eitaa logo
📙 داستان و رمان 📗
1.1هزار دنبال‌کننده
50 عکس
96 ویدیو
7 فایل
کانال های جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film سینمایی و سریال @film_sinamaee چیستان و معما @moaama_chistan شعر و سرود @sorood_sher تربیت دینی کودک @amoomolla اخلاق خانواده @ghairat آدمین و مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool تبلیغ ارزان @tabligh_amoo
مشاهده در ایتا
دانلود
🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈 🐈 🐈 قسمت ۳۰ 🐈 🐈 🐈 🇮🇷 فرامرز ، با اذان صبح ، دوباره انسان شد . 🇮🇷 از قفس بیرون آمد . 🇮🇷 آرام به طرف اتاق مادو رفت . 🇮🇷 اما فقط فهد آنجا خوابیده بود . 🇮🇷 فرامرز ، با زبان عربی دست و پا شکسته ، 🇮🇷 به فهد فهماند ، 🇮🇷 که دنبال مادو ، شکارچی هندی می گردد . 🇮🇷 اما او چیزی نمی گفت . 🇮🇷 فرامرز او را تهدید کرد که اگر حرف نزند 🇮🇷 به خشونت متوسل می شود . 🇮🇷 باز فهد چیزی نگفت . 🇮🇷 فرامرز ، او را به باد کتک گرفت . 🇮🇷 فهد تسلیم شد و آدرس خانه ای که ، 🇮🇷 مادو در آن کار می کند را ، نوشت . 🇮🇷 سپس فرامرز گفت : 🐈 ممنون که حرف زدی 🐈 حالا بگو قضیه دختر حسن علی چیه ؟! 🇮🇷 فهد با وحشت گفت : 🌟 من چی می دونم ، به من چه ربطی داره . 🇮🇷 فرامرز ، گردن او را فشار داد و گفت : 🐈 من می دونم که شماها اونو کشتید 🐈 به نفع خودته بهم بگی چی شده 🐈 تا هم وجدانت راحت بشه 🐈 و هم قول میدم 🐈 اگر همه چی رو بهم بگی 🐈 به کسی در مورد تو چیزی نمیگم 🇮🇷 فهد ، باز نمی خواست چیزی بگوید 🇮🇷 تا اینکه فرامرز دوباره او را کتک زد 🇮🇷 فهد گفت : 🌟 نزن باشه میگم 🌟 مادو ، خدمتکار هندی حسن علی ، 🌟 آدمی بدذات ، قاچاقچی ، خلافکار ، 🌟 و اهل دزدی و خیانت بود . 🌟 و گاهی کار قاچاق گربه هم انجام می داد . 🌟 اما حسن علی ، خیلی به او اعتماد داشت 🌟 و از کارهای کثیفش ، هیچ خبری نداشت . 🌟 حسن علی ، گاهی به مادو ، 🌟 پول و مواد غذایی و کالا می داد ، 🌟 تا به دست فقرا برسونه . 🌟 اما اون ، اونا رو برای خودش می برد . 🌟 یا اونا رو می فروخت 🌟 و پولش رو برای خودش خرج می کرد . 🌟 پنج شش سال پیش هم ، 🌟 طلا و جواهرات و چیزای قیمتی ، 🌟 برای حسن علی آوردن . 🌟 تا اونارو بفروشه و خرج مسجد کنه 🌟 اون موقع ، من تازه به کویت اومده بودم 🌟 و چیزی هم نداشتم 🌟 مادو بهم گفت که بیام کمکش کنم 🌟 در عوضش ، سهم خوبی بهم میده 🌟 اولش مخالفت کردم 🌟 و حتی بهش گفتم : 🌟 که اگر حسن علی یا پلیسها بفهمن ، 🌟 هم از تو کارت اخراج میشی 🌟 هم من بدبخت میشم 🌟 هم زندانیمون می کنن ... 🌟 اما اون گفت : 🔥 نترس نمیذارم کسی بفهمه 🌟 آخرش منم قبول کردم . 🌟 کار ، خوب داشت پیش می رفت . 🌟 اما یه دفعه ، دختر حسن علی ، 🌟 که حدود ده سالش بود ، سر رسید . 🐈 ادامه دارد ... 🐈 📚 نویسنده : حامد طرفی 🎼 @dastan_o_roman 🇮🇷 @amoomolla
18.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 قصه صوتی طوطی نارگیلی 💿 قسمت ششم 🎼 خودتو دوست داشته باش 🦀 چنگالی خرچنگ مهربانی است 🦀 که همیشه احساس می‌کند 🦀 چنگال‌هایش ، 🦀 مزاحم کارهایش هستند 🦀 و استفاده خاصی ندارند، 🦀 تا اینکه یک روز … 📚 @dastan_o_roman 🇮🇷 @amoomolla
🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈 🐈 🐈 🐈 قسمت ۳۱ 🐈 🐈 🐈 ⚜ فهد گفت : 🌟 دزدی ما ، خوب داشت پیش می رفت . 🌟 اما یه دفعه ، دختر حسن علی ، 🌟 که حدود ده سالش بود ، سر رسید . 🌟 من خیلی ترسیده بودم . 🌟 اما مادو ، دهان دختره رو گرفت 🌟 و اونو به زیر زمین برد . 🌟 اما بعد از چند لحظه ، تنها برگشت 🌟 هر چی ازش پرسیدم چی شد ، جواب نداد 🌟 فقط گفت ، با پول و شکلات ساکتش کردم . 🌟 چند روز بعد ، فهمیدم که دختر حسن علی ، 🌟 از شب دزدی تا الآن گم شده . 🌟 و پلیسا دارن دنبال دزد و دختره می گرده 🌟 هر چی به مادو گفتم : 🌟 چه بلایی سر بچه آوردی ؟! 🌟 چیزی نمی گفت . 🌟 تا اینکه تصمیم گرفتم برم پیش پلیس ، 🌟 و به همه چی اعتراف کنم . 🌟 اما مادو جلوم رو گرفت و گفت : 🔥 اگه بری ، به جرم قتل اعدامت می کنن 🌟 گفتم منظورت چیه ؟! 🔥 گفت : من دختره رو کشتم 🔥 اگه بری پیش پلیس ، به جرم شریک قتل ، 🔥 اعدامت می کنن . 🔥 پس بهتره دهنتو ببندی و چیزی نگی . 🇮🇷 فرامرز گفت : 🐈 با جنازه دختره ، چکار کردید ؟ 🇮🇷 فهد گفت : 🌟 نمی دونم ، یعنی خودش بهم نگفت . 🌟 خیلی هم اصرارش کردم که بهم بگه 🌟 اما نگفت که جنازه رو کجا برده 🌟 و باهاش چکار کرده ، 🌟 فقط می گفت که دفنش کردم 🌟 اما باز نگفت کجا . 🇮🇷 فرامرز گفت : 🐈 اون هندی لعنتی ، دیگه چه گناه هایی کرده ؟ 🐈 چه غلطهایی مرتکب شده ؟! 🇮🇷 فهد گفت : 🌟 من فقط تو دزدی ها ، شکار گربه ها ، 🌟 و در فروش گربه ها ، 🌟 باهاش همکاری می کنم . 🌟 اما اون گناهای خیلی زیادی مرتکب شده 🐈 ادامه دارد ... 🐈 📚 نویسنده : حامد طرفی 🎼 @dastan_o_roman 🇮🇷 @amoomolla
📚 داستان کوتاه 📗 ولادت امام عسکری علیه السلام 🌟 سال ۲۳۲ هجری بود . 🌟 از ماه ربیع الثانی ، 🌟 هشت روز گذشته بود . 🌟 در یکی از خانه های مدینه ، 🌟 پدر و مادری ، 🌟 منتظر تولد فرزند خود بودند . 🌟 آن پدر ، بهترین پدر دنیاست . 🌟 و از نسل پیامبر و امام علی بود 🌟 نام ایشان امام هادی علیه السلام بود . 🌟 و آن مادر ، زنی دانشمند ، با تقوا ، 🌟 پاک ، باحیا ، با حجاب و با خدا بود ؛ 🌟 که نام مبارکش ، حُدَیثه بود . 🌟 ناگهان ، صدای نوزادی ، 🌟 در خانه کوچک امام هادی علیه السلام ، 🌟 بلند شد . 🌟 بله بچه ها ، امام یازدهم ما ، 🌟 به دنیا آمد . 🌟 و دنیا را با وجودش ، روشن نمود . 🌟 شکوفه لبخند ، 🌟 روی لبان پدر و مادرش نشست 🌟 و نام او را ، حسن گذاشتند . 🌟 بنابراین ، نام یازدهمین امام ما ، 🌟 مثل نام امام دوم ما شد . 🌟 در این روز زیبا و با برکت ، 🌟 همه به هم شادباش می گفتند 🌟 آسمون به زمین تبریک می گفت 🌟 انسانها ، پرندگان و ماهیان ، 🌟 خوشحال و خندان بودند . 🌟 زمین به خودش افتخار می کرد . 🌟 که بهترین فرزند دنیا ، 🌟 روی به دنیا آمد . 🌟 فرشته ها نیز ، 🌟 بال هاشون رو باز کرده بودند 🌟 و از خوشحالی این تولد ، 🌟 دور تا دور زمین می گشتند . 🌟 و تولد این نوزاد را ، 🌟 به همدیگر تبریک می گفتند . 🌟 وقتی امام حسن عسکری بزرگ شد ؛ 🌟 آدم های بد ، 🌟 پدرش امام هادی را شهید کردند 🌟 و خودش بعد از پدرش ، امام شد . 🌟 آدمای بد و شیطان ها ، وقتی دیدند ، 🌟 همه مردم و بچه ها ، 🌟 امام عسکری را دوست دارند ؛ 🌟 به ایشان حسودی کردند 🌟 و به خانه ایشان حمله کردند ؛ 🌟 و ایشان را دستگیر نمودند ؛ 🌟 آنها امام ما را ، 🌟 در پادگان و منطقه نظامی و ارتشی ، 🌟 که به عربی به آن می گفتند عسکریه 🌟 زندانی کردند . 🌟 به خاطر همین ، 🌟 شیعیان لقب امان یازدهم را ، 🌟 عسکری گذاشتند . 🌟 بعدها ، 🌟 امام حسن عسکری علیه السلام ، 🌟 پسری زیبا به دنیا آوردند . 🌟 و نام او را مهدی گذاشت . 🌟 بله بچه ها ، امام حسن عسکری ، 🌟 پدر بزرگوار امام زمان ما هستند . 📚 @dastan_o_roman 🇮🇷 @amoomolla علیه السلام
🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈 🐈 🐈 قسمت ۳۲ 🐈 🐈 🐈 🇮🇷 فهد ، همه کارهای خلاف مادو را لو داد . 🇮🇷 سپس فرامرز گفت : 🐈 الآن کاری باهات ندارم 🐈 ولی اگه به کسی گفتی که منو دیدی ، 🐈 به خدا نابودت می کنم . 🌟 فهد گفت : باشه چیزی نمیگم 🇮🇷 فرامرز ، به سرعت به طرف قفسش رفت . 🇮🇷 و جلوی چشم گربه ها ، تبدیل به گربه شد 🇮🇷 گربه های ایرانی و خارجی ، 🇮🇷 از دیدن این صحنه تعجب کردند 🇮🇷 و بعد از آن ، 🇮🇷 حرف فرامرز را باور کردند که می گفت : 👈 من یک انسانم نه گربه 🇮🇷 یکی از گربه های خارجی گفت : ⚜ من حرفش و قبول ندارم ⚜ اون میگه من انسانم نه گربه ⚜ پس چرا الآن گربه است ؟! ⚜ پس نتیجه می گیریم هم انسانه هم گربه 🇮🇷 فرامرز ، روز بعد ، بر خلاف همشه ، 🇮🇷 باز هم با صدای اذان ، انسان شد . 🇮🇷 فرامرز از این واقعه ، خیلی تعجب کرد . 🇮🇷 اما به فال نیک گرفت 🇮🇷 و قفس گربه ها را باز کرد . 🇮🇷 و با گربه ها ، به طرف خانه حسن علی رفت . 🇮🇷 مستقیم دنبال اتاق مادو گشت . 🇮🇷 وارد اتاق مادو شدند . 🇮🇷 و گربه ها را به جان او انداخت . 🇮🇷 مادو ، داد می زد و درخواست کمک می کرد . 🇮🇷 فرامرز به او گفت : 🐈 هی مادو ، اگه حرف نزنی ، زنده نمی مونی 🔥 مادو گفت : از من چی می خوای ؟! 🇮🇷 فرامرز گفت : 🐈 بگو با دختر حسن علی چکار کردی ؟! 🇮🇷 مادو گفت : 🔥 من که کاریش نکردم آخه . 🔥 دزدا اونو با خودشون بردن . 🇮🇷 فرامرز گفت : 🐈 خر خودتی ، احمق تویی ، بی شرفِ قاتل 🐈 من می دونم که تو ، اون دختره رو کشتی 🐈 به نفعته که حرف بزنی 🐈 وگرنه این گربه ها ، به حسابت می رسن 🐈 ادامه دارد ... 🐈 📚 نویسنده : حامد طرفی 🎼 @dastan_o_roman 🇮🇷 @amoomolla
📙 داستان و رمان 📗
نظر یکی از مادران و مربیان دغدغه مند در مورد کانال های ما