♥️🍃
.
خودت رو لایق آرزوهات کن
توی این دنیا چیزی به نام قانون جذب و میدان مغناطیسی وجود داره.
چیزهای خوب جذب آدم های خوب میشن.
چیزهای معمولی جذب آدم های معمولی.
هرچی اندیشه هات و تلاش هات بزرگتر باشه بیشتر خودت رو لایق آرزوها و اهداف بزرگتر میکنی.
زندگی معمولی و از روی نیاز مختص آدم های معمولیه و زندگی خوب و بدون نیاز، مختص افراد بی نیاز و بزرگ.
پس یاد بگیریم به جای کوچیک کردن و محدود کردن دنیامون، خودمون رو بزرگ کنیم.
دنیا گوش به فرمان ماست..
همیشه زمانم را مثبت سپری می کنم
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
🌱🌱
#پندانه
✅رزق و روزی دست خداست
دوستی میگفت:
در یکی از روزهای زمستان، از منزل خود به سوی محل کارم که دور بود خارج شدم. برف بود اما وسیلهای نبود.
▪️برای اینکه دستهایم گرم شود، آنها را در جیب گذاشتم. یک دانه تخمه آفتابگردان پیدا کردم، آن را بیرون آورده و با دندان شکستم.
▫️ناگهان بذر وسط آن بیرون پرید و روی برفها افتاد. ناخواسته خم شدم که آن را بردارم، پرندهای بلافاصله آمد آن را به نوک گرفت و پرید.
به نظر تو چه درسی در آن است؟
من گفتم:
رزق و روزی ما آن نیست که در دست ماست بلکه آن است که در دست خداست.
🌱 این حکایت زندگی و دنیای ماست که به آنچه در جیب و در دست و جلوی چشم ماست، دلخوشیم و خیال میکنیم که همهاش رزق و روزی ماست ولی همین که میخواهیم آن را در دهانمان بگذاریم و لذتش را ببریم، از ما میگیرند و به کسی دیگر میدهند.
▫️تمام عمر کار و تلاش میکنیم تا مالی پسانداز کنیم و راحت زندگی کنیم، ولی گاهی آنچه اندوختهایم رزق و روزی ما نیست. اندوخته ما رزق و روزی کسانی میشود که بعد از ما میخورند یا در زمان حيات، نصیب آنها میشود و میخورند.
▫️رزق و روزی ما آن چیزی است که بخوریم و لذت استفاده آن را ببریم، نه اینکه رنج فراوان بر خود و خانواده تحمیل کنیم و در انتها لذتش برای دیگران شود.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
خداوند خودش را بر آنهایی نمایان میکند که بر اساس این اصول زندگی می کنند:
"خداوند زندگی من است. خداوند عشق من است. خداوند معبدی است که قلب مرا به پرستشِ بی وقفهٔ خود میخواند. خداوند هدف و مقصود من است.
هیچ وظیفهای بدون قدرتِ عاریه از خداوند انجامپذیر نیست، پس بزرگترین وظیفهٔ من یافتن اوست."
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️
#رویا
#پارت57
#سرگذشت_رویا
ماجرای ازدواج من و ستاره حدود ۶ ماه طول کشید
اما من هیچ رقم زیر بار نمیرفتم
نمیتونستم به خودم بقبولونم که ستاره بشه همسرم
جالبی ماجرا این بود که ستاره سکوت کرده بود و فقط نگاه میکرد
کار به جایی کشید که بابا گفت اگه این کارو نکنید دیگه پسر من نیستی و باید از خونه زندگی من بری بیرون...
دوری از مامان برام سخت بود
اما مجبور بودم مامانم خیلی به من وابسته بود اما اون هم به خاطر اینکه من تو دام همچین ازدواج نیفتم پشتم ایستاد
مامانم منو فرستاد خارج از کشور که تنها زندگی کنم
خیلی واسم سخت بود
خیلی زیاد
اما مجبور بودم و ناگزیر
تا روزی که مامان باهام تماس گرفت و گفت آقا بزرگ حالش خوب نیست بهتره برگردی
حالم بد شد
اخه قلبا دوسش داشتم باوجود اون کار بدیکه باهام کرده بود اما خیییلی دوسش داشتم و نمیتونستم تحمل کنم حال بدشو
وقتی برگشتم اولین کاری که کردم رفتم دیدن آقا بزرگ اما همه چی طبق انتظار من پیش نرفت و دوباره موضوع ازدواج و من و ستاره بیان شد
ادامه دارد....
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
بعضی اتفافات دلت رو میشکنن
ولی چشمات رو باز میکنن !
میگن شیشه حافظه داره
یعنی هر ضربه ای بهش بزنی تو خودش جمع
میکنه؛ برا همینه که بعضی وقتا بی دلیل یا
با یه تقه کوچیک میشکنه.
حکایت دل ما آدماست...!
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
بچه که بودیم، آرزومون بزرگ شدن بود
بزرگ که شدیم، حسرت برگشتن به بچگی رو داریم
بچه که بودیم، درد دل را به یک ناله می گفتیم، همه میفهمیدند
بزرگ که شدیم، درد دل را به صد زبان میگوییم و کسی نمیفهمد
بچه که بودیم، دلمان به جوجههای رنگیمان خوش بود
بزرگ که شدیم، همه دلخوشیهایمان رنگ باخت
بچه که بودیم، چه دلهای بزرگی داشتیم
حالا که بزرگیم، چه دلتنگیم
کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود
کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش
را از نگاهش می توان خواند...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
!! مردی که راضی به فروش قلب خود شد !!!
#تلنگر
این داستان واقعی رو تا آخر بخونید، واقعا زیباست،
مردی در سمنان به دلیل فقر زیاد و داشتن سه فرزند و یک زن (یک پسر 6ساله، یک دختر 3ساله، و یک پسر شیرخوار) قلب خود را برای فروش گذاشت، و از او پرسیدند که چرا قلبت رو برای فروش گذاشتی، اونم پاسخ داده بود چون میدونم اگه بخوام کلیم رو بفروشم کسی بیشتر از 20میلیون کلیه نمیخره که با این مبلغ نمیشه یه سقف بالا سر خود گذاشت،
اون مرد حدود چهار ماه در شهرای اطراف به صورت غیرقانونی آگهی فروش قلب با گروه خونO+ گذاشت،
بعد از 4ماه مرد میلیاردی از تهران که پسری 19 ساله داشت و پسرش 3سال بود که قلبش توانایی کار کردن را نداشت و فقط با دستگاه زنده نگهش داشته بودن،
مرد تهرانی چند روز بعد از خواندن آگهی به سراغ فروشنده قلب میره و باهاش توافق میکنه که 200میلیون تومن قلبش را برای پسرش بخرد،
و مرد تهرانی بهش گفته بود که من مال و ثروت زیاد دارم و دکتر آشنا هم زیاد دارم و به هرچقدر بگن بهشون پول میدم که با اینکه این کار غیر قانونیه ولی انجامش بدن، مرد فروشنده به مرد تهرانی میگه زن و بچه ی من از این مسئله خبر ندارن و ازت خواهش میکنم اول پول رو به حساب زنم بفرست و بعد من قلبم رو به پسرتون میدم، مرد تهرانی قبول میکنه، و بعد از کلی آزمایشات دکتر متخصص قلبی که آشنای مرد تهرانی بود میگه با خیال راحت میشه این عمل رو انجام داد،
روز عمل فرا میرسه و مرد فروشنده و اون پسر19 ساله رو وارد اتاق عمل میکنن و دکتر بیهوشی مرد فروشنده رو بیهوش میکنه و زمانی که میخواست پسر19 ساله رو بیهوش کنه متخصص قلب میگه دست نگهدار و فعلا بیهوش نکن، دستگاه داره چیز عجیبی نشون میده و داره نشون میده که قلب این پسر داره کار میکنه، دکتر جراحی که اونجا بوده به دکتر قلب میگه آقای دکتر حتما دستگاه مشکل پیدا کرده و به پرستاره میگه یه دستگاه دیگه بیار، دستگاه جدید رو وصل میکنن و دکتر قلب میگه سر در نمیارم چطور ممکنه قلب این پسر تا قبل از وارد شدن به اتاق عمل توانایی کار کردن رو نداشت، و میگه تا زمانی که مشخص نشه چه اتفاقی افتاده نمیتونم اجازه ی این عمل رو بدم، و دکتر قلب میره پرونده پسر19 ساله رو چک میکنه و میبینه که تمام اکوگرافی که از قلب این پسر گرفته شده نشون دادن که قلب پسر مشکل داره و دکتر ماجرا رو برای پدر پسر 19ساله تعریف میکنه و بهش میگه دوباره باید اکوگرافی و آزمایشات جدیدی از پسرتون گرفته بشه، دکتر قلب سریعا دست به کار میشه و بعد از گرفتن آزمایشات و اکوگرافی میبینه قلب پسر بدون کوچکترین اشکال در حال کار کردنه و پدرش میگه یک اتفاق غیر ممکن افتاده و باید دستگاه ها رو از بدن پسرتون جدا کنیم چون قلب پسرتون خیلی عالی داره کار میکنه، پدر پسر به دکتر میگه آقای دکتر تورو خدا دستگاه ها رو جدا نکن پسر من میمیره، دکتر قلب بهش قول میده که اتفاقی برای پسرس پیش نمیاد و دستگاها رو جدا میکنه و میبینه قلب پسر19 ساله بدون هیچ ایراد و مشکلی داره کار میکنه و پدر پسر به دکتره میگه چطور همچین چیزی ممکنه، دکتره بهش میگه فقط تنها چیزی که میتونم بگم اینه که اون فروشنده باعث شده خدا یک معجزه به ما نشون بده، پسر19 ساله به پدرش میگه بابا تو اتاق عمل یه آقایی دستشو گذاشت رو قلبم یه چیزی رو به من میگفت و چندبار تکرارش کرد و بهم میگفت پسرم از حالا به بعد قلب تو واسه همیشه توانایی کار کردن رو داره فقط حتما به پدرت بگو که به مرد فروشنده کمک کنه که بتونه زندگیشو عوض کنه،،،
پدر پسره و دکتر قلب از شنیدن این حرف نمیدونستن باید چی بگن و فقط منتظر شدن تا مرد فروشنده بهوش بیاد، وقتی که مرد فردشنده بهوش میاد پدر پسر و دکتر قلب باهاش صحبت میکنن و بهش میگن تو اتاق عمل نمیدونیم چه اتفاقی افتاد که یهو همه چی تغییر کرد و قلبی که 3سال توانایی کار کردن رو نداشت یهویی بدون مشکل شروع به کار کردن کرد،
مرد فروشنده بهشون میگه من میدونم چی شده،
و بهشون میگه قبل اینکه من بیهوش بشم، تو دلم گفتم یا امام حسین خودت میدونی بچه یتیم و بچه ی بدون پدر یعنی چی و بهش گفتم امام حسین قربونت برم تورو به چشمای قشنگ برادرت ابوالفضل قسم میدم و تورو به اون لحظه ای که پسرت علی اکبر ازت آب خواست و نداشتی بهش بدی قسم میدم نذار بچه هام یتیم بشن، دکتر قلب و پدر پسر با شنیدن این حرفا بسیار ناراحت میشن و پدر پسره با چشمای پر از اشک بهش میگه چون تو باعث شدی خدا پسرمو شفا بده 1میلیارد تومن بهت هدیه میکنم که بری زندگیتو تغییر بدی..........
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣یه وقتایی فکر میکنی که همه چی خوبه، ولی نیست و یه وقتایی هم تو اوج حال بدی هات میبینی همه چی خوب میشه، زندگی نامشخصه امااا یه چیز خیلییی خوووب مشخصه و اونم اینه که خدای مهربون چه در زمان خوشی و چه در زمان ناخوشی حواسش بهت هست ، بهش اعتماد کن و با آرامش روزهای سختت رو پشتِ سر بذار و یقین داشته باش همون خدایی که خالقِ این دنیای زیباست تو رو به بهترینها میرسونه😍
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
سُفره دار باش
بذاراز کنار تو بقیه ام نون ببرن
خدا می بینه
حال میکنه
سفره تو بزرگتر میکنه
هوای دورو بری هاتونو داشته باشید.
فقط برای خودت نخواه
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
فرق چوب و عود
را آتش معلوم میکند
هر دو دود میکنند
اما یکی راه نفس را میبندد
دیگری فضا را معطّر میکند
خشم همان آتش است
ببین چوبی یا عود ؟؟؟
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
15.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 موقع #مشق نوشتنِ بچه ام
کنارش بشینم یا نشینم؟
✅پیشنهاد میکنم مادرها حتما گوش کنند...☝️
#داستانهای_آموزنده
https://eitaa.com/dastanamuzandeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک زنبور 🐝
ناگزیر است دو میلیون دفعه
روی گـل ها بنشیند تا بتواند
یـک لیوان عسل تولید کنـد🍯
شما برای رسیدن به اهدافتان
حاضرید چند مرتبه تلاش کنید؟
#داستانهای_آموزنده
https://eitaa.com/dastanamuzandeh