فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
#تدبر
#بازی_تدبری
سوره #بقره
جهت تبیین ایه۱۴۳
اسلام دین میانه است و همیشه طریق اوسط رو نگه میداره. به بچه ها اعتدال و میانه روی رو یاد بدید...😍
یه مسابقه راه بندازید ❤️
خیلی هیجان انگیزه و بچه ها میتونن با این مسابقه هم اعتدال رو یاد بگیرند و هم عادت های بد و غلط راه رفتن ازشون دور میشه✨ یک تیر و دو نشون☺️
🍃🍃🌸🌸🍃🍃
👈*به کانال دارالقرآن ایثارگران البرز کودک و نوجوان بپیوندید*🔰🔰
@darolquran_isargaran_alborzkodak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
#تدبر
#بازی_تدبری
سوره #بقره
جهت تبیین ایه۱۴۳
اسلام دین میانه است و همیشه طریق اوسط رو نگه میداره. به بچه ها اعتدال و میانه روی رو یاد بدید...😍
یه مسابقه راه بندازید ❤️
خیلی هیجان انگیزه و بچه ها میتونن با این مسابقه هم اعتدال رو یاد بگیرند و هم عادت های بد و غلط راه رفتن ازشون دور میشه✨ یک تیر و دو نشون☺️
🍃🍃🌸🌸🍃🍃
👈*به کانال دارالقرآن ایثارگران البرز کودک و نوجوان بپیوندید*🔰🔰
@darolquran_isargaran_alborzkodak
#داستان
#تدبر
#داستان_تدبری
سوره #بقره جهت تبیین آیه ۱۹۷
#بخش_اول
خیلی از ما فکر می کنیم که اعمال ما چه سودی برای خدا داره، بخاطر همین ممکنه کوتاهی کنیم✨در حالی که دستورات خداوند برای خود ماست❤️ما الان در باغ دنیا بوده و آزادیم تا اعمال خوب یا اعمال بد را جمع کنیم، اما وقتی به دنیای دیگه سفر کنیم ،آنجاست که اعمال خوب و پاکیزه ای که در زندگی دنیا جمع کرده ایم به دردمون میخوره😍.
خداوند می فرماید: (وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی:توشه بگیرید که بهترین توشه ها پرهیزکارى است)
👇👇👇🌸🌸🌸👇👇👇
در جنگلی، خوکی با سه پسرش زندگی می کرد. اسم بچه ها به ترتیب مومو ، توتو ، بوبو بود. یک روز مادر خوکها به آنها گفت :” بچه ها شما بزرگ شدید و باید برای خودتان خانه ای بسازید و زندگی جدیدی را شروع کنید.”
مومو که از همه بزرگتر و از همه تنبل تر بود پیش خودش فکر کرد چه لزومی دارد که زیادی زحمت بکشد برای همین با شاخ و برگ درختها یک خانه برای خودش ساخت. توتو که کمی زرنگتر بود با تنه درختها یک خانه چوبی ساخت. بوبو که از همه زرنگتر و باهوشتر بود با سنگ یک خانه سنگی محکم ساخت
مدتی گذشت ، یک روز مومو جلوی خانه ، در حال استراحت بود که گرگی بدجنس او را دید. گرگ تا اومد مومو را بگیرد ، مومو فرار کرد و به خانه رفت و در را بست. گرگ خندید و گفت :” حالا فوت می کنم و خونه ات را خراب می کنم و تو رو می خورم . ” بعد یک نفس عمیق کشید و فوت کرد , چون خونه مومو محکم نبود بلافاصله خراب شد, مومو ترسید و شروع به دویدن کرد.
رفت و رفت تا به خانه توتو رسید, در زد و فریاد کشید : ” توتو ، توتو در را بازکن گرگه دنبال من است . ”
توتو در را باز کرد و گفت :” نگران نباش خانه من محکم است و با فوت گرگه خراب نمی شه .”
گرگه که مومو را دنبال می کرد به خانه توتو رسید و قاه قاه خندید و گفت :” الان فوت می کنم و خونه شما را خراب میکنم و هر دوی شما رو می خورم . ” بعد فوت کرد ولی چون خانه توتو محکم بود خراب نمی شد.
آخر سر گرگه خسته شد، پیش خودش فکر کرد که حالا چکار کنم . بعد یک چیزی به ذهنش رسید و پیش خودش گفت ....
#ادامه_دارد
🍃🍃🌸🌸🍃🍃
👈*به کانال دارالقرآن ایثارگران البرز کودک و نوجوان بپیوندید*🔰🔰
@darolquran_isargaran_alborzkodak