8.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 حماسه ذوالفقاری آبادان
با اطلاعرسانی دریاقلی سورانی
از زبان خودش در کلیپی کمیاب
سالگرد حماسه ذوالفقاری گرامی باد
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ #نماهنگ #زیر_خاکی
کانال رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
1_405561715.mp3
364.1K
🍂 نواهای ماندگار
🔸 با نوای
حاج صادق آهنگران
از نوحههای قدیمی و خاطره انگیز
ذوالفقاری، ذوالفقاری
سرزمین افتخاری
آبادان ۵۹
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#نواهای_صوتی_ماندگار
#آبادان #ذوالفقاری
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 مثنوی
"مستان عهد الست"
شعر: غلامعلی فتحی
━🌼🍃━━━━━━━━
شب است و من این دل تنگِ تنگ
شب و یاد یاران و مردان جنگ
شب است و من سینه ای پر ز سوز
که آتش زند بر نهادم هنوز
شب و بغض دیرینه ام در گلو
من و شرح این قصه بی گفتگو
شب و حسرت و بغض دیرینه ام
شب و سوزش و داغ این سینه ام
شب و فرصت آه و اشک و دعا
شب و یاد مردان بی ادعا
دلم تنگ یک مغرب جبهه هاست
دلم تنگ سوز و گداز دعاست
سحرگاه اعزام و اسپند و عود
گذر زیر قرآن و بانگ و سرود
سحرگاه اعزام و جوش و خروش
گذر زیر قرآن و بانگ سروش
الهی به مردیِّ مردان مرد
به مردان رنج و به مردان درد
الهی به شب زنده داران مست
که مستند از جام عهد الست
به آنان که سرمست این باده اند
و در مستی اش جان و سر داده اند
به صوت مناجات و قرآن شان
به نستوهی کوه ایمان شان
به گاهِ وداع و به هجران قسم
به پاکان سر در گریبان قسم
به ابرار و خوبان درگاهِ تو
به دل های پاک و هوا خواهِ تو
به سوز و گداز شبانگاه شان
که روشن ز نور تو شد راه شان
به آنان که زین عشق، مجنون شدند
فتاده ز پا غرق در خون شدند
به آنان که بی پای و بی سر شدند
و آنان که چون لاله پر پر شدند
به آنان که با یادشان زنده ایم
ولی روسیاهیم و شرمنده ایم
به اخلاص مردان سنگر نشین
دل سنگ معبر، به میدان مین
هویزه و مردان طوفانی اش
به بستان و یاران روحانی اش
به پیکار بستان و فتح الفتوح
غرور آفرینان گردان نوح
الهی به بیت المقدس قسم
به رزم غریبان بی کس قسم
به مردیِّ مردان فتح المبین
دلیران و شیران شور آفرین
الهی به شب زنده داران هور
به آن پاره پیکر به گاهِ عبور
به هور و به آن قایق بی سوار
به مردان با «همت» روزگار
الهی به شب زنده داران قدر
به اصحاب خیبر به یاران بدر
الهی به مردان خیبر شکن
شهیدان بی مدفن و بی کفن
غرور آفرینان والفجر هشت
به دشمن ستیزان دریا و دشت
به مظلومیِ کربلای چهار
علی سیرتانِ حسینی تبار
نبردی که سرسخت و بغرنج بود
و آوازه اش کربلا پنج بود
به آن جرعه نوشانِ جام بلا
دلِ آرزومند کرب و بلا
به خون شهیدان بی سر قسم
به فریاد الله و اکبر قسم
بگو راه و رسم شهادت بجاست
بگو عاقبت منزل ما کجاست
بگو راه یاران رفته هنوز
فروزان و رخشان و عالم فروز
فرا راه یاران چشم انتظار
و دلهای بی طاقت و بی قرار
بر آورده فرما دعا ها یشان
اجابت نما آرزوها یشان
آمین.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#شعر #دلنوشته
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas
🍂
🍂 پیشبینی مهدی باکری..!!
آقامهدی قبل از شروع عملیات مسلم بن عقیل در یکی از جلسات بررسی منطقه و طرحریزی برای عملیات، در جواب سؤال فرماندهان در مورد تأثیر مهتابی بودن شب و شنی بودن زمین بر لو رفتن عملیات، گفت:
«انشاءالله خداوند ماه را با ابرها تنظیم خواهد کرد.»
در روز عملیات نصرت الهی و امداد غیبی در آن فضای وهم آلود نازل شد!! و در زمانی بسیار کوتاه ابرهای سیاهی بر آسمان و بالای سر رزمندگان دلاورِ تیپ۳۱ عاشورا پدیدار شد. باراش باران صدایِ حرکتِ رزمندگان روی سنگریزهها و شنها را خنثی کرد و در دلهای آنها آرامش و سکینه ایجاد کرد.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#عکس #شهید_مهدی_باکری
#لشکر۳۱عاشورا
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
گزارش به خاک هویزه ۳۲
خاطرات یونس شریفی
قاسم یاحسینی
┄═❁๑❁═┄
🔸 پارکینگ پر از ماشین بود. خراب و سالم مخلوط بود. در میان ما منصور رستم پور که وارد بود یک جیپ هندی را روشن کرد. ما هفت هشت نفر بودیم. سوار جیپ شدیم و به راه افتادیم. رفتیم به طرف بازار کویت. میخواستیم برویم تا به دشمن برسیم و مقاومت را شروع کنیم. آن روزها در آخر بازار کویت یک حمام عمومی بود. وقتی به حمام رسیدیم. دشمن امانمان نداد و سیل آتش بود که به روی ما ریخت. شدت آتش چنان بود که برگ درختان تیر می خورد و به زمین می ریخت. بلافاصله جیپ را متوقف کردیم و از آن بیرون پریدیم. رفتیم و پشت حمام سنگر گرفتیم. کسی آن دور و اطراف نبود. خیابانها و کوچه ها خالی از آدم بود. ظاهراً در آن منطقه تنها ما بودیم که در مقابل دشمن مقاومت می کردیم. دشمن با تیر مستقیم تانک به طرفمان شلیک می کرد. در یک نوبت که تیر تانکی به ما زد در کرکره ای یکی از مغازه ها مچاله شد. ترس و هراس عجیبی سرتاسر وجودم را فرا گرفته بود و واقعاً در آن لحظات نمیدانستم که باید چه کار کنم و به کجا پناه ببرم. موج انفجار گلوله تانک ها همه چیز را خرد و مچاله می کرد. احساس می کردم که گوشهایم دارد که کر میشود هر بار که گلوله تانکی شلیک می شد، مثل این بود با پتک کسی به سرم میزند. گیج و منگ شده بودم. نگاه کردم اما خبری از سربازان عراقی نبود. هر جا میرفتیم من و رضــا بــا هم بودیم. رضا به من گفت:
یونس! ماندن اینجا فایده ندارد ما عراقی ها را نمی توانیم ببینیم.آنها ما را میبینند و می زنند. این را گفت و از من جدا شد و به طرف دیگر حمام رفت تا نگاهی به اطراف بیاندازد. مدتی طول کشید اما خبری از او نشد. دل نگرانش شدم. ما یک روح در دو بدن بودیم. در این وقت متوجه شدم عراقی ها دارند پیشروی میکنند. رگبار میزدند و جلو می آمدند.
خبری از رضا نشد. در این وقت کریم فریاد زد، یونس! عراقی ها دارند می آیند جلو.
به کریم گفتم:
منتظرم رضا برگردد. هنوز نیامده، بدون او که نمیتوانیم برویم.
کریم گفت:
میروم و رضا را می آورم...
رفت و کمی بعد برگشت و گفت
- رضا نیست!
- چی؟!
- گفتم نیستش. هر چقدر نگاه کردم خبری از او نبود.
- مگر می شود؟
دلواپس شدم و خودم به آن طرف حمام رفتم. اما دیدم خبری از رضا نیست. حتی چشم چشم کردم که نکند شهید شده و جسدش روی زمین افتاد باشد، اما هیچ خبری از او یا جسدش نبود. به کلی آب شده و تو زمین رفته بود. در همین حین عراقیها تقریباً به ما رسیدند و من مجبور شدم با آنها درگیر شوم. جای ماندن نبود. سریع سوار جیپ شدیم و از جلوی عراقیها عقب نشینی کردیم. رفتیم و در اول بازار کویت کمین کردیم. عراقیها به حمام رسیدند در همین حال درگیری تن به تن با نیروهای دشمن شروع شد. بازار کویت صحنه درگیری تن به تن با عراقی ها شد. تانکهای عراقی در خیابان طالقانی سوسنگرد جولان میدادند. وقایع بعدی خیلی سریع اتفاق افتاد. مشروطه سقوط کرد و به دست دشمن افتاد. هنگ ژاندارمری را اشغال کردند. ابو حمیظه نیز سقوط کرده و به دست دشمن افتاده بود. حلقه محاصره دقیقه به دقیقه تنگتر میشد و دشمن تا حوالی ظهر تقریباً نصف سوسنگرد را به اشغال خود درآورده بود. کل مدافعین باقی مانده در سوسنگرد حدود ۲۰۰ نفر بودند که تنها ۵۰ نفر آنها سلاح و مهمات داشتند و مابقی تقریباً با دست خالی می جنگیدند. مثلاً سرباز عراقی را می کشتند و تفنگش را بر می داشتند و می جنگیدند. هر لحظه بر تعداد شهیدان و
مجروحان افزوده میشد و کار بر ما سخت و سخت تر میگشت. بیمارستان سوسنگرد دیگر از دست ما خارج شده بود. ناچار مجروحان را به مسجد جامع میبردیم. صحن مسجد را به سه قسمت تقسیم کرده بودیم. قسمت راست را مخصوص مجروحان و قسمت چپ را مخصوص آذوقه کرده بودیم. در وسط نیز جای کوچکی برای نماز خالی گذاشته بودیم. اتاق خادم مسجد هـم بـه تعمیرگاه اسلحه تبدیل شده بود. اغلب تفنگها از کار افتاده بودند. دو، سه نفر از بچه ها که تعمیر اسلحه میدانستند در آنجا بودند و اسلحه های خراب را درست می کردند. مسجد جامع سوسنگرد به ستاد عملیات جنگی تبدیل شده بود. بخشی از مسجد را هم زده بودند.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#گزارش_بخاک_هویزه
کانال رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 دعا کنید، انشاءالله
بازی فینال همهمون تو اسرائیل باشیم
شهید مصطفی صدر زاده
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#کلیپ #نماهنگ
#شهید_صدرزاده
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 پرسش و پاسخ
از دفاع مقدس
عبدالرضا صابونی
🔸🔶◇ ◍⃟◇◍⃟ ◇◍⃟🔶🔸
🔸 سوال : علت غفلت مسئولین ما از حمله قریب الوقوع صدام در سال ۵۹ با توجه به نشانههای واضح آن چه بود؟
🔸 چرا بعد از حمله عراق و نفوذ در شهرهای مرزی، باز هم پشتیبانی لازم صورت نگرفت؟
◍⃟◇◍⃟◍⃟◇◍⃟
پاسخ سوال ۱:
باسلام
با پیروزی انقلاب جنگ و تصاحب قدرت هم توسط گروههای مختلف سیاسی بر علیه انقلاب آغاز شد ،
گروههای برانداز مثل مجاهدین و فدائیان و بقایای رژیم شاه و غیر با حمایتهای خارجی سعی میکردند آرامش را در جامعه بر هم بزنند و با انواع توطئهها بخش بزرگی از نیروهای ارتش را در ۳ استان غربی درگیر کردند. ارتش هم به واسطه انقلاب دچار تصفیه شدیدی شد و قسمت فنی و پشتیبانی و نگهداری آن هم که ر اختیار غربیها بود با خروج آنان عملاً بیشتر تانکها و نفربرها و تجهیزات پیشرفته از کار افتادند.
رئیس جمهور هم معتقد بود که با وجود سازمان ملل صدام نمیتواند به ایران حمله کند و بنابراین از اساس حمله خارجی را قبول نداشت.
و از طرف دیگر با همه توان سعی میکرد رابطه ارتش و سپاه وجود نداشته باشد.
بنابراین چند عامل مهم ، یکی در هم ریختگی کشور ، اختلافات داخلی ، درگیری و جنگ نظامی در سه استان غرب کشور ناآماده بودن ارتش و از همه مهمتر بنی صدر معتقد بود که جنگ رخ نخواهد داد.
ناآمادگی ارتش به دلایل مختلف باعث شد تا به سختی بتواند با توان بسیار کمی وارد جنگ شود و بعد از چند عملیات ناموفق به خصوص در شانزدهم دی ماه ۵۹ در هویزه به این نتیجه رسید که با توان فعلی نمیتوان دشمن را بیرون کرد.
طبق معیارهای نظامی باید توان حمله کننده سه برابر نیروی دفاع کننده باشد در حالی که توان ارتش در آن زمان کمتر از توان ارتش عراق بود.
پاسخ سوال ۲:
سپاه هم فاقد سازمان رزم و تشکیلات نظامی بود و نیروهای سپاهی در قالب گروههای ۳۰ ۴۰ نفره از هر استان به جبهه اعزام میشدند بدون اینکه بدانند جنگ یعنی چه.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#پرسش_پاسخ
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 میثم
به نقل از همسر شهيد
سيد عبدالصمد موسوی
┄═❁❁═┄
مدتی پس از شهادت همسرم ، میثم
(فرزندمان) مریض شد. گوش درد شدیدی داشت و بسیار بی قراری می کرد.
پیش هر دکتری هم که بردیم فایده نداشت.
تا اینکه یک شب که خودم هم بیتاب
شده بودم، خواب سید را دیدم که پیش امام خمینی (ره) بود. از من پرسید: «میثم بی قراری می کند؟»
گفتم: «گوش درد دارد.»
میثم را از من گرفت و به دست امام داد
و آقا دستی بر سر و صورت میثم کشید.
سید گفت: «بیا میثم را بگیر! دیگر
خوب شد. گریه هم نمی کند.»
صبح دیدیم که خوب شده و تا به حال هم هیچ مشکلی پیدا نکرده است .
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#خاطرات_کوتاه #شهید
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂