معترضان به ولیعهدی یزید در زمان معاویه چه کسانی بودند؟ - کرب و بلا- سایت تخصصی امام حسین علیه السلام
https://www.karbobala.com/articles/info/1719
AUD-20210817-WA0020.opus
2.81M
بیانات استاد آیت الله نیکزاد در سلسله بحث های مربوط به محرم. جلسه پنجم
#محرم
🆑 @darseostadnikzad
بیان لطیفی در جلالت شأن قاسم بن الحسن علیه السلام
بسم الله الرحمن الرحیم وصلی الله علی محمّد وآله الطاهرین.
از دیرباز مرسوم است شب و روز ششم از دههی اول محرمالحرام را به یاد نوجوان ۱۳سالهی امام مجتبی علیه السلام، حضرت قاسم عرض ادب و عزاداری میکنند.
قرآن کریم آورده است: در ماجرای امتحان حضرت ابراهیم علیه السلام به ذبح فرزند، وقتی حضرت مسألهی مأموریت الهی خود را با اسماعیل علیه السلام مطرح، و از وی نظرخواهی کرد، اسماعیل علیه السلام عرضه داشت:
«يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنشَاءَاللهُ مِنَ الصَّابِرِينَ»
ﭘﺪﺭم! ﺁﻧﭽﻪ را ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﺄﻣﻮﺭ ﺷﺪﻩای، ﺍﻧﺠﺎم ﺩﻩ؛ ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺷﻜﻴﺒﺎﻳﺎﻥ ﺧﻮﺍهی یافت. سورهی صافات، ۱۰۲.
شب عاشورا، امام حسین علیه السلام بیعتش را از همه برداشته، اذن ترخیص داد و فرمود: اینها فردا با غیر من کار ندارند و اگر بر من دست پیدا کنند، از کشتن بقیه بینیاز خواهند بود؛ اصحاب امتناع کرده، هریک به زبانی اظهار وفاداری و مقاومت نمودند و امام که چنین دید، ضمن تجلیل از ایشان، جایگاههای آنان را در بهشت نشانشان داد. قاسم بن الحسن علیه السلام که نوجوانی ۱۳ساله بود، پیش آمده، عرض کرد: عموجان! آیا فردا من هم شهید خواهم شد؟! و در پاسخ به نظرخواهی امام که مرگ [در راه خدا] را چگونه میبینی، اظهار داشت: «أحلیٰ مِنَ العَسَل ؛ ازعسل شیرینتر است».
چند نکتهی لطیف در تفاوت این دو جریان با یکدیگر:
- ابراهیم و فرزندش علیهما السلام هردو پیامبر الهی بودند، در حالی که قاسم، نه پیامبر و نه امام، که نوجوانی نابالغ بیش نبود.
- مسألهی ذبح اسماعیل علیه السلام یک دستور صریح از طرف خداوند (به منظور امتحان ابراهیم علیه السلام) بود، در حالی که شهادت قاسم کاملاً انتخابی و داوطلبانه بود؛ قاسم حتی مکلف به نماز و روزه هم نشده بود، چه رسد به جهاد و جانبازی در راه خدا.
- اسماعیل علیه السلام سودای کشته شدن در راه خدا نداشت و اگر مأموریت الهی پدر، و سؤال و نظرخواهی پدر نبود، به زندگی عادی خود مشغول بود، در حالی که قاسم خود به دنبال شهادت رفت؛ شاید اگر قاسم خدمت عمو نمیآمد و از اشتیاق خود برای شهادت سخن نگفته بود، حضرت هم اصلاً با وی مطرح نمیکرد و از او نمیخواست جانش را در راه خدا قربانی نماید؛ وقتی حضرت همهی اصحاب را مرخص میکند، چه داعی و انگیزهای برای توقع از یک نوجوان نورس برای کشته شدن میتواند داشته باشد؟!
- اسماعیل علیه السلام بنا به دستور بودن قضیه، اعلام رضایت نموده، قول صبر بر آن داد [صبر نوعاً واکنشی در برابر امر سخت و ناگوار است که قلباً بر وفق مراد نیست] در حالی که قاسم مرگ [در راه خدا و در حمایت از ولی خدا] را از عسل شیرینتر عنوان کرد.
- اسماعیل نهایتاً ذبح نشد (و اصلاً بنا هم نبود ذبح شود، بلکه صرفاً امتحانی الهی بود)، در حالی که حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام، هم ذبح شد، هم پیکر مطهرش تکهتکه شد، هم سر مطهرش جدا شد، هم ...
- چه بسیار نوجوانان ۱۳سالهای که از قاسم بن الحسن علیه السلام الگو گرفتند و به تأسی از آنحضرت در راه خدا شهید شدند (نمونهاش شهید حسین فهمیده که امام امت، او را رهبر خویش نامید) اما جریان حضرت اسماعیل علیه السلام الگوسازیای برای کسی به دنبال نداشت؛ چرا، به صورت کلی (آنهم نسبت به حضرت ابراهیم علیه السلام، نه مستقیماً خود ایشان) تسلیم بودن در برابر فرمان، اراده، و خواست الهی را میرساند، اما حقیقتاً خود ظاهر و روبنای آن ماجرا برای هیچکس هیچ الگوسازیای به دنبال نداشت (هیچ پدری سودای ذبح فرزند به دلش نمیافتد و هیچ فرزندی ملکف [یا حتی تشویق] به پذیرش چنین امری نمیشود).
والسلام علیکم ورحمةالله وبرکاته
https://eitaa.com/darseostadnikzad
AUD-20210818-WA0004.opus
3.42M
بیانات استاد آیت الله نیکزاد در سلسله بحث های مربوط به محرم. جلسه ششم
#محرم
🆑 @darseostadnikzad
AUD-20210819-WA0001.opus
2.81M
بیانات استاد آیت الله نیکزاد در سلسله بحث های مربوط به محرم. جلسه هفتم
#محرم
🆑 @darseostadnikzad
AUD-20210820-WA0245.opus
2.87M
بیانات استاد آیت الله نیکزاد در سلسله بحث های مربوط به محرم. جلسه هشتم
#محرم
🆑 @darseostadnikzad
AUD-20210821-WA0023.opus
3.34M
13بیانات استاد آیت الله نیکزاد در سلسله بحث های مربوط به محرم. جلسه نهم
#محرم
🆑 @darseostadnikzad
AUD-20210823-WA0000.opus
3.78M
13بیانات استاد آیت الله نیکزاد در سلسله بحث های مربوط به محرم. جلسه دهم
#محرم
🆑 @darseostadnikzad
AUD-20210812-WA0012.opus
2.41M
13بیانات استاد آیت الله نیکزاد در سلسله بحث های مربوط به محرم. جلسه یازدهم
#محرم
🆑 @darseostadnikzad
AUD-20210810-WA0008.opus
3.82M
13بیانات استاد آیت الله نیکزاد در سلسله بحث های مربوط به محرم. جلسه دوازدهم
#محرم
🆑 @darseostadnikzad
AUD-20210811-WA0162.opus
3.02M
13بیانات استاد آیت الله نیکزاد در سلسله بحث های مربوط به محرم. جلسه سیزدهم
#محرم
🆑 @darseostadnikzad
💠 امام سجّاد عليه السلام فرمودند:
💎 المُؤمِنُ مِن دُعائِهِ عَلى ثَلاثٍ :
إمّا أن يُدَّخَرَ لَهُ
و إمّا أن يُعَجَّلَ لَهُ
و إمّا أن يُدفَعَ عَنهُ بَلاءٌ يُريدُ أن يُصيبَهُ.
💧مؤمن از دعاى خود يكى از سه نتيجه را مى گيرد :
۱. يا برايش ذخيره مى شود،
۲. يا در دنيا برآورده مى شود
۳. و يا بلايى كه مى خواست به او برسد از او برگردانده مى شود.
📚تحف العقول ، ص ۲۸۰
بسمه تعالی
نکاتی مهم در مورد معرفت شهودی نفس
بر اساس قاعده صدرائیه کل مجرد عاقل و کل عاقل مجرد، نفس مجرد نسبت به خویش علم حضوری دارد.
به تعبیر دیگر نفس نسبت به خویش هم عالم است و هم معلوم.
تجرد مساوق با حضور و منافی با حجاب و غیبوبت است. معنای این سخن این است که حضور و علم به خویش در حاق موجود مجرد وجود دارد به تعبیر دیگر عالم به خویش بودن ذاتی باب برهان، برای موجود مجرد است.
می دانیم این علم ، علم حضوری است یعنی عالم حقیقت وجود معلوم را بی واسطه می یابد،لازمه اش این است که نفس مجرد با تمام وجودش خودش را می یابد. بنا بر این در اینجا حقیقتا میان عالم و معلوم وحدت و عینیت حاکم است و با توجه به اینکه در علم حضوری علم، عین معلوم است قهرا وحدت علم و عالم و معلوم در علم حضوری نفس ثابت می شود.
با بیان گذشته دو چیز ثابت می شود یکی اینکه علم حضوری نفس به خویش، ذاتی باب برهان برای نفس است و دوم علم حضوری نفس به خویش مصداق وحدت علم و عالم و معلوم است.
البته درست است که با براهین فلسفی ثابت شده است که نفس نسبت به خویش علم حضوری دارد ولی باید دانست که علم حضوری دارای مراتب شدت و ضعف است در مراحلی این علم حضوری آنقدر ضعیف است که انسان به این علم خویش علم ندارد به تعبیر دیگر هر چند علم به خویش دارد اما علم به علم ندارد به تعبیر دیگر این علم، علم آگاهانه نیست .
این علم حضوری برای عده ای چنان کم رنگ است است که حتی وجود نفس مجرد خویش را منکرند.
چنانکه با براهین فلسفی ثابت شده است که هر انسانی نسبت به خداوند که هستی بخش او است علم حضوری دارد ولی برای بسیاری از انسان ها این علم حضوری ضعیف و کمرنگ است تا آنجا که عده ای نه تنها از او غافلند بلکه حتی منکر وجود اویند.
اهتمام شریعت این است که انسان از طریق عبادات و ریاضات شرعیه و خلوت کردن ها و تفکر در خویش و گریز به باطن خویش، این دو علم حضوری را پررنگ و آگاهانه نماید.
در آیات و به ویژه در روایات ما برای معرفت نفس تاکید و اهتمام فوق العاده شده است.
تا آنجا که معرفت نفس نافع ترین معرفت ها به حساب آمده است و دستیابی به آن، دستیابی به فوز اکبر شمرده شده است و یا معرفت نفس باعث معرفت رب دانسته شده است.
اساساً معرفت و شهود نفس از معرفت و شهود رب قابل انفکاک نیست. علامه طباطبایی می فرماید مراد از روایت من عرف نفسه فقد عرف ربه این است که هر کس که به خویش معرفت پیدا کند و هویت واقعی خویش را شهود کند فقر و وابستگی و تعلق وجودی خویش به خدای هستی بخش را شهود میکند و از این راه معرفت و شهود پروردگار برای او حاصل می شود.
می توان گفت که مغز معنای عبارت دعای شعبانیه الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا .....همین است.
با توجه به اینکه علم حضوری شدت و ضعف دارد و ما موظفیم که علم حضوری به خویش را تشدید و تقویت و پررنگ کنیم هرچه این علم حضوری پررنگ تر شود نفس ارتقاء پیدا می کند و علم حضوری به پروردگار هم پررنگتر میشود و از این راه برای نفس ما ارتقا و تعالی واقعی رخ می دهد.
نیکزاد
https://eitaa.com/darseostadnikzad
باسمه تعالی
به چه دلیل گفته می شود مقصود از «ابیه » در قرآن در مورد آذر،عموی حضرت ابراهیم است نه پدر او ؟
توضیح
در چند جا در قرآن کریم در مورد نسبت آذر مشرک، به حضرت ابراهیم تعبیر به «ابیه » آمده است. ظاهراً باید مراد از این تعبیر «پدر » باشد
یعنی آذر پدر حضرت ابراهیم باشد اما معمولا مفسران گفته اند مراد از اب در اینجا عمو است نه پدر.
سوال این است که مبنا و ملاک این تفسیر چیست؟
پاسخ
واژه اب در عربی معنای وسیع تر از پدر طبیعی دارد .
راغب اصفهانی در کتاب مفردات در ذیل واژه اب می فرماید:
«هر کسی که سبب پیدایش، اصلاح یا پیرایش و ظهور چیزى شود آنرا «أَب» میگویند.»
در حدیث معروف از پیامبر اکرم ص آمده است:
«الآباءُ ثَلاثَةٌ: أبٌ وَلَّدَكَ، و أبٌ زَوَّجَكَ، و أبٌ عَلَّمَكَ». (تحریر المواعظ العددیّه ص۲۴۷)
یعنی پدران سه تا هستند پدری که ترا تولید کرد پدری که تو را همسر داد و پدری که تو را تعلیم داد.
در روایتی از پیامبر اکرم خطاب به حضرت علی علیه السلام آمده است:
« یا ابالْحَسَنِ الا وَ انّی وَ انْتَ ابَوا هذِهِ الْامَّةِ، فَمَنْ عَقَّنا فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَیهِ.»
ای علی، آگاه باش که من و تو، دو پدران این امت هستیم، پس کسی که ما را عاق کند از رحمت خداوند به دور است(بحارالأنوار، ج۴۰، ص ۴۵)
بنابراین اطلاق آب بر عمو استبعادی ندارد.
مرحوم علامه طباطبایی بر اساس قاعده تفسیر قرآن به قرآن پاسخ زیبایی داده اند.
ایشان می فرماید از آیه ۱۱۴ سوره توبه استفاده می شود که حضرت ابراهیم بعد از اینکه متوجه شد که آذر دشمن خداست از او تبری و بیزاری جست، و دیگر برای او طلب آمرزش نکرد. آیه این است:
وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ ۚ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ.
یعنی آمرزش خواستن ابراهیم براى ابیه اش نبود مگر از سر وعدهاى که به او داده بود. پس چون بر او روشن شد که وي دشمنِ خداست، از او دورى جُست، بی تردید، ابراهیم بسیار دلسوختۀ بردبار بود.
اما از آیه ۴۱ سوره ابراهیم استفاده می شود که حضرت ابراهیم در سر پیری برای والدین خود از خداوند طلب مغفرت و آمرزش نمود.
آیه چنین است:
رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ.
بار الها، روزی که حساب به پا میشود بر من و والدین من و همه مؤمنان ببخشای.
شاهد بر اینکه این دعا مربوط به سر پیری و اواخر عمر است دو آیه قبل است:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ ۚ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاء.
یعنی ستایش خدای را که به من در زمان پیری دو فرزندم اسماعیل و اسحاق را عطا فرمود (و درخواست مرا اجابت کرد) که پروردگار من البته دعای بندگان را شنواست.
آیه مورد بحث ادامه همین آیه است.
علامه طباطبایی می فرماید که از کنار هم قرار دادن آیه ۴۱ سوره ابراهیم و آیه ۱۱۴ توبه استفاده می شود که آذر پدر حضرت ابراهیم نبوده است چون معنا ندارد که بعد از تبری جستن از او به دلیل آشکار شدن دشمنی او با خدا، مجدداً در اواخر عمر برای او طلب آموزش کند.
جالب این است که در آیه ۴۱ سوره ابراهیم، تعبیر به اب ندارد تعبیر به والد دارد.
روشن می شود والد تنها به پدر گفته می شود اما آب به غیر پدر هم گفته می شود.
✍️نیکزاد
https://eitaa.com/darseostadnikzad
باسمه تعالی
پرسش قرآنی
جنین شناسان بر اساس شواهد تجربی معتقدند جنین در رحم مادر از رویدادهای پیرامونی خود متأثر می شود و عکس العمل نشان می دهد و آموزش هایی هم پیدا می کند. این امر با آیه ۷۸ سوره نحل که دلالت بر این دارد کودک در هنگام تولد هیچ گونه علم و آگاهی ندارد چگونه سازگاری دارد؟
وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ ۙ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ(نحل/۷۸)
پاسخ اول
ممکن است گفته شود که مراد از علم در آیه بالا علم حصولی است نه اعم از علم حصولی و علم حضوری زیرا جنین پس از ولوج روح به خودش و برخی از حالات خویش علم حضوری دارد.
مرحوم علامه طباطبایی در ذیل این آیه ۷۸ نحل نیز می فرماید که منظور از علم در این آیه علم حصولی است نه علم حضوری.
شاهدی که بر این تفسیر می آورد، آیه ۲۵ سوره حج است که می فرماید: «وَمِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلَىٰ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئًا »
یعنی بعضی از شما به سن انحطاط پیری رسانده می شود که هر چه دانسته همه را فراموش میکند.
علامه می فرماید: با اینکه همین پیران قطعاً دارای علم حضوری به خویشتن و حالات خویش می باشند در عین حال در این آیه به نحو عام از آنها نفی علم شده است. پس مراد از علم در این آیه علم حصولی است.
بر همین منوال میتوان گفت که نفی علم به نحو عام در آیه ۷۸ سوره نحل نیز ناظر به علم حصولی است.
به نظر میرسد این پاسخ قابل نقد است چون طبق گفته جنین شناسان جنین در دوره جنینی آموزشها و اطلاعاتی کسب میکند این اطلاعات از نوع علم حصولی است نه علم حضوری.
مگر اینکه گفته شود که جنین در دوره جنینی با القائات بیرونی و پیرامونی صرفاً استعداد و آمادگی ذهنی و روحی بیشتری برای یادگیری در بعد از تولد پیدا میکند و به تعبیر دیگر گفته شود القائات بیرونی به نحو تکوینی صرفاً باعث شکلگیری خاص شخصیتی او میشود که در آموزشهای بعدی او تاثیر جدی دارد نه اینکه واقعاً شناختها و اطلاعاتی را بالفعل پیدا کند.
پاسخ دوم
میتوان به نحو دیگری پرسش بالا را پاسخ گفت.
و آن اینکه منظور از علم در آیه ۷۸ سوره نحل، علم آگاهانه و علم به علم است نه اصل علم.
یعنی هرچند جنین در دوره جنینی چیزهایی را میآموزد اما به آنچه در دوره جنینی و در رحم مادر یاد می گیرد علم به علم ندارد. در حقیقت مانند شعور غریزی است که شعور آگاهانه نیست.
بعید نیست که گفته شود که مراد از آیه ۲۵ سوره حج در مورد پیران کهنسال هم همین معنا باشد زیرا فراموشی معلومات در سر پیری به معنای زوال معلومات خصولی نیست بلکه به این معناست که به خاطر تغییر ساختار مغزی، توانایی یادآوری معلومات و به تعبیر دیگر علم به علم را ندارند. به همین خاطر اگر با پیشرفت علم ساختار مغزی آنها بهبود پیدا کند همه معلومات پیشین را بازیابی خواهند کرد. والله اعلم
نیکزاد
https://eitaa.com/darseostadnikzad
باسمه تعالی
پرسش قرآنی
مراد از آیه «فلم تقتلوهم و لکن الله قتلهم و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی »(انفال/۱۷) چیست؟
توضیح: با اینکه در جنگ بدر قتل کفار از جانب مسلمانان و رمی مشتی از سنگریزه ها از جانب پیامبر اکرم ص صورت گرفته بود چگونه در این آیه، قتل از مسلمانان و رمی از پیامبر اکرم ص نفی شده و به خدا نسبت داده شده است؟
پاسخ
اشاعره این آیه را مطابق عقیده خود یعنی نظریه جبر معنا می کنند و می گویند مفاد آیه این است که هرچند انسان در ظاهر احساس میکند که دارای اختیار است اما حقیقتاً چنین نیست فاعل همه کارها خداوند است و انسان کاره ای نیست .
ولی قطعاً مراد آیه چنین معنایی نیست زیرا :
اولاً آیات پیش و پس این آیه به وضوح دلالت بر اختیار انسان دارد.
ثانیاً دیدگاه جبر مغایر با فلسفه ارسال رسل و انزال کتب و هدایت تشریعی است.
ثالثاً جبر مغایر با انذارها و تبشیرها و ثواب و عقاب الهی است.
رابعاً جبر مغایر با علم حضوری و وجدانی انسان می باشد.
خامساً جبری مسلک ها هیچ گاه در زندگی و رفتار و اعمال خود به لوازم قول خویش ملتزم نیستند.
تفسیر دیگری که از آیه شده است این است که مفاد این آیه بیانگر توحید افعالی است یعنی هر چند انسان فاعل افعال اختیاری خویش است اما بر اساس توحید افعالی فاعل و موثر حقیقی و استقلالی در همه کارها خداست. لا مؤثر فی الوجود بحقیقة معنی الکلمة الاالله.
به ویژه اینکه بر اساس حکمت متعالیه صدرایی که معلول عین ربط و تعلق و وابستگی و فقر نسبت به علت هستی بخش خویش است و در هیچ شأنی از شئون خویش استقلالی ندارد و وابستگی در ذات و هویت مستلزم وابستگی در افعال و آثار است طبیعتاً انسان در ذات و صفات و افعال خود حظی از استقلال ندارد.
بنابراین فاعل حقیقی و مستقل در همه کارها خداوند متعال است.
نظریه سوم در تفسیر آیه مزبور این است که هرچند آنچه که در مورد فاعل مستقل و حقیقی بودن خداوند در همه کارها گفته شد عین صواب است اما ظاهراً مراد آیه شریفه مورد بحث، چنین معنایی نیست از سیاق آیات متعدد پیشین و پسین آیه مورد بحث می توان به خوبی استظهار کرد که آیه مورد بحث ناظر به امدادهای غیبی الهی در جنگ بدر است.
این آیه ناظر به این است که پیروزی قاطع و چشمگیر مسلمانان در جنگ بدر با توجه کمی عده و عده آنها و زیادی کفار از جهت عده و عده صرفا به خاطر امدادهای غیبی الهی بوده است و بدون آن پیروزی نصیب مسلمانان نمی شد. در حقیقت آیه مزبور بیانگر این نکته است که به خاطر نقش آفرینی امدادهای غیبی الهی، حقیقتاً قتل و رمی از جانب خدا و نیروهای غیبی او انجام شده است نه از جانب مسلمانان و پیامبر اکرم ص .
علامه طباطبایی ره در تفسیر المیزان همین معنا را برای آیه مورد بحث میپذیرد و در ذیل همین آیه با بیانی رسا و زیبا چنین می فرماید:
«قوله تعالى: (فلم تقتلوهم ولكن الله قتلهم وما رميت إذ رميت ولكن الله رمى) إلى آخر الآية التدبر في السياق لا يدع شكا في أن الآية تشير إلى وقعة بدر وما صنعه رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم من رميهم بكف من الحصا، والمؤمنون بوضع السيف فيهم وقتلهم القتل الذريع، وذيل الآية أعني قوله: وليبلى المؤمنين منه بلاء حسنا يدل على أن الكلام جار مجرى الامتنان منه تعالى، وقد أثبت تعالى عين ما نفاه في جملة واحدة أعني قوله: (وما رميت إذ رميت).
فمن جميع هذه الشواهد يتحصل أن المراد بقوله: (فلم تقتلوهم ولكن الله قتلهم وما رميت إذ رميت ولكن الله رمى) نفى أن تكون وقعة بدر وما ظهر فيها من استئصال المشركين والظهور عليهم والظفر بهم جارية على مجرى العادة والمعروف من نواميس الطبيعة، وكيف يسع لقوم هم شرذمة قليلون ما فيهم على ما روى الا فرس أو فرسان وبضعة أدرع وبضعة سيوف، أن يستأصلوا جيشا مجهزا بالأفراس والأسلحة والرجال والزاد والراحلة، هم أضعافهم عدة ولا يقاسون بهم قوة وشدة، وأسباب الغلبة عندهم، وعوامل البأس معهم، والموقف المناسب للتقدم لهم.
إلا ان الله سبحانه بما أنزل من الملائكة ثبت أقدام المؤمنين وأرعب قلوب المشركين، وألقى الهزيمة بما رماه النبي صلى الله عليه وآله وسلم من الحصاة عليهم فشملهم المؤمنين قتلا وأسرا فبطل بذلك كيدهم وخمدت أنفاسهم وسكنت أجراسهم.
فبالحري أن ينسب ما وقع عليهم من القتل بأيدي المؤمنين والرمي الذي شتت شملهم وألقى الهزيمة فيهم إليه سبحانه دون المؤمنين.
فما في الآية من النفي جار مجرى الدعوى بنوع من العناية....»
✍️نیکزاد
https://eitaa.com/darseostadnikzad
زیارت عاشورا با لحن عربی.mp3
3.12M
شب جمعه شب زیارتی سیدالشهدا حسین شهید مظلوم
زیارت عاشورا با لحن عربی
بشنو به یاد بین الحرمین
التماس دعا
باسمه تعالی
نکاتی جالب از المیزان ذیل آیه ۱۲۵ نحل
علامه طباطبایی در المیزان در ذیل آیه ادع الى سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى احسن...نکات ذیل را بیان می فرمایند:
نکته ۱- شكى نيست در اينكه از آيه استفاده مى شود كه اين سه قيد، يعنى (حكمت ) و (موعظه ) و (مجادله )، همه مربوط به طرز سخن گفتن است، رسول گرامى مامور شده كه به يكى از اين سه طريق دعوت كند كه هر يك براى دعوت، طريقى مخصوص است.
نکته ۲-
دقت در اين معانى به دست مى دهد كه مراد از حكمت،حجتى است كه حق را نتيجه دهد آنهم طورى نتيجه دهد كه هيچ شك و وهن و ابهامى در آن نماند، و موعظه عبارت از بيانى است كه نفس شنونده را نرم، و قلبش را به رقت در آورد، و آن بيانى خواهد بود كه آنچه مايه صلاح حال شنونده است از مطالب عبرت آور كه آثار پسنديده و ثناى جميل ديگر را در پى دارد دارا باشد.
جدال عبارت است از دليلى كه صرفا براى منصرف نمودن خصم از آنچه كه بر سر آن نزاع مى كند بكار برود، بدون اينكه خاصيت روشنگرى حق را داشته باشد، بلكه عبارت است اينكه آنچه را كه خصم خودش به تنهايى و يا او و همه مردم قبول دارند بگيريم و با همان ادعايش را رد كنيم.
بنابراين، اين سه طريقى كه خداى تعالى براى دعوت بيان كرده بر همان سه طريق منطقى، يعنى برهان و خطابه و جدل منطبق مى شود.
نکته ۳-
خداى تعالى موعظه را به قيد حسنه مقيد ساخته و جدال را هم به قيد التى هى احسن مقيد نموده است، و اين خود دلالت دارد بر اينكه بعضى از موعظه ها حسنه نيستند، و بعضى از جدالها حسن (نيكو) و بعضى ديگر احسن (نيكوتر) و بعضى ديگر اصلا حسن ندارند و گر نه خداوند موعظه را مقيد به حسن و جدال را مقيد به احسن نمى كرد.
نکته ۴-
بعيد نيست تعليلى كه در ذيل آيه كرده و فرموده: (ان ربك هو اعلم بمن ضل عن سبيله و هو اعلم بالمهتدين ) وجه تقييد مذكور را روشن كند، و معنا چنين شود:
خداى سبحان داناتر است به حال كسانى كه از دين حق گمراه گشتند همچنانكه او داناتر است به حال راه يافتگان، پس او مى داند تنها چيزى كه در اين راه مفيد است همانا حكمت و موعظه و جدال است، اما نه هر موعظه و جدال بلكه مراد موعظه حسنه و جدال احسن است.
نکته۵-
اعتبار صحيح هم اين معنا را تاييد مى كند، براى اينكه راه خداى تعالى اعتقاد حق و عمل حق است و پر واضح است كه دعوت به حق بوسيله موعظه، مثلا از كسى كه خودش به حق عمل نمى كند و به آنچه موعظه مى كند، متعظ نمى شود هر چند به زبان دعوت به حق است ولى عملا دعوت به خلاف حق است، همچنين دعوت به حق بوسيله مجادله با مسلمات كاذب خصم، هر چند اظهار حق است، و ليكن چنين مجادله اى احياء باطل نيز هست و يا مى توانى بالاتر از اين بگويى، و آن اين است كه چنين مجادله اى احياء حق است با كشتن حقى ديگر، مگر اينكه منظور از چنين مجادله اى صرف مناقضه باشد نه احياء حق.
از اينجا روشن مى شود كه حسن موعظه از جهت حسن اثر آن در احياء حق مورد نظر است، و حسن اثر وقتى است كه واعظ خودش به آنچه وعظ مى كند متعظ باشد، و از آن گذشته در وعظ خود آنقدر حسن خلق نشان دهد كه كلامش در قلب شنونده مورد قبول بيفتد .
نیکزاد
https://eitaa.com/darseostadnikzad
امام سجاد علیه السلام :
اِنَّ اللّهَ افْتَرَضَ خَمسا وَ لَمْ يَفْتَرِضْ الاّ حَسَنا جَميلاً:
(الصَّلاةَ وَالزَّكاةَ والْحَجَّ والصّيامَ و وِلايَتَنا اَهْلَ الْبَيتِ)
فَعَمِلَ النّاسُ بِاَرْبَعٍ وَ اسْتَخَفُّوا بِالْخامِسَةِ، وَاللّهِ لا يَسْتَكْمِلُوا الاَْرْبَعَ حتّى يَسْتَكْمِلُوها بِالْخامِسَةِ.
خداوند پنج چيز را واجب كرد و واجب نکرد جز نيكو و زيبا را :
«نماز و زكات و حج و روزه و ولايت ما اهل بيت»
پس مردم به چهار تاى اوّل عمل كردند و پنجمى را كوچك شمردند، به خدا قسم چهار تاى اوّل را كامل نمى کنند مگر اینکه آنها را با ولايت ما کامل کنند.
بحارالأنوار، ج ۲۳، ص ۱۰۵
باسمه تعالی
شبهه
از قول نیچه نقل شده است که هنوز برای ما مشخص نشده است که سوختن ستمگر در دوزخ آن دنیا چه سودی برای مردم این دنیا دارد؟
این اشکال ظاهرا در صدد بیان این نکته است که اگر ستمگران در همین دنیا مجازات شوند به حال مردم این دنیا فایده دارد زیرا مجازات آنها عامل بازدارنده ای نسبت به ارتکاب ظلم هم برای أنها و هم برای دیگران می باشد اما مجازات ستمگران در آن جهان چنین فایده ای ندارد چون کار از کار گذشته است .
پاسخ
این پرسش این است که همان گونه که مشاهده مجازات در این دنیا بازدارنده است اعتقاد به مجازات حتمی و شدید ستمگران در آخرت برای بسیاری از انسانها در این جهان بازدارنده است اگر ترس از جهنم و مجازات اخروی در برابر ظلم و آزار و اذیت دیگران نبود قطعاً دامنه و دایره ظلم بسیار گسترده تر می شد.
از این گذشته اعتقاد مظلومان به اینکه خداوند در دفاع از آنها در کمین ظالمان نشسته است و در جانبداری از آنها در آخرت از ظالمان، انتقام سخت و سنگین و پشیمان کننده می گیرد خود عامل مهم آرامش بخش و تسکین دهنده روحی و روانی برای مظلومان است.
چنان که اعتقاد به بهشت برای مظلومانی که در دفاع از حق خویش در برابر ظالمان ایستادگی میکنند و سختی های مبارزه علیه آنها را تحمل می کنند و حتی ممکن است در این راه جان خود را فدا می کنند عامل مهم وادارنده ای برای مبارزه علیه ظالم و جلوگیری از ظلم و تجاوز او می باشد.
ضمناً نباید از این نکته هم غافل بود که مجازات مجرمان و ظالمان در آن جهان پیامد طبیعی و قهری و تکوینی اعمال خود آنهاست. یعنی ظلم و تجاوز و آزار و اذیت آنها به صورت آتش جهنم و عذاب جحیم تجسم و تبلور پیدا می کند.
به قول مولوی
چون ز دستت ظلم بر مظلوم رست
آن درختی گشت ز آن زقوم رست
این سخن های چو مار و کژدمت
مار و کژدم می شود گیرد دمت.
✍️نیکزاد
https://eitaa.com/darseostadnikzad
باسمه تعالی
پرسش قرآنی
ادبیات خداوند با پیامبر اکرم ص در سوره احزاب چگونه قابل توجیه است؟
در آیه ۳۷ سوره احزاب چنین آمده است:
«وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ » ( احزاب/۳۷)
(یاد کن) وقتی که با آن کس که خدایش نعمت اسلام بخشید و تواش نعمت آزادی (یعنی زید بن حارثه، به نصیحت) میگفتی برو زن خود را نگه دار و از خدا بترس (و طلاقش مده)، و آنچه در دل پنهان میداشتی خدا میخواست آشکار سازد و تو از خلق میترسیدی و ملاحظه می کردی در حالی که سزاوارتر این است که از خدا بترسی و ملاحظه او را بکنی.
پرسش این است که اولاً پیامبر چه چیزی را در دل پنهان میکرد که خداوند می خواست آن را آشکار کند. ثانیاً چرا پیامبر به جای اینکه از خدا بترسد از مردم میترسید؟
پاسخ
همان گونه که از کتب تفسیری مانند المیزان و نمونه استفاده میشود زید که پسرخوانده پیامبر اکرم ص بود تصمیم داشت زنش زینب بنت جحش را طلاق دهد خداوند به پیامبر ص فرمود بعد از اینکه زید زنش را طلاق داد تو باید با او ازدواج کنی. با توجه به اینکه عرف آن زمان این بود که پسرخوانده پسر به حساب میآمد و زن او عروس ناپدری به شمار میآمد ازدواج با او را نادرست می شمردند پیامبر بارها به زید میگفت که زنت را نگهدار و طلاق نده چون ملاحظه حرف و حدیث مردم را داشت و آنچه را که خداوند در مورد ازدواج با زینب به او فرمود پنهان نگه میداشت.
خداوند در این آیه به او یادآور میشود که هر چند نمیخواهی این موضوع افشا شود اما اراده خداوند بر این است که این امر افشا شود و ازدواج با زینب صورت گیرد و نیز تذکر میدهد که ملاحظه حرف و حدیث مردم را نداشته باش و بهتر است ملاحظه خدا و حکم او را داشته باشی.
اتفاقا دنباله آیه به گونه ای به این امر اشاره میکند و میفرماید:
«فَلَمَّا قَضَىٰ زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا ۚ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا»
پس (بدین غرض) چون زید از آن زن کام گرفت (و طلاقش داد) او را ما به نکاح تو در آوردیم تا مؤمنان در نکاح زنان پسرخوانده خود که از آنها کامیاب شدند (و طلاق دادند) بر خویش حرج و گناهی نپندارند، و فرمان خدا انجام شدنی است.
جالب این است در این عبارت حکمت این دستور هم بیان شده است، و آن منسوخ کردن آن فرهنگ عرفی باطل است.
باسمه تعالی
نقد برخی از ادله سکولاریسم
«حوزه دین فیالواقع وجدان انسانی است، حوزه تحول درونی است، اما حوزه تدبیر دنیا حوزهای است که عقل در آن توانایی کافی دارد جایگاه دین در سیاست و اقتصاد و مدیریت نیست، باطن انسانها است»( محسن کدیور، روزنامه بنیان، ۱۳۸۰/۱۳/۲۸ ص ۹)
«جهت گیری دینی معطوف به سعادت اخروی است، دین فقط مزاحمتهای دنیا را نسبت به سعادت اخروی برطرف میکند، اگر ما آخرتی نداشتیم دین برای ما نبود، امور دنیا به مردم وانهاده شده است.» ( عبدالکریم سروش، هفته نامه جامعه مدنی, ۱۳۷۹/۱۱/۲۲ شماره ۲۰, ص۶)
نقد و بررسی
۱- اینکه حوزه دین تنها وجدان و درون انسان است و امور دنیوی و اجتماعی خارج از حوزه دین است ادعایی است دستکم بیدلی،
اثبات جدایی دین از امور دنیوی و اجتماعی از راه این دلیل، مصادره به مطلوب و باطل است.
۲- این مدعا خلاف دلیل عقلی بر ضرورت وحی و نبوت است که بر مبنای عدم کفایت عقل در تشخیص راه سعادت و کمال غایی انسانی و نیز نیاز عقل برای تأیید مدرکات خویش به وحی و شرع استوار است.
۳- این مدعا بر خلاف صراحت آیات و روایات فراوانی است که در ارتباط با مسائل اجتماعی و دنیوی است آنقدر این آیات و روایات زیاد است که نیازی به دکر پارهای از آنها نیست.
اگر حوزه تدبیر دنیا و مسائل اجتماعی حوزهای است که هیچ نیازی به دخالت دین نیست چرا در کتاب و سنت به مسائل مختلف مربوط به دنیای مردم پرداخته شده است آیا چنین کاری عبث بوده است؟
۴-با توجه به اینکه عقل یکی از منابع دینی است نباید عقل را در برابر دین قرار داد و مسائل را به عقلی و دینی تقسیم بندی کنیم بلکه باید به جای آن، مسائل دینی را به عقلی و نقلی تقسیم بندی کنیم. یعنی همان گونه که مسائل نقلی جزء دین است مسائل عقلی نیز جز دین می باشد.
۵-اگر منظور از این جمله که «جهت گیری دینی معطوف به سعادت اخروی است» این است که در نگاه دین اصالت با حیات اخروی است نه دنیوی،ر هرچند مطلب قابل قبولی است اما لازمه آن این نیست که دین نباید و یا لازم نیست به امور دنیوی مردم بپردازد، زیرا دنیا مزرعه آخرت است برای رسیدن به برداشت درست بناچار باید کاشت و داشت درست داشت. برای تامین سعادت اخروی، توجه به حیات دنیوی از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است به ناچار دین باید برای تامین سعادت اخروی به تامین مصالح دنیوی و تنظیم معیشت اجتماعی و سامان دادن به نظام معاش مردم که نقش تعیین کننده ای در تامین سعادت اخروی مردم دارد توجه کند.
۶-این سخن که اگر آخرتی نبود خداوند دین و پیامبری برای هدایت مردم نمیفرستاد دستکم سخنی است بی دلیل و بی مدرک، مگر راهنمایی مردم در ارتباط با خوشبختی دنیای مردم برخلاف شأن خدا و پیامبر است؟ مگر قرآن کریم به صراحت، فلسفه ارسال رسل و انزال کتب را قیام مردم به قسط و عدالت معرفی نمیکند؟( حدید/۲۴) اگر تعلیم و تربیت و آموختن حکمت و تشویق به فراگیری علم و دانش و رعایت بهداشت و نظم و پایبندی به حقوق مردم و آداب معاشرت و انواع مسائل حقوقی قضایی کیفری و معاملاتی و ارث و آداب همسردای که در آیات و روایات آمده است مربوط به دنیای مردم نیست؟ آیا بدون وجود آخرت بشر به این امور نیاز نداشت؟ حکمت و رحمت خدا ایجاب میکند که در این عرصهها بشر را یاری دهد و راه درست را معرفی کند.
نیکزاد
https://eitaa.com/darseostadnikzad
باسمه تعالی
این پرسش را مطرح میکنند که قرآن کریم میفرماید هر چیز را زوج آفریدیم در حالی که از جهت علمی روشن شده است که برخی از حیوانات بکرزا هستند یعنی بدون نیاز به جفت گیری زاد و ولد میکنند.
بکرزایی نوعی تولید جنسی است که در آن از تخمک لقاحنیافته، یک موجود زنده کامل به وجود میآید. این پدیده در تعداد زیادی از بیمهرگان و مهرهداران شامل گونههایی نظیر کرمهای لولهای، شکمپایان، سختپوستان، حشرات به خصوص زنبور عسل و زنبور بیعسل، ماهیها، دوزیستان و خزندگان نظیر بعضی مارها دیده میشود.
پاسخ
بکرزایی منافاتی با زوجیت ندارد حیوانات بکرزا هم دارای جنسیت نر و ماده هستند. تنها تفاوت آنها با بقیه حیوانات این است که جنس ماده آنها از دو راه میتواند زاد و ولد کند یکی از راه جفت گیری و دیگری از راه بکرزایی.
در بکرزایی، سلول تخمک ماده میتواند بدون لقاح توسط سلول اسپرم نر به جنین تبدیل شود.
آن گونه که گفته اند در واقع در این روش، سلول پیشگام به چهار سلول تقسیم میشود، یکی به سلول تخمک تبدیل شده و ساختارهای سلولی کلیدی و سیتوپلاسم ژلمانند را حفظ میکند، در حالی که سه سلول دیگر مواد ژنتیکی اضافی را حمل میکنند. سپس یکی از آن سلولها در نقش یک سلول اسپرم عمل کرده و با تخمک ترکیب میشود تا آن را بارور کند.
نیکزاد
https://eitaa.com/darseostadnikzad
890.1K
پاسخ به یک سوال از استاد نیکزاد: از کجا میتوان اثبات کرد که دین از جانب خداست و ساخته دست بشر نیست؟
#کلام
🆑 @darseostadnikzad
1.77M
بیان استاد نیکزاد درباره آسیبهای بیحجابی در جامعه
🆑 @darseostadnikzad
پاسخ استاد ایت الله نیکزاد به پرسشی درباره حجاب:
سلام خدمت بزرگواران واساتید محترم
یک سوال در مورد حجاب داشتم لطفا بی زحمت اگر پاسخ بدید ممنون میشم
وقتی از حجاب صحبت میکنیم
حجاب بخشی از احکام دینی زنان مسلمانه، و هرکس دین اسلام را پذیرفته باید قوانین و احکام آن را هم رعایت کنه. پس به حکم مسلمانی، حجاب بر زن مسلمان واجبه. ولی در همین حال مفهوم وجوب و ضرورت با مفهوم اجبار تفاوت داره. اجبار در مقابل اختیار است و هر تکلیف و واجب شرعی بدون اختیار معنا پیدا نمیکنه. تمام واجبات شرعی ضرورت قطعی دارند و بر یک مسلمان واجبه که با اختیار خودش آنها را انجام بده ولی اجباری نیست، یعنی کسی نمیتونه به عنوان تکلیف شرعی دیگران را ملزم به انجام آنها کنه. پس حجاب هم در عین حال که وجوب شرعی دارد اختیاری است.
وقتی اجبار در اصل دین حرامه حتماً در فروع و مسایلی نظیر حجاب نمیشه اجبار وجود داشته باشد از این جهت است که هرگز کسی نمی تونه این الزام را به شرع و دین نسبت بده. البته در حکومت اسلامی مراجع قانونگذار یک ضرورت دینی و در عین حال اجتماعی رو میتونند در قالب قانون قرار بدند که در این صورت یک حکم شرعی تبدیل به قانون میشه، و علاوه بر وجوب شرعی، وجوب حقوقی هم پیدا میکنه. در مورد حجاب نیز چنینه ؛ یعنی حجاب یک ضرورت دینی است که از نظر قانون هم لازم الاجرا است لذا باید گفت حجاب از نظر قانون باید اجرا شود ولی نمیتوان اجبار آن را به دین نسبت داد و گفت از نظر دینی اجباره و هرگز نمیتوان در اون تغییر و تحولی ایجاد کرد بلکه قانونگذار در صورت تشخیص میتونه در آن قانون تجدید نظر کرده یا قانون دیگری وضع کنه. و نیز اگر از نظر قانونی وجوب و الزام پیدا کنه. چنانچه کسی آن را نقد کنه ، قانون را نقد کرده و این دیگر نقد شریعت و نقد دین نیست
وقتی از حجاب اجباری سخن میگییم، یعنی تمام زنان اعم از مسلمان و غیرمسلمان، مجبورند محجبه باشند و در انتخاب غیر آن، اختیاری ندارند و این اجبار خشونت دینی و اعتبار قایل نبودن برای کرامت و اختیار انسانی را به همراه داره در حالی که اساساً دعوت دین و هدایت الهی، حول محور اختیار انسانها است و هرگز نمیتونیم از دین سخن بگیم، در حالی که انسانها را موجوداتی مجبور و غیرمختار بدونیم. از این رو «حجاب اجباری» در حقیقت حاوی نفی اختیار انسانه.
حکم اسلام (در مورد حجاب) این است که واجبه اما مجبوری نیست، مثل نماز که واجب است و نباید اجباری باشد.
سلام علیکم
همانگونه که فرمودید اصل این است که هر انسانی با طوع و رغبت و اختیار خویش،احکام دینی را انجام دهد، و از این راه به اهداف متعالی دین نزدیک شود.
پرسش این است اگر برخی از افراد آشکارا در جامعه نسبت به احکام دین پایبندی نشان ندادند و از حدود الهی تجاوز کردند و حرمت احکام دین را شکستند و با این کار خود قبح گناه را در فضای جامعه از بین بردند، آیا در متن دین برای تنبیه آنها احکامی آمده است یا نه؟
حدود و تعزیرات در فقه و شریعت همان تنبیهات شرعی است برای پاسداشت احکام دین و سالم سازی فضای عمومی جامعه از آلودگی به گناه و نافرمانی خدا.
از این گذشته در فقه اسلامی آمده است امر به معروف و نهی از منکر دارای مراتبی است و مرتبه بالای آن برخورد فیزیکی و تنبیهی است که حکومت عهده دار آن است.
همه اینها جزء احکام دینی است.
https://eitaa.com/darseostadnikzad
662.7K
پاسخ اسناد نیکزاد به دو پرسش درباره غیر مسلمان:
۱-آیا ممکن است به جهنم نرود؟
۲-آیا ممکن است به بهشت برود؟
🆑 @darseostadnikzad
690.4K
بیان استاد نیکزاد دراینکه: چه دلیلی وجود دارد که دیگران را لعن کنیم؟
🆑 @darseostadnikzad
998.3K
بیان استاد آیت الله نیکزاد: چگونه سوره کوچکی مانند سوره کوثر معجزه است؟
#تفسیر
🆑 @darseostadnikzad