بسم الله الرحمن الرحیم
مطلبی قرآنی به بهانه بهار و زنده شدن زمین و طبیعت
قرآن کریم در آیات متعدد به احیای زمین مرده و فاقد حیات پس از بارش باران و فراهم شدن شرایط حیات، اشاره می کند و آن را شاهدی برای احیای اموات در روز رستاخیز معرفی می کند.
به عنوان نمونه در آیه ۱۹ سوره روم می فرماید « موجود زنده را از مرده پدید می آورد و از موجود زنده مرده بر می آورد و زمین را پس از آن که خشک و بی جان شد با رویش گیاه، زنده می کند شما آدمیان نیز بسان گیاهان پس از مردن حیاتی دوباره می یابید و از گورها برانگیخته می شوید.»
یا در در آیه ۹ سوره فاطر میفرماید: «خداوند آن کسی است که بادها را فرستاد و آنها ابرهایی را به حرکت در آوردند و منتشر ساختند آنگاه ابرها را به سوی سرزمین مرده راندیم و بدین وسیله زمین را پس از آن که مرده بود با رویش گیاهان و درختان زنده ساختیم . زنده ساختن انسانها و برانگیختن آنان در روز قیامت نیز همین گونه است.»
در آیه ۴ و ۵ سوره حج به مسئله خلقت انسان از خاک و تبدیل خاک مرده به نطفه و سپس به انسان زنده و نیز احیای زمین مرده با بارش باران و رویش انواع گیاهان بر روی آن اشاره می کند و به دنبال آن به موضوع احیای انسان در رستاخیز توجه می دهد.
نکته ای که باید دقت داشت این است که قرآن کریم به زنده شدن زمین مرده و فاقد حیات با رویش گیاهان و نباتات تصریح دارد نه زنده شدن درختان بعد از خواب زمستانی.
تفاوت این دو مسئله در این است که رویش گیاهان و نباتات از خاک فاقد حیات، حقیقتاً احیا است یعنی خداوند با بارش باران و فراهم کردن شرایط لازم در خاک مرده و فاقد حیات، افاضه حیات می کند.
این نکته در مورد شکوفا شدن گیاهان و درختان بعد از خواب زمستانی صادق نیست چون درختان و گیاهان در زمستان نیز دارای حیات اند بنابراین احیا در مورد آنها صادق نیست.
در مورد خاک فاقد حیات، حقیقتاً حیات بخشی صادق است به تعبیر دقیق به خاک جمادی و فاقد نفس نباتی با بارش باران و فراهم شدن شرایط لازم، از جانب خداوند افاضه حیات و نفس نیاتی می شود.
خداوند حشر و بعث اموات در رستاخیز را حقیقتا احیای موتی معرفی کرده است.
البته معلوم است که حیات یافتن مردگان در روز رستاخیز از نوع حیات نباتی نیست بلکه حیاتی است فراتر از آن.
حال این پرسش مطرح می شود که با توجه به اینکه ما معتقدیم انسان ها پس از مرگ در عالم برزخ زنده اند و دچار مرگ واقعی نمی شوند چگونه می توان بعث انسان ها در روز رستاخیز را حقیقتاً احیا نامید؟
شاید بدین جهت باشد که انسان با انتقال از نشئه برزخی به نشئه اخروی، با افاضه الهی، واجد مرتبه ای از حیات می شود که قبلاً فاقد آن بوده است.
و یا شاید به این خاطر احیا نامیده شده است که با باز گشت روح به بدن انسان ها، به بدن افاضه حیات می شود و احیای بدن صورت میگیرد و مجازا احیای بدن، احیای انسان نامیده شده است.
تعبیر به احیای موتی برای بعث و حشر اخروی در قرآن کریم ممکن است به یکی از دو وجه بالا باشد، چنان که ممکن است در این تعبیر، هر دو وجه منظور شده باشد. والله العالم.
https://eitaa.com/darseostadnikzad
باسمه تعالی
نیکزاد
چهار نکته مهم قرآنی ازایه ۱۰۵ سوره مائده بر اساس تفسیر المیزان
«يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا عَلَيْكُمْ أَنفُسكُمْ لا يَضرُّكُم مَّن ضلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلي اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(105)»
«اي كساني كه ايمان آورده ايد بر شما باد رعايت نفس خودتان ، چه آنان كه گمراه شده اند گمراهيشان به شما ضرر نمي رساند اگر شما خود در راه هدایت باشید (راه هدایت را از دست ندهيد) ، بازگشت همه شما به خداست و پس از آن آگاهتان ميكند به آنچه عمل مي كرديد .»
علامه طباطبایی رحمه الله علیه در ذیل این آیه نکات جالبی را بیان می فرمایند که به برخی از آنها اشاره می کنیم.
نکته اول
ذیل آیه به هدایت و ضلالت اشاره می کند می دانیم که این دو مفهوم، دو وصف راه هستند یعنی راه هدایت و راه گمراهی. همین نشان میدهد که همه انسانها در راهند برخی در راه هدایت و برخی در راه ضلالت.
نکته دوم
راه و هدایت و ضلالت در راه، در جایی مطرح می شود که غایت و مقصدی در کار باشد.
نکته سوم
ذیل آیه که می فرماید بازگشت همه شما به سوی خدا است بیانگر این نکته است که مقصد همه خداست یعنی همگان به سوی خدا می روند
( انا لله و انا الیه راجعون )
یعنی چه آنهایی که در راه هدایت اند و چه آنهایی که در راه صلالتند به سوی خدا می روند برخی با پیمودن راه هدایت و برخی با پیمودن راه ضلالت.
در آیه ۶ به بعد سوره انشقاق آمده است:(يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ ....)
اى انسان حقا كه تو به سوى پروردگار خود بسختى در تلاشى و او را ملاقات خواهى كرد.
به دنبال آن به دو گروه اصحاب یمین و اصحاب شمال که دو فرجام متضاد دارند اشاره می کند.
از این آیات هم به وضوح فهمیده میشود که فرجام همه انسانها لقای پروردگار است اما با دو وضعیت متضاد.
نکته چهارم
ازایه مورد بحث استفاده می شود که راه همان نفس انسان است یعنی هر انسانی در درون خودش در سیر و سلوک است.
زیرا بعد از این که به انسان امر می کند که خود را دریاب و به خویش توجه کن، به راه هدایت و راه ضلالت اشاره می کند. به صورت طبیعی جا داشت که به انسان سفارش کند که مواظب راهت باش زیرا تو خواهی نخواهی در راهی و دو راه در پیش پایه تو است: راه هدایت و سعادت و راه ضلالت و شقاوت، اما به جای آن به انسان سفارش می کند که مواظب خودت باش.
به تعبیر دیگر به جای اینکه بفرماید مواظب راهت باش می فرماید مواظب خودت باش، همین نشان میدهد که انسان همان راه است که باید مواظب آن باشد.
بنابراین همه انسان ها در خود سیر می کنند یعنی هر انسانی هم راه است و هم رونده راه .
روی این حساب هر انسانی باهر فکر و عقیده و باهر عمل و اخلاق و رفتار در حقیقت در خود در حال سیر و سلوک است .
همه انسانها در پایان سیر و سلوک خود به لقای پروردگار خود می رسند بادو فرجام متضاد.
روی این حساب نمی توان گفت آنها که در راه هدایت اند به لقای خدا می رسند و آنها که در راه ضلالت اند به لقای خدا نمی رسند بلکه باید گفت هر دو گروه ه به لقای پروردگار خود می رسند.
هدایت یافتگان به لقای پروردگار خود یعنی پروردگار رحمت و مغفرت و لطف و عنایت می رسند و گمراهان و منحرفان هم به لقای پروردگار خود یعنی پروردگار غضب می رسند.
تجسم این دو گونگی لقای پروردگار، همان بهشت و جهنم است.
بهشت مظهر رضای پروردگار و جهنم مظهر خشم و غضب پروردگار است.
هم بهشتیان و هم جهنمیان پروردگار متناسب با وضعیت خود را ملاقات می کنند.
بارخدایا ما را به راه راست هدایت فرما راه آنان که به آنها نعمت دادی نه راه گمراهان و نه راه غضب شدگان. آمین یا رب العالمین
https://eitaa.com/darseostadnikzad
💠امام کاظم علیهالسلام:
لَا تَجْلِسُوا عِنْدَ کُلِّ عَالِمٍ إِلَّا عَالِمٍ یَدْعُوکُمْ مِنَ الْخَمْسِ إِلَی الْخَمْسِ مِنَ الشَّکِّ إِلَی الْیَقِینِ وَ مِنَ الْکِبْرِ إِلَی التَّوَاضُعِ وَ مِنَ الرِّیَاءِ إِلَی الْإِخْلَاصِ وَ مِنَ الْعَدَاوَةِ إِلَی النَّصِیحَةِ وَ مِنَ الرَّغْبَةِ إِلَی الزُّهْدِ
نزد هر عالِمی ننشینید، جز عالمی که شما را از پنج چیز به سوی پنج چیز سوق دهد: از شک به یقین، از تکبّر به تواضع، از ریا به اخلاص، از دشمنی به نصیحت، و از رغبت به دنیا به بی اعتنایی نسبت به آن.
📚بحارالانوار ج۱ ص۲۰۵
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
می توان گفت اساساً در نگاه دین و روایات معصومان، تعریف عالم همین است. کسی که واجد این اوصاف باشد عالم حقیقی مورد قبول دین است. وگرنه حقیقتا جاهل است
#حدیث
https://eitaa.com/darseostadnikzad
باسمه تعالی
پاسخ به یک پرسش دقیق توحیدی
مهمترین دلیل توحید و یگانگی خداوند چیست؟
می دانیم که متکلمین و فیلسوفان ادله متعددی در این رابطه اقامه کرده اند.
به نظر حقیر مهمترین و اصلی ترین دلیل برای اثبات توحید، این است که در نامحدود و کامل مطلق، فرض اثنینیت و تعدد ، فرض معقولی نیست.
(البته این دلیل برای اثبات توحید مبتنی بر اثبات وجود واجب الوجود و نیز اثبات نامحدود و کامل مطلق بودن واجب الوجود است.)
اولاً به این دلیل که اثنینیت و تعدد، اقتضای تغایر دارد یعنی هرکدام غیر از دیگری است بنابراین احتیاج به وجود ما به الاختلاف است.
به تعبیر دیگر هر یک از این دو دارای وصف ویژهای می باشند. با توجه به اینکه هر دو کامل مطلق هستند باید این وصف ویژه، وصف کمال باشد لازمه ی آن این است که کامل مطلق فاقد این وصف کمالی باشد. این امر با فرض کامل مطلق بودن آن دو در تناقض است.
ثانیا کامل مطلق، جا برای موجود دیگری چه محدود و چه نامحدود در عرض او باقی نمی گذارد.
مراد از موجود در عرض او موجودی است که معلول و وابسته و عین ربط و فقر به او نباشد.
دلیل این امر این است که وجود موجودی در عرض واجب الوجود معنایش این است این موجود کمال وجودیش را از واجب الوجود نگرفته است. به تعبیر دیگر مستقل از واجب الوجود و منعزل از کامل مطلق است.
لازمه این امر این است که کامل مطلق، احاطه و قیومیت و اشراف وجودی بر او نداشته باشد.
معلوم است که این امر در تضاد با کامل بودن مطلق بودن اوست.
نیکزاد
https://t.me/kazimustadi/20572
AUD-20220325-WA0007.opus
5.41M
👆درس خارج فقه تشریح و کالبدشکافی(۱) از آیت الله نیکزاد
#فقه
🆑 @darseostadnikzad
باسمه تعالی
كامل مطلق در متون ديني
همه موحدان بر اين باورند كه خداوند موجودي است مبرّاي از هر عيب و نقص و ضعف و كاستي. او كامل مطلق و هستي لايتناهي است. اين عقيده از بنيادىترين باورهاي موحدان، و به ويژه مسلمانان است. بسياري از آیات و روایات و اوراد و ادعيه ما به تصريح يا تلويح ناظر بر اين باورند. سبوح و قدوس بودن ذات حق، به اين معناست كه او از هر نقص و عيب و كاستي منزّه و مبرّاست. هر جا از تسبيح و تقديس او سخن به ميان می آيد همين موضوع در نظر است. از اين گذشته، برخي تعابير كه درباره حمد و ستايش او آمده است، بر همين امر دلالت دارند:
مانند :
«حمدا لامنتهي لحدّه و لاحساب لعدده و لامبلغ لغايته و لا انقطاع لأمده «خداوند را سپاس و ستايش می كنيم به گونه اي كه حد آن را انتها، و عددش را شمارش، و پايانش در دسترس، و مدت آن تمام شدني نيست.»(صحیفه سجادیه/ دعای اول/ بند۲۹)
حمد و ثنا در برابر كمال و جمال است، و حمد بی پايان و مطلق بدون كمال و جمال مطلق، مفهوم ندارد. در نهج البلاغه آمده است: الحمدلله الذي لايبلغ مدحته القائلون و لايحصي نعمائه العادّون و لايؤدّي حقّه المجتهدون الذي لايدركه بُعد الهمم و لايناله غوص الفطن الذي ليس لصفته حدّ محدود و لانعت موجود و لاوقت معدود و لااجل ممدود» «سپاس خدايي را كه سخنوران در ستودن او بمانند و شمارگان نعمتهاي او ندانند و كوشندگان حق او را گزاردن نتوانند؛ خدايي كه پاي انديشه تيزگام در راه شناسايي او لنگ است و سر فكرت ژرف، به درياي معرفتش بر سنگ، صفتهاي او تعريف ناشدني است و به وصف درنيامدني و در وقت ناگنجيدني و به زماني مخصوص نابودني.»(نهج البلاغه، خطبه۱)
اين عبارت نيز بر كمال بودن ذات حق دلالت دارد.
امام چهارم عليه السلام به ابوحمزه می فرمايد: «اي اباحمزه، همانا خدا به هيچ محدوديتي وصف نشود. پروردگار ما بزرگتر از وصف است. چگونه به محدوديت وصف شود آن كه حدي ندارد؟»(کافی، ترجمه مصطفوی،ج۵ ، ص۱۰۰)
در روايتي از امام كاظم عليه السلام آمده است: «منزه است آن خدايي كه حدي ندارد، و به وصف در نيايد، و چيزي مانند او نيست، و او به چيزي نماند، و او شنوا و بيناست.»(همان،۱۰۲)
در روايتي ديگر آمده است كه راوي می گويد: «به امام موسي عليه السلام نوشتم و درباره اين جمله دعا كه سپاس خداي راست تا نهايت علمش، از او نظر خواستم. حضرت به من نوشت: نگو نهايتِ علمش؛ زيرا علمش را نهايت و حدي نيست. بگو نهايت رضايش.»(همان،۱۰۷)
قرآن كريم نيز بر نامتناهي بودن صفات خداوند تكيه و تأكيد فراوان كرده است؛ جملاتي مانند: «ان الله علي كل شىء قدير»(آل عمران/۱۶۵)«ان الله بكل شىء عليم»(عنکبوت/۶۲) «ربنا وسعت كل شىء رحمة و علما»(غافر/۷) و همه آیاتی که دال بر تسبیح مطلق خداست بر اين امر دلالت دارند.
به هر روي، اعتقاد ما مسلمانان اين است كه خداوند واجب الوجود و علت هستي بخش و خالق همه جهان است. بلكه او كامل مطلق و غني من جميع الجهات است. ذات و صفات او در مرتبه اطلاق و لاحدّي است. او دارای هستي، علم، قدرت و حيات بی پايان و نامتناهي است.
حکما و متکلمین ادله متعددی بر اثبات وجود کامل مطلق آورده اند.
دو دلیل روان و کوتاه ذیر را می توان بر این مدعا اقامه کرد:
۱-كامل مطلق بالضروره در خارج وجود دارد؛ زيرا اگر معدوم باشد به دليل قاعده «الشىء ما لم يمتنع لم يعدم» ممتنع خواهد بود؛ ممتنع بالذات يا ممتنع بالغير. با توجه به اينكه نه امتناع بالذات درباره كامل مطلق معقول است و نه امتناع بالغير، نتيجه می گيريم كامل مطلق معدوم نيست.
دليل ممتنع بالذات نبودن كامل مطلق اين است كه وجود كامل مطلق متضمن يا مستلزم تناقض نيست ، و دليل ممتنع بالغير نبودن آن اين است كه امتناع بالغير درباره چيزي قابل فرض است كه اگر بخواهد وجود يابد نيازمند علت و پديد آورنده است؛ زيرا در صورت وجود علت، معلول وجوب بالغير پيدا می كند و در صورت عدم وجود علت، معلول امتناع بالغير می يابد؛ در حالي كه فرض نيازمند بودن كامل مطلق به علت يا به تعبير ديگر، فرض معلوليت كامل مطلق فرضي نامعقول است؛ زيرا معلوليت مساوق است با ضعف و فقر و تأخر مرتبه وجودي، و اين اوصاف با كامل مطلق بودن منافات دارد.
۲-هر شىء مفروض، يا واجب الوجود است، يا ممتنع الوجود و يا ممكن الوجود.
به تعبير ديگر، هر شیئ مفروض يا ضرورت وجود دارد يا ضرورت عدم دارد و يا نه ضرورت وجود و نه ضرورت عدم، باز به تعبير ديگر، يا حتما و ضرورتا در خارج هست، يا حتما و ضرورتا در خارج نيست و يا ممكن است باشد و ممكن است نباشد.
كامل مطلق نيز بنابه فرض عقلي يا واجب الوجود است يا ممتنع الوجود و يا ممكن الوجود.
كامل مطلق ممتنع الوجود نيست؛ زيرا متضمن يا مستلزم نقيضين نيست و ممكن الوجود نيست، زيرا امكان مساوق با معلوليت است و معلوليت مساوق با تأخر و ضعف و وابستگي و نيازمندي وجودي است، كه با كامل مطلق بودن سازگاري ندارد. پس كامل مط
لق واجب الوجود است؛ يعني وجود براي او ضرورت دارد، و به تعبير ديگر، ضرورتا در خارج موجود است.
مطلب مهمي كه در اينجا بايد بدان اشاره كرد اين است كه اعتقاد به وجود كامل مطلق، يا به تعبير ديگر، اعتقاد به كامل مطلق بودن خدا، هر چند از باورهاي اساسي موحدان و به ويژه مسلمانان است، از باورهايي نيست كه انحصارا و لزوما بايد از راه براهين عقلي اثبات شود؛ بلكه می توان از راه تعبد نيز آن را پذيرفت. بر اين اساس، حتي اگر هيچ يك از ادله عقلي اثبات آن، تام و خالي از خدشه نباشد باز می توان از راه تعبد به متون ديني آن را پذيرفت؛ زيرا پس از اثبات وجود خدا و صفات كمالي او، مانند علم و قدرت و حیات و رحمت و حكمت (هر چند نه در حد اطلاق و لاحدي) و پس از اثبات ضرورت وحي و نبوت و نيز پس از اثبات نبوت پيامبر اكرم ص، از راه اعجاز او و اثبات حقانيت قرآن كريم از همين راه، و پس از آن، اثبات امامت و عصمت امامان عليهم السلام، موظفيم به تمام آموزه هاي ديني كه در كتاب و سنت آمده است گردن نهيم. يكي از اين آموزه هاي ديني، كه در كتاب و سنت بدان تصريح شده، كامل مطلق و نامحدود بودن خداست (چنان كه در آغاز اين مقال بدان اشارت رفت). بنابراين، اين گونه نيست كه در صورت عدم دستيابي به دليل عقلي متقن در اين باره، راه ايمان و اعتقاد به آن مسدود باشد.
نیکزاد
https://eitaa.com/darseostadnikzad
AUD-20220327-WA0022.mp3
16.48M
👆درس خارج فقه تشریح و کالبدشکافی(۲) از آیت الله نیکزاد
#فقه
🆑 @darseostadnikzad
باسمه تعالی
پاسخ به اظهارات آقای ملکیان
سخنرانی مصطفی ملکیان ، در کنگره والاپیامبر رحمت
فرض کنید من برای شما اثبات کردم که زیباترین ساختمان در شهر اصفهان فلان بنا است و فرض کنید واقعاَ اثباتم اثبات موفقی باشد؛ چون اطلاعات هنری و معماری من بسیار بالا است. بعد شما برمیگردید و به من میگویید خوب این ساختمان به تو چه ربطی دارد؟ تو چرا مباهات میکنی؟ من چه میتوانم بگویم. من فرض میکنم شما با تمام اصول فلسفی و روانشناختی و عرفانی و اخلاقی، با تمام زرادخانة فکریتان ثابت کردید که اسلام کاملترین دین جهانی است؛ اگر من به شما گفتم این که اسلام کاملترین دین جهان است، چه ربطی به تو دارد؟!
کییر کگور به مسیحیان گفت؛ مسیحیان، اول اثبات کنید خودتان مسیحی هستید، بعد اثبات کنید مسیحیت کاملترین دین است. ما که هنوز اثبات نکردهایم خودمان مسلمانیم، چهطور میخواهیم ثابت کنیم اسلام بهترین دین است؟!
پاسخ به آقای ملکیان
ایشان متاسفانه مغالطه می کند.
اولا ایشان پروژه عقلانیت و معنویت را بدیل دیانت وحیانی می داند و به دیانت وحیانی اعتقادی ندارد.
ثانیا فهم و درک حقیقت خود مطلوب و کمال است اگر با عناد و لجاج همراه نشود.
ثالثا در این گفتار خوش ظاهر هم علاوه بر این که بکرات بطور ضمنی به عدم امکان اثبات کمال اسلام تعریض می کند، حقیقت را معکوس بیان می کند، چه آنکه نخست باید اثبات کنیم که اسلام بهترین است تا بایستگی و شایستگی مسلمان شدن و بودن اثبات شود.
شیوه درست بحث این است که شخص، اول حقانیت اسلام را ثابت کند بعد همت کند که به آن عمل کند چه بسا تشخیص حقانیت اسلام خود زمینه ساز تعهد عملی نسبت به آن باشد
رابعا مومن و مسلمان بودن دارای مراتب تشکیکی است یعنی دارای درجات و مراتب است بهرهمندی از مسلمانی حتی در درجات پایین تر منوط به اثبات بهترین دین بودن اسلام است
متاسفانه یکی از مغالطات رایج به ویژه در انتقاد به متدینین و دینداری، مغالطه همه یا هیچ است یعنی یا باید مثل پیامبر و ائمه باشی و یا بی دین و لائیک.
خامسا جناب آقای ملکیان در معرفت شناسی گرفتار نسبیت گرایی و شکاکیت است به صراحت میگوید هیچ معرفتی دینی و بلکه هیچ معرفت بشری قابل اثبات نیست یعنی نمیتوان درستی و واقعیت مندی آن را اثبات کرد حداکثر این است که باور کنیم ساختار ذهن ما این است که اینگونه می فهمد و این نمیتواند دلیل کافی بر انطباق بر واقعیات باشد.
نیکزاد
https://eitaa.com/darseostadnikzad
باسمه تعالی
سوال قرآنی
آیا حور العین تنها برای مردان بهشتی است یا هم برای مردان و هم زنان بهشتی است؟
پاسخ
در حقیقت و ماهیت حورالعین دو دیدگاه در میان مفسران شیعه وجود دارد:
الف: دیدگاه مشهور و رایج که حورالعین از جنس مونث و تنها برای مردان بهشتی هستند.
به عنوان نمونه مرحوم علامه طباطبایی(ره) در المیزان،ج١٨، ص١۵٠؛ ج١٩، ص١٢٣ که فرموده است حور از جنس مونث است و ازدواج با حورالعین، برای مردان بهشتی است.
ب: دیدگاه آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر نمونه که اعتقاد دارد حور العین اطلاق دارد و فقط از جنس زنان نیست. زیرا حور هم جمع حوری(مونث) است و هم جمع احور (مذکر) است و حور به کسی می گویند که سیاهی چشمش کاملا مشکی و سفیدیش کاملا شفاف است. (تفسیر نمونه، ج٢٣، ص٢١۵)
به نظر می رسد قول صحیح همان قول مشهور است زیرا تمام اوصافی که در آیات و روایات در باره حورالعین آمده است گواه بر این است که آنها از جنس مونث هستند.
وصف حورالعین در آیات و روایات
۱-حوریان بهشتی دارای اخلاق و سیرتی نیکو هستندالرحمن آیات ۷۰ و ۷۲ و صورت زیبا و اخلاق نیک ایشان به گونه ای است که جن وانس از هم نشینی ایشان خسته نمی شود .
۲-همه حوریان بهشتی دارای بدن های سفید و دلربایی هستند . صافات آیات ۴۸ و ۴۹ و نیز دخان آیه ۵۴ و طور آیه ۴۰ و واقعه آیه ۲۲ با این همه زنان بهشتی از حوری ها دارای بکارت و دوشیزگی همیشگی هستند و هرگز با نزدیکی و مقاربت دوشیزگی آنان زایل نمی شود . الرحمن ایه ۵۶ و نیز ۷۲ و ۷۴ و واقعه آیات ۳۴ تا ۳۶
۳-زنان حوری بهشتی زنان پاک دامن و عفیف و با حیا هستند و از این رو همواره در خیام های خویش پنهان و مستور هستند و دیگران آنان را نمی بینند الرحمن ، آیات ۵۶ و ۷۲ و ۷۴
۴-این زنان نورس و نارپستان هستند و شماری از ایشان همسر مردی بهشتی می باشند . از این رو سخن ازکواعب اتراب و دختران نورسیده هم سن و سال معرفی می شوند . نبا ، آیه ۳۳
۵-چنان که گفته شد تمام زیبایی ایشان درچشمان افسون گر ایشان است و از این روست که خداوند ایشان را به زیبایی چشمانشان ستوده و نامگذاری کرده است . صافات، آیات ۴۸ و ۴۹ وآیات دیگر
۶-خماری در چشمان ایشان به گونه ای است که مردان را به سوی خویش می کشاند و چون آهن ربا مجذوب خویش می سازد و این در حالی است که از نگاه بیگانگان مصون هستند و تنها برای شوهران خویش عشوه و دلربایی می کنند . الرحمن، آیه ۵۶
شیفته شوهران بودن وتنها دلبسته به آنان بودن از خصوصیات برجسته ایشان است که خداوند در آیه ۵۶ سوره الرحمن و نیز ۳۴ تا ۳۷ سوره واقعه بدان اشاره و تاکید می ورزد .
۷-طنازی و عشوه گری کار ایشان است و دمی از این هنر دست بر نمی دارند و چنان دلبری و دلربایی می کنند که شوهران خویش را دور خویش چون پروانه نگه می دارند و آرامش خاصی به ایشان می بخشند واقعه، آیات ۳۴ و۳۷
۸-با همه عشوه گری وطنازی و جذابیت های جنسی، زنانی عفیف و چشم پاک هستند و هر گز به بیگانه ای توجه نکرده و بدان نگاهی نمی کنند . الرحمن آیه ۵۶ و ۷۲ و ۷۴ و نیز واقعه آیه ۲۲ و ۲۳در کام دهی یگانه دهر و یکتای عشق بازی هستند و در این میان گوی از همه رقبیان عالم ربوده اند و از این روست که مردان را به خیام خویش می کشند و خیمه های ایشان همواره برای پذیرایی افراشته است و کام دهی به همسران را دمی فرو نمی نگذارند و همواره در جذب و جلب همسران تلاش می کنند . الرحمن آیه ۷۲ امام صادق ( ع ) فرمود : اگر حوریئی از حوریان بهشتی بر اهل دنیا ظاهر شود و یک سر زلف او آشکار گردد تمام مردم دنیا از شدت اشتیاق می میرند ... رسول خدا ( ص ) فرمود : بوی انبیاء بوی به است و بوی حوریان بهشتی بوی گل یاس و بوی ملائکه بوی گل سرخ است.
۹-ایشان از نظر سنی هم سن و سال شوهران خویش هستند ( واقعه آیه ۳۴ و ۳۷ ) بر این اساس می توان گفت که همه بهشتی ها در سن جوانی به سر می برند و رنگ پیری و کهولت را نخواهند دید .
البته برخی با توجه به آیات ۳۴ تا ۳۷ سوره واقعه براین باورند که همه حوریان بهشتی همانند و همسان هم هستند و تفاوتی میان ایشان نیست و هیچ یک بر دیگر برتری ندارند ولی به نظر می رسد که نوعی تفاوت میا ایشان وجود دارد ؛ زیرا هر کسی بر اساس مرتبه و درجه بهشتی از زنان بهشتی بهره مند می شود و تفاوت درجات بی گمان نوعی تفاوت را پدید خواهد آورد . به نظر می رسد که همه در اصل کلی بیان شده یکسان هستند و این امور ویژگی های عمومی ایشان است ولی برای برخی از مومنان از نظر تعداد و نیز کیفیت تفاوت های است که می توان از تفاوت اصحاب یمین و سابقون آن را به دست آورد؛ زیرا مقام و نعمت های ابرار و سابقون بیش تر و بهتر از کسانی است که در مقام اصحاب یمین هستند .
۱۰-حورالعین ، تسبیحات حضرت حق را در زیباترین اصوات و نغمه ها بر مومن می خواند و مومن را مست و محو تماشای جمال خداوند می سازد . حورالعین به مومن شرابی می نوشاند که مستی اش چیزی جز مشاهده جمال ال
AUD-20220327-WA0002.opus
5.94M
👆درس خارج فقه تشریح و کالبدشکافی(۳) از آیت الله نیکزاد
#فقه
🆑 @darseostadnikzad