🍂
🔻 #نکات_تاریخی_جنگ
عمليات مرصاد
بعد از پذيرش قطعنامه توسط ايران در 27 تير ماه 67 يك هفته بعد منافقين در ساعت 15:30 روز سوم مرداد 67 پس از اجراي آتش سنگين و بي سابقه عراق در محور سرپل ذهاب با عبور از مرز، حمله خود را با نام «فروغ جاويدان» آغاز كردند.
فرودگاه واشنگتن قبل از عمليات فروغ جاويدان به مدت 3 روز براي انتقال نيرو در اختيار مجاهدين خلق (منافقين) قرار گرفته بود.
مسعود رجوی طي تحلیلی گفته بود: نبايد اين فرصت تاريخي را از دست بدهيم و بايد حمله كنيم و در شرايطی كه رژيم ايران نيروی جنگی ندارد، كار را تمام كنيم.
مريم رجوی در جمع نيروهای حمله كننده گفته بود: وقتی از جبهه عبور كنيم آن طرف تر كسی نيست كه جلو ما را بگيرد و در پاسخ به سوالات حاضرين گفته بود:
<جمع بندی نهايي در ميدان آزادی >
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
💢 قسمت صد و هشتاد و نهم:
مزه ران جیرجیرک
من و علی صادقزاده از بچه های اصفهان با هم تو یه بشقاب داشتیم شوربا میخوردیم یه قاشق برداشتم دیدم یه جیرجیرک توش بود که یه رانش کنده شده بود دیگه دلم نیومد ادامه بدم و رفتم کنار. خواستم به علی بگم که تو ظرف جیرجیرک بود. با خودم فک کردم، طفلکی گشنشه و خدا رو خوش نمیاد. جیرجیرک هم که نجس نیست بزار بخوره. گفت: چرا نمی خوری گفتم: سیرم و یه جوری طفره رفتم. هر چه تعارف کرد نخوردم و هیچی هم نگفتم. بعد از چن روز گفتم: علی می دونی چرا اون روز صبحونه رو ادامه ندادم؟گفت: نه! گفتم: یه جیرجیرک تو قاشقم بود و دیگه دلم نیومد. گفت: چرا به من نگفتی؟ گفتم: دیدم اونوقت تا ظهر گشنه میمونی دلم نیومد. بعدش بهش گفتم: راستی یه رانش نبود. گفت: ای وای احتمالاً من اونو خوردم.
تا مدتا سر به سر علی میذاشتم که علی رون جیرجیرک چه مزهای میده. اونم میخندید و میگفت: نامرد! ران جیرجیرک به خورد من دادی! بعضی وقتا محیط اسارت با همین اتفاقا و شوخیا موقتا یادمون میرفت اسیر هستیم و تو چه وضعی قرار داریم.
یه روز صادقزاده ازم پرسید راستی رحمان این انگشت پات چطور قطع شد؟ منم شیطنتم گُل کرد و به شوخی گفتم: علی آقا یه شب خواب بودم یه موش خرمای گشنه اومده بود پامو گاز گرفت و نصفشو خورد و در رفت! طفلکی خیلی متاثر شد و گفت: همیشه تو این فک بودم چطوری این انگشتت قطع شده! پس داستان این بوده! منم با حالت جدی که شک نکنه گفتم آره علی جون نمیدونی چه دردی داشت و با آب و تاب از ماجرای اون شب براش گفتم و اونم سرشو تکان میداد و تصدیق میکرد. این قضیه و شوخی رو فراموش کرده بودم و یه روز دیدم علی با عصبانیت اومد و گفت: ای نامرد! پس موش خُرما انگشتتو خورده؟ گفتم: مگه چیه؟ گفتم برو منو ساده گیر آوردی و منم باورم شد. پیش یکی از بچه ها داستان موش خرما و اون شب رو تعریف کردم کلی بهم خندیدن و دستم انداختن که تو چقد ساده ای؟! رحمان سر به سرت گذاشته و انگشتش تو عملیات قطع شده. علی گفت: منو بگو که فک نمیکردم شب و روز داری قران حفظ میکنی اون وقت دروغم بگی!هیچی دیگه جوابی نداشتم و فقط میخندیدم. خدا ازمون نگیره اگه این شوخی و خوشمزگی ها نبود شرایط روحی روانی برامون سخت میشد و ناچار بودیم گهگاهی از این کارا بکنیم.
ادامه دارد ⏪
خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻#کتاب
"365 روز با شهدا"
گزیدههای موضوعی اخلاقی و معرفتی از وصیتهای شهیدان
«365 روز با شهدا» عنوان اثری از سوی موسسه فرهنگی هنری فطرس ملک ری است. پژوهشگران اثر توصیه کردهاند که این کتاب به صورت روزانه مطالعه شود.
«365 روز با شهدا» عنوان کتابی است که به گزیدههای موضوعی اخلاقی و معرفتی از وصیتهای شهیدان میپردازد.
بر طبق آنچه در مقدمه کتاب آمده است، این وصایا در نتیجه تحقیق و جستوجو در گفتارهای سه هزار و 500 شهید انقلاب و دفاع مقدس تهیه شده است و پژوهشگران اثر بر مطالعه روزانه این وصایا از سوی مخاطبان تاکید کردهاند.
کتاب «365 روز با شهدا» با توصیهای از امام خمینی (ره) آغاز میشود. در این پیام آمده است: «این وصیتنامههایی که این عزیزان مینویسند مطالعه کنید. پنجاه سال عبادت کردید، و خدا قبول کند، یک روز هم یکی از این وصیتنامهها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید.»
در میان صفحههای کتاب عکسهای حسین حیدری از جبهههای دفاع مقدس و از آرشیو انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس ارایه شده است. وصیتنامههای کتاب شماره گذاری و به تناسب موضوع آن عنوانبندی شده است. همچنین نام هر شهید با رنگ متفاوت در ذیل عنوان وصیتنامه او آمده است.
در وصیتنامه شماره 282 کتاب که به شهید حمیدرضا زرچینی اختصاص یافته است میخوانیم: «برادران و خواهرانی که عاشق این مکتب هستید! خود را با کتابهای اسلامی که صدها فقیه و فیلسوف و عالم زحمت کشیدهاند، انس دهید و با آنها دست دوستی دهید.»
@defae_moghadas
🍂