6.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
؛
🍂 نواهای ماندگار
ای راهیان کربلا من هم رسیدم
ای لشکر صاحب زمان...
🔹 با نوای
حاج صادق آهنگران
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ #نماهنگ
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 حساب خارجی شاه
🔹 در مورد پاکدستی رضاخان، روزنامه تایمز در گزارشی در تاریخ 22 سپتامبر 1941 میلادی چنین مینویسد: دارایی رضاخان طبق برآورد دقیقی که شده معادل ۱۰ میلیون لیره انگلیس (در سال ۱۳۲۰) در بانکهای خارجه میباشد.
📚رضاخان در گذرگاه تاریخ، ج ۲، ص۹۹۱
نشر حداکثری = جهاد تبیین
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
#ساواک #روشنگری
#فساد_دربار
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 در محاصره آتش
تدوین: نرگس اسکندری
┄┅┅┅❀🌴❀┅┅┅┄
🔹 مجروح َمحرم
در منطقه فرودگاه مشغول تمیز کردن دست و صورت و زخمهای مجروح ها بودیم تا کار درمان برای دکترها راحت تر شود. معمولاً رزمنده ها با اکراه قبول میکردند که این کار را انجام دهیم. مجروحی را آوردند و یکی از نیروها سراغش رفت. ترکش در ناحیه های سرو گردن و دستهای او خورده بود و بسیار گلی بود. از همان اول با روی خیلی باز و خوشایند از امدادگر استقبال کرد. گهگاهی هم به رویش لبخند میزد. همه تعجب کرده بودیم و برایمان سؤال پیش آمده بود که این رزمنده چرا چنین برخوردی با یک خانم دارد؟ مشغول کار خودمان شدیم که یک دفعه صدای جیغ آمد. برگشتیم و آن ها را در آغوش هم دیدیم. میخندیدند و گریه میکردند. وقتی پیش ما آمد، جریان را تعریف کرد
- میدونید جریان چیه؟ خودمم از زل زدنهای مجروح ناراحت بودم. اما وقتی صورتش رو تمیز کردم و چهره ش مشخص شد دیدم برادرمه.
پروین قوچانی
•┈••✾○✾••┈•
از کتاب: زنان جبهه جنوبی
#خواهران_رزمنده
#اهواز
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 آخرین بغضها و کینهها /۱۷
راوی: رحمتالله صالح پور
•┈••✾✾••┈•
🔹 قرار بود ابتدا در تهران قرنطینه و بعد از طی مراحل اداری تحویل هلال احمر شویم و نهایتا با تشریفاتی به خانه هایمان برویم. گروهی که با حاج آقا آزاد شده بودیم به همراه خلبانان جهت استراحت و قرنطینه به پادگان قصر فیروزه انتقال داده شدیم و در خوابگاهی استقرار پیدا کردیم. خاطرم هست که به محض ورود، یک دست لباس بسیجی همراه با لباس زیر تحویل گرفتیم و راهی حمام پادگان شدیم. پس از سالها برای اولین بار بود که با آب داغ دوش گرفتم. در آن لحظات به یاد حمام اردوگاه تکریت ۱۱ افتادم که در طول دوران اسارت آرزو به دل ماندیم حتی برای یک بار هم شده با آب داغ حمام کنیم. وقتی نوبت حمام آسايشگاه ما که هفته ای یکبار بود میشد، هیچ وقت از دوش آب نمی آمد و مجبور بودیم از طشت استفاده کنیم. آن را زیر شیر قرار می دادیم و منتظر می شدیم تا از آب سرد پر شود و با صابونی سهمیه ای که سهم ما از آن قالب فقط به اندازه حبه قندی بود و با لیفی که از گونی برنج دوخته بودیم، به اصطلاح حمام کنیم. لیوان را از آب پز می کردیم و روی سر و بدنمان میریختیم. در زمستان هم که آب استخوان سوز بود و چقدر زجرآور. وقتی آب سرد با زخمهای به جای مانده از برخورد کابلها و باطوم های نگهبانان عراقی که روزانه بر بدن رنجور و نحیف اسرا فرود می آمد تماس پیدا میکرد، میشد حمامی زجرآور و طاقت فرسا.
به هرحال آن شب حسابی حمام به ما چسبید، خصوصا اینکه لباسهای نو هم پوشیدیم.
🔸 تکریت ۱۱
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
ادامه دارد
#آزادگان #خاطرات_آزادگان
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂
🔻 مردی که خواب نمیدید/ ۱۲۹
خاطرات مهندس اسداله خالدی
نوشته داود بختیاری
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
انفجاری زمین را تکان داد. ما همان طور مبهوت نشسته بودیم. یکهو خودم را در محاکمه نظامی دیدم. بی توجه به حرفهای من اعمالمان را تجزیه و تحلیل میکردند. بعد حکم اعدام صادر شد. هیچ چیز برای گفتن نداشتم. گفتن هم بیفایده بود. آنها در وضع ما نبودند که درکمان کنند. ذهنم پر شد از زندانهای اسارت. زندان کشیده بودم.
میدانستم چه جور جایی است ولی زندان اسارت فرق داشت.
- چیزی نیست داش اسدالله، یا لااقل امیدوار باش چیزی نباشد ... تو آدم ترسویی نیستی .... خیلیها این را نمیدانند .... خودت که میدانی. دانستن من به چه درد میخورد؟ ... کاش خدا قبول ام......کند ... او شاهد است..... قبول میکند. مهم او است و بس.... دادگاه او با تمام دادگاهها فرق دارد ... عدالت محض. ترس داری؟ نمیدانم ...
نگاه کردم به نخلستان. نیم بیشتر نخلها سوخته بودند. لرزشی از فرق سر تا نوک پایم گذشت...
- آخ اگر میتوانستیم از لودر و تانکها استفاده کنیم. برای اولین بار فهمیدم که دیگر برایم چیزی باقی نمانده و همه چیز را گم کرده ام.
- من یک بسیجی ام .... من یک بسیجیام ... بقیه چیزها را ولش ..... چند تیر هوایی شلیک شد. عراقیها راهشان را کج کردند طرف ما. ده پانزده نفر بیشتر بودند. شاید بیست و پنج نفر. منتظر ایستادیم. داشتند اطرافمان حلقه میزدند. ترس را تو صدایشان میشد شنید. میترسیدند یکهو منفجر شویم. یک انتحار دسته جمعی. خیز برداشتند رو زمین. صدای کشیده شدن هیکل گنده شان به گوش میرسید. به سگ تیرخورده ای می ماندند.
- از کجا شروع میکنند؟
کسی جوابم را نداد. عصبی ایستاده بودند. انگار همه در این فکر بودند چه طور دفعه دیگر حق آنها را کف دستشان بگذارند. البته اگر دفعه دیگری هم وجود داشت.
- دستها را بگیرید. بالا ... باید بفهمند میخواهیم اسیر شویم.
بی اختیار دستهایم را گرفتم بالای سرم. میلرزیدند. هم از ترس هم از گرسنگی و هم از خجالت.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#مردی_که_خواب_نمیدید
کانال حماسه جنوب/ ایتا
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
7.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
؛
🍂 شهادت
آخرین منزل عشق
من از آن جست ترت میترسم....
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ #نماهنگ #فتو_کلیپ
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
؛
🍂 زندان مخوف ساواک| ۱
┄❅✾❅┄
🔹زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری معروف ترین زندان برای مبارزان انقلاب اسلامی است؛ این زندان به واسطه ساختمان عجیبش محل دردناکترین شکنجه ها بوده است و حالا ۱۳ سال است که موزه عبرت نام گرفته است.
🔸زندانی در منطقه باغ ملی
باغ ملی تهران قدیم در نظر خیلی از آدم های قدیم وجدید یکی از مکان های پر رفت و آمد تهرانی ها برای تفریح و قدم زنی به شمار می رفته است؛ به همین دلیل شاید برای خیلی از ما عجیب و غریب به نظر برسد که این زندان درست در دل شهر و در همان حوالی ساخته و بعدها مشغول به فعالیت شده است. موزه عبرت که در زمان انقلاب با نام زندان «کمیته مشترک ضد خرابکاری» فعالیت می کرده است زندانی است که تا سالهای سال به خاطر شرایط خاص معماری اش کسی از وجود آن خبر نداشته است. زندانی که در سالهای حکومت شاه زندان مخوف ساواک بوده است و چیزی حدود ۴۰۰۴ نفر را در خودش برای شکنجه جای داده است.
نشر حداکثری = جهاد تبیین
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
ادامه دارد
#ساواک #شکنجه
#فساد_دربار
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 آیا می دانید ؟
اعطای حق مصونیت قضایی (کاپیتولاسیون) به مستشاران آمریکایی در سال ۱۳۴۳ و تبعید امام به علت مخالفت با فروش استقلال کشور به این معنی بود که ارزش یک سگ آمریکایی از یک عالم ایرانی بیشتر بود! و هیچ مقامی حق تعرض به فرد مجرم آمریکایی را نداشت ولی آنها میتوانستند هر تصمیمی برای فرد ایرانی در هر کجای دنیا بگیرند؟
---------------------
#آیا_میدانید
#دشمن_شناسی
#فساد_دربار
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 در صحنه پشتیبانی و جنگ
تدوین: نرگس اسکندری
┄┅┅┅❀🌴❀┅┅┅┄
🔹 ... من و صدیقه به بیمارستان امدادگران رفتیم. فرشته به ما گفت: یک ماشین ارتشی برای حمل و توزیع غذا به نیرو احتیاج دارد. ما هم با کمال میل این کار را پذیرفتیم. یک گروهبان ارتشی مسئولیت داشت با وانت ارتش هر روز صبح از باشگاه فیروز آبادان، که یکی از باشگاههای شرکت نفت بود و در ایستگاه ۱۲ کوی مصدق قرار داشت، صندوقهای پر از غذا در ظرفهای یکبار مصرف را تحویل بگیرد و در خرمشهر بین رزمندگان تقسیم کند. گروهبان نیاز به کمک داشت و به تنهایی نمیتوانست این کار را انجام دهد. من و صدیقه با خوشحالی این مسئولیت را پذیرفتیم. از روز بعد کار ما شروع شد. هر روز صبح به بیمارستان می رفتیم و از آنجا پشت وانت گروهبان مینشستیم و به باشگاه فیروز می رفتیم...
غذاها را در وانت جا میدادیم و به سمت خرمشهر میرفتیم. گروهبان از اول تا آخر ماموریت، به ما اسلحه ژ3 میداد که اگر با بعثیها برخورد کردیم بتوانیم از خودمان دفاع کنیم. وقتی غذاها را تقسیم میکردیم و کارمان تمام میشد به آبادان برمیگشتیم و اسلحهها را تحویل گروهبان میدادیم. هنگامی که از پل خرمشهر عبور میکردیم، اشهدمان را میخواندیم. از هر طرف ساختمانها ویران میشد و لحظهای صدای صفیر گلولههای خمپاره قطع نمیشد. ما بدون هیچ برنامه خاصی به هر رزمندهای که میرسیدیم یک ظرف ظرف غذا میدادیم تا ظرفهای غذایمان تمام می شد و برمیگشتیم.
معصومه رامهرمزی
•┈••✾○✾••┈•
از کتاب: زنان جبهه جنوبی
#خواهران_رزمنده
#اهواز
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 آخرین بغضها و کینهها /۱۸
راوی: رحمتالله صالح پور
•┈••✾✾••┈•
برای اولین روز ورودمان، دیدار با رهبر انقلاب را تدارک دیده بودند.
بعد از صرف صبحانه، عازم حسینیه امام خمینی شدیم. من و همراهان حاج آقا ابوترابی جزو اولین گروه از آن جمع بودیم که به حسینیه میرفتیم. لذا در صف اول دیدار قرار گرفتیم و به مرور اسرای دیگری هم وارد شدند. تقریبا حسینیه پر شده بود که رهبر انقلاب با صلابت وارد شدند و قبل از سخنرانی ایشان، حاج آقا ابوترابی سخنرانی کرده و به طور خلاصه از وضعیت اسرا در اردوگاههای عراق گزارشی دادند.
رهبر انقلاب هم بعد از او صحبت کردند و با اتمامفرمایشات تشریف بردند.
من به همراه نفراتی که همراه حاج آقا از اردوگاه رمادیه ۹ آزاد شده بودیم به سمت دربی که پشت جايگاه سخنرانی قرار داشت شده بود رفتیم و پس از عبور از راهرو به سمت اطاقی هدایت شدیم و در کمال ناباوری مشاهده کردیم رهبر انقلاب در آن اطاق حضور دارند. وارد اطاق که شدیم حاج آقا ابوترابی رهبر انقلاب رو در آغوش گرفتند و بوسه باران کردند. این دیدار که همراه با اشک و شوق بود لذت بخش ترین لحظه های آزادی و شاید هم عمرمان بود که هیچ وقت دیگر تکرار نمیشد ....
🔸 تکریت ۱۱
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
ادامه دارد
#آزادگان #خاطرات_آزادگان
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂