eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.4هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
837 ویدیو
20 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
❣خدایا سه محبت از تو می‌خواهم تا دلم روشن شود اول محبت خودت، دوم محبت آنان که تو را دوست دارند، سوم محبت در کاری که موجب رضایت و خشنودی تو می‌باشد. «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷شهید: جهانگیر هاشم زاده تاریخ ولادت: ۱۳۴۷ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۷ محل شهادت: شلمچه نام عملیات: کربلای پنج @defae_moghadas2
VID_20160827_223807.mp3
5.57M
📢 بشنوید | اشعار حماسی حاج صادق آهنگران شاعر: حاج حبیب الله معلمی 🕌 هنوز از کربلایت 🌴 به گوش آید صدایت حسین جان ها فدایت... 💕 هیهات منا الذلة... 🚩
❣خداوند را سپاسگزارم که به من این سعادت را عطا فرمود تا درکنار رزمندگان و درخدمت آنان باشم. شاید که چشمه زلال ایمان جاری آنان نیر بر تن من جاری گردد. خدایا رزمندگان نه برای برخوردار شدن از نعمت‌های الهی و بهشت و یا از ترس از عذاب جهنم بلکه فقط برای رسیدن و تقرب به درگاه تو و همنشین شدن با ائمه اطهار و پیامبر بزرگ اسلام به جهاد برخواسته‌اند، پس آنها را در این راه کمک و یاری نما... «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷شهید: احمدرضا غلامی تاریخ ولادت: ۱۳۴۷/۵/۳ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۷ محل شهادت: شلمچه نام عملیات: کربلای پنج @defae_moghadas2
❣با کار و کوشش در راه خدا ثابت کنید که می‌توانيد در پناه اسلام وابسته به ابر قدرت‌ها نباشيم و همواره در راه خدا قدم بردارید و اسلام را یاری فرمایید... «قسمتی از وصیت‌نامه » 🌷شهید: محسن خاکی تاریخ ولادت: ۱۳۴۶/۶/۲۷ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۴ محل شهادت: شلمچه نام عملیات: کربلای پنج @defae_moghadas2
نه زیر کولر بودیم، نه مداح معروفی داشتیم و نه به ما پول دادند، نه لباسمان یکدست سیاه بود، نه بلندگو و سیستم آنچنانی گذاشته بودن، نه طبل و... شام و نهار خبری نبود  یکی از بی ریا ترین عزاداری هایی که می‌شد دید. ...و حضور در جهادی که رنگ و بوی عاشورا داشت و کربلا نثار ارواح مطهر شهیدان صلوات۰ @defae_moghadas2
❣ بار خدایا از تو می‌خواهم که مرگ مرا شهادت در راه خودت قرار دهی. سپاس خدایی که ما را در این زمان لایق دانست و چنین رهبری را برای ملت ما فرستاد. خدایا تو را شکر گزارم که مرا راهنمایی کردی تا بتوانم در راه تو قدمی بردارم. شما را توصیه به نماز شب می‌کنم که هرچه هست در این سحرهاست. همیشه خدا را ناظر بر اعمال خود ببینید و خدا را فراموش نکنید... «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷شهید: حجت الله نعمت الهی تاریخ ولادت: ۱۳۴۸/۶/۳ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۸ محل شهادت: شلمچه نام عملیات: کربلای پنج @defae_moghadas2
۱۳۶۷/۴/۲۵سالگرد شهادت مسعود ملا، مداح و دلاور گردان عمار 🌷☝️شهید مسعود ملا در کنار رزمنده مخلص و عارف، شهید سید احمد پلارک 🌷مسعود ملا از عجایب و نوادر دفاع مقدس بود و الگویی برای رزمندگان گردان 🌴 این شهید بزرگوار در فرازی از وصیت نامه نورانی خود نوشته است: ✍️ پروردگارا از او میخواهم جراحت، اسارت و شهادت را روزی ام کنی و نگذاری شرمنده مولایم سیدالشهدا شوم 🔹...در تنگه ابوغریب، گردان عمار با تیپ زرهی عراق درگیر شد گروهان مسعود ملا محاصره شد. در اینجا نیروهایش را عقب فرستاد و خودش با تعدادی از بچه ها ماندند وسط عراقی ها و نبرد تن به تن آغاز شد در این بین، عراقی ها او را به رگبار بسته و پهلو و سینه اش را شکافتند او در حالیکه بشدت زخمی بود، به اسارت دشمن در آمد. در اینجا صدامیان دستهای او را بسته و پشت خودروی نفربر و در حالیکه وی زنده بود و فریاد یازینب، یازینب بر لب داشت بر زمین کشاندند ...و پس از آن، آرزوی دیگرش محقق شد ⭕️...این بار سربازان دشمن در حالیکه او فریاد یا حسین یا حسین سر می داد، دوره اش کرده و سپس سر او را به مانند مولایش از قفا جدا کردند😭 @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| مداحی ذاکر دلسوخته و عاشورایی، شهید مسعود ملا ⏳ ۲۵ دی ماه ۱۳۶۶ - عملیات بیت المقدس دو 🌴 دوران @defae_moghadas2
❣ حماسه 2️⃣ قسمت دوم (پایانی) ⏳ ساعت ۹:۳۰ روز ۲۱ تیرماه ۱۳۶۷ سردار رحیم صفوی، جانشین وقت نیروی زمینی سپاه، به یزدی اعلام می‌کند که عراق قصد حمله به ابوقریب را دارد و هیچ نیرویی نداریم که مقابل آنها بایستد. نیروهای گ عمار هم تازه از خط پدافندی برگشته‌اند و به آنها مرخصی داده شده تا به تهران بروند. ... ساعت ۱۰ – ۱۱ صبح ، خبر می رسد عراق قصد تصرف تنگه را دارد... فوراً نیروها را آماده باش می دهند و به همراه مختصر سلاح و تجهیزات انفرادی که ته انبار تسلیحات باقی مانده بود و نیز آب و آذوقه اندک، توسط کامیون راهی منطقه می شوند. محمد شریفی، جانشین گردان عمار نقل می کند: من همراه دو نفر از نیروهای اطلاعات عملیات با ماشین خود با سرعت به سمت فکه در حرکت بودیم. در بین راه اندیمشک اوضاع را آشفته دیدیم و مردم سراسیمه و حیران! هر طور بود به سمت جاده اندیمشک–شوش رفتیم و خودمان راه به سه راهی تنگه ابوقریب رساندیم. از همانجا نگاه کردیم و برگشتیم و به یزدی ( (ف گردان) پیام دادیم که حرکت کنید، تا سه راه خبری نیست، ولی سریع خود را برسانید. ساعت ۲-۳ بعد از ظهر بود که این‌ها رسیدند. راه انداختن یک گردان، با آن سرعت، کار آسانی نبود». ➖ محمد یزدی، فرمانده گردان عمار نقل می کند: ما با عجله و شتاب به همراه رزمنده ها حرکت کردیم و به پل کرخه رسیدیم. در آنجا تجمع و ترافیک عجیبی بود. به دژبان آنجا گفتم: اینها را پخش کن تا حین بمباران و زمانی که دشمن آتش می‌ریزد، تلفات کمتری بدهیم. از آنجا که لباس خاکی بسیجی به تن داشتم مرا نشناخت و گفت اصلا شما کی هستید؟ و ... ادامه ماجرا ... به او گفتم گفتم: راه را باز کن تا گردان رد شود. ...وقتی دیدم گوشش بدهکار نیست با کمی تندی تهدید کردم: مقاومت کنی، همینجا تو را می اندازم داخل رودخانه💦... بهر حال بعد از کلی اتفاقات راه را باز کردند و ما پیاده از پل کرخه به راه افتادیم تا این که به منطقه درگیری رسیدیم. دو تیم را جلوتر فرستادم تا منطقه را چک کنند. چون اصلا نمی‌دانستیم دشمن کجاست. حدود هشت کیلومتر پیاده رفته بودیم. مهمات نیروها کم بود، غذا هم نخورده بودند و آب هم کم داشتیم. به محض رسیدن به تنگه، دو گروهان را در دو طرف مستقر کردیم و با دو دسته از میان گذرگاه گذشتیم. با عبور از تنگه، با دشمنی که در ۱۵۰ متری، پشت خاکریز مستقر بود، درگیر شدیم. آتش پر حجم او اعم از: توپخانه، ادوات، تانک‌ و تیربارها، حاکی از ترس، نگرانی و در انتظار بودن عراقی‌ها بود. گرمای شدید هوا در فصل تابستان خوزستان و نبود آب، کار را برای مقابله با دشمنِ مجهز، سخت کرده بود. استعداد دشمن چیزی در حدود یک تیپ بود و در مقابل، تعداد نیروهای ما اندک بود ولی همین تعداد کم با ایمان و اراده راسخ در سخت‌ترین شرایط در برابر دشمن بعثی ایستادند و با مقاومتی مثال‌زدنی جلوی پیشروی او را گرفتند. در آن روز سخت و نفس گیر، بیش از پنجاه تن از جمله غلامرضا صالحی، قائم مقام لشگر شهید شدند که تعدادی از آنها بر اثر تشنگی زیاد بود. این مجاهدین راه خدا به تکلیف خود عمل کردند، نگفتند تا آب نباشد و مهمات ندهید، نمی‌جنگیم. آنها تا پای جان مقاومت کردند و به اعلی‌ درجه علیین رسیدند🕊🕊🕊 🌴 طوبی لهم و حسن مآب ا▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️ 🔺 پ.ن: طبق گفته‌های فرماندهان، گردان عمار در طول جنگ تحمیلی، حدود هفتصد شهید و پنجاه اسیر داشت که برای یک گردان، عدد شگفت‌انگیزی محسوب می‌شود. حضور تاثیرگذار در عملیات‌هایی مانند: بیت‌المقدس، والفجر مقدماتی یک و ۴، والفجر ۸، کربلای ۵ .... و مرصاد، نمونه‌هایی از حضور مستمر گردان عمار در عملیات‌های حساس و مهم دوران دفاع مقدس است. @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ زمان جنگ — اردوگاه کوزران 🎥 | جمع شهدا ، جانبازان و رزمنده های گردان عمار - لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) به یاد شهیدان: مسعود ملا — علیرضا افتخاری پور — بهمن عباسی و ... 🌴 دوران @defae_moghadas2
شهید_مسعود_ملا_نسیمی_جان_فضا_می (3).mp3
3.63M
❣ صوت | مناجات و مداحی شهید حاج مسعود ملا 🌿 نسیمی جان فزا می آید… 💕 بوی کربُ بلا می آید... 🌴 رزمندگان گردان عمار - لشگر محمد رسول الله (ص)- دوران @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◾️ فیلم لحظه ی گلوله خوردن شهید مصطفی صدر زاده گفته بود : روز تاسوعا شهید میشوم مادرش هم اتفاقا او را تاسوعا نذر علمدار کرده بود این همان لحظه است، همان روز...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣وصیت نامه صوتی شهید علی حیدری صدا و پیام یک شهید را باهم بشنويم... 🌷انتشار برای اولین بار @defae_moghadas2
شهدای عصر عاشورای تیپ ۳۳ المهدی 🌹🍃 مهر ماه سال ۶۲ شمسی در ایران را می‌توان جزء عاشوراهایی دانست که دارای بیشترین تقارب با عاشورای سال ۶۱ قمری امام حسین علیه السلام در کربلا می باشد.🌹🍃 عصر عاشورای سال ۶۲، ۱۳ نفر از رزمندگان اسلام که اکثر آنها را نیروهای بسیجی تشکیل می‌دادند توسط ضد انقلاب دستگیر و در اوج غربت و مظلومیت در جنگلهای میاندوآب آذربایجان غربی به شهادت رسیدند 🌹🍃غلام رشیدیان تنها شاهد عینی و -راننده اتوبوس - این روز حادثه را این چنین روایت می‌کند: اولین باری بود که در روز تاسوعا نیرو به جبهه می بردم. حزن شدیدی فضای اتوبوس را گرفته بود، تعدادی جوان ونوجوان معصوم. شاید اولین سالی بود که بچه‌ها شب عاشورا را در اتوبوس می گذراندند. هر کس برای خودش خلوتی داشت. بعضیها زیر لب روضه می خواندند، بعضی در فکر و برخی دیگر چیزی می‌نوشتند. شب فرا رسید کمی خسته شده بودم از آقای نظری که کمک من بود خواستم تا او رانندگی کند و من ساعتی استراحت کنم، زمانی که اتوبوس برای اقامه نماز صبح ایستاد از خواب بیدار شدم. بعد از خواندن نماز صبح من پشت فرمان نشستم. باید کمی عجله می‌کردیم تا ساعت 4 عصر خودمان را به مهاباد برسانیم چون بعد ساعت 4 جاده ناامن می‌شد و تازه تردد ضد انقلاب آغاز می‌شد و تا صبح روز بعد ادامه می یافت و جاده را ناامن می‌کرد. روز عاشورا بود و از گوشه کنار اتوبوس صدای هق هق گریه به گوش می‌رسید. نمی دانم شاید به دلشان افتاده بود که در روز عاشورای امام حسین، به شهدای کربلا می پیوندند. هر از گاهی آقای نظری پارچ آبی را بین بچه‌ها می‌گرداند تا بنوشند اما عاشورا بود. @defae_moghadas2
شهدای عصر عاشورای تیپ ۳۳ المهدی ادامه👇 کسی لب به آب نمی زد. حال و هوای اتوبوس قابل توصیف نبود فرصت توقف نداشتیم فقط چند لحظه‌ای را برای اقامه نماز ظهر در سقز ایستادیم. نماز ظهر عاشورایشان دیدنی بود تعدادی نوجوان با آن جثه‌ کوچکشان مشغول راز و نیاز بودند. سریع سوار شدند تا زودتر به مهاباد برسیم، دلهره عجیبی داشتم آقای نظری هم که کنار من نشسته بود حال خوشی نداشت و می‌گفت خیلی دلم شور می‌زند. دلمان مثل سیر و سرکه می جوشید و دلیلش را نمی دانستیم * عصر عاشورا – مهاباد آخرین پیچ جاده را که رد کردیم دیدم یک مینی‎بوس و چند ماشین کنارجاده ایستاده‎اند. فکر کردیم تصادف شده. پا از روی گاز برداشتم و سرعت را کم کردم تا از کنار ماشین‎ها با احتیاط رد شوم، ناگهان یک نفر با لباس کردی، آرپی‌جی بر روی دوش به وسط جاده ‌پرید. مصطفی رهایی دست به اسلحه ‌برد گفت کومله کومله!! ترمز محکمی ‌گرفتم، بچه ها از شیشه اتوبوس دیدن دو نفر دیگر کلاش‌های‌شان را به سمت اتوبوس نشانه بردند، یکی بچها داد زد کمین خوردیم . . . کمین خوردیم . . . * پنچ کیلومتری مهاباد فرمانده کومله‌ها بچه ها را از اتوبوس پیاده می‌کند. پلاک اتوبوس شخصی بود. یک نفر بالا می‌رود و اتوبوس را می‌گردد یک نفر دیگر هم جعبه‌های بغل را باز کرده و وسایل بچه‌ها را بیرون می‌ریزد. کارت بسیجی و سپاهی بچه‌ها پیدا می‌کند. کارت‌ها را به فرمانده خود می‌دهند و او دستور می‌دهد همه را لا به لای درخت‌های اطراف جاده ببرند. فرمانده کومله‎ها دستور قتل مرا می‌دهد به او گفتم یک راننده شخصی هستم زن و بچه دارم، مرا بر‌گردانند… صدای تیراندازی از زیر پل به گوش رسید، آن‎ها مصطفی رهایی را زیر پل به شهادت ‌رسانند و بقیه بچه‌ها را داخل درخت‌ها ‌بردند و دقایقی بعد صدای رگبار کلاش به گوش ‌رسد به من هم گفتند با اتوبوس برگردد . . . در برگشت، تویوتای سپاه که بالای آن دوشیکا نصب بود از روبرو می‌آمد پشت سرش ماشین های سپاه، پر از نیرو در حال حرکت بودن، تویوتا را که دیدم چراغ ‌زدم و ‌ایستاد، سراسیمه پایین ‌پریدم و تند تند ماجرا را تعریف کردم. راننده‌ تویوتا گازش را ‌چسباند که سریع‌تر به صحنه برسد. منم پشت سرش بر‌گشتم. در صحنه جنایت خبری از کومله‌ها نبود فرمانده که کنار راننده تویوتا نشسته به من ‌گفت: این‌ها برای ما کمین گذاشته بودند شما پیش مرگ یک گردان شده‌اید وگرنه تلفات زیادی از ما می‌گرفتند . . . شب یازدهم محرم – کربلای ایران اجساد مطهر شهدای عصر عاشورای جهرم، تیر باران شده و بی سر، لا به لای درخت‌ها بر خاک افتاده، ماه کم فروغ و غمگین می‌تابد. در جهرم شام غریبان ابا عبداله گرفتند و مردم در حسینه و مساجد بعضی هم در گلزار شهدا شمع روشن کرده و بر غربت عاشورائیان گریه می‌کنند… شهیدان پاسدار🕊🌹 شهیدان بسیجی کم و سن سال نوجوان 🕊🌹 شادی روح همه شهدا صلوات... @defae_moghadas2
❣مقتل عشق 🌾 روایت های عاشورایی از شهدای فارس 🌷 گفت تو چرا همیشه روی این مهر نماز می خونی؟ گفتم خاک تربته امام حسینه,از کربلا برام آوردن. از آن به بعد, قبل از هر نماز مهر را می گرفت,می بویید,می بوسید و اشک می ریخت بعدش روی آن نماز می خواند. کسی که التماسش می کردند تا به او مقام دولتی و نظامی بدهند و رد می کرد,برای داشتن یک تکه خاک کربلا,التماس می کرد! ☝راوی سردار سعید لقمانی 🌷قرار بود برای نصب رادار یک گودال حفر کنیم. کمال, فرمانده قرارگاه تطبیق آتش توپخانه بود. آستین بالا زد, بیل دست گرفت و همراه ما شروع کرد به حفر زمین. هوا گرم بود و عرق تمام وجود ما را گرفت. یک لحظه چشمم افتاد به آقا کمال. وسط گودال ایستاده بود. صورتش خیس بود, نه از عرق که از اشک! گفتم چی شد آقا کمال؟ گفت محسن تو.کربلا رفتی؟ گفتم نه! با اشک گفت عموی من کربلا رفته, شنیده بود اگر خاک گودال قتلگاه را در آب حل کنند, خونابه می شود, این کار کرده بود و آب شده بود رنگ, خون... نمی دانم کمال آنجا در آن گودال در فاو چه می دید, فقط می دانم وسط آن گودال ساعتی به یاد گودال قتلگاه اشک ریخت! ☝ راوی دکتر محسن چهرزادی 🌷سالها از شهادت پدر می گذشت. به خاطر بیماری سینوس هایم عمل شدم. در اتاق ریکاوری که به هوش می آمدم, مرتب امام حسین را صدا میزدم و می گفتم کاش بودم و کمکت می دادم. روز بعد در خانه بستری بودم. اتاق خالی بود. دیدم صدای در بلند شد. نیم خیز شدم. دیدم, پدرم آقا کمال است. کنارم نشست, دو شانه ام را با دست هایش گرفت و لب هایش را بین دو ابرویم گذاشت و بوسید! گفت بابا, این همه جا, چرا اینجا را بوس می کنی! خندید و گفت:همان که دیروز صدایش می زدی, سفارش کرد بین دو ابرویت را بوسه بزنم! بعد هم رفت و صدای بسته شدن در آمد. همسرم آمد گفت:کسی اینجا بود؟ گفتم چطور؟ گفت اخه صدای در آمد! ☝راوی حسین ظل انوار 📚منبع:سهمی برای خدا(جلد ۱۱ از مجموعه شمع صراط) 💐💐🌾💐💐 هدیه به سردار بسیجی, معلم شهید مهندس کمال ظل انوار صلوات,,شهدای فارس ↘ تولد:۱۳۳۲/شیراز شهادت:۱۳۶۵/۱۰/۱۹شلمچه @defae_moghadas2
❣ای محبوب دلهای جهانیان، گواه باشید که در این دنیا بظاهر، در تنهایی زیستم اما تو را بهترین دوست و نهایت آرزوهایم یافتم. پس مرا بسوی خود فراخوان و شاهد باش که تمام مظاهر مادی را به سویی نهادم تا به تو بپیوندم. خدایا شاهد باش که با عشق تو در مسیر تو حرکت کردم و اینک انتظار پیوستن به تو را دارم. خدایا من خواهان شهادتم. نه برای اینکه از زندگی خسته شده‌ام و خواسته باشم از این دنیا بگریزم بلکه می‌خواهم گناهانم با رنج کشیدن در راه تو و ریختن خونم پاک شود. می‌خواهم شهید شوم تا اگر در زنده بودنم نتوانستم موجب رشد دیگران شوم، شهادتم اثری داشته باشد. می‌خواهم شهید شوم تا خونم به علی(ع) و فرزندش حسین(ع) گواهی دهد که رهرو راهشان بوده‌ام. من با آگاهی و عشق و علاقه به اسلام به پیام امام لبیک گفتم و به خاطر خدا و با نیتی خالص به سوی جبهه شتافتم. و آمده‌ام تا آخرین قطره خونم از انقلاب دفاع کنم... «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷شهید: رحمت الله مواساتی تاریخ ولادت: دی ماه ۱۳۴۷ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۲ محل شهادت: شلمچه نام عملیات: کربلای پنج علت شهادت: بمباران شیمیایی @defae_moghadas2
👆👆 ❣ فحش دادن به شهید حسین خرازی 👈 *این روایتگری زیبا ‏رو از دست ندید* *رزمنده ای که شرمنده ی* * شد* 👈 *مدیران با اخلاق و انصاف جنگ را با مدیریت در این چند دهه کشور را باهم مقایسه کنیم* 👈 *امروز اگر به یک مدیر حتی نقد منصفانه و دلسوز آنه کنیم با پنبه و سیاسی کاری ریشه شما را به هر طریقی می خشکاند @defae_moghadas2
❣پشتیبان جمهوری اسلامی و روحانیت متعهد باشید که اگر از آنها جدا شوید از اسلام و امام جدا شده‌اید و آن روز، روز نابودی شماست. ما نباید تنها به فکر مال و زندگی خود باشیم و باید به دیگران هم کمک نماییم که همه اینها می‌گذرد. ما باید تا آخرین نفر و آخرین نفسمان بایستیم و از کشور و اسلام دفاع کنیم. مسجدها را محکم نگهدارید که مسجد سنگر است و منافقین از پرشدن مساجد می‌ترسند. «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷شهید: محمد پاپی تاریخ ولادت: ۱۳۴۴/۷/۱ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۱/۳ محل شهادت: شلمچه نام عملیات: کربلای پنج علت شهادت: جراحات شیمیایی @defae_moghadas2
❣من این راه را با چشم باز و با شناخت و ایمانی کامل انتخاب کرده‌ام و چون شناختم، خواستم، و چون خواستم برایش بها دادم، و به آن عشق می‌ورزم و در راه معشوقم همه چیز را مایه گذاشتم و از همه چیز گذشتم. باید به جبهه آمد و با چشم دل مشاهده و احساس و لمس کرد و فهمید اینجا کجاست. اینجا دیار عاشقان و سالکان سیدالشهدا'ع'است. اینجا مدرسه عشق و چشمه جوشان محبت و صمیمیت و ایثار و گذشت است. اینجا جز صفا و گذشت چیزی مشاهده نمی‌شود. چگونه می‌شود اینها را رها کرد و در دنیا ماند. دنیایی که هیچکدام از اینها را نمی‌توان دید و همه اش صحبت از شکم و هوا و هوس و پول است. چون ما خواستیم انسان باشیم به اینجا آمدیم و ما دیگر خود را یافته‌ایم و بر نمی‌گردیم...خدایا تو شاهدی که با قلبی آشنا به تو در این راه قدم برداشته‌ام و آمده‌ام که در راه تو جهاد کنم راهی که سرور و سالار شهیدان در آن قدم برداشت... «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷شهید: حسن (مرتضی)رضایی تاریخ ولادت: ۱۳۴۹/۶/۱ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۶ محل شهادت: شلمچه نام عملیات: کربلای پنج علت شهادت: جراحات شیمیایی @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا