eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
3.7هزار ویدیو
36 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم بیایید از گذشتگان درس عبرت بگیریم تاخود عبرت آیندگان نشدیم ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 ادمین کانال https://eitaa.com/yazahra_9 تبادلات 🌹 https://eitaa.com/yazahra_9
مشاهده در ایتا
دانلود
داستانهای کوتاه و آموزنده
#وسوسه #قسمت‌اول ما انسان ها گاهی از سر اجبار کاری می کنیم که بعدش پشیمان می شیم اما چه فایده! م
عمه ام هزار بار گفت بیا پیش خودم، تنها نباش‌ اما واقعیتش خجالت می کشیدم. باید فکری به حال خودم می کردم و لااقل از یک جایی در آمد زایی می کردم اما از کجا! عمه ام می گفت آرایشگری یاد بگیرم و تو محله آرایشگاه بزنم، چون اون سمت آرایشگاه نبود کارم حتما می گرفت ولی خب آموزش دیدن آرایشگری و رهن مغازه و خرید کلی لوازم پول می خواست که من اصلا نداشتم! دو تا انگشتر یه جفت گوشواره داشتم که فروختم گذاشتم بانک که سود چندغازش با یارانه ی خودم و پسرم به زور کفاف خرد و خوراکمون و پول آب و برق و گاز و.. هزار تا کوفت دیگه رو می داد. ⭕️ @dastan9 💐🌺
داستانهای کوتاه و آموزنده
#حلالم_کن #قسمت‌اول من انسانی هستم که به دنیا آمدن و زندگی کردن ام دست خودم نبود. توی یک خانواد
یک مدت بعد از ازدواجمان، با درد شدیدی که توی پهلوی چپ ام احساس می کردم با مادرم به دکتر رفتم. بعد از چند آزمایش و سونوگرافی گفت کلیه ی چپ ام به شدت عفونت کرده.. کلی قرص و دارو نوشت برای دو ماه. داروهارو که مصرف کردم تمام شد، دوباره رفتم دکتر. گفت عفونتم برطرف شده و مشکلی نیست اما چند روز بعد باز دردم گرفت. این سری با خود داوود رفتم یک دکتر دیگه و اون مجدد نوشت سونوگرافی. با دیدن جواب سونوگرافی ها با کلی من من کردن گفت کلیه ی چپ ام کلا از بین رفته! یا باید پیوند بزنیم یا کلا برشداریم! یک دنیا هم دارو نوشت. ❤️ منتظر داستان زندگی شما هستیم ❤️ ⭕️ @dastan9 ❤️🌺💐
داستانهای کوتاه و آموزنده
#اشتباه #قسمت‌اول من یسنا م. بیست و پنج سالگی با پسری که پنج سال باهاش دوست بودم و عاشقانه همو
کم کم داشتم بهش حسادت می کردم.. ما هم سن بودیم اما اون کجا من کجا! از می پرسید خونمون چند متره، ماشین داریم، بهداد شغلش چیه و در آمد ماهیانه اش چقدره.. در ماه چند دست لباس میخرم، کجا ها سفر میریم و ال وبل. همش سعی داشت تحریکم کنه و موفق هم بود. کم کم از همه چیز سرد شدم.. از زندگیم، از بهداد، از خونمون، از خودم، از بی پولی! با این که بهداد خیلی وقتا دو شیفته کار می کرد تا کمبودی حس نکنم اما دیگه عاشقانه هاش هم به چشمم نمی اومد. فقط غر میزدم و هر چیزی رو بهونه ی جر و بحث و دعوا می کردم. ادامه دارد.... ⭕️ @dastan9 🌺💐