🍂
😴😳 خواب پر درد سر
دومین پدافندی بعد از عملیات #والفجر8 در هوای بسیار گرم و طاقت فرسایی به اجرا درآمد . ولی ما را غمی نبود 😎 . چون در هر سنگر یک کولر 💨 خنک کننده داشتیم از نوع دو تیکه 😉
ما چوبی به دو طرف سنگر بسته بودیم که مقوایی به آن وصل بود . یک طرف مقوا را با کش به چوب متصل کرده بودیم و طرف دیگر آن به طنابی اتصال داشت که با حرکت طناب هوا جریان پیدا می کرد . بچه ها بنوبت می خوابیدند و یکی داوطلب می شد که ما را باد بزند . وقتی چفیه هایمان را خیس می کردیم باد آن مثل کولر گازی مطبوع میشد . 😚
در همان بحبوحه جنگ ، به هنگام ظهر زیر این کولر استثنایی خوابیده😴 بودم . در عالم خواب دیدم با عراقی ها 👹در شهر اندیمشک در حال نبرد هستیم . داشتم از پل هوایی عبور می کردم و از طرف ساختمان به طرف بازار در حرکت بودم . همین که به پایین پل رسیدم یک تیر به سرم خورد و نقش زمین شدم .😱
در حالیکه داد میزدم تیر خوردم ... تیر خوردم ، از خواب پریدم . همه بچه ها از فریاد من بیدار شده بودند و به من غش غش می خندیدند .😀😂
مش رحیم خنده ای کرد و گفت : ای پییا لیوه ویده... 😏 (این جوون دیوانه شده)
از شدت خستگی دوباره همه بخواب رفتیم . این دفعه در خواب دیدم ، شب است و در اطراف کوره های آجر پزی هستم که الان قبرستان شده است . در عالم خواب ماشینی 🚘با سرعت به طرفم می آمد تا مرا زیر بگیرد 😱
دو بار از مقابلش فرار کردم . بار سوم سرعت خود را بیشتر کرد اما من علاوه بر اینکه از جلوی آن جا خالی دادم در یک فرصت مناسب با لگد زدم به ماشین .😇
آقا ! یک دفعه حس کردم زیر پام خیس شده است . با وحشت از خواب پریدم 😱.
جا یخی بزرگی داشتیم از نوع فیبری که یخ هایش در اثر گرما کاملا آب شده بود . نگو که لگد من به جا یخی اصابت کرده و باعث شده چپ شود . 😜
به یک باره سنگر فرماندهی گروهان #نصر را آب گرفت .به محض اینکه از خواب پریدم مش رحیم عصبانی یکی محکم زد تو سرم👊
آمدم از دستش فرار 🏃🏃 کنم که سرم محکم به تراورس سقف سنگر خورد و خون از سرم جاری شد . ناچارا تحمل درد چند بخیه را هم به جان خریدم .
از آن روز به بعد به یک سنگر دیگر گروهان که مانند انفرادی بود تبعید شدم . 😊
راوی : مهندس #احمدمیرداودی
رزمنده گردان #حمزه سیدالشهداء اندیمشک
حماسه جنوب، خاطرات
@defae_moghadas
نشر مطالب با ذکر منبع بلامانع است
🍂
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
آبراه هجرت
خاطره رزمنده اندیمشکی
پرویز پور حسینی
(عملیات کربلای ۴)
🔺قسمت چهارم
بعد از شرکت در مراسم تشییع شهید حسین زاده با دلی اندوهگین 💔به پادگان کرخه برگشتیم .
بعد از چند روز به دو گروهان #نصر و #فتح مرخصی دادند ولی به گروهان ما اعلام شد برای ادامه ماموریت به پلاژ برگردیم و به ما مرخصی ندادند . بچه ها موضوع را فهمیدند و خوشحال چادرها را جمع کردند و سوار کامیونها شدند .
غروب به پلاژ رسیدیم . چادرها برپا شد . صبح روز بعد در مراسم صبحگاه فرمانده گردان ، برادر #جان محمد جاری را به جای شهید حسین زاده فرمانده گروهان حدید معرفی کرد .
بعد از صبحانه ، ما را به خط کردند تا به ما لباس غواصی بدهند . برادر طاهری به ما گفت :
لباساتونو بپوشید... می خوایم بریم غواصی !🏊🏊🏊🏊
همه به سرعت لباس پوشیدیم و روی اسکله کنار آب مستقر شدیم . در این آموزشها چیزهای جدیدی یاد می گرفتیم ؛ مثلا به وسیله طناب باید به شکل ستون پشت سر هم حرکت کنیم که شب عملیات همدیگر را گم نکنیم یا در یکی از آموزشها به دستور #علی جمالی فر، معاون گروهان در جهت مخالف آب حرکت کردیم و همزمان قایق هایی مدام دور بچه ها موج هایی🌊🌊🌊 ایجاد می کردند که شنا در این وضعیت هنر می خواست و صبر و توان !😬😳😩
حدود یک کیلومتر رفته بودیم که برادر #کیخواه به خاطر فشار زیاد خون بالا آورد 😱😥. زود او را از آب خارج کردند و به بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک فرستادند . او یکی از دوستان صمیمی من بود . بعد از آموزش مرخصی گرفتم و تا او را در بیمارستان ندیدم خیالم راحت نشد .
🔴 ادامه دارد ⏪
________/\________
حماسه جنوب، خاطرات
@defae_moghadas
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
آبراه هجرت
خاطرات رزمنده اندیمشکی
پرویز پور حسینی ( عملیات کربلای 4 )
🔻قسمت ششم
روز بعد از عکس📸 گرفتن خبردار شدیم عملیات نزدیک است و باید به منطقه برویم . چادرها جمع شدند و ما را به پادگان کرخه بردند .
در آنجا دیدیم بچه های گروهان #نصر و فتح هم هستند و دارند وسایل خود را جمع می کنند .
به خط شدیم و به صورت منظم به طرف آنها حرکت 🏃🏃🏃کردیم . در این حین برادر مهدی #بهداروند مداح گردان به بچه ها گفت :
«هر چه من گفتم شما هم تکرار کنید »
بعد برادر بهداروند شروع به خواندن کرد :
« ای مسئولان گردان !
از نو غذای کم داده ...
تدارکات گردان ! » 😂😄😉
بچه ها هم خنده کنان این جمله را تکرار می کردند و به جلو می رفتند تا به بقیه نیروها رسیدیم . چون مدتی بود همدیگر را ندیده بودیم یکدیگر را در آغوش گرفتیم و روبوسی 😘 کردیم .
گردان را به صورت کاروان به روستای #گسبه در کنار اروند کنار بردند . وقتی رسیدیم شب شده بود . شب را استراحت کردیم
صبح بعد از صبحانه لباس غواصی پوشیدیم و کنار ساحل اروند خروشان رفتیم . جایی که سال گذشته نیروهای فتح گردان حمزه حماسه بزرگ والفجر ۸ را به پا کرده بودند . دو ساعتی در آب شنا کردیم و آموزش 🏊🏊🏊🏊 دیدیم .
روز دوم هم یک مانور نمایش با گروهان بلال انجام دادیم . برادر سید #جمشید صفوی ، معاون گردان بلال برنامه مانور را شرح داد .
ستون مانند ماری وارد آب شد . همین طور که پیش میرفتیم به سیمهای خاردار و هشت پرهای خورشیدی می رسیدیم که بچه های تخریب ، سیم خادارها را به وسیله ی انبرهای مخصوص می بریدند و معبر را باز می کردند . عاقبت به خاک ریز دشمن فرضی رسیدیم و آنجا را فتح کردیم . این آخرین مانور ما بود . 😊
🔴 ادامه دارد ⏪
______/\______
حماسه جنوب، خاطرات
@defae_moghadas
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃