eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.3هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 مردی که خواب نمی‌دید/ ۸۸ خاطرات مهندس اسداله خالدی نوشته داود بختیاری ┄┅┅┅┅❀🧿❀┅┅┅┅┄ در بیرون سیاهی آسمان نمی‌گذاشت شب هیچ یک از اسرارش را فاش کند. با این حال بیابان و باد را از پشت شیشه می‌دیدم. همراه باد چشم می‌چرخاندم تو بیابان. همه چیز به شبحی می‌ماند. من در آنجا به دنبال چه می‌گشتم؟ مقصد نهایی‌ام کجا بود؟ می‌دانستم و نمی‌دانستم آیا به مقصد می‌رسیدم؟ رفته بودم که برسم. چیزی در درونم فریاد می‌کشید رسیده ای ... در خود مقصد هستی ... چشم‌ها را بستم تا با تمام وجود خود را به درون افکار پراکنده ام بیندازم. باید جمع و جورشان می‌کردم. زندگی تازه ای شروع شده بود. باید افسارش را در دست می‌گرفتم. - دوکوهه ... دوکوهه ... پادگان دوکوهه. با فریاد مأمورهای قطار هجوم بردیم به طرف درها. گیج و نیم چرت از تیزی گرما سربلند کردم. تمام آسمان به رنگ طلا بود. کناری ایستادم تا پاهای خواب رفته ام را بیدار کنم. به زمین کوبیدم شان، سوزن سوزن شدند. رو زانو نشستم. نگاه کردم به درهای باز قطار. بسیجی بود که بیرون می آمد. با بیدار شدن پاهایم، قطار هم حرکت کرد. سوت کشان و سینه خیز عین‌هو من، خسته و نیم چرت بود. با دور شدن قطار به صف شدیم. مثل یک طناب قطور و تاب خورده جلو صف ایستادم. ساختمانهای دوکوهه از آنجا به راحتی دیده می شدند. چند ساختمان چهار پنج طبقه سیمانی وسط بیابانی که انتهایش تو دل آسمان صاف بود. با زمان حرکت فریاد کشیدیم «شهید» بعد راه افتادیم. صدا تو بیابان چرخ زد و پر شد تو گوشهایمان. نگاه کردم به پاها. همه قدم‌هایشان را با من جفت کرده بودند. خیس عرق شده بودیم که به در ورودی پادگان رسیدیم. در که نه چند مانع و یک اتاقک نگهبانی. دور تا دور پادگان سیم خاردار بود. مانع‌ها را که برداشتند جفت و جفت و تک تک داخل پادگان شدیم. دوباره به صف مان کردند. نفر اول ایستادم. به طرف یکی از ساختمانهای پنج طبقه حرکت کردیم. تشنه بودم و چشم به دنبال لوله آبی می‌دوید. جلو اولین ساختمان راحت باش دادند. داخل ساختمان خنک بود. منبع آب خنکی تو راهرو علم کرده بودند. مشتم را باز کردم ریزش خنکای آب در جانم دوید. ته سالن رو پتوهای سربازی ای که پهن کرده بودند نشستم. ساکم را زیر دست راستم گذاشتم. انگار که به بالش تکیه داده باشم. کسی حرف نمی‌زد نگاه‌ها چرخ میزد تو سالن و بعد به دنبال بسیجی ای که به نظر کهنه سرباز می‌آمد راه می افتاد. تا کی باید اینجا باشیم؟... سر چرخاندم به طرف صدا پسر جوان با سبیل‌های باریک و بیرنگ نگاهم می‌کرد. کاش زودتر تکلیف‌مان را معلوم کنند. از بلاتکلیفی بدم می آید. در جوابش خندیدم. لب‌هایش را چنان کش داد که صورتش به دو قسمت شد. با صدای اذان از جا کنده شدم و پا تند کردم به طرف نمازخانه. این صدا جان تازه ای تو رگ‌هایم می‌ریزد. بعد از نماز غذایی که بیشتر به سوپ می‌ماند داغاداغ سر پا سر کشیدیم. قاشق به اندازه نبود. کسی هم معطل قاشق نماند. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال حماسه جنوب/ ایتا @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 دو کوهه؛ پادگان کرخه؛ پادگان شهدای تخریب؛ پادگان حمیدیه؛ پادگان مصطفی خمینی؛ پادگان آموزشی شوشتر؛ پادگان گلف همون قرارگاه کربلا؛ پادگان غیور اصلی ...... همه و همه یادشان بخیر😭 ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas 👈لینک عضویت ═✧❁ حماسه جنوب ❁✧┄ 🍂
4_702924891808072052.mp3
495.2K
🍂 نواهای ماندگار   🔹 با نوای حاج صادق آهنگران نوحه ماندگار و زیبای     لاله خونین من ای تازه جوانم                        شهید، تازه جوانم به یاد علی اکبر دشت بلا و شهدای ۸ سال دفاع مقدس ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄   شعر: حبیب الله معلمی   @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 فرقه رجوی چگونه از عزاداری سوء استفاده می‌کرد؟ 2⃣ هادی شبانی عضو رها شده سازمان منافقین ┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄ هادی شبانی از جمله جداشدگان و نجات یافتگان از سازمان مجاهدین خلق است. او با اشاره به شیوه برگزاری آیین‌های ماه محرم در این فرقه تروریستی روایت می کند: آن اوایل ماه محرم که فرا می رسید، در تشکیلات فرقه رجوی ابتدا به نهضت امام حسین و دلایل استقامت ایشان در مقابل ظلم یزید پرداخته می‌شد. روز عاشورا نیز با چند سخنرانی پیرامون آن روز و یا پخش فیلم‌هایی از سخنرانی سرکرده فرقه به موضوع خاتمه می‌دادند. در مورد سینه زنی و اجرای مراسم این چنینی هم گفته می‌شد که این کارها مربوط به اسلام ارتجاعی است و ما آن را قبول نداریم و باید مردم را آگاه کرد. با این اندیشه رجوی سال‌ها اعضای خود را سرکار گذاشت. تا اینکه سال ۷۳ از رجوی دستور رسید که باید برای مراسم ماه محرم سینه زنی و علم کشی راه انداخت و تحلیل‌اش این بود وقتی حکومت وقت از احساسات مردم استفاده می‌کند چرا ما این کار را نکنیم. چون مردم به این شیوه برای عزاداری عادت کرده‌اند پس ما هم باید با مردم همراه باشیم و بعداً با آگاهی دادن، فکر و اندیشه‌شان را عوض کنیم و از همان سال به طور ثابت هر ساله برای مراسم محرم دسته‌های بی‌محتوا راه اندازی می‌شد. شبانی خاطرنشان کرد: خود نفرات هم راضی به این کار نبودند و می‌گفتند که این چه داستانی است که سازمان شروع کرده است، اما دستور از بالا رسیده بود و باید مانند بوقلمون رنگ شان را عوض می‌کردند چون رجوی به این شیوه زندگی کردن عادت داشت. ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ادامه دارد @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 دورویی شاه «محمدرضا پهلوی» معمولا در پایان مراسم عزاداری محرم شرکت می‌کرد تا افکار عمومی را فریب داده و خود را فردی مذهبی جلوه دهد. «اسدا… عَلَم» در خاطراتش نوشته: «در شام شاهانه، ملکه مادر پیشنهاد کرد که بهتر است امسال مراسم نوروز لغو شود، زیرا با عاشورا مصادف شده. پیشنهاد چرتی بود (!) با گستاخی گفتم: «ما که نمی‌توانیم سنتهای ملی را بابت مراسمی بی‌معنی کنار بگذاریم». شاه از گستاخی‌ام ناراحت نشد و موافق بود» 📚برگرفته از: «گفت‌وگوهای من و شاه»، جلد یک، صفحه ۱۹۱ ◇ نشر همگانی در راستای جهاد تبیین◇ ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂‌
🍂 تاکتیک مصطفی خپل را خنثی کردم! جلال فرخی مصطفی نگهبان چاق و خپل عراقی با این‌که اخلاقش بدک نبود گاهی شوخی می‌کرد و با چرت گویی‌های خنده آورش لبخند به لبان ما می‌آورد ولی در زدن بچه‌ها یک بی رحمی خاصی داشت. یه‌ بار می‌خواست مرا بزنه عادت زشتش رو می‌دونستم که معمولا با لگد به جای حساس بچه‌ها می‌زنه، خلاصه سه بار زد منم چون حواسم جمع بود با بستن پاهام غیرمستقیم از خودم دفاع کردم نگذاشتم اونجا رو بزنه تا اینکه دید من حواسم هست با مشت زد تو دهنم لبم نشست تو دندانم و پر‌ خون شد! حالا عبدالکریم جان! اگر بگی جلال جان، چکار کرده بود که می‌خواست تو رو بزنه؟ عرض کنم که تقصیر خودت بود نامرد! تو آسایشگاه ۱۲ داشتیم عربی یاد می‌گرفتیم آمد دید!. استاد هم خودت بودی! اگه یادت باشه با خرده آجر لغات رو نوشته بودیم. از پشت پنجره گفت: با زبون پاک کنید بعد با پیشونی پاک کردیم بعد گفت: باچر عقوبات! یعنی صبح که شد مجازات می‌کنم. 🔹 آزاده تکریت ۱۱ ─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─ @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 خورشید مجنون ۳۱ حاج عباس هواشمی                •┈••✾❀🔹❀✾••┈• در منطقه فکه با یک هجوم دشمن، عده زیادی از نیروهای ارتشی به اسارت درآمدند. در منطقه کوشک و در جنوب آن هم دشمن تحرکاتی داشت. در آن روزها آمریکا عملاً با ما وارد جنگ شده بود و شناورهای ما را در خلیج فارس و اطراف جزایر و تنگه هرمز می‌زد. سکوهای نفتی ما را هدف قرار می‌داد و به آتش می‌کشید. در یک مورد هواپیمای مسافربری ما را در آسمان خلیج فارس با موشک مورد اصابت قرار داد که به سقوط هواپیما و شهادت حدود سیصد نفر از عزیزانمان منجر شد. ما هم قدرت تلافی نداشتیم. تمام دنیا علیه ما بسیج شده بود. این حوادث می‌توانست باعث تضعیف روحیه رزمندگان شود، اما به رغم همه فشارها هنوز هم فرزندان امام ایستاده بودند و مقاومت و به تکلیف خودشان عمل می‌کردند. مسئولان رده اول کشور خیلی تحت فشار بودند. حضرت امام خمینی(ره) رئیس جمهور که در آن زمان آیت الله خامنه ای بودند، آقای هاشمی رفسنجانی، آقای میرحسین موسوی، نخست وزیر و همه فرماندهان جنگ، به خصوص برادر محسن رضایی فشار زیادی را تحمل می‌کردند. آقای خامنه ای مرتب به یگان ها سر می زدند و برای نیروها سخنرانی داشتند و با صحبت و ارشاد به رزمندگان روحیه می دادند. امام جمعه اهواز، آیت الله جزایری و استاندار خوزستان، برادر میردامادی مرتب با ما در تماس بودند و به ما سر می زدند. حتی گاهی آقای جزایری و استاندار مقادیری پول را برای پاره ای از خریدها یا کمک نقدی به رزمندگان به خصوص‌آنهایی که از جاهای دور به منطقه عملیات اعزام شده بودند، در‌اختیارمان می‌گذاشتند. ◇◇◇ پایان فصل پنجاه و یکم کتاب قرارگاه سری نصرت، به روایت سردار حاج عباس هواشمی دوستانی که خواننده این سطور بودند می توانند نظر خود را در مورد این خاطرات بیان کنند تا برای باز نشر فصل پذیرش قطعنامه تصمیم گیری کنیم             •┈••✾❀🏵❀✾••┈• @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🔹فقیه زاده: سلام تشکر بابت زحتمهای بسیار شما در نشر خاطرات دفاع مقدس خصوصا خاطرات سردار هواشمی اجرتان با سالار شهیدان بسیار عالی 🙏🙏🙏 👇👇 🔸 فاتحان: بسیارعالی بودمارابیادخاطرات دوران دفاع مقدس می انداختید بااین خاطرات حال میکردیم منتظرفصلهای بعدی هستیم... درود بر شما از این که زحمت زیادی کشیدی برای نشر این خاطرات روزهای اتش و خون اجرت با شهدا 👇👇 🔹 حیدری: سلام علیکم خاطرات خورشید مجنون بسیار زیبا و اثر گذار است چون قلم نویسنده بگونه ای است که واقعیت اتفاق را بیان میکند و اگر کسی در زمان جنگ در جبهه حضور داشته این موضوع را بهتر درک میکن خواهشمند است به جهت اهمیت موضوع ادامه خاطرات باز نشر گردد . با تشکر فراوان از کانال بسیار زیبا و مطالب خواندنی . 👇👇 باسلام خاطرات سردار هواشمی بسیار جذاب بود و و برای کسانی که خاطرات سردار گرجی‌زاده را مطالعه کردند جذاب‌تر زیرا این دو سرگذشت همزمان در دو نقطه منطقه جزیره مجنون حادث شده واقعیت اینست که اتفاقات و حوادث پایان جنگ بقدری غیر منتظره و سریع اتفاق افتاد که بسیار جای تامل و بحث دارد و رزمندگان در آن زمان در اوج مظلومیت تا پای جان در برابر دشمن تا دندان مسلح ایستادگی کردند انشاءالله بانشر این دست خاطرات نسبت ادای دین به شهدا موفق باشید (طاحونه) 👇👇 با سلام حدادی هستم از خمین علیرغم این که خاطرات شهید هاشمی را یکبار دیگر از قلم عزیز دیگری خوانده بودم اما مظلومیت این سردار شهید و سایر دلاور مردان دفاع مقدس خصوصا مدافعین مجنون ، من را شیفته پیگیری این داستان واقعی و جان سوز کرده بود و هر روز بدنبال ادامه مطلب منتظر بودم اجرتان با سالار شهیدان 👇👇 علی: خسته نباشید مطالبتان دررابطه با سرفصل خورشید مجنون بسیارجالب بود و خاطرات آن سالها رابرای مازنده کردید.اگه امکان داره ازخاطرات رزمندگان ارتش هم درکانال قراردهید. 👇👇 اسماعیلی: سلام، عرض ادب واحترام خدمت دست اندر کاران محترم گروه،عرض تعزیت وتسلیت عزای سید وسالار شهیدان کربلا،دوستان در ایام یاد دوستان شهید مان باشیم،این نفس کشیدن ما به حرمت وفاداری شهیدان مظلوم هور در راس آنها شهید هاشمی است،. نگارش خاطرات ارزشمندی بود خدا قوت حقیقتا همه با هم هم نظر هستیم که جاماندگان آن دوران عظیم با این خاطرات زندگی می کنند،جا دارد خدا قوتی عظیم نثار منشتر کنندگان این صحیفه زیبا باشیم وخواسته تکمیل وادامه ماجرای هور باشیم. 👇👇 هوشنگ کریم زاده: سلام فرموده بودی نظرتان در باره خاطرات هواشمی نازنین بنویسید اول این خاطرات چون از دل برآمده لاجرم بردل می نشیند دوم همه ما باید نسبت به شهدا هرکاری که می توانیم انجام بدهیم سوم بسیار عالی هست مطالبی که می گذارید حال چه خاطرات هواشمی یا دیگران زمانی خاطرات آن اسیر عزیز که بعدا شد نماینده آبادان واز عراق آمد ایران ودوباره شد اسیر اسم اورا یادم رفت اینها بسیارتا بسیار زیباست هرچه می توانید کوتاهی نکنید ما دست شما را میبوسم چون زحمت وکار دیگر هم دارید ولی دوستان شهیدتان را فراموش نکرده اید دست شما را از راه دور میبوسم 👇👇 حسین: سلام و عرض تسلیت ایام شهادت سرور و سالار شهیدان و یاران باوفایش خاطرات کانال حماسه جنوب بسیار عالی است ، خداقوت برادر دستتون درد نکنه ، خاطرات سردار هواشمی هم بسیار عالی است ، با توجه به اینکه قبلا خاطرات سردار گرجی زاده و همچنین خاطرات همسنگران سردار هاشمی و همچنین شهدای عزیز گرانقدر قرارگاه نصرت رو در گروه استفاده کردیم ، این خاطرات هم مجدد ما رو برد به قرارگاه نصرت و تیم های شناسایی هور و مجنون خداخیرت بده برادر 👇👇 امیر قائدی: با سلام و خسته نباشید معمولا خاطراتی که از مناطق جنگی گفته میشود برای کسانی که در منطقه حضور داشتند ملموس است ولی برای نسل‌های بعد از زمان جنگ، بهتر است نقشه‌های از مناطق جنگی در بیان خاطرات گنجانده شود. در هر صورت از زحماتتون بسیار تشکر دارم. اجرتون با اباعبدالله الحسین(ع) 👇👇 جزایری: سلام خاطرات سردار هواشمی سرشار از عشق و غرور بود از نکات جالب مهمترین آن در بحران حمله ناجوانمردانه شیمیایی دشمن به جزیره با قدرت بالا توانسته است در این بحران شدید اعمال مدیریت کند 👇👇 علیرضاسالاری: باسلام وتسلیت ایام عزای سیدالکونین اباعبدالله الحسین ع، تقدیروسپاس از خاطرات سردار هواشمی و جزئیات قرارگاه سری نصرت_ حقیرگرچه مدتی افتخار حضور داشتم وازنزدیک این خاطرات را تجربه وزندگی کرده ام آنهارابصورت کلی برای فرزندانم گفته ام ومصائب رزمندگان در جزائر و مردانگی انان را بازگو نمودم ،حال با خواندن جزئیات ان ،بسیار ملموس ان منطقه و زحمات وجانفشانی عزیزان را درک وحس میکنند عاقبت بخیرباشید مسئولین فرهنگی کشور موظف به تصویرکشیدن این وقایع هستند تا دنیا وعده ای زیاده خواه وسهم طلب بدانند برای وجب به وجب این خاک چه جانها تقدیم شده که شاید هیچوقت جای تعدادی ازانان پر نشود
nohe-ali-asghar-28(musiclove.ir).mp3
5.52M
🍂 لالایی گلم لالایی عزیز دلم 🔹 بانوای حاج حسین سیب سرخی •┈••✾○✾••┈• لالایی گلم لالایی عزیز دلم صدا هلهله میاد و میریزه دلم بسه دیگه گریه رمق نداره صدات اخه هیچ کسی دلش نمیسوزه برات شاید بارون بیاد طاقت میاری تو این غریبی من تنهام نزاری لالایی گل پونه کی دردم رو میدونه یه چشمم برات اشکه یه چشمم برات خونه حسین جانم اسیر خزون اسیر نامردی شدی داری میری میدون ببین چه مردی شدی میریزه روی صورت تو اشک رباب شده آرزوهام برا تو نقش بر آب باشه حواست به من از روی نیزه تنها نمیزارمت حتی یه لحظه لالایی گل لاله من و گریه و ناله خاطرات ما با هم نشد حتی یک ساله حسین جانم ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ شب هفتم محرم هر شب یک کلیپ دیدنی @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 مردی که خواب نمی‌دید/ ۸۹ خاطرات مهندس اسداله خالدی نوشته داود بختیاری ┄┅┅┅┅❀🧿❀┅┅┅┅┄ با نگاه به جستجوی جایی برای استراحت گشتم. چرتی کوتاه می‌توانست سر پا نگاه داردم. چند شب گذشته را پلک رو پلک نگذاشته بودم. همه اش از هیجانی بود که در وجودم می‌جوشید. چشمم افتاد به ته سالن. زمین مثل کف دست پاک بود. از خشکی زمین نمی‌ترسیدم. نگاه‌ها بود که می‌ترساندم. در گرگان در شاه مزرعه موقعی که مدیر عامل مزرعه نمونه ارتش بودم شب تا صبح را با چشم باز کنار نهر خوابیده بودم. نگهبان موش‌هایی بودم که نهرها را سوراخ می‌کردند. چکمه به پا فانوس به دست. منافقین نگذاشتند زیاد دوام بیاورم. با یک توطئه مزرعه را آتش زدند و قصد جانم را کردند. من مانع دست درازیشان به بیت المال شده بودم. از وقتی مسئولیت آنجا را گرفته بودم نظارت مستقیم روی محصول شش هزار هکتار زمین را داشتم. سخت بود مفت خوری را کنار بگذارند. چیزی که شاه برایشان به ارث گذاشته بود. چند شب را مثل فراری‌ها در خانه روستایی‌ها ماندم. جانم در امان نبود. باید به تهران برمی‌گشتم. به دستور سرهنگ رحیمی برم گرداندند. مدتی دراز منتظر ماندیم تا صدایمان زدند. - بسم الله ! تمام شد. همه چشم‌ها مشتاقانه به فرمانده بود. خاموش نگاهمان می‌کرد. گویی کلماتی را در حافظه جستجو می‌کرد. صدای موتور ماشین سنگین شنیده شد. دو دستگاه آیفا جلو در ساختمان ترمز کردند. - با این‌ها می‌برندمان‌ها. دقیق شدم به آیفاها .... انگار از جنگ جهانی دوم به ارث مانده بودند. آفتاب جنوب، رنگ‌شان را سوزانده بود. فرمانده اسم‌ها را یکی یکی خواند. واحدهایمان از قبل مشخص بود. فقط بلند می‌شدیم و شهیدی می‌گفتیم و می‌نشستیم. وقتی از جا کنده شدم و فریاد زدم شهید، چشمان فرمانده گرد شد. انگار اولین باری بود که پیرمردی را میان آن همه جوان می‌دید. ۵۱ سال که سنی نیست .... به سفیدی موهایم نگاه نکنید. یکهو سالن از خنده منفجر شد. هر کس چیزی گفت جز فرمانده که همان طور نگاهم می‌کرد. برایش شانه بالا انداختم. بقیه اسم‌ها را خواند. آسمان رنگ چرک به خود گرفته بود که آیفاها را روشن کردند. آماده رفتن شدیم. ساک‌ها و کوله ها دوباره رو شانه ها افتادند. پچ پچ ها بلند و بلندتر شدند. چشم‌ها به دنبال اسلحه بود - پس اسلحه چه می‌شود؟ ... مگر نمی‌رویم خط ؟ .... - خدا می داند... شاید اصلا خطی در کار نباشد....از اینجا تا خط‌خیلی راه است .... ما هنوز تو اندیمشک هستیم. - عجب پس به این زودی خط را نمی‌بینیم ... همه ابهت جنگ به خط است. حرف جوان ترها من را نیز نگران کرده بود. رفته بودم تو خط مقدم بجنگم. جنگ را فقط در آنجا می‌دیدم. اگر قرار بود در پشت جبهه خدمت می‌کردم، دست به دامن سرهنگ رحیمی نمی‌شدم. نوشتن نامه برای چه‌ام بود. یکهو احساس کردم تمام ساختمان هوار شد روسرم. خستگی راه دوباره به تن‌ام نشست. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال حماسه جنوب/ ایتا @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نماهنگ زیبای «اقیانوس بی پایان» 🔸 با نوای حاج صادق آهنگران ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ هر شب یک کلیپ دیدنی @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇
حاج صادق آهـنگـران - علی اصغـر (ع) .mp3
15.2M
🍂 آخرین سرباز 🔹 با نوای حاج صادق آهنگران ••••• یا رب برای قربان در راه دین و ایمان غیر از علی اصغر کس دیگر ندارم ماندم غریب و تنها یارب در این بیابان در خاک و خون فتاده اجساد نوجوانان قاسم ز دستم رفت علی اکبر ندارم غیر از علی اصغر کس دیگر ندارم اندر رضایت ای ذات کبریایی من هر چه بوده دادم از آن که تو سزایی جز کشتگان غرق خون لشگر ندارم غیر از علی اصغر کس دیگر ندارم از سوز تشنه کامی اطفال گشته بی‌تاب سقای لشگرم کو کز بهرشان برد آب افسوس و آه عباس آب آور ندارم غیر از علی اصغر کس دیگر ندارم ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄   شعر: حبیب الله معلمی   @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 فرقه رجوی چگونه از عزاداری سوء استفاده می‌کرد؟ 3⃣ هادی شبانی عضو رها شده سازمان منافقین ┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄ طی مدتی که در مناسبات سازمان بودم چیزی که توجه‌ام را جلب می‌کرد این بود که شعارهایشان جنبه انتقام‌گیری از حکومت و مردم ایران داشت و جنبه‌های عاشورایی دیده نمی‌شد و بیشتر سعی می‌شد روحیه افراد را در زمینه خشونت بالا ببرند. این رنگ عوض کردن رجوی‌ها در همه زمینه‌ها وجود داشت. از پناه بردن و همدستی با دشمن ملت ایران آن هم در زمان جنگ تا کمک برای جاسوسی و ترور دانشمندان هسته‌ای تا انجام عملیات‌های تروریستی که با مسیر امام حسین در تضاد است و به خاک و خون کشاندن مردم بی‌گناه و مزدوری برای دشمنان قسم خورده ملت ایران همه و همه در کارنامه ننگین فرقه آن چنان می‌درخشد که به هیچ عنوان نمی‌توانند مدعی آزادی و آزادی خواهی باشند. فرقه‌ای که هر روز خودش را به رنگی در می‌آورد چگونه می‌تواند مدعی شعار امام حسین برای آزادی باشد. مریم به رسم همیشگی از راه و رسم امام حسین  حرف می‌زد، اما در واقع او اعتقادی به حرفی که می‌زند ندارد. او دم از عاشورا می‌زند در حالی که به دستور رجوی افراد زیادی را کشتند یا حتی در مناسبات خودشان افراد را شکنجه می‌کنند. آتش زدن اتوبوس مردم عادی که زنده زنده در آتش سوختند و گِرا دادن به دشمن برای موشک زدن به مردم یا کشتن سربازان ایرانی که برای دفاع از کشور خود به جبهه رفته بودند، همه در تضاد با راه و رسم عاشورایی است. آیا امام حسین با معاویه سر سازش داشت که این گونه شما سر در آخور غرب جنایتکار و اسرائیل غاصب دارید و به آن افتخار می‌کنید؟ بالا بردن پرچم سرخ از جانب شما به منزله هواداری از امام حسین نیست بلکه به منزله فریبکاری و حقه بازی است که شما در فرقه رجوی بنیان نهادید. راه و رسم عاشورا گونه شما را در مقاطع مختلف در مناسبات شاهد بودیم! هر زمان شرایط خطرناک می‌شد شما جنایتکاران راه فرار در پیش گرفتید و بعد طلبکار نیروهایتان شدید. آری این است راه عاشورایی شما! این راه در نهایت به نابودی شما منجر خواهد شد و برای ما که سالها در مناسبات تان حضور داشتیم مفهوم عاشورا و راه امام حسین روشن شده است و دانستیم ادعایی که شما از اسلام دارید از اسلام داعشی هم خطرناک‌تر است. ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ادامه دارد @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
دوستان گرامی لطف کنند، در راستای جهاد تبیین که یک وظیفه همگانی‌ست، ان‌شاءالله فعال عمل نمایند و مطالی دشمن شناسی را در گروهها و کانالها نشر دهند. (با لینک و یا بی‌لینک تفاوتی ندارد).
🍂 امیدوارم عراق پیروز شود! 🔹 «شاپور بختیار» آخرین نخست‌وزیر رژیم پهلوی در مصاحبه‌ای، با افشای سفرهای متعدد خود به عراق در زمان جنگ ایران و رژیم بعث عراق، گفت: “آماده‌ام برای سرنگونی جمهوری‌اسلامی با دولت عراق همکاری کنم. امیدوارم عراق در جنگ با ایران پیروز شود. بعید می‌دانم پیروزی عراق زیاد طول بکشد، زیرا ایران نه پول دارم و نه نفت، اما عراق از دوستی و حمایت اکثر کشورهای عربی (و غربی) برخوردار است...” 📚 برگرفته از: نشریه خبرگزاری پارس، ۲۰ مرداد ۱۳۵۹ و روزنامه کیهان، اول آبان ۱۳۵۹ ◇ نشر همگانی در راستای جهاد تبیین◇ ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂‌
🍂 جسمی که ذوب شد.... کوله پشتی اش پر از گلوله بود که آتیش گرفت. نتونستند کوله رو ازش جدا کنند. از بچه هاخواست به راه خودشون ادامه دهند. نمیدانم! شاید در اون لحظات، خود را به کمر بر زمین زده تا نور انفجار کمتر شود و دشمن مکان دوستانش را شناسایی نکند و... تنها کف پوتین‌هاش که نسوز بود باقی ماند و دیگر هیچ ... استاد شهید مرتضی مطهری: چه معنی کنم شهید را؟! اگر شور یک عارفِ عاشقِ پروردگار را با منطق یک نفر مصلح با همدیگر ترکیب کنید از آنها "منطق شهید" در می آید.... ◇ نشر همگانی در راستای جهاد تبیین◇ ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا