eitaa logo
دارالقرآن 🌹 ایثارگران 🌹 البرز کودک و نوجوان
27 دنبال‌کننده
232 عکس
603 ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سوره جهت تبیین مفهوم آیه ۳۶ ✨الیس الله بکاف عبده بچه ها اگه فقط یه قدم برای خدا برداریم، باید مطمئن باشیم که خدا چند قدم برامون برمیداره❤️فقط کافیه که بندگیشو بکنید و یه قدم رو فقط برای اون بردارید تا خدا آسایش و راحتی رو براتون بیاره😍 اون یه قدم برای. جوری باشه که بدون ترس باشه تا مطمئن پیش برید😊 👇👇👇🌸🌸🌸👇👇👇 آیت الله شیخ محمدتقی بهلول میفرمودند: ما با کاروان و کجاوه به«گناباد» می‌رفتیم. وقت نماز شد. مادرم کاروان‌دار را صدا کرد و گفت: کاروان را نگه‌دار می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. کاروان دار گفت: بی‌بی! دوساعت دیگر به فلان روستا می‌رسیم. آنجا نگه می‌دارم تا نماز بخوانیم. مادرم گفت:نه! می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. کاروان‌دار گفت: نه مادر.الان نگه نمی‌دارم. مادرم گفت:نگه‌دار. او گفت: اگر پیاده شوید، شما را می‌گذارم و می‌روم. مادرم گفت:بگذار و برو. من و مادرم پیاده شدیم.کاروان حرکت کرد.وقتی کاروان دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد؟ من هستم ومادرم؛دیگر کاروانی نیست؛ شب دارد فرا می‌رسد وممکن است حیوانات حمله کنند؛ ولی..... 🍃🍃🌸🌸🍃🍃 👈*به کانال دارالقرآن ایثارگران البرز کودک و نوجوان بپیوندید*🔰🔰 @darolquran_isargaran_alborzkodak
سوره جهت تبیین آیه ۳۶ 👇👇👇🌸🌸🌸👇👇👇 ولی مادرم با خیال راحت با کوزه‌ی آبی که داشت،وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد؛رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند؛ لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر می‌شد؛ در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم. دیدم یک دُرشکه خیلی مجلّل پشت سرمان می‌آید. کنار جاده ایستاد و گفت:بی‌بی کجا می‌روی؟ مادرم گفت:گناباد. او گفت: ما هم به گناباد می‌رویم.بیا سوار شو. یک نفس راحتی کشیدم.گفتم خدایا شکر. مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت مسافر درشکه نشسته و تکیه داده. به سورچی گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمی نشینم. سورچی گفت: خانم! فرماندار گناباد است. بیا بالا؛ ماندن شما اینجا خطر دارد؛ کسی نیست شما را ببرد. مادرم گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمی‌نشینم! در دلم می‌گفتم مادر بلند شو برویم. خدا برایمان درشکه فرستاده است؛ ولی مادرم راحت رو به قبله نشسته بود و تسبیح می‌گفت؛ آقای فرماندار رفت کنار سورچی نشست. گفت: مادر بیا بالا؛اینجا دیگر کسی ننشسته است. مادرم کنار درشکه نشست و من هم کنار او نشستم ورفتیم. دربین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم 🍃🍃🌸🌸🍃🍃 👈*به کانال دارالقرآن ایثارگران البرز کودک و نوجوان بپیوندید*🔰🔰 @darolquran_isargaran_alborzkodak