eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 چشم بد دور! عجب جلوه گرمی دارد دود کن کوری چشم دی و بهمن، اسفند! http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌🍂 🔻 عبور از مرز | ۶ علیرضا لطف الله زادگان ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 🔅 پس از قطع نامه ۴۷۹، شورای امنیت در ۵ نوامبر ۱۹۸۰ بیانیه ای مبنی بر "اعزام نماینده دبیر کل به منطقه " انتشار داد. به دنبال آن، اولاف پالمه به عنوان فرستاده ویژه سازمان ملل به تهران و بغداد سفر کرد. وی در تهران با اعلام همان سیاست کلی شورای امنیت، گفت: «من مأموریت دارم که نظرات دو طرف را به هم نزدیک کرده و راه حلی برای صلح پیدا کنم. این اصول عبارتند از اصل منع کاربرد زور برای تسلط بر سرزمین های دیگران، اصل عدم مداخله در امور داخلی دیگران و ...» اما او نیز هیچ گاه راه حل عملی برای پایان دادن به جنگ ایران و عراق که متضمن "عدالت" باشد، عرضه نکرد. پس از آن، شورای امنیت تا ۱۲ ژوئیه ۱۹۸۲ یعنی به مدت ۲۲ ماه سکوت اختیار کرد که دقیقا همان ایامی را در بر می گرفت که نیروهای عراقی به پیشروی خود در خاک ایران ادامه می دادند و به تحکیم مواضع می پرداختند. در طول این مدت، جمهوری اسلامی نیز درگیر شدیدترین درگیری های سیاسی نظامی داخلی بود و اعضای شورای امنیت احتمالا در انتظار فائق آمدن گروه های ضد انقلاب بودند تا به این ترتیب در اوضاع جدید به اتخاذ موضع بپردازند، اما سرانجام به دنبال عملیات بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر، شورای امنیت سازمان ملل سکوت بیست و دو ماهه خود را شکست و به درخواست اردن و حمایت آمریکا تشکیل جلسه داد و قطعنامه ی ۵۱۴ را در مورخ ۱۲ ژوئیه ۱۹۸۲ (۲۱ تیر ماه ۱۳۶۱) به تصویب رسانید. در مقدمه این قطعنامه از "طولانی شدن برخورد دو کشور که منجر به خسارات سنگین انسانی و زیان مادی قابل ملاحظه شده و صلح و امنیت بین المللی را به خطر انداخته است " اظهار نگرانی عمیق گردید و به موجب ماده ۲۴ منشور، مسؤولیت اولیه شورای امنیت در حفظ صلح و امنیت بین المللی را خاطر نشان شد. ꧁ حماسه جنوب ꧂ همراه باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔹خاطرات سید حسین سالاری ━•··‏​‏​​‏•✦❁🌺❁✦•‏​‏··•​​‏━ روز پنجم عید سال ۶۶، باز هم خداحافظی بود و دور شدن از مادر. این دفعه در چهره و رفتارش مشخص بود که تحمل دوری از من برایش آسان تر است. تنها غصه ام این بود که نمی توانم در مراسم سالگرد بابا شرکت کنم. از وقتی از پیش ما رفته بود، روزهای اول سال برایم تداعی لحظه های درد و رنج چند ساله اش بود. با جعفر شاکر هماهنگ کرده بودم که در بین مسیر، سوار اتوبوس شود. از اردکان باهم شدیم و به طرف باختران رفتیم. بالاخره رسیدیم و خود را به لشکر ۸۱ زرهی معرفی کردیم. زمانی که وارد پادگان شدیم، یکی از فرماندهان که درجه سرهنگی داشت، انگار از دیدن قدو قواره و ترکیب من که به سربازها نمی خورد، تعجب کرده باشد، پرسید: «کی تو را اینجا فرستاده؟!» نامه معرفی را به او نشان دادم. با دیدن نامه دستور داد پرونده تشکیل بدهند. با جعفر شاکر جلوی یک خودروی ارتشی سوار شدیم و راه افتادیم. هوای بهاری واقعا عالی بود. علف های روی زمین جوانه زده بود و تازه داشت رشد می کرد. قسمت ما شده بود که تعطیلات عید در چنین محیطی باشیم. تا این لحظه، مفهوم جبهه را لمس نکرده بودیم. در راه که می رفتیم، فکر می‌کردم داریم از میان عراقی ها رد می شویم. اضطراب داشتم، چون فضا برایم نا آشنا بود و هنوز جنگ را تجربه نکرده بودم. پرسیدیم کجا می‌رویم؟ » گفتند: «گردان مهندسی.» این گردان در «دشت دیره گیلان غرب » مستقر بود. به دژبانی ورودی منطقه رسیدیم. از اینجا به بعد ماشین شخصی ها را راه نمی دادند. خطاب به جعفر گفتم: شاکر! یک یزدی پیدا کردم. » گفت: «از توی ماشین چطوری پیداش کردی؟» گفتم: «آنجاست تو دژبانی» و با اشاره دست، عکس شهید صدوقی (ره) را که روی دیوار دژبانی نصب بود، نشان دادم و زدم زیر خنده. جعفر مانده بود در این شرایط چه کار کند. دست خودم نبود و گاهی از این شیرین کاری ها می کردم. خود را به گردان معرفی کردیم. من و جعفر شاکر افتادیم گروهان سوم مهندسی که در منطقه ای بین گیلان غرب و قصر شیرین مستقر بود؛ نزدیک محلی که به آن «چم امام حسن(ع)» می گفتند. نیروهای جدید مثل ما، یکی یکی، می آمدند. طولی نکشید سنگر مان را نشان دادند و گفتند: «وسایلتان را بگذارید داخل و مستقر شوید.» از ما پرسیدند چندماه خدمتیم و چه آموزشی دیده ایم. پاسخ روشن بود: شش ماه خدمت. دوره تخصصی مین و تخریب دیده ایم.» هنوز درجه نداشتم و سرباز صفر بودم. یک ماه شد تا درجه گروهبان سومی ما آمد و نصب کردیم. بنا به تصمیم فرمانده، من و شاکر شدیم ارشد گروهان. رفتیم سنگر درجه دارها که جدا از سنگر سربازهای عادی بود. شانسی که آوردم جعفر، هم سنگر خودم شد. مرحله بعد، کادر گروهان به ما معرفی شدند. فرمانده، آقای مظفرالدین امیر شرفی بچه تهران و بقیه سرگروهبان ها و ستوانیارهای کادر، کُرد بودند. معاونش آقای رضا ورمزیار، اهل کرمانشاه بود. چند روز اول گذشت. فرمانده گروهان ما را در مورد منطقه و وظایفمان توجیه کرد. متوجه شدیم فاصله ما تا دشمن و خط اول، ده، پانزده کیلومتر بیشتر نیست. خیلی دلم می خواست زودتر بروم و آنجا را ببینم. بالاخره فرمانده وظایف ما را این طور توضیح داد: «آموزش دادن نیروهای پیاده خیلی اهمیت دارد. دستور این است که شماها بروید و به آنها یاد بدهید تا مین ها را بشناسند. خیلی موارد داشتیم که نفرات در میدان مین گیر کردند و نتوانستند عقب بیایند، چون شناختی نداشتند و آموزش ندیده بودند. این وظیفه اول شماست. بعد شبانه، همراه تیم های گشتی شناسایی گردان ها، به عنوان تخریب چی، بروید و کمک کنید!» . برنامه ریزی لازم برای آموزش دادن به گردان های پیاده انجام شد. ما را مأمور می کردند تا درس مین و تخریب به آنها بدهیم، اما خودم علاقه بیشتری به گشتی شناسایی داشتم. هم هیجان داشت، هم می رفتیم نزدیک نیروهای دشمن. در منطقه غرب کشور، عراقی ها جلوی رو بودند و ضدانقلاب و کوله پشت سر. ممکن بود هر لحظه ما را غافلگیر کنند و ضربه بزنند. زاغه مهمات پر از مین و سلاح های دیگر بود؛ بنابراین یکی از جاهای حساس به شمار می آمد. تجمع در منطقه خیلی معنا نداشت و اجازه داده نشده بود. هر آن ممکن بود گلوله ای بیاید یا بمباران هوایی شویم. بعضی مواقع با تشخیص فرمانده، دستور می دادند، نیروها جمع شوند تا سخنرانی کنند و نکاتی را که مورد نظرشان است بگویند؛ درباره نظم و انضباط، رعایت مسائل ایمنی و حفاظتی و امثال آن توضیح دهند و از این دست موارد. مسائل طبقه بندی شده و مهم در جمع همه نیروهای گروهان گفته نمی شد. با توجه به جذبه و جدیتی که داشتم و اینکه در کار شوخی سرم نمی شد و مقرراتی بودم، فرمانده گروهان از من خوشش آمده بود. خیلی وقت ها از من می خواست که نیروها را به خط کنم. من و بقیه سربازها را کنار هم می گذاشتند، هم قدم کوتاه تر بود، هم جثه‌ام نحیف تر، ولی حریف کار بودم. همین که فر
مانده می‌گفت: سالاری! سربازها را به خط کن. تا ده دقیقه دیگر، گروهان آماده باشد.» دست به کار می شدم. لباس ها و پوتین هایم را مرتب و منظم می پوشیدم، بندها را تا آخر می بستم. برق واکس پوتینم چشم را می زد. نیروها می آمدند و آماده اجرای فرمان می شدند. با صدایی رسا و خیلی محکم می گفتم: «از جلونظام!» صدای الله گفتن نفرات فضا را پر می کرد و کشیده شدن دست ها تا سر شانه نفر جلو انجام می شد. ادامه می دادم: «خیلی شله. از نو!» و دوباره فرمان می دادم. بین جمع، بعضی ها می خندیدند. چند بار بشین و بر پا، تنبیه دسته جمعی بود دیگر کسی جرأت نداشت بخندد. در نهایت با صدور فرمان خبر دار، همه سراپاگوش بودند تا فرمانده یا نفر ارشد بیاید و صحبت کند. روزها که به تدریج سپری می شد، جای خود را در میان بچه ها باز می کردم. همه می دانستند که اخلاق سالاری، وقت کار و غیر از آن فرق می کند، کم کم طوری شد که احساس کردم هم فرماندهان و هم نیروها مرا دوست دارند، چون همیشه مرا در جمعشان می پذیرفتند و به حرفهایم که معمولا شاد بود، گوش می دادند. شوخی هایم را به دل نمی گرفتند و می‌خندیدند. لهجه یزدی را هم خیلی دوست داشتند. رفت و آمدمان با سنگر فرمانده گروهان برقرار شده بود. هر وقت فرصت می شد، دعوتمان می کرد، البته رعایت سلسله مراتب و احترامات نظامی در ارتش جایگاه ویژه ای دارد؛ آن به جای خود. خط مقدم و جبهه، فرق داشت. اگر آن فضای خشک پادگانی را حاکم می کردند، خیلی سخت می‌گذشت. بنابراین سختگیری در آنجا یک درجه پایین تر بود و فضای صمیمی‌تری وجود داشت. 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿 کانال حماسه جنوب (مجله مجازی دفاع مقدس) انتقال مطلب با ذکر منبع http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
3.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 خاطرات ماندگار شهدا دفاع مقدس ··‏​‏​​‏•✦❁❁✦•‏​‏·· کانال حماسه جنوب (مجله مجازی دفاع مقدس) http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 خاطرات و تجربیات مهدی کیانی ┄┅┅❀💠❀┅┅┄ 🔅 همه نیروهای ارتشی و مردمی و سپاهی با تمام توان خود جنگیدند و توانستند سقوط خرمشهر را تا ۲، ۳ هفته به تعویق بیاندازند. ولی این تجربه در آبادان به ما کمک کرد و باعث شد آبادان سقوط نکند. دلیل دیگر موفقیت عملیان ثامن‌الائمه انسجام بیشتر بین نیروهای داوطلب، سپاهی و ارتشی بود. در این عملیات همه بودند. از بچه‌های فداییان گرفته تا نیروهای شهید احمد کاظمی و بچه‌های نجف‌آباد که حتی لباس‌های نظامی هم نداشتند. شهید کاظمی می‌گفتند همه نیروها و فرماندهان معتبر جنگ از شهید خرازی و اسدی گرفته تا شهید شوشتری و رودکی، در دانشگاه آبادان و خرمشهر، مدرک گرفته‌اند. قصه سقوط خرمشهر و سقوط نکردن خرمشهر، قصه عجیبی است. خیلی آموزش قوی‌ای نداشتیم. خیلی سلاح پیشرفته‌ای نداشتیم. حتی برخی چوب دست‌شان بود. اما فشارها توانست آدم‌ها را بسازد برای باقی جنگ. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
‍ ‍ ‍ 🍂 یادش بخیر تو جبهه‌ها، هر رزمنده یه دفتر کوچیک جیبی داشت که در هر فرصتی یه صفحه سفید از اونو باز می کرد و می داد دست دوستش که چیزی بعنوان یادگار توش بنویسن و امضاء کنن. یا حدیثی بود که نویسنده خود بهش عمل کرده بود، یا دلنوشته ای بود که از اعماق جان برخاسته بود، و یا یک شوخی کوچیک بود که سوژه ای می شد برای خنده ای شیرین و دلچسب این روزا، سنی از این دفترها گذشته، بعضی سی هفت ساله، سی و هشت ساله، و.... راحت بگم، این دفترچه ها و صاحبشون، با هم بزرگ شدن و عزیز هر چیزی که اکسیر جبهه خورد، بزرگ شد و جاودانه و امروز همون دست خط های بچه ها که خیلی هاشون با شهادت رفتند، مسکنی شده برا دل های بی تاب و تنهایی‌هاشون http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌🍂 🔻 عبور از مرز | ۷ علیرضا لطف الله زادگان ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 🔅 به موجب ماده ۲۴ منشور، مسؤولیت شورای امنیت در حفظ صلح و امنیت بین المللی، در بندهای اجرایی این موارد را گنجانده بودند: «۱-شورا خواستار آتش بس و خاتمه فوری همه عملیات نظامی می شود. ۲- خواستار عقب کشیدن نیروها به مرزهای شناخته شده بین المللی می شود. ۳- تصمیم می گیرد گروهی از ناظران ملل متحد را به منظور بررسی، تأیید و نظارت بر آتش بس و عقب کشیدن نیروها، اعزام کند و از دبیر کل درخواست می کند گزارشی در مورد ترتیبات لازم برای این منظور را به شورای امنیت تسلیم نماید. ۴- مصرانه می خواهد که کوشش های میانجی گرانه به نحوی هماهنگ از طریق دبیر كل جهت دست یابی به راه حلی جامع ، عادلانه و شرافتمندانه که قابل قبول هر دو طرف باشد، در مورد همه مسایل مهم، براساس اصول منشور ملل متحد از جمله احترام به حاکمیت، استقلال و تمامیت ارضی و عدم مداخله در امور داخلی دولت ها، ادامه یابد. ۵- از همه دولت های دیگر درخواست می کند از تمامی اقداماتی که می توانند به ادامه اختلاف کمک کنند، خودداری ورزند و اجرای قطعنامه حاضر را تسهیل نمایند. ۶- از دبیر کل درخواست می کند که ظرف سه ماه در مورد اجرای قطع نامه حاضر به شورا گزارش دهد.» شورای امنیت اگر چه در قطعنامه ی ۵۱۴ برای اولین بار از برقراری آتش بس و عقب نشینی و استقرار نیروهای حافظ صلح در مرز ایران و عراق سخن به میان آورد، اما این قطعنامه زمانی تصویب شد که برتری عراق در جبهه های جنگ از بین رفته بود و نیروهای ایران بخش عمده مناطق اشغالی از جمله خرمشهر را باز پس گرفته و در بسیاری نقاط به مرزهای بین المللی رسیده بودند. بنابراین هدف اصلی شورای امنیت از تصویب قطعنامه ی ۵۱۴، جلوگیری از ورود نیروهای ایران به خاک عراق تحت عنوان "به خطر افتادن صلح و امنیت بین المللی" بود. شورا با اشاره به ماده ۲۴ منشور در مورد مسؤولیت اولیه خود در حفظ صلح و امنیت بین المللی نیز دقیقا این هدف را دنبال می کرد که به جمهوری اسلامی ایران تفهیم کند اگر وارد خاک عراق شود، بر اساس فصل هفتم منشور مجازات هایی بر ضدش وضع خواهد کرد. آیا ایران می توانست با اعتماد به چنین عملکردی میدان نبرد را ترک کند و تصمیم گیری این گونه سازمان ها را درباره سرنوشت یک ملت ستم دیده بپذیرد؟! ۴- ایران پیشگام در صلح با وجود مسایل یادشده، حضرت امام در سی ام خرداد ۱۳۶۱ قبل از شروع عملیات رمضان در یک سخنرانی درباره اعزام هیأت صلح به ایران و عراق که مورد قبول دو طرف باشد گفتند: « اشخاصی بیایند که طرفین قبول دارند و بنشینند و ببینند که ما به عراق حمله کردیم با عراق به ما؟ خرابی هایی را که آنها وارد کردند ببینند و بروند شهرهای آنها را هم ببینند.» این سخنان به خوبی نشان دهنده ی روحیه مسالمت جویی ایران و پذیرش یک هیأت مرضی الطرفین است. اما رفتار هیأت صلح چگونه بود؟ آقای محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسداران در مصاحبه ای در ۲۱ تیر ماه ۱۳۶۱ در این باره گفت: «امام در آخرین سخنرانی خود فرمودند که اگر هیأتی بیاید که مورد قبول طرفین باشد، آن را می پذیریم. و این اولین باری بود که امام این حرف را زدند و تا حالا هم سه بار هیات نامه نوشته اند به آقای خامنه ای که شما بیایید عربستان تا صدام نیز بیاید و با هم صحبت کنید. یعنی هیأت مزبور به جای اقدام عملی در جهت شناسایی متجاوز، مذاکره با طرف متجاوز را توصیه می‌کند و مشخص است که در مذاکراتی از این قبیل ، طرف متجاوز هیچگاه به آن چه که دست زده است، اعتراف نخواهد کرد، خصوصا آن که کمک های مختلف سیاسی، نظامی و اقتصادی نیز وی را پشتیبانی می کرد. ꧁ حماسه جنوب ꧂ همراه باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂