eitaa logo
دشت جنون 🇵🇸
4.3هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
999 ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹💐🥀🌴🥀💐🌹 💐 توصیه ای دارم به همه افرادی که در هر پست و مقام و به هر شكلي فعاليت دارند ، اینکه به فعاليتهاي خود ادامه دهيد اما مواظب باشيد كارهاي شما حساب شده و با اصول و معيارهاي اسلامي و جمهوري اسلامي مطابقت كند و خداي ناكرده بر اثر اشتباهات حزبي و حساب نشده و ناآگاهانه موجبات بدبيني را فراهم نكنيد . 🌹 🕊 🌹 🌹 🌺 @dashtejonoon1💐🌼
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 از پرسیدند: بهترین دعا چیست؟ گفت: ... گفتند: خب عاقبت بخیری که بهتر است گفت: ممکن است کسی عاقبت بخیر شود ولی نشود، ولی کسی که بشود حتما عاقبت بخیر هم میشود... شادی روح و و سلامتی رزمندگان 8 سال دفاع مقدس 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 یکی از روزها که پیدا نکرده بودیم، به طرف هجوم بردیم و بنا بر رسمی که داشتیم، دست و پایش را گرفتیم و روی زمین خواباندیم تا بچه ها با بیل مکانیکی خاک رویش بریزند. کلافه شده بودیم. پیدا نمی شد. بیل مکانیکی را کار انداختیم، ناخنهای بیل که در زمین فرو رفت تا خاک بر روی بریزد، متوجه استخوانی شدیم که سر آن پیدا شد. سریع کار را نگه داشتیم، درست همانجایی که می خواستیم خاکهایش را روی بریزیم تا به التماس کند که خودشان را نشان بدهند، یک پیدا کردیم . راوی : 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 هنگامی که پرواز می کنم احساس می کنم همچون عاشق به سوی معشوق خود نزدیک می شوم و در بازگشت هرچند پروازم موفقیت آمیز بوده باشد ، مقداری غمگین هستم چون احساس می کنم هنوز خالص نشده ام تا به سوی خداوند برگردم. اگر برای احیاء اسلام نبود، هرگز اسلحه به دست نمی گرفتم و به جبهه نمی رفتم. پیروزیهای ما مدیون دستهای غیبی خداوند است. این کشاورز زاده تنکابنی، سرباز ساده اسلام است ... 🕊 @dashtejonoon1🌹🕊
دشت جنون 🇵🇸
🇮🇷🌹🕊🇮🇷🕊🌹🇮🇷 #آن_مرد_بلند_بالا #شهید_جمهور #خادم_الرضا از وقتی اسمش رفت توی لیست کاندیداهای ریاست ج
🇮🇷🌹🕊🇮🇷🕊🌹🇮🇷 آن مرد بلند بالا که همیشه عبا و قبای پیغمبری اش، پرستیژش را تکمیل می کرد، بعد از شنیدن این موضوعات و مهم تر از همه رضایت ولی امر مسلمین محکم پای کار انقلاب ایستاد. مصمم و با اراده از آقا امام رضا علیه السلام اذن ورد به حرم ایران را گرفت و پایش را به مناظره های انتخاباتی باز کرد. در مناظره ها متانت، ادب، خدمت گذار بودن، صبوری و بسیاری از خصلت های خوب دیگر حرف اول را می زد. بعضی رقیب ها از در تخریب آمده بودند ولی نمی دانستند کلید اتاق صبر و درایت دست خود سید اولاد پیغمبر است. رقبا با انگ سندرم ریاست طلبی زهر به جانش ریختند ولی مردم با دقت مناظره ها را دنبال کردند و این بار با بصیرت بیشتر پای صندوق های رای رفتند. مخالفانش هنوز امید داشتند و هر طور توانستند سعی کردند رای بقیه را بزنند که برگه انتخابشان در صندوق انتخاب چنین مردی نیافتد. از آنجا که دست خدا بالاترین دستهاست و آز آنجا که امام سجاد علیه السلام درباره کار خداوند فرمودند؛ موجودات به اراده تو فرمان می برند، دست خدا هم این بار از آستین مردم بیرون آمد و آن بلند بالا برای چهار سال حکم ریاست جمهوری مردم و مملکتی را دست گرفت که پای خون هزارن شهید جوان، پیر، زن، مرد کم سواد و با سواد پایش ریخته بود. از وقتی کلیددار اتاق رئیس جمهوری شد اتاق را در حسرت دیدار خودش و انهاد. مدام عبا به تن کشید و مانند اجدادش هر جای کشور توانست سرک کشید تا غمی را از دلی بردارد. مردم قبا و عبایش را که دیدیدند دل آرام می شدند. او شمیم ارث و میراث پیامبری را با خود در دورترین نقاط محروم مملکت منتشر می کرد. ... ارسالی از اعضاء 🇮🇷 @dashtejonoon1🥀🇮🇷
🌺🌼💐🍀💐🌼🌺 حُر انقلاب اسلامی کاباره را رها کرد، عصر بود که آمد خانه، بی مقدمه گفت : پاشین! پاشین وسایلتون رو جمع کنید می خوایم بریم مشهد! مادر با تعجب پرسید : مشهد! جدی می گی! گفت : آره بابا، بلیط گرفتم، دو ساعت دیگه باید حرکت کنیم. باور کردنی نبود، دو ساعت بعد داخل اتوبوس بودیم، در راه مشهد، مادر خیلی خوشحال بود. خیلی را دعا کرد، چند سالی بود که مشهد نرفته بودیم. فردا صبح رسیدیم مشهد، مستقیم رفتیم حرم، سریع رفت جلو، با آن هیکل همه را کنار زد و خودش را چسباند به ضریح، بعد هم آمد عقب و یک پیرمرد را که نمی توانست جلو برود را بلند کرد و آورد جلوی ضریح . عصر همان روز از مسافرخانه حرکت کردم به سوی حرم . زودتر از من رفته بود، می خواستم وارد صحن اسماعیل طلائی شوم، یکدفعه دیدم کنار درب ورودی روی زمین نشسته، رو به سمت گنبد، آهسته رفتم و پشت سرش نشستم، شانه هایش مرتب تکان می خورد، حال خوشی پیدا کرده بود. خیره شده بود به گنبد و داشت با آقا حرف می زد. مرتب می گفت : خدا، من بد کردم، من غلط کردم، اما می خوام توبه کنم. خدایا منو ببخش! یا امام رضا(ع) به دادم برس، من عمرم رو تباه کردم. اشک از چشمان من هم جاری شد. یک ساعتی به همین حالت بود، توی حال خودش بود و با آقا حرف می زد. دو روز بعد برگشتیم تهران، در مشهد واقعاً کرد و همه خلافکاری های گذشته را رها کرد. 🌺 @dashtejonoon1💐🍀
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 ... ... ... ما نشدیم ڪہ مرغ و میوہ ارزان شود ما نشدیم تابے بصیرتے مهمان دلهایمان شود ما شدیم تاقحطے غیرت نشود ما شدیم ڪہ بے حیایے و بیحجابے ارزان نشود 🕊 🕊🌹 🕊🌹🕊 🌹 @dashtejonoon1🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا