eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.4هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
837 ویدیو
20 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣در حین آموزش کار های مخابراتی به نیروهای تازه وارد بودم که سر و کله حاج محمد، فرمانده مخابرات پیدا شد. با مهربانی و خنده زیبای خودش گفت: «بگذارید من هم چیزی بگویم!» همه گوش شده بودند که ببینند فرمانده مخابرات می خواهد چه چیز به آنها آموزش بدهد. حاج محمد چهره اش به لبخند باز شد و با لهجه شیرازی خودش گفت: «این چیز های که شما اینجا یاد می گیرید دل خوشیه! بیسیم و ارتباط و این چیزها همه دل خوشکیه!» نگاه های متعجب ما به چهره مظلوم و خنده زیبای حاجی دوخته شده بود. ادامه داد: «اگه نماز هاتون رو اول وقت خوندید، اگه نماز شب شما ترک نشد، اگرمستحبات خودتون عمل کردید، تو عملیات ها هم نتیجه می گیرید، وسلام!» 🌷 با حاج محمد سوار ماشین بودیم. هنوز به مقصد نرسیده میان کوه و تپه ها ماشین را نگه داشت. گفتیم شاید ماشین مشکلی پیدا کرده. هنوز سؤالمان را نپرسیده، حاج محمد گفت: «بچه ها وقت نمازه!» یه چهار لیتری آب پشت ماشین بود، وضو گرفت و کنار جاده ایستاد به نماز! 🌷یک بار آقای رفاهیت مسئول ستاد لشکر من و حاج محمد را به دفترش خواست. گفت: «شما دو نفر ما را گذاشتید سر کار!» گفتیم: «نه، چی شده حاج عباس؟» گفت: «یعنی چه، ما نباید بدانیم در مخابرات مسئول کیست؟ هر دو شما نامه که می نویسید، می زنید از طرف!» حاج محمد با اینکه فوق العاده انسان مسئولیت پذیری بود و کار های محوله را به نحو احسن انجام می داد، اما زیر بار عنوان و پست نمی رفت. برای همین با اینکه فرمانده مخابرات بود، نامه ها را به اسم من می نوشت و از طرف امضا می کرد. من هم طبیعتاً چون معاون ایشان بودم، نامه ها را از طرف ایشان امضا می کردم! با خنده به حاج عباس گفتم: «مشخص است که چه کسی باید رعایت کند، ایشان فرمانده هستند و من معاون، پس ایشان نباید از طرف امضاء کنند!» حاج محمد هم با خنده گفت: « نه من مسئول نیستم، فائظی مسئول است!» 🌷🌷 بخشی از وصیت نامه.... «... بالاخره جنگ هم چیزی است که تمام می شود ولی بعد از جنگ هم جهاد است و جبهه ادامه دارد و آنجایی که انسان وظیفه خدایی ایش را انجام بدهد همانجا برایش جبهه است!» 🌷🌾🌸🌾🌷 هدیه به شهید حاج محمد ابراهیمی صلوات- شهدای فارس ↘️ تولد:۱۳۴۲/۶/۱۵-شیراز شهادت:۱۳۶۷/۴/۴-جزیره مجنون فرماندت مخابرات و جانشین لجستیک لشکر ۱۹ فجر @defae_moghadas2
سردار شهید حاج محمد ابراهیمی
❣کار برای رضای خدا خستگی ندارد. بدانیدکه مسولیت در سپاه یعنی زحمت کشیدن و دنبال کار رفتن و نخوابیدن است. و چون این تلاش ها برای رضای خداست ارزشمند است. باید بکوشیم تا عمل خود را برای خدا خالص کنیم و تنها برای او بجنگیم و از غرور و نخوت بپرهیزیم و بدانیم که این ما نیستیم که بر مردم منت گذاشته و به جبهه آمده‌ایم بلکه این خداوند تبارک و تعالی است که بر ما منت نهاده و توفیق جهاد را بر ما عطا کرده است... «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷شهید: علی مومن طیبی تاریخ ولادت: ۱۳۳۷۸/۱۴ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۳ محل شهادت: شلمچه نام عملیات: کربلای پنچ @defae_moghadas2
️❣فـرمـانده گفت: «شما دو نفر، مراقب باشید تا دشمن نتواند از این قسمت به داخل کـانال نفوذ کند.» 🔻 من و آن بسیجی نوجوان با هم تقسیم کار کردیم. تا نماز صبح، دو ساعت پست می دادم و دو ساعت استراحت میکردم ولی او دو ساعت پست میداد و بجای استراحت دو ساعت نماز میخواند و عاشقانه راز و نیاز میکرد. خمپاره های دشمن هم پشت سر هم داخل و اطراف کانال منفجر می شدند. پست آخر من وقت نماز صبح تمام شد. در حال سجده بود که صدایش کردم و گفتم: «نوبت توست تا پست بدهی!» 🔹 نیم ساعت گذشت و او هنوز در حال سجده بود. دوباره صدایش کردم باز هم سجده و سجده؛ رفتم کنارش همزمان با صدا کردن تکانی هم به بدن او دادم؛ یکباره از پهـلو به زمین افتـاد. نفس نمی کشید؛ دیدم یک ترکش ریز به قـلب او اصابت کرده و در همان حال سجـده و راز ونیاز به دیدار معبـودش شتافته است. 🌹 چـه عاقـبت خـیری! اولین اعـزام، اولین عملیات، چند روز گرسنگی و تشنگی، عبـادت، نمـاز شب، شهادت حین رزم در حال سجـده و رو به قبـله.خوش به سعادت اش. ای کاش اسم این شهید بزرگـوار یادم بود. پیـکر مطهرش نیز در همان کانال ( کانال معروف کمیل ) باقی ماند و نتوانستیم او را به عقب منتقل کنیم. 📚 زمینهای مسلح / گلعلی بابایی @defae_moghadas2
درتبــار ما رسـم است رو بــه آســمـــــان مـُــردن .. @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣کلام شهید حاج قاسم سلیمانی در وصف سرلشکر شهید مدافع حرم سید حمید تقوی فر، فرماندهی که در دفاع از حرم امامین عسکریین در سامرا به شهادت رسید. @defae_moghadas2
✳️ بـــرش اول: دوران سربازی شده بود راننده قریب؛ پیشکار شاپور غلامرضا پهلوی.همراه او می‌رفت سرکشی باغ‌های غلامرضا پهلوی. 🔸 توی باغ، لب به چیزی نمی‌زد؛ آن‌قدر که بالاخره یک روز صدای غریب درآمده بود که: «همه به من التماس می‌کنند اجازه بدم از میوه‌های باغ ببرند؛ ولی تو حتی میوه‌هایی که خودم برات کنار می‌ذارم رو هم برنمی‌داری ببری؟!» ✳️ بـــرش دوم: با قریب رفته بود کاخ شاپور غلامرضا؛ موقع ناهار رسیده بودند. قریب او را برده بود آشپزخانه و سفارش کرده بود که هر غذایی می‌خواهد بهش بدهند. آن روز مهمانی بود و آشپزخانه پر از غذا و دسرهای مختلف. 🔹 بعدها برای مادرش تعریف کرده بود که: «غذای آن روز از گلوم پایین نرفت. رفتم تو کوچه پس کوچه‌ها، نانوایی پیدا کردم. یه نون خریدم و کمی پنیر و انگور؛ نشستم کنار جوی آب و جای شما خالی ناهارم رو با لذت خوردم». ✓ ذاکــر اهـل بیت علیـهم السـلام معـلم، شاعـر و سـراینده شعــر زیبـای : «قــربون کبــوتـرای حــرمت امـام رضــا ع» 📚 مجـموعه یادگــاران /جلد ۲۴ کتاب غلامعلی جندقی (رجبی) نشـر روایت فـتح @defae_moghadas2
گذری در زندگی سردار شهید موسی اسکندری شهيد موسي اسكندري هفتم خرداد سال 1337 ه ش در خانواده ای مذهبی و در شهر اهواز به دنیا آمد. در کودکی با مسجد و اماکن مذهبی مثل بقعه متبرکه علی ابن مهزیار رحمت الله آشنا شد. صدای نازنینش برای تکبیر گفتن در فضای مسجد پیچید و همگام با تحصیلات ، آشنایی با مکتب نجات بخش اسلام ناب محمدی (ص) را سرآغاز حرکت خود در راه نشر احکام نورانی قرآن و عترت (ع) نمود . در سالهای سیاه و ظلمانی حکومت پهلوی مسجد حجازیه اهواز شاهد تلاش های بی وقفه این مرد بزرگ در تحقق نهضت امام خمینی (ره) بود. او با برنامه های فرهنگی مانند تئاتر ، جلسات مختلف مذهبی ,ایجاد و توسعه ی کتابخانه ,این مسجد را کانونی برای مبارزه با حکومت ستمگرشاه کرده بود .او در کنار مبارزه و کارهای فرهنگی ,به کار مهم کادر سازی برای دوران مبارزات با طاغوت و دوره‌ی بعد از آن حکومت پرداخت,موسی اسکندری با جذب نیروهای متعهد و کارآمد به سازماندهی و آموزش آنها برای استفاده در عرصه های سخت مبارزه پرداخت.این افراد ضمن ایفای نقش تاریخی در مبارزات انقلاب , پس از پیروزی انقلاب اسلامی از فاراد کلیدی و حامیان قابل اتکای انقلاب اسلامی شدند . موسی اسکندری به نشر معارف دینی در جامعه به عنوان راهی برای پیاده شدن حکومت اسلامی اعتقاد داشت ، او با شناسایی کانون های مذهبی تلاش زیادی برای گسترش فعالیتشان و به خصوص پیوندشان با مساجد انجام داد.. @defae_moghadas2
گذری در زندگی سردار شهید موسی اسکندری، ادامه👇 او با نوشتن مقالات مذهبی به قلم شیوایش زبانزد خاص و عام بود . پس از گرفتن دیپلم به عنوان سرباز وارد ارتش شد . او ارتش را کانونی برای مبارزه با رژیم فاسدپهلوی قرار داد . تلاش های آگاهی بخش او به ارتشیان با پخش اعلامیه ها , نوارهای مذهبی و سیاسی امام خمینی(ره) همراه بود ,این مبارزات منجر به زندانی و شکنجه ی او شد. انقلاب اسلامی مردم ایران وارد مرحله ی حساس و تعیین کننده ای شده بود وحکومت شاه آخرین روزهای حاکمیت ننگینش را طی می کرد. امام خمینی (ره)دستوردادند ,نظامیان پادگانها را ترک کنند با صدور این فرمان, او به همراه یکی از دوستانش به نام بهلول که بعد شهید شدو تعداد زیادی از سربازان از پادگان فرار کردند . موسی پس از فرار از پادگان به قم رفت و در کمیته استقبال از امام مشغول فعالیت شد ,او فعالیتهایش را دراین کمیته ناتمام گذاشت و برای مبارزه مسلحانه با رژیم منفور پهلوی به اهواز آمد . وقتی در بهمن ماه 1357بساط حکومت جابرانه پهلوی برچیده شد,موسی اسکندری به تحصیل روی آورد وبا شرکت درآزمون سراسری در سال 1358 در رشته ادبیات فارسی دانشگاه شهید چمران اهواز قبول شد. اودر این دوره ازدواج کرد تا به سنت تاکید شده ی اسلام وپیامبر رحمت عمل کرده باشد. با طرح هماهنگی شورای مساجد و تاسیس این شورا ,اواولین کانون منسجم و تشکیلاتی قوی مساجد را در اهواز و استان خوزستان پی ریزی کرد .در دوران افتخارآمیز دفاع مقدس این تشکیلات منسجم ونیروهای فعال در آن خدمات شایانی را دردفاع از انقلاب اسلامی انجام دادند . اودر بین مردم وجوانان مذهبی خوزستان به آقا موسی معروف بود,آقا موسی به کار پایه ای معتقد بود وار دوراندیشی وآینده نگری شگفت آوری برخورداربود. او به منظور تامین نیرو انسانی کارآمد وقوی در بلند مدت طرح مهم تشکیل لشکر قدس را که از نوجوانان تشکیل شده بود,ارائه داد وخودش فرماندهی این لشکر را به عهده گرفت. تعدادی از شهدای آخر جنگ از نیروهایی بودند که در ایت لشکر آماده پیکار و رزم شده بودند,این لشکر بعد ها به بسیج نوجوانان تغییر نام یافت . موسی اسکندری در راه دفاع از تمامیت ارضی ایران اسلامی زحمات زیادی متحمل شد ومسئولیتهایی را قبول کرد,فرماندهی یکی از واحدهای سپاه هشتم امام صادق(ع) مسئول فرهنگی بنیاد شهید استان خوزستان, فرمانده تیپ امام حسن (ع) و رئیس ستاد لشکر 7 ولی عصر (عج) از جمله مسئولیتهای ایشان بود . بااینکه او در تمام دوران دفاع مقدس مسئولیت داشت وشبانه روزدر خدمت جنگ بوداما ازتحصیل در دانشگاه غافل نمی ماند,در زمانهایی که از شدت کار کاسته می شد موسی در دانشگاه حضور می یافت وبه تحصیل می پرداخت . آقا موسی در عبادت زاهد و عابد بود,در فرماندهی وهدایت جنگ ,بزرگمردی مصمم که انگارتجربه ی سالها حضور در جبهه وآموزشهای زیاد را باخود همراه دارد ؛ودر صحنه های درگیری با دشمنان که در بسیاری از عملیات اتفاق افتاد مثل یک بسیجی ساده در کنار دیگر رزمندگان در خطوط مقدم جبهه ها حضور داشت وبه نبرد رویا رو با دشمن می پرداخت. از این که فرمانده باشد و از دور دستی بر آتش داشته باشد اکراه داشت . حضور فرمانده را در کنار رزمندگان لازم می دانست .حضور او و سایر فرماندهان سپاه درکنار رزمندگان اسلام در طول هشت سال دفاع مقدس ,پیروزی های درخشانی را برای ایران درپی داشت. @defae_moghadas2
گذری در زندگی سردار شهید موسی اسکندری، ادامه👇 در یک جنگ سخت, یکی از بسیجیان به وی می گوید : "شما بر گردید تا ما دلمان خوش باشد که شما هستید .آقا موسی در جواب می گوید : ما دلمان خوش است که خدا هست." در عملیات کربلای 4 هم مانند عملیات دیگر ,با اینکه می توانست در پشت جبهه بماند و وظایفش را انجام دهد,در کنار رزمندگان حاضر شد . به علت متوقف شدن عملیات, دستور عقب نشینی صادر می شود . آقا موسی دیگران را بر می گرداند اما خودش حاضر به بازگشت نمی شود , یکی از رزمندگان ماموریت می یابد که آقا موسی را بر گرداند اما ایشان در آن قایق تعدادی ازمجروحین و یارانش را سوار می کند و وقتی به او برای بازگشتن اصرار می کنند, می گوید: چگونه بر گردم در حالی که این بچه ها مجروح اینجا افتاده اند . آقا موسی که خود مجروح شده بود در کنار سایر مجروحین که امکان بازگشت بر ایشان نبود در جزیره سهیل می ماند و آماده پرواز به عرش الهی می شود. اوکه سالهاقبل در دیوار کتابخانه اش نوشته بود : "خدایا من منتظر لقاء تو هستم ." ,حالا داشت عاشقانه به خدا می رسید. موسی اسکندری سر انجام در دی ماه سال 1365 در جزیره سهیل به آرزوی دیرینه اش وشهید شد,روزی مه او شهید شد28ساله بود؛موسی 14سال از عمر28ساله اش را در مبارزه گذراند . پیکر پاک ومطهراو پس از ده سال توسط نیروهای جستجوی مفقودین شناسایی شدودرسال 1375 با تشعییع مردم قدرشناس اهواز در گلزار شهدای بهشت آباد اهواز آرام گرفت . موسی از روزی که وارد مبارزه با حکومت شاه شد,خودرا آماده شهادت کرده بود,اودر یکی از وصیت نامه هایش می نویسد: همسرم اگر خداوند فرزندی به ما عطا کرد نامش را مهدی بگذار و لقبش را لطف الله ؛ و او راپاسدار تربیت کن و لباس سبز پاسداری بر تنش کن و او را تشویق کن که پاسدار شود . در سپاه پاسداران که نور چشم امام است و بازوی مسلح ولایت فقیه . محبت مادری و پدری وقتی است که خانه و کاشانه آتش نگرفته باشد . موقعی که خانه و کاشانه اسلام را دارند آتش می زنند می بایست بارها کردن تمام هستی رفت و در خاموشی این آتش اقدام کرد . عزیزانم : علی بن مهزیارغریب شهرمان را فراموش نکنید . سعی کنید دعای ندبه را در آنجا برگزار کنید که همه هفته مردم به یاتد امام زمان (عج) باشد و مملکتمان امام زمانی شود . منبع:پرونده شهید در بنیاد شهید وامور ایثارگران اهواز,مصاحبه با خانواده ودوستان شهید @defae_moghadas2
وصیت‌نامه سردار شهید موسی اسکندری بسمه تعالى و لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظيم حسبنا الله و نعم الوكيل نعم المولا و نعم النصير امشب آخرين شب من ، آخرين شب انتظار ، آخرين شب انتظار است ,همان آخرين شب انتظار مستضعفين محروم و مظلوم لبنان و افغان و ديگر مردم مظلوم دنيا ، وامشب نيز شايد آخرين شب بسيارى از عزيزان و نخبگان اين امت باشد كه به جرات بايد گفت مثل اينها در هيچ دوره اى جز صدر اسلام و آنهم در معدودى افراد پيدا نمى شوند و انشاءالله اميدوارم كه با پيروزى در عمليات قلب امام زمان سلام الله عليهم و امام امت و مردم شهيد پرورمان را شاد نمايد. اما بعد بنده حقير موسى اسكندرى فرزند قربانعلى ملتمس دعا از همه عزيزان را دارم از همه كسانى كه به نحوى با آنها ارتباط شغلى داشته ام مى خواهم كه مرا ببخشيد. در صورتى كه ازبنده خطايى ديده باشند مرا عفو نمايند ,مسلما عفو يك گناهكار پاداش بسيار بزرگى دارد كه العفو خيرلكم , ازخانواده ام, پدر و مادر عزيز و مهربان و خوبم و از اميدانم (شيخ محسن و محمود ) برادران عزيزم تا خواهران صابرم و تا خانواده مظلوم و صابرم التماس دعا دارم و از همه آنها مى خواهم كه مرا دعا نمايند در صورت امكان مرا نزديك قبر بچه ها (مهدى - محسن - عليرضا ) دفن نمايند . از مهديه و مهدى عزيزان كوچولو و اميدان آينده اسلام مى خواهم كه پدرشان را از ياد نبرند و او را دعا نمايند, ازشان مى خواهم كه راه علم و معرفت را پيش گيرند كه سعادت دنيا و آخرت در آن نهفته است. انشاالله با قلبى آكنده از معرفت, ولايت و محبت آل على عليهم السلام در تمام مراحل زندگى موفق باشيد و پدرگناهكار و منتظر دعايتان را نيز از اين معرفت كه كسب نموده ايد فراموش ننماييد و خيراتى نصيبش كنيد. ديگر عرضى ندارم جز در خواست عفو عزيزان و سفارش بر پيروى مطلق و گام به گام ولعل به لعل امام امت, اين پير روشن ضمير را مى نمايم . مساجد و جلسات قرآن و كار با بچه هاى انقلاب و جلسات خانگى و غيره را سفارش مى نمايم  . 2/10/65 شب قبل از عمليات موسی اسکندری @defae_moghadas2
❣فرازی از وصیتنامه‌ی "سردار شهید ماشاالله رشیدی: ▪️خدایا! دیگر نمیخواهم به شهرم برگردم. دوستانم شهید شدند. چگونه به صورت پدر و مادر آنها که شهید شدند، نگاه کنم. من فرمانده آنها بودم. خدایا توفیق شهادت نصیب من هم بفرما. ◇ دنیای پر از ظلم و خیانت کنونی، توان سکوت را از ما گرفته است و دیگر وجدان ما جوانان شیعه، مشاهده‌ی این همه نامردمی‌ها و خیانت‌ها را اجازه نمیدهد. ◇ هرگز پایتان را از رهنمودهای امام بیرون نگذارید. اوست که ان شاالله حکومت را به آقا امام زمان (عج) تحویل خواهد داد... ◇ همه‌ی ما رفتنی هستیم پس چه بهتر که در راه خدا برویم. پس من میروم تا در آغوش گرم خون بر پیکرم ندای هل من ناصر ینصرنی رهبرم را در سرخی خون و گرمی شهادت بپذیرم.. @defae_moghadas2
خوش به حال شهدا نورِ صفا را دیدند در شبِ واقعه مصباح هدی را دیدند🥀 خوش به حال شهدا چشم ز دنیا بستند در عوض بارگه هفت سماء را دیدند🥀 خوش به حال شهدا بندۀ شیطان نشدند در تجلی گه اخلاص خدا را دیدند🥀 خوش به حال شهدا، وای به حالِ من و تو ما کجا و شهدا، بین که کجا را دیدند🥀 ما پِی تذکرۀ کربُبَلا می گردیم شهدا شاه ذبیحأ به قفا را دیدند🥀 یاداموات وشهدا بانثارشاخه گلی🌹 به زیبایی فاتحه وصلوات
❣سپاس خدای رحمان و رحیم را به جای می‌آورم که به من لطف نمود تا در کنار رزمندگان اسلام باشم. من با خدای خود و شهدای کربلا عهد بسته‌ام که تا زنده‌ام شب را بدون قرائت زیارت عاشورا به صبح نرسانم و وقتی هم می‌خواهم بخوابم حتماً باید بروم بیرون و رو به کربلا سلامی به آقا ابا عبدالله (ع) بدهم و بعد بیایم بخوابم... «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷سردار شهید: صدرالله فنی، فرمانده قرارگاه فجر تاریخ ولادت: ۱۳۳۴ تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۱۰/۲۵ محل شهادت: جنوب غربی نام عملیات: بازگشت از ماموریت برون مرزی @defae_moghadas2
❣او «سردار شهید فنی» در یکی از سفرهایش به خاک عراق افزون بر زیارت عتبات عالیات، به بغداد هم رفته بود و حتی در بازار بغداد خرید کرده بود. وقتی که از سفر برگشت، به او گفتم چرا بدون هماهنگی من تا این حد جلو رفتی؟کی به شما گفت به بغداد بروی؟گفت: من می‌دانستم که اگر از شما اجازه بگیرم راضی هستی و چون وسیله تماس نداشتم و مصلحت هم در این بود که مسائل اطلاعاتی را از طریق بی‌سیم با شما در میان نگذارم، چنین تصمیمی گرفتم. راوی: سردار محسن رضایی @defae_moghadas2
❣ در تابستان سال ۵۷ بود که هر شب به مدت یک هفته به منزل ما می‌آمد و همراه با تنی چند از دوستان برای یک عملیات چریکی و به قصد شکستن جو خفقان در شهر بهبهان آماده می‌شدند. آنان با دقت روی طرح و نقشه عملیات کار می‌کردند، سرانجام یکی از دوستان شبانگاه کت و شلوار مرا پوشید و مواد منفجره را در یکی از نقطه‌های شهر که به فساد و میگساری اعیان و اشراف و خارجی‌ها شهرت یافته بود کار گذاشت؛ بطوری که صدای انفجار شهر را به لرزه درآورد و وحشت و اضطراب سراپای نیروهای شهربانی و کلانتری را گرفت. این حرکت شجاعانه و روحیه بخش با هدایت و کنترل آن چریک دلیر یعنی مهندس صدرالله فنی شکل گرفت. راوی: رجب پورخندان @defae_moghadas2
. فرزند : حسین تاریخ تولد : 1344/6/20 محل تولد : دولت آباد مرکز شهرستان برخوار اصفهان تاریخ شهادت : 1361/1/17 محل شهادت: گلزار شهدای دولت آباد ماجرای تکان‌دهنده از شهید که تک فرزند خانواده بود و زنده زنده سرش رو بریدند ولی زبونش رو باز نکرد تا عملیات لو بره. عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زنده‌ی دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود. اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته. اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند. جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! گفتن مادر بیخیال. نمیشه... مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره گفتند: مادر! عراقی‌ها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم... مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد و خم شد رگهای عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد... 🌱هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و🌱 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🌸 @defae_moghadas2
❣مقتل عشق 🌷از ۱۴ ساگی پایش به جبهه باز شد. به سن قانونی که رسید رسماً شد پاسدار، اما هیچ وقت لباس سپاه نمیپوشید و با همان لباس بسیجی خدمت می کرد. می گفتم: چرا لباس سپاه را نمی پوشی؟ با خنده میگفت: من هنوز اندازة این لباس نشدم، هر وقت خدا توفیق و لیاقت پوشیدن این لباس را به من داد، حتماً می پوشم! تمام خاطراتش یک طرف، آخرین دیدارش یک طرف. تازه از جبهه برگشته بود. گفت: مادر قدر این بازوهای من را بدان و انها را ببوس! کمی مکث کرد و خیلی جدی ادامه داد: اگه یه وقت دست و پای من فدای حضرت ابوالفضل(ع) شد ناراحت نشی! دلم ریخت. اما محکم گفتم: فدای حضرت ابوالفضل(ع)، فدا شد که شد، مگه تو از جوون هایی که در جبهه پرپر می شن کمتری. از شرم سرش را پائین انداخت. برای اینکه رضایتم را نشانش دهم، رفتم صورتش را بوسیدم. خندید و گفت: بلاخره مادرم هم راضی شد. به دور دست خیره شد و گفت: سه روز جنازم زیرآفتاب میمونه، دست و انگشتم نداره! رفت. وقتی از جبهه برگشت، چه زیبا حاجت روا شده بود, بدنش با ترکش ها بریده بریده بود. پیکرش را هم بعد سه روز پیدا کردند... ☝راوی مادر شهید 📚منبع: راز یک پروانه!(جلد ۹، مجموعه شمع صراط) 💐🌾💐 هدیه به شهید عبدالواحد نصیرپور صلوات,,شهدای فارس ↘ تولد: 1345- مرودشت شهادت: 20/1/1367-منطقه عملیاتی والفجر ۱۰ فرمانده گروهان بهداری-لشکر ۱۹فجر @defae_moghadas2
... تاریخ تولد : 1374/11/24 محل تولد : کینشاسا - کنگو تاریخ شهادت : 1393/04/2 محل شهادت : ارتفاعات قلمون وضعیت تاهل : مجرد محل مزار شهید : بیروت - روضه الحوراء زینب سلام الله... : «برادران و خواهرانم؛ وضعیت امروز اسلام و شرایطی که ما در آن به سر می‌بریم، می‌طلبد که هر انسان مسلمان و مومنی به هر طریق و وسیله‌ای که شده اسلام را پشتیبانی کند و استوار، در مقابل هجماتِ همه جانبه ایستادگی کند. با دنباله روی از راه ولایت اهل بیت که همان خط ولایت فقیه است، برای اسلام کار کنید. [ولایت] جواهری است که برای ما باقی مانده است.» بر تربت پاک شهید «محمد علی رباعی» عکسی از امام خمینی (ره) قرار دارد که در زیر آن عکس نوشته شده: «عاشق ولایت، شهید محمد علی رباعی». ⚡وصیت میکنم تا حرم بقیع بازسازی نشده برای من سنگ قبر نگذارید.⚡ 🌱هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و🌱 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @defae_moghadas2
❣از مجید سوزوکی تا مجید بربری❗️ 🌼خیلیها مجید سوزوکی فیلم اخراجی‌ها رو باور نکردن! اما تو همین زمانه شهید مجید قربانخانی که توی محله شون به مجید_بربری شهره بود بعد از یک سفر به کربلا متحول میشه و به سوریه میره تا یک گلوله هم سمت آجرهای حرم خواهر امام حسین(ع) شلیک نشه! ✅ میگن شب آخر وقتی داشته جوراب‌های همرزمانش را می‌شسته، همرزمش به مجید گفته: مجید حیف تو نیست با این اعتقادات و اخلاق و رفتار که خالکوبی روی دستت است. مجید می‌گوید: تا فردا این خالکوبی یا خاک می‌شه، یا پاک میشه. و فردای آن روز داداش مجید محله یافت آباد برای همیشه رفت...💔 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @defae_moghadas2