#شهیدانه
💠بی بی گفت: ما پیروزیم💠
🌷خاطره شهید سلیمانی از شهید
محمدحسین یوسف الهی :
🔵یک روز با حسین به سمت آبادان میرفتیم. عملیات بزرگی درپیش داشتیم...
من خیلی ناراحت بودم. به حسین گفتم:
چندتا عملیات انجام دادیم اما هیچ کدام آن طور که باید موفقیتآمیز نبود. این یکی هم مثل بقیه نتیجه نمیدهد.
گفت: برای چی؟
گفتم: چون این عملیات خیلی سخته و بعید میدانم موفق بشویم.
گفت: اتفاقا ما در این کار موفق و پیروز هستیم.
گفتم: حسین دیوانه شدهای. در عملیات هایی که به آن آسانی بود و هیچ مشکلی نداشتیم نتوانستیم کاری از پیش ببریم آنوقت در این یکی که کلا وضع فرق میکنه واز همه سختتر است. موفق میشویم!
حسین خندهای کرد و با همان تکه کلام همیشگیاش گفت:
حسین پسر غلامحسین به تو میگویم که ما در این عملیات پیروزیم.
میدانستم که او بیحساب حرفی را نمیزند. حتما از طریقی چیزی که میگوید ایمان و اطمینان دارد.
گفتم: یعنی چه از کجا میگویی؟
گفت: بالاخره خبر دارم.
گفتم: خب از کجا خبر داری؟
گفت: به ما گفتند که ما پیروزیم.
پرسیدم: کی به تو گفت؟
جواب داد: #حضرت_زینب (س).
دوباره سوال کردم در خواب گفت یا در بیداری؟
با خنده جواب داد: تو چهکار داری. فقط بدان بی بی گفت که شما دراین عملیات پیروز خواهید شد و من به همین دلیل میگویم که قطعا موفق میشویم...
#شبتون_شهدایی 🌙
🕊🕊🕊
@dahehaftadiihay_amariyon
#شهیدانه
#مناجات
شهید احمد بابایی🥀🖤
یا نور✨
خدایا این بنده ضعیف و ذلیل و گنهکارتو میخواهد که او را ببخشی و بیامرزی و قلم عفو بر اعمال او بکشی
خدایا به من توفیق بده که به عهد خود که با تو بسته ام و هر بار با تکرار گناهان به آن عمل نکرده ام، این بار وفا نمایم.
خدایا قسمت می دهم بر محمد و آل محمد ( صلی الله علیه و آله) قبل از اینکه مرا از این دنیا ببری، تمامی گناهانم را ببخش و به من آنقدر توانایی بده تا آخرین نفسی که زنده هستم بنده مخلص تو باشم و در راه تو و برای تو حرکت کنم.
خدایا از تو میخواهم اگر درراه تو و به دست دشمنان تو کشته شدم، مرا به عنوان شهید در راهت بپذیری، زیرا که گناهانم زیاد است و طاعتم اندک.
خداوندا عاجزم و بیچاره، فقط امید به لطف و کرم و فضل تو دارم.
•••✨☁️✨•••
@dahehaftadiihay_amariyon
•••✨☁️✨•••
#شهیدانه
میگفت:
تسبیحات حضرت زھرا "سَلامُاللّٰهعَلَیها"
رو بدونِ تسبیح بگید!
با بند بندھایِ انگشت که
بگی روز قیامت همینا به حرف میان..
شهادت میدن که باهاشون ذکر گفتی!
#شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
•••••✨🕊✨•••••
@dahehaftadiihay_amariyon
•••••✨🕊✨•••••
#شهیدانہ🥀
همیشہمیگفت :
برایاینکہگرهمحبتما
برایهمیشہمحکمبشہ
بایددرحقهمدیگہدعاکنیم((:♥!
#شهیدعباسدانشگر
🕊✨🕊✨🕊
@dahehaftadiihay_amariyon
🕊✨🕊✨🕊
#شهیدانہ
یهبندهخداییمیگفت
گلزارشهداکهرفتیباخودتفکرکن..
تصورکناگهاینشهداازجاشونبلندبشن
چهجمعیتیمیشن..!
چهجمعیتیپرپرشدنکهماآرامشداریم :)
خیلینامردیهیادمونبرهچقدرشهیددادیم!
✨🕊✨🕊✨🕊✨
@dahehaftadiihay_amariyon
✨🕊✨🕊✨🕊✨
#شهیدانہ
بهشگفتم:
چندوقتیہبہخاطراعتقاداتم
مسخرممےڪنن...😥
بهمگفت:
براےاونایـےڪہ
اعتقاداتتونرومسخرهمےڪنن،
دعاڪنینخدابہعشق❤️
حسیندچارشونڪنہ :)
شهید احمد مشلب❤️
@dahehaftadiihay_amariyon
#شهیدانہ🦋
کنارش ایستاده بودم
شنیدم کہ مےگفت :
صلےاللّٰہ علیک یآ صاحبالزمان
بهش گفتم :
چرا الان بہ #امام_زمان سلام دادے..؟
گفت : شاید این وزشِ باد و نسیم
سلام منو بہ امامزمانم برساند :)💚
#شهید_ابومهدے_المهندس🌻✨
✨🕊✨🕊✨🕊
@dahehaftadiihay_amariyon
✨🕊✨🕊✨🕊
#شهیدانہ
✨﷽✨
✅ازدواج به سبک شهدا
✍️شهید مرتضی عبداللهی: خواستگاری خانواده شهید از من به صورت سنتی بود. هنگامی که آقا مرتضی به خواستگاری من آمد، ۲۰ سال سن داشت؛ دانشجوی سال سوم مهندسی عمران بود و نه کار مشخصی داشت و نه به سربازی رفته بود. تاکید بر احترام به والدین، دغدغه و پشتکار شهید برای انجام تکالیف الهی از جمله خصوصیاتی بود که باعث شد با اطمینان او را انتخاب کنم.
🍃در آذر ماه ۱۳۸۷ عقد کردیم و مهر ماه ۱۳۹۰، مصادف با شب تولد حضرت معصومه (س) سرِ زندگی مشترکمان رفتیم. آقا مرتضی تفکر معنوی بالایی داشت و خیلی دوست داشت زندگی سادهای را شروع کنیم. او جهیزیه دختر را که یک عُرف بود، به تعبیر هدیه از طرف پدر و مادر عروس میدانست و سفارش میکرد نباید در این قضیه سختگیری شود. نکته مهمی که بنده هنگام خواستگاری از ایشان دیدم، داشتنِ برنامه و هدف مشخص در زندگی بود.
مرتضی دوست داشت شروع زندگی مشترکمان همراه با معنویات باشد. حتی شب عروسیمان بعد از مراسم عروسی به زیارت شهدای گمنام رفتیم و مناجاتی با شهدا داشت که برایم خیلی جالب بود. با وجود اینکه آن موقع شغل مشخصی نداشت، ولی میگفت هر شغلی در آینده داشته باشم هدفم خدمت به اسلام است.
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
@dahehaftadiihay_amariyon
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#شهیدانہ
پرستویی که مقصد را در کوچ میبیند از ویرانی لانه اش نمیهراسد ...
شهید مرتضی آوینی
°♡ @dahehaftadiihay_amariyon
°♡
#شهیدانہ🌿
پدرشون،خوابشونرو میبینھ میگہ
پسرم !
بعداینڪهتیرخوردۍو به زمین خوردۍ آیا دردێ ࢪوحسڪردییانه' ؟!
گفٺبابادردچیه؟
صحبٺازچےمیڪنی !
گفٺچرا؟
گفٺاصن تیرخوردمبھ
زمیننخوردم
چششموبازڪردمدیدمآقاسرموبہدامن گرفت
#شهید_زارع
🕊✨🕊✨🕊
@dahehaftadiihay_amariyon
🕊✨🕊✨🕊
#شهیدانه
#شهید_غیرت
📝داستان واقعی....
🌀شاید خیلیا بدونین..
شاید ندونین..
✍یه روز یه پسر 19ساله ...
که خیلیم پاک بوده ساعت دوازده شب 🕛..
باموتور توی تهران پارس بوده..
داشته راه خودشو میرفته..
💥که یهو میبینه یه ماشین با چندتا پسر..
دارن دوتا دخترو به زور سوار ماشین میکنن..
تو ذهنش فقط یه ☝️چیز اومد...
👈ناموس..
👈ناموس 👌 کشورم ایران..
میاد پایین...
تنهاس..
درگیر میشه..
🚫لامصبا چند نفر به یه نفر..
توی درگیری دخترا سریع فرار میکنن و دور میشن..
میمونه علی و...علفهای هرز شهر..
تو اوج درگیری بود که یه چاقو صاف میشینه رو شاهرگ گردنش..
میوفته زمین..
پسرا درمیرن..
کوچه خلوت..شاهرگ..تنها...دوازده شب..
💔علی تا پنج صبح اونجا میمونه ..
پیرهن سرخه سرخه..
مگه انسان چقد خون داره..
ریش قشنگش هم سرخه..
سرخ و خیس..
🍃اما خدا رحیمه..
یکی علی رو پیدا میکنه و میبره بیمارستان...
اما هیچ بیمارستانی قبولش نمیکنه..
تا اینکه بالاخره ..
یکی قبول میکنه و ..
عمل میشه...
زنده ..
♨️اما فقط دوسال بعد از اون قضیه..
دوسال با زجر......خونه.. بیمارستان..خونه..
میمونه تا تعریف کنه...چه اتفاقی افتاده..
میگن یکی ازآشناهاش میکشتش کنار..
بش میگه علی...اخه به تو چه؟ چرا جلو رفتی؟
👈میدونی چی گفت؟
✅گفت حاجی فک کردم دختر شماست...
ازناموس شما دفاع کردم..
👈جوون پر پر شده مملکتمون....
علی نوزده ساله به هزارتا ارزو رفت.. 👉
رفت که تو خواهرم..
اگه اون دنیا انگشتشو به طرفت گرفت... 👈
گفت خداااااا...
من از این گله دارم...
داری جوابشو بدی...؟؟
هدیه به روح مطهر #شهید_علی_خلیلی 🌹
در زمان غیبت، اطاعت محض
از ولایـت فقیـه داشته باشید.🌹
#سالروز_شهادت
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#نوروز
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
@dahehaftadiihay_amariyon
#شهیدانہ
💌 بچّهها محاصره شده بودند....
💌 نیروهای پشتیبانی نمیتوانستند کمک برسانند. همهتشنهوگرسنهبودند.#شهیدکارور هرچه تلاش کرد و خودش را به آب و آتش زد تا بتواند لااقل کمی آب برای رفع تشنگی نیروهایش تهیّه کند، موفّق نشد.
💌 در همین لحظه، بچّهها #کارور را دیدند که با قدمهای استوار به طرف تپّههای بازی دراز میرود. تیمّم کرد و روی یکی از تپّهها ایستاد. تکبیره الاحرام را با صدای بلند گفت و شروع کرد به نماز خواندن. مدّتی طول کشید تا به رکوع رفت و چند دقیقهای طول کشید تا سر از رکوع برداشت و به خاک افتاد. نمازش که تمام شد، دستهایش را بالای سرش برد و چشمهایش را بست. نمیدانم با چه حالی، با چه اخلاصی، چگونه دعا کرد که در همان لحظه، صدای «الله اکبر» و فریاد شادی بچّهها به گوش رسید. باران، نم نم شروع به باریدن کرد...
#سرداربینشانخیبرشھیدمحمدرضاکارور
🌷شهید «محمدرضا کارور»🌷
🕊#شادیروحشهداءصلوات🕊
🕊🕊🕊
@dahehaftadiihay_amariyon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهیدانه🍃🌺
🎥درخواست شهید مدافع حرم سجادمرادی🕊⚘
◽️هر کسی اذیت نمیشه و پیام منو میشنوه یک روز برا ما نماز بخونه، ممنون میشیم❤️
◽️زیباترین قسمتش فقط اونجاست که میگه :
🌷ان شاءالله اونور جبران بکنیم!☺️🌷
💠شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات♥️
اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ🍃
@dahehaftadiihay_amariyon
#شهیدانه
🔻اراذل و اوباش را جذب هیئت می کرد.
مثلاً می رفت دست در گردن کسی که کنار جوی آب نشسته بود میانداخت و می گفت: «داداش بیا دو دقیقه رو با ما بد بگذرون»
🌼 یا مثلا با اینکه سن خودش کم بود به مدرسه میرفت، لیست بچهها را میگرفت به آنها زنگ میزد و به مسجد دعوتشان می کرد.
🔸مصطفی حتی افرادی که همه به چشم اراذل و اوباش به آنها نگاه میکردند، جذب هیئت میکرد. آن ها هم بچههای خوبی می شدند و خیلی به نفع اهالی محل می شد.
شهید_مصطفی_صدر_زاده 🌷
@dahehaftadiihay_amariyon
••
#شهیدانه
#شهید_سیدطاها_ایمانی:
خستهام از این نفس سرکش و ناآرام...
#مناجات
@dahehaftadiihay_amariyon
#شهیدانه
هر وقت
احساس کردید
از امام زمان دور شدید
و دلتون واسه آقا تنگ نیست...
این دعای کوچیک رو بخونید:
لَیـِّن قَلبی لِوَلِـیِّ اَمرک✨
یعنی...
خدایا دلم رو،
واسه امامم #نرم کن...🪴
#شهیدحسینمعزغلامـی
#یامهدیعج❤️
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@dahehaftadiihay_amariyon
#شهیدانه
💠•--◇--•💠
◇ وصیت نامه #شهید_علمدار
💠 احتیاط کن در ذهنت باشد که یکی دارد مرا میبیند یک آقایی دارد مرا میبیند. دست از پا خطا نکنم مهدی فاطمه(س) خجالت بکشد. وقتی میرود خدمت مادرش که گزارش بدهد شرمنده نشود و سرش را پایین نبیندازد بگوید: مادر! فلانی خلاف کرده گناه کرده است.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@dahehaftadiihay_amariyon
#شهیدانه
🌺احترام به آقا #امام_زمان (عج)🌺
#شهدای_دفاع_مقدس
❇️در اولین روزهای پس از فتح خرمشهر پیکر 25 تن از شهدای عملیات آزادسازی خرمشهر را به شیرازآورده بودند پس از اینکه جمعیت حزب الله بر اجساد مطهر این شهیدان نماز خواندند علمای شهر،مسئولیت تلقین شهدا را بر عهده گرفتند. هنگامیکه من به درون قبر یکی از این عزیزان رفتم و شروع به خواندن تلقین نمودم با صحنه ای بس عجیب و تکان دهنده مواجه شدم،
تا جائیکه تلقین را نیمه کارهرها کردم و از قبر بیرون آمدم، ماجرا از این قرار بود که هنگام قرائت نام مبارکه ائمه (ع) در تلقین، به محض اینکه به نام مبارک حضرت صاحب الزمان (عج) رسیدم، دیدم که شهید انگار زنده است،
چشمانش باز شد و لبخندی زد.
📣راوی: آیت الله حائری شیرازی
📚منبع:کتاب حدیث عشق
🌺🍂✨🌺🍂✨🌺🍂✨🌺🍂✨
@dahehaftadiihay_amariyon
#شهیدانه
روضهکهتمامشد،غیبشزد؛
خیلیگشتیمتامتوجهشدیمرفتهاست سراغِشستنِسرویسهاےبہداشتی.
نگذاشتکسیکمکشکند.!
میگفت:افتخارمایناستخادمِروضهٔ حضرتزهرا"سلاماللهعلیہا" باشم.
#حاج_قاسم[♥️"✨]
#شهداییمـ[🌱"🌊]
@dahehaftadiihay_amariyon
#شهیدانه
می گفت:چادر یادگار
حضرت زهرا(س)است،ایمان یک زن
وقتی کامل می شود_که حجابش را
کامل رعایت کند،،،،👌🌹
#شهید_ابراهیم_هادی_🌹
@dahehaftadiihay_amariyon
#شهیدانه
#تربیت_دینی
🌷شهید منصور ستاری به روایت همسر:
یک بار با عصبانیت ایستادم بالای سر منصور و نمازش که تمام شد، گفتم « منصور جان، مگه جا قحطیه که میای میایستی وسط بچهها نماز میخونی؟ خُب برو یه اتاق دیگه که منم مجبور نشم کارم رو ول کنم و بیام دنبال مهر تو بگردم.»
تسبیح را برداشت و همان طور که میچرخاندش، گفت «این کار فلسفه داره. من جلوی اینها به نماز میایستم که از همین بچگی با نماز خوندن آشنا بشن. مهر رو دست بگیرن و لمس کنن. من اگه برم اتاق دیگه و اینها نماز خوندن من رو نبینن، چه طور بعداً بهشان بگم بیایین نماز بخونین!؟»
قرآن هم که میخواست بخواند، همین طور بود. ماه رمضان ها بعد از سحر کنار بچهها می نشست و با صدای بلند و لحن خوش قرآن میخواند. همه دورش جمع میشدیم. من هم قرآن دستم می گرفتم و خط به خط با او می خواندم. اصلاً اهل نصیحت کردن نبود. میگفت به جای این که چیزی را با حرف زدن به بچه یاد بدهیم،
"باید با عمل خودمان نشانش بدهیم".
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@dahehaftadiihay_amariyon
#شهیدانه
🌺شهید احمدی روشن
نان سنگگ گرفته بودیم و می آمدیم طرف خوابگاه.
چندتا سنگ به نانها چسبیده بود.
مصطفی کندشان و برگشت سمت نانوایی.
میگفت «بچه بودم، یه بار نون سنگگ خریدم، سنگ هاش رو خوب جدا نکرده بودم؛
بهش چسبیده بود. خونه که رسیدم، بابام سنگ ها رو جدا کرد داد دستم،
گفت برو بده به شاطر. نونواها بابت اینا پول میدن.»
📚یادگاران 22 (کتاب احمدی روشن)
🚨رعايت حق الناس حتي در صف سلف
( از خاطرات 🌺شهید دیالمه )
وارد سلف سرویس شدم. ساعت حدود 1و 45 بود و به کلاس نمیرسیدم و صف غذا طولانی بود.
دنبال آشنایی میگشتم در صف تا بتوانم سریعتر غذا بگیرم.
شخصی را دیدم که چهرهای آشنا داشت و قیافهای مذهبی. نزدیک شدم و ژتون را به او دادم و گفتم: برای من هم بگیر.
چند لحظه بعد نوبت او شد و ژتون مرا داد و یک ظرف غذا گرفت.
و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت و در صف ایستاد.
بلند شدم و به کنارش رفتم و گفتم: چرا این کار را کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟
گفت: من یک حق داشتم و از آن استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم و حالا برمیگردم و برای خودم غذا میگیرم.
این لحظهای بود که به او سخت علاقهمند شدم و مسیر زندگیام تغییر کرد.
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
🕊🌱🕊🌱🕊🌱🕊
@dahehaftadiihay_amariyon
#شهیدانه
🔰 شهید علی ماهانی
یکبار هم نشد حرمت موی سفید ما را بشکند یا بیسوادی ما را به رخمان بکشد. هر وقت وارد اتاق میشدم، نیمخیز هم که شده از جا بلند میشد. اگر بیست بار هم میرفتم و میآمدم، بلند میشد. میگفتم: علیجان! مگه غریبه هستم؟! چرا به خودت زحمت میدی؟! میگفت «احترام به والدین، دستور خداست.»
یک روز که خانه نبودم، از جبهه آمده بود. دیده بود یک مشت لباس نشسته گوشه حیاطه، همه را شسته بود و انداخته بود روی بند. وقتی رسیدم، بهش گفتم: الهی بمیرم برات مادر، تو با یک دست، چطوری اینهمه لباس را شستی؟!
گفت «اگه دو دست هم نداشتم، بازهم وجدانم قبول نمیکرد من اینجا باشم و شما زحمت شستن لباسها را بکشی»
🌷شادی روح بلند شهدا صلوات🌷
@dahehaftadiihay_amariyon
#شهیدانه
🔴 اعجوبه ای به نام #حسن_طهرانی_مقدم !
🔹چی بود این #شهید_طهرانی_مقدم !
واژه اسطوره براش خیلی حقیره،
زمان جنگ فرمانده یگان توپخانه سپاه بود،
وقتی صدام شهرها رو با موشک اسکاد بی میزد
به قول سردار نقدی، ما در به در دنبال یه چیزی بودیم فقط تو بغداد فرود بیاد،نه سر جنگی نه قدرت انفجاری ،دقت ،هیچی، فقط اونجا بیوفته بگیم ما هم زدیم!
🔹مطلق کشورها سلاح نمیدادن
رفیق دوست کانال زد با حافظ اسد تو سوریه و قذافی تو لیبی که موشک بدن!
۱۳ نفر از اعضای یگان توپخانه سپاه به سرپرستی شهید طهرانی اعزام شدن لیبی و سوریه!
🔹بازم مرام سوری ها،حافظ اسد گفت زرادخانه موشکی ما زیر نظر روس هاست، موشک نمیتونیم بدیم ولی آموزش میتونیم بدیم!
آموزش باز و بسته کردن کلاشینکف نه ها،شلیک موشک!
کامل آموزش دادند
🔹آمریکایی ها قبل انقلاب اینجا سایت هاگ داشتند،قذافی در ازای امتیاز در اختیار قرار دادن یه سایت هاگ قرار شد موشک بده!
۳۰ تا اسکاد بی داد!
کلا ۳۰ تا!
وسطش هم ول کردن رفتن!
حسن طهرانی مقدم!
از صفرِ صفرِ صفر ما رو رسوند به جایی که الان انقدر موشک داریم برای شلیک مداوم اونها نیاز به سیستم رگباری داریم،یعنی انقلابی از واحد توپخانه ما رو رسوند به تیربار موشکی!
🔹رو اینا فکر میکنید یا نه؟
انقدر این آدم پشتکار و دانش و ابتکار و ایمان و توسل داشت،علم! دینامیک،مکانیک، شیمی،مغناطیس،آخرت تبدیل تهدید به فرصت!
که ایران رو در برابر بزرگترین ارتش شر جهان به بازدارنگی موشکی رسوند!
آخر هم سر آرمانش جونشو گذاشت،شهید شد، پودر شد این شهید عالی مقام
🔹یه جمله طلایی داره میگه فقط انسان های ضعیف به قدر امکانات کار میکنند!
موساد سر یکی از آزمایش ها تو ملارد،عملیات خرابکاری کرد صدای انفجار تا تهران اومد!
گذاشتیم کنار براشون
بعد طرف میاد میگه من به مریم میرزا خانی افتخار میکنم، مریم میرزا خانی کیه؟
نه کیه؟
چه کار کرده؟ریاضی دان بوده؟از علم و الگوریتم مریم میرزا خانی چی به تو رسیده؟
غیر از این که رفته اونور علمش آب شده در آسیاب ایالات متحده،تحریم هوشمند شده دهنت و سرویس کنه؟
🔹افتخار!
متعلق به حسن طهرانی مقدمه!
پودر میشه سر عقیده اش ولی لباست اگه الان تنته واسه شب بیداری های حسن طهرانی مقدمه!
حسن! قاسم!باقر مهدی، اسم ها رو نگاه کن آدم کیف میکنه،نه پاتریسیا و ارمیلیا پتروشیمی و پاتریشیا
گریه کن امام حسین،مادرا چادری، اهل توسل، نه پاساژ گردی،نه سگ بغل کن
🔹اینه، انقلابی اینه از توپخانه میرسه به تیربار موشکی!
تیپ و ببین دهه ۶۰ با شلوار جین!
از الان گلزار و تام هاردی و تام کروز هزار واحد خوشتیپ تره!
اینه!
ابر انسان: حسن طهرانی مقدم!
نه غربزه جماعت
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🌹
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
🌀🔅🌀🔅🌀🔅🌀🔅🌀🔅🌀
@dahehaftadiihay_amariyon