره‌مندی را داشته است. 🔸۲.برون آمدن از تنگنای روش‌ قیاسی و برهان اصطلاحی و پذیرش رویکردهای تلفیقی و ترکیبی یک ضرورت انکار ناپذیر روش‌شناختی است. واقعیت فلسفه اسلامی در دوره‌های گوناگون خود به خوبی گواه بزرگی است که ادعای یقین‌پروری فیلسوفان-آن هم از تبار «یقین خاص» و‌مضاعف- آرزوئی بیش نیست و ارّابه فلسفه در گذشته نیز با اسب‌های گونه‌گون و نوبه‌نو به راه‌های پر پیچ و خمِ اندیشه‌ورزی تاخته است. این پرسش که مقدمات برهان در سنت منطقی ارسطوئیان، چگونه به تجربه و تواتر در کنار اولیات و حدسیات ارج می‌گذاشت، می تواند مدخلی برای بازاندیشی در کار فروبسته فلسفه کنونی ما باشد. حکمت متعالیه با آن که در ادعا بر تلفیق روش‌های عقلانی و وحیانی هر دو تاکید داشت، اما در عمل همچنان بر مدار روش‌ فلسفه‌های پیشااسلامی می چرخد. 🔸۳. دستگاه معرفت‌شناسی فلسفه اسلامی، پر‌آسیب‌ترین بخش این منظومه معرفتی است و تلقی‌های تَنگ و تُنک‌مایه یونانی و اسکندرانی بر روح نظریه معرفتِ فیلسوفان سخت سایه‌ انداخته است. بر آگاهان پوشیده نیست که این باب معرفت‌ که همچنان بر پاشنه عین-ذهن و لولای انتزاع و تجرید و دستگیره مقولات و مفاهیم ماهوی می‌چرخد، حتی پاسخگوی مبانی حکمت متعالیه در اصالت و تشکیک خاصی وجود نیست و قصه پیچ در پیچ معرفت بشری را به درستی روایت نمی کند. 🔸۴.فلسفه اسلامی در هویت خویش دچار یک بحران اساسی است و باید پیش و بیش از هر چیز به جایگاه خود در درختواره دانش‌های موجود اندیشه کند. متافیزیک در دو شاخه حکمت نظری و حکمت عملی در عصر ارسطو و شاید تا دوران میانه، از جایگاه و مرتبتی برخوردار بود که هم‌اینک در میانه علوم اسلامی و‌ نیز در پهنای علوم‌ انسانی چنان مقام و موقعیتی ندارد. فلسفه اسلامی باید نسبت خود را با دانش‌های فرازین و فرودین کنونی روشن سازد و به وضوح بدین پرسش پاسخ گوید که در عصر جدید به دنبال برآوردن کدامین حاجت از حاجت‌های بشری است. به نظر می رسد که تا این پرسش، پاسخ مناسب نیابد، از مساهمت حکمت در تحول علوم انسانی و اسلامی به روشنی و راستی نمی توان سخن گفت. 🔸۵. و در نهایت، فلسفه باید گره‌گشای مسئله‌ها و معضله‌های فکری بشر و به ویژه پاسخ‌گوی نیازهای واقعی انسان و جامعه معاصر باشد. فلسفه کنونی ما نه تنها -چنان که بایسته و شایسته است- توان درک پیچیدگی‌های دنیای مدرن را ندارد بلکه حتی در پاسخگوئی به مهم‌ترین پرسش‌های اساسی بشر در تاریخ هم ناکام‌ می‌نماید. در جای دیگر گفته‌ام که برخلاف انگاره نخستینِ حکمت‌باوران ما، این فلسفه با جبرانگاری، ایدآلیسم، فردگرائی و کلی نگری، ثبات‌گرائی(ایستمندی) و نسبیت اخلاقی بیشتر سازگار است تا آزادی‌اندیشی، مسئولیت‌آفرینی، رئالیسم، کل‌نگری، تکامل‌گرائی و اخلاق‌باوری. 🔸این پرسش‌ها اگر برای دوستان مجمع عالی حکمت بسی گران و باورناپذیر است، اما چه باک؛ چرا که این بنا را برای آن ساخته‌اند که به همین سوالات سهمگین پاسخ دهد و نه آن که به خوانش مکرر یافته‌های پیشینیان و لوازم گفته‌های گذشتگان بپردازد. اگر فلسفه اسلامی در هر چند قرن، و در نقطه‌های عطف تاریخ مسلمین، یک مکتب تازه پدید آورده است، پس بگذارید که در این دوره جدید و در عصر نهضت نوین شیعه نیز شاهد شکل‌گیری و باروری مدرسه جدیدی در فلسفه اسلامی و شیعی باشیم، ان‌شاالله. -به نقل از نامه‌های حوزوی 🔻🔻🔻🔻 @daghdagheha