🍂
🔻 بوی شهادت 3
کاظم فرامرزی
به اتفاق عرب پور، به طرف بچه ها حرکت کردم . نمی دانم با چه سرعت و حالتی فاصله را طی کردم . سراسیمه خودم را به محل استقرار قبضه رساندم . دیدم سیدسعید روی زمین افتاده و جوی کوچکی از خون در کنار او روان است و دونفر از بچه بالای سرسید گریه می کردند.
در آن بی اختیاری و سرگشتگی نمی دانم چه شد که دوربین را درآوردم و از پیکر بی جان و غرق خون سیدسعید عکس انداختم.
وقتی دقت کردم دیدم ترکش به سرش خورده و هنوز خون تازه از سرش روان است. کنار سعید نشستم و بغضم ترکید. چه حالی بر من گذشت، هرگز قابل شرح و توصیف نیست.
آمبولانس آمد و پیکر سعید را به مقرمان ، در فاصله 20کیلومتری انتقال دادیم . بچه ها دور آمبولانس جمع شدند و شروع به عزاداری کردند .
پس از چند دقیقه پیکر سعید را برای حمل به سردخانه بردند . من ماندم و داغ هجران سید سعید....حالم بسیار بد بود به طوری که فرماندهان گردان هم متوجه وخامت حالم شدند و دستور دادند به عقب بازگردم
(پایان )
حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 توجه به بیت المال ❂◆◈○•----
شهید محمدرضا حقیقی
سال 63، 64 بود که به همراه شهید محمدرضا حقیقی گذرمان به جزيره مجنون افتاده بود. او در جایی و من در گوشه ای دیگر از جزیره.
گاهی برای دیدارش مسافت طولانی را طی می کردم و سری به او می زدم و وعده ای ناهار را کنارش می ماندم.
آن روز هم سوار شدم و بعد از ساعتی کنار سنگرش پیاده شدم. همه دوستان جمع بودند و بازار بگو بخند و شوخى بر پا بود.
ناهار آن روز آن ها، ماهی سرخ کرده بود. غذایی که در آن منطقه به وفور یافت می شد و دغدغه غذایی آشپزخانه را پر کرده بود.
توصیه همیشگی محمدرضا به هم سنگرانش این بود که مبادا با نارنجک و مهمات جبهه این ماهی ها تهیه شود که این حرام می باشد.
مدتی بود که بین بعضی بچه ها مد شده بود که با نارنجک جنگی و یا تدافعی که ایحاد موج زیر آب می کرد ماهی می گرفتند و چند روزی استفاده می کردند. ولی او زیر بار نمی رفت و قرص و محکم پای حرفش ایستاده بود.
❂◆◈○•-------🍂-------•○◈◆❂
ادامه تا لحظاتی دیگر
🔸 کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 توجه به بیت المال ❂◆◈○•----
آنروز به او گفتند که ماهی ها را با تور گرفته اند و مشکلی ندارند. بهرحال سفره انداخته شد و ماهی ها در وسط سفره شکم های گرسنه و هیجان زده را به بازی گرفته بود.
لقمه اول به دهان ها برده شده بود که با زبان محلی خودمان که کسی متوجه نشود رو به یکی از دوستان کردم و گفتم "با نارنجک گرفته ای؟" و او هم سربسته جواب مثبت داد.
محمدرضا متوجه شد و گفت"پس با نارنجک گرفته اید"! لقمه را نیمه خورده از دهان خارج کرده و به اعتراض از پای سفره بلند شد، تا در حیف و میل بیت المال شریک جمع نشده باشد.
....و پاداش اعمال او "لبخندی زیبا" بود که روز دفن بر لب های بی جانش نقش بست و همه را به حیرت نشاند.
❂◆◈○•-------🍂-------•○◈◆❂
🔸 کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🔴 در گل و لاي سياه قعر هور
مي درخشد تا ابد يك كوه نور
تا نباشد نور در هور سياه
كي كند رهرو ز معبرها عبور
سلام، وقت خوش
داستان ما این بار سر از هور در می آورد و حماسه ای دیگر از حماسه سازان جنوب را روایت خواهد کرد. روایتی واقعی و در عین حال جذاب و دلنشین. حکایتی از عشق پروانه وار جوانی رعنا، بر گرد شمعی آتشین همچون هورالعظیم.
و سلام بر سردار بی نشان و یوسف هور، سردار شهید علی هاشمی.
و سلام بر مظلومینی که سختی را به آسایش، و مرگ را به زندگی ترجیح دادند و فرهنگی نو درانداختند تا الگویی بسازند برای امروزمان و نوری برافروزند در ظلمت این روزهایمان.
" گمشده مجنون" روایتی است عاشقانه از زندگی و جنگ سردار علی هاشمی.
از فردا مهمان او خواهیم بود در محفلی نورانی از یاد و خاطره او.
منتظر همراهی همه عزیزان خواهیم بود.
🌹🌹
هدایت شده از جهانی مقدم
🍂
🔻 گمشده هور
رمانی کوتاه از زندگی و فرماندهی
❣ یوسف هور، سردار حاج علی هاشمی
از فردا در کانال رزمندگان
حماسه جنوب
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍃