eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.4هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 در جبهه دشمن چه می‌گذرد صمد نظری 7⃣ عضو رها شده سازمان منافقین ┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ 🔸 این وضعیت در شرایطی اتفاق افتاد که نیروهای مخالف عراقی از همه طرف به شهرهای عراق حمله کرده بودند و سازمان اجباراً تمامی زندانیان خود را به قرارگاه اشرف منتقل کرده بود. در این دوران هر شب حدود ۱۵ الی ۲۰ نفر از سازمان جدا و به این محل آورده می شدند و همچنان بر تعداد نفرات افزوده می شد. سازمان در این مقطع کسانی را که از او می بریدند «کوفی» خطاب می کرد و پس از ضرب و شتم شدید، آنها را به این محل می فرستاد. از جمله این نفرات «کریم حقی» بود. وی از بچه های فعال و خوب قدیمی و از محافظین رجوی بود که در جریان انقلاب ایدئولوژیک به همراه همسرش مسئله دار شده و در جریان کُردکُشی که سازمان آن را «عملیات مروارید» می خواند، از سازمان جدا شد. روزی که کریم را از جبهه شهر کفری به زندان دبس آوردند هنوز لباس نظامی تنش بود و همه بچه ها با تعجب به سمت او رفتند تا با وی هم صحبت شوند. ناگهان یکی از نفرات همراه او که فرمانده یکی از گردان های لشگر او بود، در میان جمع کشیده محکمی به زیر گوش او نواخت و با توهین و تندی به او گفت برو کوفی! سپس لباس های کهنه ای به او داد تا لباس های فرم ارتش را از وی بازپس گیرد. خاطرم هست که چند تن از افراد مجروح و دست و پا شکسته را در اتاق هم کف دانشکده بدون هیچ گونه امکانات رفاهی و دارویی با یک پتوی کثیف مستقر کرده بودند. در میان مجروحین یکی از بچه های قدیمی بود که جمجمه سرش را که شکسته بود میل گرفته بودند و شدیداً درد داشت، به طوری که بعضاً از درد حالت تهوع می گرفت ولی کسی نبود به دادش برسد. وضعیت بهداشتی این زندان هم بسیار غیر انسانی بود. در این محل به دلیل کثرت نفرات و کمبود دستشویی و حمام بعضاً مدت ها برای رفع حاجت می بایست منتظر می ماندی. همین وضع در مورد حمام ها نیز صادق بود که بچه ها معمولاً مدت ها در انتظار استحمام بودند و باید با آب سرد حمام می کردند. ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ادامه دارد… @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 🔻 مرجان، خوانندگی و بازیگری پیش از انقلاب که در فرقه تبهکار رجوی رفته و مجبور به ارائه آثاری سفارشی شده بود سه سال قبل طی یک جراحی نه چندان سخت درگذشت. اما اینکه آیا به‌طور طبیعی و یا عمدی درگذشت هنوز جای سوال دارد. اگر بدنبال علت و انگیزه قتل او باشیم کافی ست به نقش او در نهادینه شدن مطالبه گرانه در بین هواداران فرقه اشاره کرد. در مرداد سال ۱۳۹۸ و تنها ۱۰ ماه پیش از قتل مرجان بود که او در یک گردهمایی فرقه در بین حاضرین شعاری مطالبه گرانه سر داد و دیگران نیز همراهی کردند. چرا که نه تنها از دیدگاه مرجان که از نظر سایرین نیز غیبت مسعود رجوی باید پایان یابد. چون همه توجیحات و عللی که برای غیبت او ارائه شده بود حالا دیگر با وجود امنیت حاکم بر مساحت چند هکتاری اشرف ۳ بی معناست و اگر خطری باشد مریم رجوی را نیز در این سالها تهدید می کرد. اما در همه سال های غیبت مسعود شاهد بودیم هیچ اتفاقی برای مریم نیفتاد. مرجان در آن گردهمایی این شعار را سر داد و سایرین نیز تکرار و در دیگر گردهمایی ها نیز نهادینه و مطالبه شد: “شیر همیشه بیدار، رسیده وقت دیدار” بدیهی است فرقه رجوی و سرکردگان جنایتکارش هیچ تمایلی به پرسش و پاسخ درباره مکان و وضعیت مسعود رجوی ندارند و آنان که این شعار را سرمی دهند پا را از گلیم شان درازتر و خط قرمزهای فرقه را رد کرده اند و چون مرجان پایه گذار آن بود باید حذف و سزای زبان درازی اش را می دید تا دیگران نیز حساب کار دستشان بیاید. @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╭─┅🌿◇🌺◇◇🌺◇🌿┅─╮ 🍂 روزشمار سالهای دفاع مقدس شنبــــــــــــــــــــــه ۱۳۶۱ خـــــــرداد ۳۱ ۱۴۰۲ شعبـــــــان ۲۸ 1982 ژوئــــــن 21 ┄❅✾❅┄ در چنین روزی 👇 🔸 امام خمینـى در جمع ائمه جماعات و وعــاظ تهــران و قم گفتند حمله رژیم صهیونیســتى‌به لبنان دام آمریکا بــراى ایران است و باید از راه شکســت عراق بــه نجات لبنان برویم. ‌ایشـان در رد واکنـش بـه سـخنان روز گذشـته صـدام نیـز گفتنـد جنـگ بـا عـراق تـا هنـگام تحقـق‌خواسته‌هاى ایران ادامه خواهد یافت. 🔸 فرماندهان ارشد سپاه پاسداران در جلسه‌اى به بررسى طرح عملیات در منطقه شرق‌بصـره پرداختنـد. در ایـن جلسـه، معـاون عملیاتى فرمانده کل سپاه بـا بیان اینکـه هیئـت صلـح سازمان کنفرانـس اسلامى اطـلاع داده کـه کشـورهاى عربـى غرامت خسارات وارده بـر ایران را مى‌پردازند، گفت آنچه براى شــوراى‌عالى دفاع و امام خمینــى مهــم اســت، مسئله رژیم بعـث عراق و صدام اسـت و گرفتن خسارت مهم نیست. 🔸یکى از فرماندهان سپاه پاسداران کـه از سفر سوریه بازگشـته اسـت گفـت نیروهـاى اعزامى‌ایران بـه ایـن کشـور در بلاتکلیفـى بـه سـر مى‌برنـد. @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ ╰─┅🍂◇•🌺•◇•🌺◇🍂┅─╯ ‎‌‌‌‌‌‎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 مردی که خواب نمی‌دید/ ۵۷ خاطرات مهندس اسداله خالدی نوشته داود بختیاری ┄┅┅┅┅❀🧿❀┅┅┅┅┄ - ببریدش به خانه اش ... خانه باید بازرسی شود. همان جا هم بازجویی کنید. با شنیدن آن حرف سرجایم خشکم زد. نگران زن و بچه ام بودم. اگر پدرزن و مادرزنم من را در آن حال می‌دیدند سکته می‌کردند. خداخدا کردم زنم شیفت باشد. فکرم کار نمی‌کرد. شیفت‌های کاری زنم را گم کرده بودم. حتما به خاطر هول از دستگیری و آبروریزی‌ای که تو در و همسایه برای خانواده زنم پیش می‌آمد. یکی از مردها فریاد می‌زد - سرت را بگیر پایین. جنب نخور ... مشت گنده و سیاه مرد بالا رفته بود که سرم را تا زانوهایم پایین کشیدم. خنده بلند مرد حرص‌ام را در آورده بود. خنده‌اش چندش آور بود. مانده بودم به چه می‌خندد. فکرهای عجیب غریب تو سرم هجوم آورده بود. سعی کردم بیرون را نگاه کنم. هیکل پت و پهن مرد جلو نگاهم را می‌گرفت. نگاه کردم به راننده، چنان با آرامش و دقت می‌راند که انگار صد دفعه راه خانه ما را رفته و برگشته بود. به یاد کتاب‌هایی که تو اتاق‌ام بود افتادم. بهانه خوبی برای دستگیری‌ام بودند. از هر حزب و فرقه‌ای کتاب داشتم. برای آشنایی و اطلاعات‌ام می‌خواندم‌شان. موقع بحث به کارم می آمد. اصلا لازم بود. راه خانه به نظرم کش آمده بود. بی‌تاب بودم زودتر وضعیت ام معلوم شود. می‌دانستم تا به محله مختاری برسیم خبر دستگیری ام همه جا پخش خواهد شد. با صدای خش خش بیسیم بی اختیار سر بلند کردم. یکی از مردها گردنم را گرفت و فشار داد پایین. - فضولی موقوف ... از بس فضولی کرده ای عادتت شده ... گردنم از فشار انگشتان قطور مرد به درد افتاده بود و ذوق ذوق می‌کرد. برای آن که جلو خودم را بگیرم و مشتی حواله مرد نکنم؛ دست‌هایم را لای زانوهایم گذاشتم و با تمام قدرت فشردم‌شان. درد تا کتف هایم رد کشید. خیابان و کوچه‌های اطراف خلوت بود. آفتاب پهن شده بود. رو خانه‌ها تک و توک زن و مردی به چشم می‌خورد. هیچ کدام آشنا نبودند. ته دلم کمی آرام شد. یکی از مردها هل‌ام داد به طرف در خانه. شانه‌ام کوبیده شد به در آهنی. انگشت مرد رفت طرف زنگ کنار در. هول گفتم، - کلید دارم ... الان بازش می‌کنم. خانه چنان ساکت بود که آدم را می‌ترساند. با یک نظر خانه را زیرورو کردم. کسی نبود. نفس بلندی کشیدم. - کدام یکی از اتاق‌ها مال خودت است. زود زود باش، ظهر شد لعنتی .. پا تند کردم به طرف اتاق‌ام. یکی از مردها جلوتر از من دوید و در اتاق را چارتاق باز کرد. در یک چشم برهم زدن وسایل اتاق قاتی هم شدند. چیزی که بیشتر از همه تو ذوق می‌زد و سند جرم من بود؛ چمدان‌های کتاب بودند. - همین ها را می‌خوانی که کله ات پر باد شده .... همین چرندیات ... فکر کردی برات نان و آب می‌شوند ... حرف‌های مامورها مثل قطار جهنم تمامی نداشت. سرم به درد افتاده بود. یک چشمم به کتابها بود و چشم دیگرم به حیاط خانه که پر شده بود از آفتاب تند و تیز ظهر. خش خش بی‌سیم اعصابم را به هم ریخته بود. به سرم زده بود از دست مرد بقاپم و پرتش کنم تو حیاط. - خل شدی؟! خروس جنگی بازی درآوردی بیشتر حالت را می گیرند. اینها مامور ساواک هستند .... نه برگ چغندر می گویی نه امتحان کن ... مجانی مجانی است. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال حماسه جنوب/ ایتا @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 توسل رزمندگان به سیدالشهدا علیه السلام در جبهه‌ها ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ هر شب با یک کلیپ دیدنی @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 در جبهه دشمن چه می‌گذرد صمد نظری 8⃣ عضو رها شده سازمان منافقین ┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ 🔸 زندان های جداشدگان: مکان هایی که سازمان از آن ها به عنوان زندان برای نیروهای جداشده خود استفاده می کرد به قرار زیر بود: – زندان کنار آرامگاه (مهمان سرای مزار) – زندان بنگالستان واقع در کنار اتوبان – زندان دانشکده عارفی و ساختمان رادیو – عارفی اصطلاحی بود که در سازمان بجای کلمه عراقی استفاده می شد. – مقرهای لشگر ۱۵ و ۹۳ زندان اسکان مجموعه های A,F,G که مختص زن ها و خانواده های جداشده بود. – زندان کنار تصفیه خانه که زندان رسمی سازمان است. در سال ۷۰ تعدادی از خبرنگاران خارجی را به این زندان آوردند تا چند اسیر ایرانی را که در جنگ های مرزی شهر خانقین دستگیر شده بودند به آن ها نشان دهند و مسیرهای ورودی مجموعه های اسکان و اسکان H را بستند تا خبرنگاران خدای نکرده هوس نکنند به آن طرف ها سری بزنند که رسوایی بزرگی پیش خواهد آمد! زندان اسکان مجموعه H که قبلاً مجموعه آخر اسکان قرارگاه اشرف بود و در سال ۷۰ به صورت قلعه ای نظامی با دیوارهای بلند پیش ساخته بتونی به ارتفاع ۵ متر محصور شد. به علت بلند بودن دیوار زندان H و سیم های خاردار چند لایه و برج های دیده بانی بلند و سیم های خاردار اطراف آن این محل شبیه قلعه نظامی خاصی شده بود که از بیرون چنین به نظر می رسید که پایگاه یا تأسیسات مهم اتمی و استراتژیکی در این محل نگهداری می شود، به همین دلیل در زمستان سال ۷۰ تعدادی از بازرسان بین المللی سلاح اتمی که از منطقه خالص بازدید می کردند متوجه زندان H می شوند و برای بازرسی آن از ارتفاع پایین با هلی کوپتر (سفید UN) چند بار روی آن گشت می زنند و متوجه زندانیان می شوند و سپس آنجا را ترک می کنند. همین موضوع در مورد زندان رسمی کنار تصفیه خانه آب نیز در سال ۷۱ اتفاق افتاده بود و هلیکوپتر آن قدر در ارتفاع پایین روی زندان گشت زد که یکبار نزدیک بود با تیر یکی از دکل های برق تصادف کند. ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ادامه دارد… @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
تشییع جنازه شهید بود و چند نفر روی پل قدیم. هواپیما که آمد دو جا را بیشتر نزد، اولِ پل و آخرش را خیلی‌ها را آب با خودش برد. ─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─ @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 هیات اعزامی به لبنان ┄┅┅❀💠❀┅┅┄ محســن رضایى فرمانده کل سپاه پاسداران و عضو دیگر هیئت، در مصاحبه‌اى با اشاره به اینکه لزوم شتاب ایران براى کمک به لبنان در جلسه روز ۶۱/۳/۱۶ سران سه قوه، به تصویب رســید و امام خمینى از این مصوبه اطلاع نداشــتند، درباره این سفر گفت: «ما به سوریه رفتیم و مذاکراتى در آنجا انجام شــد. در همانجا به این نتیجه رسیدیم که چون ما باید به جنگ با عراق برویم، امکان اینکه سرمایه‌گذارى فراوان در لبنان بکنیم، نیست.» @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 پل شناور خضـر عمليات والفجرِ هشت ، زماني كه هنوز «پل بعثت» احداث نشده بود، نیروهای مستقر در منطقة «فـاو» نیازمند پشتیبانی و تدارکات بودند. غذا، سوخت و مهمّات براي آن‌ها حیاتی بود. در اثر بمباران‌هاي مكرّر شیمیایی، آب سالم در فـاو پيدا نمي‌شد و جبهه فـاو به جبهه خیلی سختی تبدیل شده بود. پشت سرِ رزمندگان خط مقدّم، رودخانه خروشان «اروندرود» بود. عرض اروند حدود 900 متر است. انجام تدارکاتِ سنگین با قایق، بسیار سخت و کُند بود. مهندسین پشتیبانی و مهندسی جنگ چند پل روی اروند پیش‌بینی و نصب کردند ولی هواپیماهای عراقی و بعضاً سرعت حرکت آب، آن پل‌های به زحمت نصب ‌شده را از بين برد. نیاز به تدارکات سنگین ، به شدّت به فرماندهان جنگ فشار مي‌آورد ولی راهی برای برقرای ارتباط نمانده بود. شرایط نيروهایی که در فـاو مستقر بودند روز به روز سخت‌تر می‌شد. مهندسین جوان جنگ، در نهایت برای حلّ مشکلِ بزرگِ عبور از اروند، «پل خضـر» را طراحی و اجرا كردند. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂