eitaa logo
دارالقرآن 🌹 ایثارگران 🌹 البرز کودک و نوجوان
27 دنبال‌کننده
232 عکس
603 ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
*🌸 آ* آ مثل آغاز، از یک حکایت از ماجرای، دوران غیبت *🌸 ا * اَ مثل انصار، یاران مهدی(عج) سیصد و سیزده سرباز مهدی(عج) *🌸 ا* اِ انتظار است، تا غم سر آید آن حجت حق، از ره بیاید *🌸 ا* اُ مثل الگو، مانند مادر زهرای اطهر(س)، الگوی برتر 📚تربیت مهدوی کودکان 🍃🍃🌸🌸🍃🍃 👈*به کانال دارالقرآن ایثارگران البرز کودک و نوجوان بپیوندید*🔰🔰 @darolquran_isargaran_alborzkodak
سوره برای بچه ها بگید که خداوند کسایی رو که همدیگه رو مسخره میکنند اصلا دوست نداره👌 و آنقدر این موضوع نهی شده که حتی یه سوره بخصوص رو خدا بهش اختصاص داده😍 پس بچه ها هیچ وقت نباید دیگران رو مسخره کرد و به خاطر ظاهرشون بهشون لقب داد❤️ 👇👇👇🌸🌸🌸👇👇👇 احسان کوچولو بعضی روزها با مامانش می رفت پارک اما وقتی می رسیدن اونجا از کنار مامانش تکون نمی خورد و نمی رفت با بچه ها بازی کنه. هر چه قدر هم که مامانش بهش می گفت پسرم برو با بچه ها بازی بکن فایده ای نداشت. احسان کوچولو روی یکی از دست هاش یه لک قهوه ای بزرگ بود، اون همیشه فکر می کرد که اگه بقیه بچه ها دستش رو ببینن مسخره اش می کنن بخاطر همین همیشه خجالت می کشید و دوست نداشت که با هم سن و سال های خودش بازی کنه. یه روز احسان به مامانش گفت: من دیگه پارک نمیام. مامان احسان گفت: چرا پسرم؟ احسان گفت: من خجالت می کشم با بچه ها بازی کنم آخه اگه برم پیششون اون ها من رو بخاطر لکی که روی دستم هست مسخره می کنن. مامان احسان گفت: تو از کجا میدونی که بچه ها مسخره ات می کنن؟ مگه تا حالا رفتی با بچه ها بازی کنی؟ احسان جواب داد: نه. مامان احسان کوچولو اون رو بغل کرد و گفت: حالا فردا که رفتیم پارک با هم می ریم پیش بچه ها تا ببینی اون ها تو رو مسخره نمی کنن ودوست دارن که باهات بازی کنن. اما... 🍃🍃🌸🌸🍃🍃 👈*به کانال دارالقرآن ایثارگران البرز کودک و نوجوان بپیوندید*🔰🔰 @darolquran_isargaran_alborzkodak
سوره جهت تبیین مفهوم آیه ۳۶ ✨الیس الله بکاف عبده بچه ها اگه فقط یه قدم برای خدا برداریم، باید مطمئن باشیم که خدا چند قدم برامون برمیداره❤️فقط کافیه که بندگیشو بکنید و یه قدم رو فقط برای اون بردارید تا خدا آسایش و راحتی رو براتون بیاره😍 اون یه قدم برای. جوری باشه که بدون ترس باشه تا مطمئن پیش برید😊 👇👇👇🌸🌸🌸👇👇👇 آیت الله شیخ محمدتقی بهلول میفرمودند: ما با کاروان و کجاوه به«گناباد» می‌رفتیم. وقت نماز شد. مادرم کاروان‌دار را صدا کرد و گفت: کاروان را نگه‌دار می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. کاروان دار گفت: بی‌بی! دوساعت دیگر به فلان روستا می‌رسیم. آنجا نگه می‌دارم تا نماز بخوانیم. مادرم گفت:نه! می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. کاروان‌دار گفت: نه مادر.الان نگه نمی‌دارم. مادرم گفت:نگه‌دار. او گفت: اگر پیاده شوید، شما را می‌گذارم و می‌روم. مادرم گفت:بگذار و برو. من و مادرم پیاده شدیم.کاروان حرکت کرد.وقتی کاروان دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد؟ من هستم ومادرم؛دیگر کاروانی نیست؛ شب دارد فرا می‌رسد وممکن است حیوانات حمله کنند؛ ولی..... 🍃🍃🌸🌸🍃🍃 👈*به کانال دارالقرآن ایثارگران البرز کودک و نوجوان بپیوندید*🔰🔰 @darolquran_isargaran_alborzkodak
سوره جهت تبیین آیه ۱۹۷ خیلی از ما فکر می کنیم که اعمال ما چه سودی برای خدا داره، بخاطر همین ممکنه کوتاهی کنیم✨در حالی که دستورات خداوند برای خود ماست❤️ما الان در باغ دنیا بوده و آزادیم تا اعمال خوب یا اعمال بد را جمع کنیم، اما وقتی به دنیای دیگه سفر کنیم ،آنجاست که اعمال خوب و پاکیزه ای که در زندگی دنیا جمع کرده ایم به دردمون میخوره😍.  خداوند می فرماید: (وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی:توشه بگیرید که بهترین توشه ها پرهیزکارى است) 👇👇👇🌸🌸🌸👇👇👇 در جنگلی، خوکی با سه پسرش زندگی می کرد. اسم بچه ها به ترتیب مومو ، توتو ، بوبو بود. یک روز مادر خوکها به آنها گفت :” بچه ها شما بزرگ شدید و باید برای خودتان خانه ای بسازید و زندگی جدیدی را شروع کنید.” مومو که از همه بزرگتر و از همه تنبل تر بود پیش خودش فکر کرد چه لزومی دارد که زیادی زحمت بکشد برای همین با شاخ و برگ درختها یک خانه برای خودش ساخت. توتو که کمی زرنگتر بود با تنه درختها یک خانه چوبی ساخت. بوبو که از همه زرنگتر و باهوشتر بود با سنگ یک خانه سنگی محکم ساخت مدتی گذشت ، یک روز مومو جلوی خانه ، در حال استراحت بود که گرگی بدجنس او را دید. گرگ تا اومد مومو را بگیرد ، مومو فرار کرد و به خانه رفت و در را بست. گرگ خندید و گفت :” حالا فوت می کنم و خونه ات را خراب می کنم و تو رو می خورم . ” بعد یک نفس عمیق کشید و فوت کرد , چون خونه مومو محکم نبود بلافاصله خراب شد, مومو ترسید و شروع به دویدن کرد. رفت و رفت تا به خانه توتو رسید, در زد و فریاد کشید : ” توتو ، توتو در را بازکن گرگه دنبال من است . ” توتو در را باز کرد و گفت :” نگران نباش خانه من محکم است و با فوت گرگه خراب نمی شه .” گرگه که مومو را دنبال می کرد به خانه توتو رسید و قاه قاه خندید و گفت :” الان فوت می کنم و خونه شما را خراب میکنم و هر دوی شما رو می خورم . ” بعد فوت کرد ولی چون خانه توتو محکم بود خراب نمی شد. آخر سر گرگه خسته شد، پیش خودش فکر کرد که حالا چکار کنم . بعد یک چیزی به ذهنش رسید و پیش خودش گفت .... 🍃🍃🌸🌸🍃🍃 👈*به کانال دارالقرآن ایثارگران البرز کودک و نوجوان بپیوندید*🔰🔰 @darolquran_isargaran_alborzkodak
سوره جهت تبیین آیه ۱۰ خداوند کسانی رو دوست داره که انفاق کنند❤️و صدقه بدهند😍صدقه دادن یه کار پسندیده است که در برابر یه ذره آن چندبرابر نصیب فرد میشه به بچه ها صدقه دادن و ارزش این کار رو یاد بدید👌 🌸🌸🌸👇👇👇🌸🌸🌸 مردی داشت گوسفندی را از کامیون پایین می آورد تا آن را برای روز عید قربانی کند . گوسفند ازدست مرد جدا شد و فرار کرد.مردشروع کردبه دنبال کردن گوسفند تا اینکه گوسفند وارد خانه یتیمان فقیری شد . عادت مادرشان این بود که هر روز کنار در می ایستاد و منتظر می ماند تا کسی غذا و صدقه ای را برایشان بگذارد و او هم بردارد. همسایه ها هم به آن عادت کرده بودند. هنگامی که گوسفند وارد حیاط شد مادر یتیمان بیرون آمد و نگاه کرد .ناگهان همسایشان ابو محمد را دید که خسته و کوفته کنار در ایستاده . زن گفت ای ابو محمد خداوند صدقه ات را قبول کند .او خیال کرد که مرد گوسفند را به عنوان صدقه برای یتیمان آورده .مرد هم .... 🍃🍃🌸🌸🍃🍃 👈*به کانال دارالقرآن ایثارگران البرز کودک و نوجوان بپیوندید*🔰🔰 @darolquran_isargaran_alborzkodak