🍂
🔻 کربلای ۵
گفتگوی مجازی رزمندگان
#گردان_کربلا
••••
رضایی:
محمد گفت حركت كنيم بريم سنگرهای كنار صالح زاده. واقعا آتش سنگينی می باريد شايد تصورش فقط برای كسايی ممكن باشه كه اونجا بودن
_از سنگرها پريديم بيرون و چند متری حركت كرديم كه رسيديم به تانك جا مانده از عراقی ها كه كنار خاكريز پارك بود
در لحظه ای كه از كنار اون رد می شديم به يكباره منفجر شد. انفجار خيلی شديد و وحشتناك بود. خيلی شديد. يك لحظه به بالا سرم نگاه كردم . همه چی بصورت اسلوموشن در كنارم اتفاق می افتاد.
- برجك تانك با فاصله يك متری از بالا سرم در حال عبور بود. نمی دونم چطور منفجر شده بود و با چی مورد هدف قرار گرفت كه برجك سمت ديگر پرتاب شد
- از شدت انفجار گيج و منگ شده بودم. صداها نامفهوم بود دومتری شنی تانك بودم بعضی ها به طرفمون می دويدن و بعضی ها از سمت ما فرار می كردن. كمی خودم رو جمع و جور كردم ديدم حاتم آتيش گرفته و عباس هم كنار تانك افتاده و شكمش پاره شده
- چند نفر به حاتم رسيدن و مشغول خاموش كردن شدن. من ناخواسته رفتم سمت عباس
روده هاش ريخته بود بيرون. خيلی صحنه دلخراشی بود. هنوز كلم سوت می كشيد نمی فهميدم ديگران چی ميگن
- ناخواسته مچ پای عباس رو گرفتم و كشيدم. فقط قصد داشتم از تانك دورش كنم و اصلا متوجه فرياد اون نمی شدم. بنده خدا روده هاش توی دستش بود
- ديگران رسيدن منو دور كردن و خودشون به عباس رسيدگی كردن. منم رفتم تو سنگر كناری أمير صالح زاد..
خواهش می كنم ربع ساعت به من فرجه بدين سپس ادامه ميدم
لطفا يكی ديگه از دوستان وارد گود بشه
ببخشيد..
مقدم: دستت درد نکنه جناب رضایی
صحنه های سختی رو حکایت می کنی حاج غلام . کمتر شنیده بودیم
رضایی: پوزش مي خوام
••••
ادامه در قسمت بعد
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🍂 #نکات_تاریخی_جنگ
🔻واکنش رسانههای خارجی
در طول جنگ تحمیلی
┄┅═✼✿✵✦✵✿✼═┅┄
پس از گذشت چند سال از شروع جنگ و اثبات مظلومیت ایران در عرصه جهانی، برخی از رسانهها متجاوز و علل تجاوز را اعلام کردند. به طور نمونه روزنامه دیاریو 16 چاپ اسپانیا در تاریخ ۱۳ مرداد ۱۳۶۹ مصادف با 4 اوت 1990 مینویسد:
«پس از شروع جنگ با ایران رژیم عراق همیشه جمهوری اسلامی را به عنوان آغازگر جنگ معرفی میکرد و در غرب نیز بر روی این عقیده تبلیغ شد لکن همه دنیا میدانستند که صدام شروعکننده بود»
تلویزیون سی بی اس آمریکا در مصاحبه با سناتور آمریکایی «سام نان» اظهار میدارد:
هرچند ما برای دوست نداشتن ایران دلایل زیادی داشتیم اما سکوت ما در برابر تجاوز صدام به ایران از جمله اشتباهات دیگر ما محسوب میشود.»
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 دعوتنامه حضور
در کانال مجازی
دفاع مقدس
🔹 خاطرات
🔹 مصاحبه
🔹 طنز جبهه
🔹 تاریخ شفاهی
🔹 نکات تاریخی جنگ
🔹 متن کتب معروف
🔴 در کانال حماسه جنوب 👇
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🔴 و مطالب شهدا با لینک 👇
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🍂
🍂 محسن رضایی :
در عملیات فاو به ذهنم آمد از حضرت امام رضا(ع) کمک بگیریم. بنابراین از خط مقدم با (مرحوم) آیت الله طبسی در آستان قدس، تماس گرفتم و از ایشان خواستم پرچم مقدس گنبد حرم حضرت امام رضا(ع) را به خط مقدم ارسال فرمایند.
لشکر ۲۵ کربلا زودتر از سایر یگان ها توانست خط را بشکند و پرچم متبرک رضوی را بالای مناره مسجد فاو نصب کرد. (همان مسجد معروفی که کنار اروند است) و با این کار رزمندگان نیروی مضاعفی پیدا کردند و در مقابل سختی و خستگی ناشی از عملیات و عبور از اروندرود انرژی مضاعفی گرفتند.
#والفجر_هست
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
9.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 #رهبر_انقلاب:
اگر تا پنجاه سال دیگر هم درباره دفاع مقدس حرف بزنیم و کار کنیم؛ گمان میکنم به آن انتها نرسیم.
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 #پیادهروی_درمیدان_مین
🔹خاطرات سردار رئوفی (۸
🔹بقلم: دکتر مهدی بهداروند
کانال حماسه جنوب، ایتا
•┈••✾❀🔸❀✾••┈•
🔹 🔻 عملکرد جبهههای شوش، قبل از فتح المبین
يکی از مشکلات ما گرفتن کانال هندلی بود. ما با ارتشیها شروع کرديم و يک کانال زير زمينی زديم. منطقه حساسی بود و کندن کانال کار حساس تری. حدود ۳۰۰ متر کانال تا زير خود کانال هندلی زده شد. حدود دو ماه قبل از عمليات فتح المبين اين کانال آماده بود. يعنی ما مطمئن بوديم سقوط آن خط با اين کانال قطعی است.
از جاهای بسيار سخت جبهه عراق نوک حمله عراقیها بود. پدافند بسيار سختی در آنجا داشتيم و مرتب تلفات میداديم.
جبهه پائين تر، جبهه مشتط بود که بسيار فعال شد. ارتشیها شناوری روی پل کرخه زدند، در حد اعلايی که يک ماشين سبک به اين طرف میتوانست بيايد.
مسئول جبهه شوش، سردار مرتضی صفار دريايی بودند. عمليات محدودی آنجا انجام گرفت ما هم کارهای کمين و مين گذاری را انجام داديم. يک اتفاقی آنجا افتاد و قرار شد ما يک عملياتی در آنجا انجام بدهيم و يک شناسايی در آن محور به طر ف عراقیها انجام بدهيم. در آنجا يک مسير بازی بود که ما فکر میکرديم از اينجا میتوانيم به مواضع عراقيها برسيم، اين شناسايی انجام گرفت. بنا بود ما با دو، سه نفر از برادران وارد ميدان بشويم و مينها را جمع بکنيم و جلو برويم و ببينيم بعد از ميدان مين به کجا میسيم و مسيری برای يک عمليات محدود باز کنيم. در آنجا سه نفر بوديم برادری به نام آقای مقامی بود که در زمينه تخريب تجربه خوبی داشت. وارد ميدان شديم و بنا بود که ايشان جلو بروند. فاصله ميدان مين با سنگرهای عراقيها نزديک بود و به گونه ای بود که ما صدای آنها را کامل میشنيديم. در آنجا ما سه نفر به صورت درازکش وارد ميدان شديم، آقای مقامی مشغول شدند و ميدان اولی را که تله انفجاری بود خنثی کردند، مين دوم را ميخواستند خنثی کنند يک مرتبه روی صورت ايشان منفجر شد و چون منطقه بسيار حساسی بود همين که منفجر شد بلند شديم و آقای مقامی هم با سر و صورت کامل خونی به طرف من آمد و در آغوش من به شهادت رسيدند. با اين وضع بايد سريع از منطقه دور میشديم، چون فاصله ما نزديک هم بود و فاصله زيادی هم با مواضع خودمان داشتيم. لذا بايد حداقل ۳۰ تا ۴۰ دقيقه پياده روی میکرديم تا به خط مقدم برسيم. آقای مقامی را سريع به گوشه ای کشانديم و در چاله ای که بود ايشان را قرار داديم و سريع به عقب کشانديم و در چاله ای که بود ايشان را قرار داديم و سريع به عقب برگشتيم. بعد از يک يا دو ساعتی که حساسيت کمتر شد، ايشان را به عقب برگردانديم.
درمحور جسر شجاع، يک فردی به نام شجاع بود که شيخ منطقه بود، در اين محور، بچهها را مستقر کرديم اين شيخ حامی بچههای ما بود. ما تا جاده آسفالته چنانه میرفتيم و نفوذ میکرديم، جاده آسفالته ای که از فکه میآمد و تا ارتفاعات سايت و رادار میرفت. يعنی تا عمق عراقیها نفوذ میکرديم و کمين میکرديم. همان شيخ، آر پي جي به دست بود و در مسيرهای عراقیها مين گذاری میکرد و يکی دو بار هم ما در روی جاده آسفالته با عراقیها درگير شده بوديم.
از آنجا در روی ارتفاعات رقابيه توانستيم مستقر بشويم، ديده بان بزنيم و عقبه عراقیها و رفت و آمدهايشان را کنترل بکنيم. اين عقبه، عقبه ای بود که مواضع عراقیها در دزفول و شوش بود که البته بيشتر در محور شوش بود که آنجا کارهای خوبی شد، البته اين شيخ چند ماهی با ما بود که يک روز صبح بلند شديم، ديديم ايشان نيستند. بار مختصری هم با جيب زده بود و به عراق رفته بود (از طريق محور رقابيه، جاده آسفالته فکه) و با عراقیها تا آخر جنگ در منطقه بود، و اطلاعات منطقه را به آنها میداد. حدود يک هفته بعد که در اين محور هنوز عراقیها جلو نيامده بودند و اصلاً اطلاعاتی درباره اين محور نداشتند متوجه شديم که عراقی.ها پيشروی کردند و حدود ۴۰ کيلومتر به جلو آمدند که اگر يک مقداری جلو میآمدند، جاده آسفالته اهواز را از طريق عبدالخان قطع میکردند و اين هم از طريق اطلاعاتی بود که اين شيخ داده بود. براساس اتفاقی که افتاد و عراقیها پيشروی کردند آن جا يک منطقه منظمی شد، آنها مجبور شدند که ارتش را بياورند.
در روی کرخه يک دوبه ای بود که ما از روی آن عبور میکرديم و وارد منطقه میشديم ولی لشکر ۲۱ حمزه نمیتوانستند بيايند؛ چون خط حدش نبود. لشکر ۷۷ خراسان آمد و يک تيپ آن وارد منطقه شد، منطقه حساس شده بود. ما هم مشغول شديم و مواضعی را ايجاد کرديم و خاکريز زديم. البته جای بسيار سختی برای عراقيها بود چون همه جای آن تپههای ماسه ای و روان بود، منتهی رقابيه، ارتفاعات بسيار حساسی بود که عراقيها روی رقابيه مستقر شدند و از رقابيه حدود ۲۰ کيلومتر جلو آمدند تا به روستای شجاع رسيدند و رو به روی الکشت مستقر شدند. ارتش که آمد و ما هم وارد شديم کارها منظم
شد. خاکريز زده شد و مين گذاری شد. بعد از حدود يک هفته هم ما مستقر بوديم و هم عراقي ها. چون مينها را با ترديد گذاشته بوديم يکی از جيپهای ارتش روی مينهای ما رفت و يکی، دو تا از فرماندهان که داخل جيپ بودند شهيد شدند و يکی، دو نفر هم مجروح و زخمی شدند که ترس و وحشتی هم در برادران ايجاد شد که مينهای روی زمين ول شده است، اين اتفاق هم در آنجا افتاد و اين محور هم جزء خطوط منظم ما شد که در آنجا يک تيپ از لشکر ۷۷ مستقر گرديد. اين جبهه به قدری جدی شد که مجبور شديم نيروهای ورزيده از جبهههای ديگر را جمع کنيم و در اين محور قرار بدهيم که سردار کوسه چی مسئول آن محور شد، که قبلاً محور دشت عباس و مشتط در دست ايشان بود که اين محور در طول جنگ يکی از محورهای حساس بود. بعد از حداکثر يک ماه عراقيها از آن قسمت عقب نشينی کردند و تنگه رقابيه که حساس ترين منطقه بود، را در اختيار گرفتند و مستقر شدند و تا فتح المبين در رقابيه مستقر بودند.
•┈••✾❀🔹❀✾••┈•
ناتمام..
نشر فقط با ذکر لینک منبع
کانال حماسه جنوب
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂