هدایت شده از قصه و نقاشی و کاردستی و بازی و ایده کودکانه
#قصه ها و کلیپ های کودکانه
ایده و #نقاشی و #کاردستی
مورد استفاده در پایه ابتدایی
قابل استفاده برای معلمان و اولیا و دانش آموزان
@naghashi_ghese
48.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سریال
#آرایشگاه_زیبا
#قسمت_هشتم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
هدایت شده از Ltms
به بزرگترین مجموعه دانشآموزی در #ایتا بپیوندید.
🌺دریافت #نمونهسوال، #جزوه و کلی اطلاعات دیگر برای افزایش نمره شما ✈️ 👇
کلاس اولی ها 👇👇👇
@tadriis_yar1
کلاس دومی ها 👇👇👇
@tadriis_yar2
کلاس سومی ها 👇👇👇
@tadriis_yar3
کلاس چهارمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar4
کلاس پنجمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar5
کلاس ششمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar6
کلاس هفتمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar7
کلاس هشتمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar8
کلاس نهمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar9
کلاس دهمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar10
کلاس یازدهمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar11
کلاس دوازدهمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar12
کانال کلی برای معلمان
@tadriis_yar
کانال ضمن خدمت و اطلاع از مسابقات
@ltmsme
کانال ایده و نقاشی و داستان
@naghashi_ghese
هدایت شده از Ltms
با سلام و عرض ادب
بنا به درخواست دوستان و همکاران و اولیا
گروه درسی پایه های مختلف درسی تشکیل میشود.
لینک را به همکاران گرامی بدهید .
پایه اول دبستان
https://eitaa.com/joinchat/2838561015C9b93b1c1bd
پایه دوم دبستان
https://eitaa.com/joinchat/2346058024C62b0905ada
پایه سوم ابتدایی
https://eitaa.com/joinchat/2348548343Ccc7ed234f2
پایه چهارم دبستان
https://eitaa.com/joinchat/3129409822C99b9231cd9
پایه پنجم ابتدایی
https://eitaa.com/joinchat/4038852895C73efe08774
پایه ششم ابتدایی
https://eitaa.com/joinchat/2426208538C231a05d739
پایه هفتم متوسطه
https://eitaa.com/joinchat/3152085278Cb69fdb9dd1
پایه هشتم متوسطه
https://eitaa.com/joinchat/2360607016Cd3b70332c6
پایه نهم متوسطه
https://eitaa.com/joinchat/2469003546C8ef86ce53b
برای رفاه حال همکاران عزیز
گروه ضمن خدمت فرهنگیان نیز ایجاد گردید
لطفا لینک را برای سایر همکاران نیز ارسال کنید
https://eitaa.com/joinchat/4057465145C48dce29c89
گروه درسی پایه دهم
https://eitaa.com/joinchat/2882535809C38eafe0144
گروه تبادل و تجربه رشته ریاضی پایه دهم
https://eitaa.com/joinchat/1326056022Cbf9dab867d
بنا به اصرار دوستان
گروه پایه دهم مختص رشته تجربی
https://eitaa.com/joinchat/4017357328C231f520f64
گروه پایه دهم مختص رشته انسانی
https://eitaa.com/joinchat/3406234129Cbd8ec73677
گروه درسی پایه یازدهم
https://eitaa.com/joinchat/2898329985Cdde9923434
گروه درسی پایه دوازدهم.
https://eitaa.com/joinchat/2899509633Ca8a135c550
گروه هنر و ایده نقاشی و کاردستی
https://eitaa.com/joinchat/1079640406C7505d58e34
هدایت شده از Ltms
مجموعه کانالهای بانوان و کودکان
مطالب مفید علمی و فرهنگی
پرورشی و ایده های ناب مخصوص اولیا . دانش آموزان و همکاران فرهنگی
@madrese_yar
#لبیک_یا_خامنه_ای #امام_زمان #معلم
✅ مجله کودکانه
فیلم،قصه،کلیپ ومطالب جالب در مورد فرشته های کوچولو
آنچه شما دوست دارید 🧑🎄
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@koodaks
#کودک #قصه #بازی
کلیپ های زیبای آشپزی ایرانی و خارجی
ایده ها و ترفندهای خانه داری
@ashpaziibaham
#آشپزی #خانواده #آموزش
یه کانال پر از ایده ها و مطالب جالب
با ما خلاق شو
@khalaghbashh
#ایده #خلاقیت #آموزش
هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#کتاب #داستان #رمان
✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑🎄
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@ghesehayekoodakaneeh
#کودک #قصه #بازی
36.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سریال_داستان_زندگی
#هانیکو
#قسمت_سیونهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
📜 #سرگذشت
#برشی_از_یک_زندگی🩷
#سوپری
#قسمت_هفدهم
آمنه که من رو با اون حال و روز دید فورا زد تو صورتش و گفت خدا مرگم بده دختر تو چرا این وضع و حالی ؟نمیدونم چرا ولی آمنه رو بغل کردم و بلند بلند گریه کردم ...
یهو صدای اعظم خانوم اومد که با طعنه میگفت حالا خوش گذشت خونه پدر ؟؟
آمنه با عصبانیت بهش گفت بس کن اعظم سر به سر این طفل معصوم نذار ....
آمنه دستم رو گرفت و منو به سمت اتاقش برد ،بهم گفت دوست داشتم تو لحظات بهتری پاگشات میکردم به اتاقم عزیزم...
چقدر امنه مهربون بود ،اعظم خانوم فقط اسمش به معرفت بیرون رفته بود درصورتی که یک جو اخلاق خوب نداشت ،
اونم کنارم نشست و گفت حبیبه جان توهم برام مثل زهرا ،حالا که اتفاقی که نباید میوفتاد رو افتاده به خودت سخت نگیر زندگیت رو بکن ،
با هق هق گفتم اخه مگه میشه
دستشو گذاشت رو دستم و گفت اره میشه ولی قبل هرکاری باید یه کاری کنی که زودتر همراه مرتضی بری اهواز ،چون اینجا با دوتا هوو و خواهرشوهرو یه پدرشوهر معتاد زندگیت خراب میشه
گفتم ولی مرتضی گفت یکماه دیگه منو میبره ....
امنه گفت شنیدم اینا رو ولی مرتضی رو رام کن توی این یکماه توی اتاق خودت بخوری و بخوابی و پول تو جیبی قبل رفتش بهت بده چون اینجا هرکی پول بخواد باید بره از اعظم بگیره.....امورات این زندگی توی این خونه به سختی میگذره ...
گفتم ولی خانوم جونم که میگفت اعظم خانوم خیلی زن خوبیه ،پسراش چقدر براش طلا گرفتن،چقدر همه چی دارن...
اونم گفت اون طلاها پسراش برا زن هاشون گرفته بودن ولی اعظم خانوم حسادت میکنه و توی این خونه هم مادرسالاریه و دوتا گردنبد از یه عروس و دوتا انگشتر از یه عروس دیگه اش رو برداشته.....
همون لحظه بود که اعظم خانوم صداش از حیاط اومد که به مرتضی میگفت مرتضیییی میز و صندلی و متکاهایی که تو اتاقته رو بیار بیرون داداشت اومده ببره برا معصومه .....
با تعجب گفتم معصومه دیگه کیه جریان چیه....
آمنه گفت دخترم وسایلای توی اتاقت مال جاریته...
بغض راه گلومو گرفته بود پس کجا رفت اون همه تعریفی که خانوم جونم از اینا میکرد میترسیدم الان بیان بگن اون اتاق هم برا شما نیست....
با بغض تو گلوم بلند شدم رفت سمت اتاقم مرتضی رو دیدم ...با چشمای اشکیم گفتم مرتضی....
توقع قرضی بودن تشکامون رو نداشتم....
مرتضی پوففففی کشید و گفت من امادگی عروسی و نداشتم حبیبه صبرکن رفتم اهواز برات بهترشو میگیرم
بعدم اومد چندتا دست از نوازش بهم کشید و بهم گفت باشه!؟؟
حرفای امنه رو یادم اومد و بهش گفتم مرتضی.....
اگه میخوای یکماهی بری اجازه بده تو اتاق خودم بخوابم.....
ادامه دارد........
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#داستان
آن که مرا شنید
فرزانه علیدوست
آخر شب، خسته از یک روز پر مشغله، فارغ از تمام بروبیاها، خنده ها، بحث ها، تصمیم گیری ها و بذار و بردارها، زن ها نشسته روی تشک های پنبه ای، خود را برای خواب آماده می کردند. طبق معمول همه ی دورهمی ها شاه نشین خانه به مردها اختصاص یافته بود و آن ها فارغ از بهانه گیری بچه ها و نق ونوقشان برای فرار از خواب، سفرشان را در اقلیم هفت پادشاه آغاز کرده و به خوابی عمیق فرو رفته بودند. به غیر از پسرعموی مسعود که چون دخترش بدون شنیدن قصه ی شبانه از زبان پدر، خواب به چشمش نمی رفت، همچنان مشغول سرهم کردن کلمات، برای طولانی کردن داستان خود ساخته اش بود. بی خبر از اینکه نگاهی با حسرت، در عمق تاریکی اتاق، محو تماشای آن هاست...
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#کتاب
آن که مرا شنید.pdf
2.37M
#داستان
نویسنده: #فرزانه_علیدوست
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#کتاب
32.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سریال
#آرایشگاه_زیبا
#قسمت_نهم
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
🔅 #پندانه
✍ با هزاران وسیله خدا روزی میرساند
🔹سلطانى بر سر سفره خود نشسته و غذا مىخورد. مرغى از هوا آمد و ميان سفره نشست و مرغ بريانكردهای را كه جلوی سلطان گذارده بودند، برداشت و رفت.
🔸سلطان متغير شد، با اركان و لشكرش سوار شدند كه آن مرغ را صيد و شكار كنند.
🔹دنبال مرغ رفتند تا ميان صحرا رسيدند. يک مرتبه ديدند آن مرغ پشت كوهى رفت.
🔸سلطان با وزرا و لشكرش بالاى كوه رفتند و ديدند پشت كوه مردى را به چهار ميخ كشيدند و آن مرغ بر سر آن مرد نشسته و گوشتها را با منقار و چنگال خود پاره مىكند و به دهان آن مرد مىگذارد تا وقتى كه سير شد. پس برخاست و رفت و منقارش را پر از آب كرد و آورد و در دهان آن مرد ريخت و پرواز كرد و رفت.
🔹سلطان با همراهانش بالاى سر آن مرد آمدند و دستوپايش را گشودند و از حالت او پرسيدند.
🔸مرد گفت:
من مرد تاجرى بودم، جمعى از دزدان بر سر من ريختند و مالالتجاره و اموال مرا بردند و مرا به اين حالت اينجا بستند. اين مرغ روزى دو مرتبه به همين حالت مىآيد، چيزى براى من مىآورد و مرا سير مىكند و مىرود.
🔹سلطان از شنیدن این وضع شروع به گریه کرد و گفت:
در صورتی که خداوند ضامن روزی بندگان است و برای آنها حتی در چنین موقعیتی میرساند، پس حاجت به این زحمت و تکلف سلطنت و تحمل آن همه گناه راجع به حقوق مردم و حرص بیجا داشتن برای چیست؟
🔸ترک سلطنت كرد و رفت در گوشهاى مشغول عبادت شد تا از دنيا
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#کتاب #داستان #رمان
🔶 محصول تقلبی نخر
🔸 اگر میخوای بدونی کالایی که خریدی اصله یا تقلبی این راه رو برو
✅جهت انجام آزمون ضمن خدمت ؛
@teacherschool
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@ltmsme
#معلم #ضمن_خدمت #آزمون