🍂 آیا می دانید :
حاصل تناقضات بهوجودآمده در پروسه فعالیت در یگان سایبری سازمان منافقین، مسئلهدار شدن اعضا با سرکردگان است. وقتی آمار مربوط به فرارهای اعضای سازمان از مقرهای منافقین را نگاه میکنیم، متوجه رشد قابل توجه آن در طول مدت حضور اعضای سازمان در آلبانی میشویم. فرار بیش از ۴۰۰ نفر در طول مدت کوتاهی از ورود سازمان به آلبانی نشان میدهد که طرح اتاق کامپیوتر و تشکیل یگان سایبری بیش از آنکه برای منافقین دستاورد داشته باشد، ضربهای بر پیکره این فرقه تروریستی بوده است که مسیر جدایی اعضا و فروپاشی آن را فراهم آورده است.
#آیا_میدانید
#دشمن_شناسی
#منافقین
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 مسجد فاطمه زهرا (س)
طاهره رضایی کاکا زاده
┄┅┅┅❀🌴❀┅┅┅┄
🔹 مسجد فاطمه زهرا سلام الله علیه خانمها برای کار پشتیبانی در آن جمع می شدند. لباس را نمی گذاشتند بشورند. فقط لباس ها را که می آوردند خانم ها می بردند به خانه هایشان. اما با سبزی پاک کردن مشکلی نداشتند. ماشین های بزرگ سبزی که می آمد خانم ها به مسجد می آمدند. میشستیم و پخته تحویل می دادیم. چند باری هم آش درست کردیم و به نفع جبهه فروختیم. بیشتر فروشمان در مدرسه ها بود. کارهای بسته بندی هم انجام می دادیم. مانند بسته بندی آجیل، خرد کردن قند و بسته بندی آن. بعد از کارهای مان مسجد را تمیز می کردیم تا برای نماز آماده باشد .
•┈••✾○✾••┈•
از کتاب زنان جبهه جنوبی
#خواهران_رزمنده
#اهواز
کانال حماسه جنوب/ ایتا
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
╭─┅🌿◇🌺◇◇🌺◇🌿┅─╮
🍂 روزشمار سالهای دفاع مقدس
چهارشنبــــــــــــــــه
۱۳۶۱ خـــــــرداد ۲۶
۱۴۰۲ شعبـــــــان ۲۳
1982 ژوئـــــن 16
┄❅✾❅┄
در چنین روزی 👇
🔸 صبح امروز جلسهاى در قرارگاه مرکزى کربلا تشکیل شد که موضوع آن بررسى واکنشهاى اعتراضآمیز برخى مسئولان تیپ المهدى(عج) به واگذاری این تیپ به ســپاه پاسداران منطقه ۹(شیراز) بود.
در ابتداى این جلسه، على فضلى فرمانده پیشین تیپ المهدى(عج)، با اشاره به حکم اخیر قــرارگاه کربلا براى واگذارى این تیپ به ســپاه منطقه ۹ و معرفى محمد جعفر اســدى بهعنوان فرمانده جدید آن، به بیان واکنش مسئولان تیپ دراین خصوص پرداخت و گفت اگرچه همه آنها این حکم را پذیرفتهاند، اما پیشنهاد مىکنند براى پیشگیرى از هرگونه اتفاقى که به تضعیف این تیپ بینجامد، تغییر و تحول مورد نظر به بعد از عملیات آتى موکول شود.
در ادامه جلسه، محسن رضایى ضمن ابراز تأسف از واکنشهاى اعتراضآمیز اخیر در تیپ المهدی(عج) گفت: «الان در موقعیتى هستیم که یک دقیقه فرصت براى نشستن و وقت تلف کردن نداریم. به عبارت دیگر، هرکس این کار را بکند باید فردا جواب خدا را بدهد.»
🔸 بــه گزارش راوى قرارگاه مرکزى کربلا، امروز در تماس با احمد متوســلیان فرمانده تیپ ۲۷ محمد رسول الله(ص) سپاه پاسداران که در سوریه به سر مىبرد، کسب اطلاع شد: «با محاصره بیروت بهدست نظامیان صهیونیست، ارتش سوریه درحال عقبنشینى است و نیروهاى فلسطینى در صیدا همچنان مقاومت مىکنند و این بندر هنوز سقوط نکرده است.»
┄❅✾❅┄
#روزشمار
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
╰─┅🍂◇•🌺•◇•🌺◇🍂┅─╯
🍂 از هجده کشور در جنگ اسیر گرفتیم ...
شمالشرقی القرنه؛ جزیره مجنون
اسرای عراقی در منطقه عملیاتی خیبر
🔸 عراق در طول جنگ با ایران از نیروهایی با تابعیت کشورهایی چون سودان؛ اردن؛ مراکش و ... استفاده میکرد.
•┈••✾○✾••┈•
#اسرای_عراقی
#عکس
@defae_moghadas
🍂
🍂 افسانه ما
هتل اینتر نشنال ۱
خرمشهر ۱۳۶۹
محمد رضا سوداگر
؛_______________________
🔸 آسفالتِ گرم بلوار چهل متری را از خرابه ها و خاکروبه های ساختمانی پاکسازی و لکه گیری کرده بودند. ترکشهای بی قرار روی در و دیوار شهر، هشت سال یادگاری حک کرده بودند. جاهایی هنوز شعارهایی با خط رقعه عربی به دستخط سربازان عراقی به چشم میخورد.
بلوار، خرابه های شهر را به سمت آدرسی که داداش داده بود ختم کرد.
راننده تاکسی عرق پیشانیش را با چفیه زردِ دور گردنش پاک کرد و ترمز کنان گفت مطلب دوکتور هناء، ِانزِل، بایین شو. مطب دکتر اینجاست بفرمائید.
فهمیده بود برادرِ دکتر هستم، هرچه اصرار کردم کرایه نگرفت.
ساختمان دو طبقه ای که آفتابِ زردِ شهریور، طبقه دوم آن را ترک می کرد؛ سمت مقابل خیابان، از میان خرابه سر برآورده بود، به نظر نمی آمد قابل سکونت باشد چه رسد به اینکه مطب دکتر باشد!
درب باز بود،
وارد شدم.
برق نبود. ته راهرو مثل اینکه پلکانی به سمت بالا بود. یک راهروی کوچک و اتاقی درسمت چپ، اتاقِ کارِ دکتر بود.
خبری از مُنشی و اتاق انتظار نبود.
تا چشمهایم به تاریکی عادت کند صدای داداش مرا فرا خواند،:
- بفرما.
سلام و احوالپرسی تندی ردوبدل شد.
با اشاره داداش که ماسک بر چهره خندانش بود و دو کلمه پشت بندش، روپوش سفید پوشیدم، دستکش های جراحی را از روی کاغذ روزنامه! که در سینی استیل گذاشته شده بود برداشتم و شدم دستیار، برای آخرین مریضِ آن روزِ دکتر!
پدر و مادری، فرزند پسر خود را آورده بودند برای ختنه.
کمک کردم؛ کار دکتر که تمام شد پدرِ پسرک، با کلی تشکر و احترام به زبان عربی، چند اسکناس تا شده لول را در جیب روپوش دکتر چپاند.
بچه را بغل کردند، خدا حافظی و درب را پشتِ سرشان بستند.
...احوال پرسی ما با خاطرات دوران قبل از جنگ خرمشهر ادامه دارشد.
تابستانهایی که هنوز کارنامه پایان سال تحصیلی را نگرفته بودیم روانه خرمشهر آبادان، می شدیم برای سادهتفریحاتی که انگار فقط مالِ شبهای آنجا بود.
سوار وانت عمو حسین با یکی دوتا از دختر عمه ها و آبجی ها که ترانههای آنروز رادیو را دور از چشم پدر میخواندند. کفِ دست سرخ شده را بندری، میزدیم؛ داغ و چه صدایی!...
دامنِ پیلِ چاپی چقدهِ قشنگه...
ممد حیدری یار وفادار...
مرا زیبا پرستی.... و...
دور، دور میکردیم تا آبادان، از کوچه های روبروی سینما رکس از یک مغازه دو طبقه یک سبد علاگه پلاستیکی، سمبوسه و پاکوره و نوشابه شیشه ای شوییپس زردِ تگری،...!
میآمدیم خرمشهر، زیر پل کنار شط، هرچه میخوریم، نه سیر میشدیم نه آنها تمام میشدند!
....کوچه مسجد جامع کمی اینطرفتر بازار سیف که لَبلَبی( نخود آب پزِ تُند) می خوردیم و آبی( سَبیل) صبیر* می کردیم؛ خانه آبجی بود، همان کوچه ای که منتهی میشد به بازی روی لَنجها و دوُبه های لَنگر گرفته و آدامسهای خروس نشانِ دکه علی کور و بازار ماهی فروشها...!
پشت بام رنگ و رزینی خانه چند طبقه آقای مرادی و کارگاه مبل و خانه دایی مجید و دایی اسماعیل و چرخهای خیاطی زن دایی..
•┈••✾○✾••┈•
ادامه 👇👇👇
@defae_moghadas
🍂
🍂 افسانه ما
هتل اینتر نشنال ۲
خرمشهر ۱۳۶۹
محمد رضا سوداگر
؛_______________________
🔸 با این خیالات همراه با داداش راهی شب شدیم با نور شمعی برای شام، توشه ای که از اهواز آورده بودم و موضوعی که برای مشورت و دیدار داداش برای آن آمده بودم و بعد، خواب در طبقه دوم همان مطب گرمِ، با میزبانی پشه های خرطوم دارِ لبِ شط .
صبح که میخواستم راهی اهواز شوم و بعد تهران، پاکت امانتی از رئیس درمانگاه خرمشهر، همراهم شد تا برسانم به آدرس یکی از هتل های تهران. هتل بین المللی اینتر نشنال تهران!
پاکت را باز نکردم ولی بر اساس قد و قواره و وزن آن حدس زدم بلیط هواپیماست.
در مسیر، خاطرات داداش را مرور میکردم. از شروع طرحِ خدمت پزشکی اش از کوت نعیم تا سوسنگرد تا تزریقات_ پانسمان، جراحی عمومی و... در بیتوته خرمشهر، آبادان، ماهشهر.
هم نماینده پزشکی قانونی خرمشهر بود، هم پزشک دو درمانگاه.
ظهر که از شیفتِ درمانگاه آبادان به درمانگاه خرمشهر آمده بود؛ آمده بودند دنبالش تا سرِ حادثهای برود و امضایی قانونی بدهد. جمعّیتِ پای تیرِ چراغ برق، سه ساعت همراه نیروی انتظامی منتظر مانده بودند تا دکتر از آبادان بیاید تا امضا کند که برق گرفتگی عامل فوت بوده است.
داداش اعتراض کرده بود که شاید صبح زنده بوده چرا همان موقع به بیمارستان نرساندید؟
جواب شنیده بود که نخواستند صحنه حادثه را به هم بزنند تا امضاء بگیرند!!!
... فردای عصرِ دو روز بعد به قصد یک ملاقات درهتل بین المللی، شیک پوش، تهران بودم؛ پرسان پرسان به دنبال آدرس هتلِ اینترنشنال...
زیر پل سید خندان، آدرس به من دادند کمی پائینتر.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
@defae_moghadas
🍂